بلاغت پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم)

(زمان خواندن: 12 - 24 دقیقه)

زندگی پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) سراسر نور و هدایت بود و کردارش اسوه و سرمشق زندگی برای انسانها. درباره گفتار آن حضرت گفته‌اند: «افصح الناس و ابينهم و احکمهم» و روی همین اصل است که مسلمانان، در گردآوری سخنان آن حضرت، اهتمام ورزیدند و بسیاری از گفتار آن بزرگوار را گرد آوردند.
درباره وی گفته‌اند: «و کلامه صلي‌الله عليه و سلم، منزه عن اللغو و الباطل و انما کان في توضيح قرآن، او تقرير حکم، او ارشاد الي خير، او تنفير من شر، او في‌حکمه ينتفع‌ الناس بها في دينهم و دنيا‌هم بعباره هي في‌الفصاحه و البلاغه و الايجاز، و البيان في‌الدرجه البثانيه بعد القرآن کريم
و روی همین اصل است که گفتار بلیغ و بلاغت متعالی آن بزرگوار، در زبان عربی تأثیر کرد و همچون قرآن مجید، در پیدایش بلاغت عربی، موثر بود.
سخنانی که بر زبان پیامبر اکرم، جاری شده از قلبی سرچشمه گرفته که به منبع وحی، مرتبط بوده، این است که در آنها حشو و زوائد وجود ندارد.
سخنان پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم)، اگر درباره موعظه و اندرز است، از قلبی سرشار از عواطف انسان دوستی، مایه گرفته و چنانچه در باب حکمت است از اندیشه‌ای عالی و فکری بلند، نشأت گرفته، این است که می‌گویند، سخنان پیامبر اکرم، از لحاظ بلاغت و فصاحت، کلامی است که گوینده آن، انسانی است زمینی ولی از لحاظ علو درجه، این سخنان آسمانی شده و به قول نویسنده مصری، مصطفی صادق الرافعی: «بلاغت نبوی، به گونه‌ای است که آدمی با اندک دقت می‌فهمد که مجازهای پیامبر، در حد حقیقت است و ایجازهای او در حد اعجاز.»
سخنان پیامبر اکرم، در نهایت فصاحت است و بلاغت و به شیوه‌ای استوار. آن حضرت معانی فراوانی را در کلمات اندک باز گفته است و در مواردی که سخن به بسط و شرح، نیاز داشته، مبسوط و مفصل سخن رانده و آنگاه که گفتار، قصر و ایجاز و را ایجاب می‌کرده، به کوتاهی سخن گفته است. این شیوه، ذاتی و طبیعی وی است، زیرا اولاً آن بزرگوار در خاندان بنی‌هاشم، افصح قبائل، از لحاظ نطق و بیان متولد شده و در قبیله بنی سعد ابن بکر (افصح قبائلی که در اطراف مکه در آمد و شد بوده و اطفال قریشیان را به رضا ع می‌گرفته‌اند و شیر می‌داده‌اند) پرورش یافته است. «انا افصح العرب بيداني من قريش و نشأت في بني سعد بن بکر.»
گفتار پیامبر اکرم را زمخشری چنین نقل کرده است: «قال عليه ‌السلام: اوتيت جوامع الکلم. و قال : انا افصح العرب بيداني من قريش و استرضعت في سعدبن‌ بکر
حصری قیروانی نویسنده کتاب زهرالادب و ثمرالا لباب، سخن پیامبر اکرم را چنین نقل کرده است:« و قد قال رسول‌الله صلوات الله و سلامه عليه: انا افصح العرب بيداني من قريش و استرضعت في سعد بن بکر.»
جاحظ (م 255 ه‍ ) ، درباره بلاغت پیامبر اکرم گفته است: «والذي يدلک علي ان الله عزوجل قد خصه بالايجاز و قله عدد اللفظ، مع کثره المعاني، قوله صلي‌الله عليه: نصرت بالصبا و اعطيت جوامع الکلم.» یعنی آنچه خداوند، ویژه محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) قرار داده و او را بدان صفت، ممتاز گردانیده، بلاغت اوست، زیرا با الفاظ کم معانی فراوانی را باز گفته است.
از پیامبر اکرم، عبارتهائی شنیده شده که جامعیت دارد. یعنی، با لفظ کم معانی فراوانی بیان شده، یعنی یک کلمه معنای وسیع‌تری، از کلمات مشابه خود دارد، همچون عبارت «الان حمي الوطيس» که آن حضرت در روز جنگ حنین بر زبان رانده است. این عبارت جامع‌تر است و مفهوم را بهتر می‌رساند تا عبارت معمول و متداول میان اعراب یعنی عبارت «استعرت الحرب»
معنای عبارت مزبور، «آتش جنگ برافروخته شد» می‌باشد، لیکن گفته پیامبر اکرم، جامعیت بیشتر و مفهوم داغی و گرمی را برای جنگ، بهتر مجسم می‌سازد و در ذهن شنونده شعله ‌وری و گرمی را بهتر نشان می‌دهد، زیرا «وطیس» به معنای تنور است و جای آتش و مرکز حرارت.
ابن اثیر گفته است: عبارت «الان حمي الوطيس» به طریق مجاز، پیش از پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) از دیگری شنیده نشده است.
اینکه درباره آن حضرت گفته‌اند:«يتکلم بجوامع الکلم مع حکمه و سمو و بلاغه» بدین معنا است که آن حضرت، معانی فراوانی را با الفاظ کمی، بیان می‌کرد. یعنی در واقع در سخنانش نه فزونی بود و نه کاستی.
ابن قتیبه (م 276 ه‍) نیز گفته است: معانی فراوان را در الفاظ اندک بیان کردن، معنای حدیث «… جوامع الکلم» است.
تفاوت میان ایجاز و جوامع اللکلم آن است که در ایجاز، الفاظی آورده می‌شود که با الفاظ کم، معانی فراوانی را باز گویند، ولی در جوامع الکلم، علاوه بر معنای مورد نظر گوینده، مفهوم اضافی نیز از کلمه استنباط می‌شود و معنای بیشتری درک می‌گردد و مفهوم وسیع‌تری فهمیده می‌شود.
به مناسبت گفتار بلیغ پیامبر اکرم است که ابن اثیر گفته: یکی از نکاتی که برای نویسنده، ضروری است تا به موقع از آنها در نوشته خود بهره ببرد، حفظ اخبار و احادیثی است که از پیامبر اکرم، نقل شده، زیرا گفتار آن بزرگوار در منتهای بلاغت است و نازل منزله قرآن کریم، و کاتب باید از آن بهره‌مند شود.
اینک برای نمونه، برخی از سخنان آن بزرگوار را مورد تجزیه و تحلیل قرار می‌دهیم:
در حدیث «اد الامانه لمن ائتمنک و لاتخن من خانک» پیامبر اکرم به اداء امانت دستور داده و سفارش کرده که باید امانت را به صاحبش باز گرداند.
در این حدیث، کلماتی را که رسول اکرم برگزیده قابل توجه است، زیرا پیامبر کلمه «اداء»را به کار برده و نه کلمه اعطاء، ارجاع، اعاده، قضاء، چون مفهوم کلمات مزبور غیر از «اداء» است. ضمناً باید دانست که حدیث از دوجمله طلبی، ترکیب شده که یک جمله امر است و دیگری نهی، و به ظاهر جمع میان اضداد است، در صورتی که در واقع جمع آن دو نیست و اگر خوب دقت شود در جمله دوم که پیامبر انسانها را از خیانت نهی کرده، خود تأکیدی است برای دستور به امانت و درستی و از لحاظ بلاغت نیز حائز اهمیت است بویژه که با واو حرف عطف جمله دوم به جمله نخستین ارتباط پیدا کرده است و چنانچه گفته می‌شد: «اد الامانه لمن ائتمنک، لاتخن من خانک» بدون واو حرف عطف، تأکید آن کمتر بود. علاوه بر اینها آن بزرگوار در جمله دوم، انسانها را از خیانت باز داشته و گفته است: مبادا خائن را به خیانت مجازات کنی و همچون خودش بدو کیفر بدهی، این است که می‌گوییم: پیامبر اکرم در جمله دوم، انسانها را از یک کار ناپسند نهی کرده است.
مسلم است که تشبیه و تمثیل، وسیله‌ای است که هر گوینده‌ای سعی می‌کند برای بازگو کردن منویات خود و بهتر تأثیر بخشیدن کلامش، در ذهن شنونده یا خواننده، بوسیله تشبیه، کلام خود را موثرتر کند تا در اذهان بهتر جای گزیند و اثر بخشد.
گفتار رسول اکرم نیز برای اینکه در ذهن شنونده و در قلب خواننده، بهتر اثر کند از این خصیصه بی‌نصیب نمانده و در کلام خود به بهترین وجهی، از تشبیهات عالی، استفاده کرده و در گفتار خود، تشبیهات بلیغی را با گفته است.
مثلاً در حدیث: «ان احدکم مرآة اخيه…» آن حضرت با موجزترین الفاظ مهم‌ترین معنا را، باز گفته است، زیرا اولاً پیامبر اکرم، کلام خود را با حرف تأکید «ان» بیان کرده و مسندالیه را که «آحد» باشد به ضمیر مخاطب جمع، اضافه نموده تا همه را در بر گیرد و شمولی داشته باشد و آنگاه «مرآة» که مسند است و مشبه به، با حذف ادات تشبیه آورده که در واقع تشبیه بلیغ است و شنونده از آن، تأکید بیشتری درمی‌یابد و ضمناً یکی بودن و اتحاد میان مشبه و مشبه به را، می‌فهمد و اضافه شدن «مرآة» به «اخيه» اختصاص را می‌فهماند و چنانچه خوب دقت شود و در نظرگرفته شود که «مرآة = آینه» به بیننده، دروغ نمی‌گوید و واقعیت را، همان گونه که هست نشان می‌دهد و نه آن طوری که باید باشد، بر خواننده معلوم می‌گردد که گوینده گفتار تا چه اندازه، در نصیحت خود صادق است و ناصح.
و نیز اگر گوینده‌ای بتواند، مفاهیم عقلی را به صورت حسی، نشان دهد، سخن در مستمع تأثیر بیشتری خواهد داشت و در ذهن شنونده بهتر جای گزین می‌شود، مثلاً به این نمونه از گفتار توجه شود: «الا و ان الغضب جمره في قلب ابن آدم» رسول خدا در این حدیث، غضب را به «جمره» یعنی اخگر و پاره آتش، تشبیه کرده و کلام خود را به ادات استفتاح و یا حرف تنبیه «الا» مؤکد گردانیده و سپس با «ان» حرف تأکید بیشتری به سخن داده است.
در این گفتار، غضب که یک انفعال نفسانی است و معنوی می‌باشد به «جمره» که محسوس است، تشبیه شده و چون ادات تشبیه هم محذوف است، باید آن گفتار را از نوع تشبیه بلیغ دانست، زیرا با حذف ادات تشبیه، می‌توان گفت که در واقع مشبه و مشبه به یکی است و چنانچه گفته می‌شد: «و ان الغضب فی قلب ابن آدم کالجمره» ارزش بلاغی گفتار کمتر می‌شد، زیرا اولاً حرف تنبیه «الا» در کلام نبود و حال آنکه سیاق عبارت اقتضا می‌کند که گفتار با حرف تنبیه آغاز شود، زیرا اقتضای کلام، تخویف است و تحذیر، ثانیاً با آوردن حرف تشبیه «ک» از اتحاد میان مشبه و مشبه به، کاسته می‌شد و میان آن دو فاصله به وجود می‌آمد و اتحاد میان آن دو، از بین می‌رفت.
در گفتار پیامبر اکرم، تشبیهاتی که جنبه تقریر حالت مشبه را داشته باشد و بدان تجسم بخشد، فراوان هست، مثلا در حدیث: «اياکم والحسد فانه يأکل الحسنات کما تأکل النار الخطب» در این سخن پیامبر گرامی انسانها را از حسد که یکی از صفات ناپسند است، برحذر می‌‌دارد و برای توجه دادن بیشتر و بهتر بر حذر دادن آنها گفتار خود را با «اياکم» که از ادات تحذیر است، آغاز کرده و برای اینکه شنونده را از محذر منه (=حسد) به خوبی بر حذر دارد و بدان توجه دهد، فعل و فاعل را هم، برای ایجاز حذف کرده و برای ربط میان دو جمله، جمله بعدی را با فاء سبیه و یا تعلیله و حرف تأکید «ان» بیان نموده است و هیأت حاصله میان حسد و حسنات و از میان رفتن اعمال خوب به وسیله قبح و زشتی بیش از اندازه حسد را، به هیأت و کیفیت حاصله میان آتش و هیزمی که در آن افکنده می‌شود می‌سوزد و به خاکستر تبدیل می‌گردد، تشبیه کرده است.
پیامبر اکرم، رعایت احترام پدر و مادررا با عبارتی بسیار موثر که جنبه بلاغی آن هم بسیار قوی است بخوبی بیان کرده و گفته است:« ان من الکبائر ان يشتم الرجل و الديه.» این حدیث، با تقدم مسند بر مسندالیه و آوردن جمله با حرف تأکید «آن» در آن تحذیر بیشتری می‌فهماند، در این کلام مسند الیه فعل مضارع «ان يشم» می‌باشد که به تأویل مصدر می‌رود، علت اینکه پیامبر اکرم، حدیث را با «ان» مصدری و فعل مضارع آورده، نکته‌ای وجود دارد و حال آنکه ممکن بود، گفته شود: «أن من الکبائر شتم الرجل و الديه».
نکته بلاغی این سخن در این است که فعل مضارع، افاده استحضار صورت می‌کند قبح آن محسوس‌تر و ملموس‌تر می‌باشد، در صورتی که «شم الرجل ابويه» قبح بی‌ادبی و اهانت به پدر و مادر را خوب مجسم نمی‌کند و قبح آن ملموس به نظر نمی‌آید.
ابوعزه جمحی شاعر در جنگ بدر اسیر شده بود، از پیامبر درخواست عفو کرد و پیامبر هم او را رها کرد، ولی بار دیگر در جنگ احد شرکت کرد و اسیر شد و از پیامبر خواهش کرد که او را آزاد کنند، پیامبر گفت:« لا يلدغ المؤمن من جحر مرتين» در واقع پیامبر اکرم گفته است: شخص مؤمن دوبار فریب دشمن را نمی‌خورد، ولی برای اینکه مطلب بهتر روشن شود و موضوع بهتر تجسم یابد و در اعماق دل شنونده بهتر اثر کند، آن را تشبیه به حالت کسی می‌کند که یک بار از سوراخ مار، گزیده شده و برایش تجربه‌ای حاصل شده باشد که دیگر بار از آن سوراخ پرهیز کند و بدان نزدیک نشود تا که بدو آسیبی نرسد.
این سخن پیامبر اکرم، اکنون به منزله مثلی در مورد مشابه به کار می‌رود و ما می‌دانیم که گاه بر تشبیه مرکب، مثل اطلاق می‌شود، تا چیزی را به قیاس آن، بر چیز دیگر تشبیه کنند. در قرآن مجید خدای بزرگ نیز برای بهتر روشن کردن موضوعات مختلف، مثل هائی آورده است و حتی در آیه :يا ايها الناس ضرب مثل فاستمعوا له …» به استماع مثل، توصیه فرموده است.
پیامبر اکرم در روز جنگ چنین گفته است: «الان جمي الوطيس» یعنی: آتش جنگ هم اکنون، شعله ور گردید. وطیس: حفره و گودالی است که در آن، نان می‌پزند و «حمي الوطيس» در اینجا، بطور مجاز بکار رفته و نه بر سبیل حقیقت، زیرا منظور شدت جنگ است و تشبیه جنگ به آتش از دو جهت است: اولاً، حرارتی که از برخورد شمشیرها و زیادی حرکات به وجود می‌آید و ایجاد حرارت می‌کند و ثانیاً، همان طور که آتش بر اثر سوختن، هیزم را از میان می‌برد و به خاکستر تبدیل می‌کند، جنگ هم، جنگاوران را نیست و نابود می‌کند.
این سخن پیامبر اکرم به تدریج، مثل رائع و زیبایی شده که در هنگام جنگ شدید میان دو تن یا جماعتی گفته می‌شود و علمای بیان، آن را استعاره تمثیلیه گویند.
در این گفتار، مجاز مرسل، به طور طبیعی بکار رفته و هیچ گونه تصنع و تکلفی در گفتار آن بزرگوار نیست. مجاز مرسل یعنی لفظی در غیر معنای حقیقی خود با علاقه ای غیر علاقه مشابهت بکار رود، به شرط اینکه قرینه‌ای که مانع از اراده معنای وضعی است وجود داشته باشد.
پیامبر اکرم روزی درباره اهمیت صدقه دادن و خودداری از گدائی و سوال، سخن می‌گفت. در ضمن گفت: «اليد العليا خير من اليدا السفلي و ابدا بمن تعول.» منظور از «يدعليا» دست دهنده و غرض از «يد سفلي» دست گیرنده است. بیان پیامبر در نهایت بلاغت است و شیوایی، زیرا آن حضرت گفته است: مسلمان باید مناعت طبع داشته باشد و دست گدایی به سوی این و آن دراز نکند ولی چون دین اسلام، شریعت سهله سمحه است و آسانگیر، برای آنانکه نتوانند کار و کسبی داشته باشند، صدقه را برای آنان مقرر فرموده: «انما الصدقات للفقراء و المساکين…»
اگر در تصویری که از حالت معطی (= دهنده) و گیرنده، از این گفتار استنباط می‌شود به خوبی بررسی و دقت شود، به این نتیجه می‌رسیم که دست گیرنده که دراز شده تا چیزی را بگیرد، در مرحله سفلی و دست دهنده که چیزی را می‌بخشد و عزیز است در مرحله علیاست.
در گفتار پیامبر، کلمه «علیا» و «سفلی» به صیغه تفضیل به کار رفته که حاکی از بعد و دوری بیش از اندازه است. ممدوح و مذموم به ظاهر دست می‌باشد ولی در واقع، صاحب دست و دو شخصی هستند که در دو مرتبه عالی و نازل قرار گرفته‌اند و پیامبر با گفتن «ید» صاحب ید را اراده کرده، با علاقه جزئیت و کلیت تا مجاز مرسل باشد و چون دست وسیله عطا و اخذ و دادن و گرفتن است، اخص از دیگر اعضاء بدن است و لذا به «ید» تعبیر شده است.
و اگر گفته می‌شد: «الرجل الاعلي خير من الرجل الاسفل» و یا مثلاً گفته می‌شد: صاحب اليد العليا خير من صاحب اليد السفلي» تصویری از «يد سائل» و «يد معطي» و ستایش از معطی و بخشنده و مذمت از مسائل و گیرنده، در آن نبود، با توجه به اینکه در عبارت، ایجاز وجود ندارد، در صورتی که در گفتار پیامبر اکرم، علاوه بر تصویر زیبا، ایجاز هم وجود دارد، و اگر گفته می‌شد: «المتصدق خير من السائل» با آنکه در این عبارت، ایجاز وجود دارد ولی تصویری در آن نیست، و روی همین اصول است که گفته‌اند: بلاغت پیامبر اکرم، فطری و ذاتی و الهامی است، در صورتی که بلاغت دیگر بلغا، تصنعی و تکلفی است و گاه از خطا و لغزش خالی نیست.
فصل و وصل ، دو مبحث از مباحث علوم بلاغی است. که گویندگان و نویسندگان گاه از آنها استفاده می‌کنند. فصل را آنگاه به کار می‌برند که میان دو جمله و یا دو مطلب، اتصال به حد کامل باشد، بطوری که جمله دوم، تأکید لفظی و یا معنوی برای جمله نخستین باشد و در واقع جمله دوم لفظاً با جمله نخستین مختلف ولی از لحاظ مفهوم یکی است و به قول اهل ادب، جمله دوم بدل یا عطف بیان است برای جمله اول.
در حدیث: «من ظلم معاهدا او انتقصه او کلفه فوق طاقته او اخذمنه شيئاً بغير طيب نفسه فانا حجيجه يوم القيامه.» که از رسول اکرم نقل شده، جمله شرطی «من ظلم معاهداً» به سه جمله بعد از خودش، وصل شده و ذکر خاص است بعد از عام و در واقع بیان نوعی از انواع ظلم است و جزاء بر هر یک مترتب و رابط حرف «او» می‌باشد.
این گفتار پیامبر اگر بخوبی تجزیه و تحلیل شود و از لحاظ بلاغی بررسی گردد، فهمیده می‌شود که تا چه اندازه به عدالت، وفای به عهد و رعایت هم پیمان توجه کرده است.
در این گفتار نکره آوردن مفعول ـ= معاهداً) در جمله شرطی « من ظلم معاهداً» افاده عموم می‌کند و در واقع گفته است: نسبت به هر معاهد.
و نیز نکره آوردن «شیئاً» در جمله چهارم بر اندکی و خردی دلالت می‌کند و در مقام تحذیر است و خواسته است بگوید: گرفتن چیزی، هرچند کم و ناچیز هم باشد، مستوجب عقوبت خواهد بود.
در این گفتار، جواب شرط «فانا حجيجه…» جمله اسمیه است تا که بر امر ثابت دلالت کند، با توجه به اینکه «حجیج» هم به صیغه مبالغه بیان شده و مجازات را در هم روزی که «لاتملک نفس لنفس شيئاً» یعنی روز قیامت قرار داده است.
در این حدیث، رابطه معنوی میان اجزاء عبارت، وجود دارد، زیرا در سه جمله : «او انتقصه» ، «او کلفه فوق طاقته» ، «او اخذ منه شيئا» ضمیری که به اسم شرط «من» برگردد، هست و این ارتباط نشان می‌دهد که همه آن جمله‌ها، در جزاء اشتراک دارند.
در حدیث «اد الامانه لمن ائتمنک و لا تخن من خانک» که جمله نهی دومی به جمله امر اولی، ارتباط پیدا کرده نیز «وصل» وجود دارد، زیرا هر دو جمله، انشائی هستند و مسند الیه هم که ضمیر مخاطب است در هر دو یکی است و میان دو مسند ـ یعنی اداء امانت و عدم خیانت ـ ملازمه هست.
در حدیث «العلم خليل المؤمن، و الحلم وزيره، و العقل دليله…»پیامبر اکرم به یک سلسله صفاتی که در زندگی انسان اهمیت دارد، اشاره کرده و خواسته است که به آنها روح و حس و اراده بدهد و آنها را نازل منزله جاندار بداند و برای اینکه میان مشبه و مشبه به وحدت ایجاد شود عبارت را بدون ادات تشبیه آورده و در واقع خواسته است بگوید: علم همچون دوستی است برای مؤمن، زیرا که انسان را از وحشت تنهایی رهایی می‌دهد، همان طور که دوست، این چنین است. و حلم برای آدمی همچون وزیری است که معاضد و موآزر و همپشت اوست. و عقل برای آدمی، همچون راهنمایی است که او را در تاریکی‌های مشکلات،‌رهبری می‌کند و از مضایق و تنگناها رهایی می‌بخشد و از گمراهی نجات می‌دهد.
کلام پیامبر اکرم درمورد حسن خلق بسیار جالب است که گفت: «الا اخبرکم با حبکم الي و اقربکم مني مجالس يوم القيامه: احاسنکم اخلاقا: الموطئون اکناناً، الذين يالفون و يؤلفون. الا اخبرکم با بغضکم الي و ابعد کم مني مجالس يوم القيامه، الثرثارون المتفيهقون، قيل يا رسول الله و ما المتفيهقون؟ قال: المتکبرون»
بخش نخست این حدیث ناظر به حسن اخلاق است که مناط رسالت پیامبر اکرم می‌باشد، زیرا پیامبر مبعوث شده «ليتم مکارم الاخلاق».
جنبه بلاغی حدیث در این است که ، حدیث اولا به حرف تنبیه «الا» موکد شده و به صیغه تفضیل «احب» بیان شده که بهتر است بگوییم: تفضیل در تفضیل هم شده و برای رفع تکرار به صیغه «احب» و «اقرب» گفته شده است. و در بخش دوم حدیث، پیامبر پرگویان و آنان را که به تکلف سخن می‌گویند، نکوهش کرده است.
مبرد گفته است: «الموطئون الکنافاً» مثلی است، و توطئه به معنای تمهید و آماده کردن است. يقال: دابة وطي: هوالذي لايحرک راکبه في مسير، و فراش و طي اذا کان وثيرا لايؤذي جنب النائم عليه. و کسی را «موطا الاکناف» گویند که از ناحیه او، در هیچ مورد زیان و ضرری به دیگری وارد نشود.
در گفتار پیامبر اکرم، گفتار مسجع، فراوان است و می‌دانیم که آن بزرگوار به کسی که مسجعانه با حضرتش سخن می‌گفت، به تندی گفت: «اسجعاً کسجع الکهان»؟ که همین گفتار به حدیث منع سجع، معروف شد و برخی هم گفته‌اند که اگر سجع گویی در نظر پیامبر اکرم مکروه بود و ناخوشایند، پس چرا پیامبر خود کلام مسجع فراوان گفته است؟ و چرا آیات مسجمع در قرآن مجید فراوان است و حتی در قرآن سوره‌های تمام مسجع وجود دارد، همچون سوره «الرحمن» و سوره «القمر» و بطور کلی می‌توان گفت که در قرآن مجید سوره‌ای نیست که در آن سجع، وجود نداشته باشد.
برخی از علما، سجع قرآن را، به خاطر حدیث منع سجع، فاصله نامیده‌ند. و جمع آن فواصل.
پاسخی که بر این اشکال داده شده و به اصطلاح، حدیث منع سجع را توضیح داده‌اند، این است که می‌گویند: پیامبر اکرم، به طور کلی سجع را منع نکرده و در واقع موضوع را معلق و مشروط نموده، و کلام مسجوع متکلف به شیوه کاهنان عرب را نهی کرد و آن حضرت پس از آنکه گفت: «اسجعا…» درنگ کرد و سپس گفت: «کسجع الکهان» و سجع بطور مطلق منع نشده بلکه سجعی که همچون سخن کهان، معنی فدای لفظ بشود که ناپسند است نهی شده است، ولی سجعی که کلمات مسجع در جای خود بکار رود و کلمات بجا و بمورد استعمال شود، خوب است به طوری که گفته‌اند: سجع در کلام منثور همچون قافیه است در شعر.
ناخوشایندی پیامبر اکرم، از گوینده سخن مسجع که گفته بود و از پیامبر سؤال کرده بود: «يا رسول‌الله ارايت من لاشرب و لا اکل و لاصاح، افستهل،، اليس مثل ذلک يعطل؟!». از این جهت بود که وی، کلام مسجوع متکلفی به شیوه کاهنان عرب، گفته بود.
اصولاً سجعی که طبیعی و ذاتی باشد، پسندیده است، زیرا الفاظ برای بیان معانی است، یعنی الفاظ خدمتکار معانی هستند و بلاغت در این نیست که گوینده و نویسنده، سجع و متکلف بگویند و بنویسد، سجع گوی متکلف، بلیغ نیست.
عبدالقاهر جرجانی سجع و جناس متکلفانه را مذمت می‌کند و اعتقاد داردکه معنا نباید فدای لفظ بشود و الفاظ باید پیرو معانی باشند، «لان الالفاظ لاتراد لانفسها و انما تراد لتجعل ادله علي المعاني».
در گفتار پیامبر اکرم، استعاره‌های زیبایی وجود دارد، عبدالله بن معتز، یک سلسله از سخنان پیامبر بزرگوار را که بر سبیل استعاره بکار رفته، نقل کرده. که از آن جمله است: «غلب عليک داء الامم الذين من قبلکم، الحسد و البغضاء و هي الحالقه حالقه الدين لا حالقه الشعر.»
ابوهلال عسکری، ضمن اینکه استعاره را، نقل عبارت از معنای اصلی لغت به چیز دیگری، برای غرض خاصی می‌داند و آن غرض خاص ممکن است توضیح بیشتر و یا تأکید و مبالغه باشد و یا گفتن مطلب، به وسیله الفاظ کمتری به نقل یک سلسله عبارات که پیامبر بر سبیل استعاره بیان کرده، پرداخته است. و مبحثی را تحت عنوان «الاستعاره في کلام النبي…» در کتاب الصناعتین بیان کرده است همچون: «کلما سمع هيعة طار اليها»
اسامة بن منقذ در کتاب «البديع في نقد الشعر» پس از آنکه استعاره را درذهن شنونده و خواننده اثر بخش‌تر و مؤثرتر از کلامی می‌داند که در آن، استعاره نباشد، می‌گوید:« الاستعاره اوکد في النفس من الحقيقه و تفعل في النفوس ما لاتفعله الحقيقه.»
او بسیاری از گفتار پیامبر را به عنوان مثال، برای استعاره نقل می‌کند.
رشید‌الدین وطواط، ضمن اینکه از آیات قرآنی و اشعار عربی و فارسی، برای استعاره مثالهایی آورده، از گفتار پیامبر اکرم نیز حدیث «الفتنه نائمه لعن الله من ايقظها» را برای استعاره، نقل کرده است.
علمای علم بلاغت، تجنیس‌هایی در گفتار پیامبر اکرم جسته‌اند و در کتب خود نقل کرده‌اند، مثلا اسامه بن منقذ، این سخن پیامبر را که گفته است :«الظلم ظلمات يوق القيامه» از نوع تجنیس مماثل دانسته وآن را چنین تعریف کرده است: «هو ان تکون الکلمتان، اسمين او فعلين
اسامه بن منقذ، علاوه بر اینکه از آیات قرآنی برای این گونه تجنیس، مثالهایی آورده، حدیث:«ذوالوجهين لايکون و جيها يوم القيامه» را نیز از همین مقوله دانسته است.
اسامه، برای تجنیس تصریف هم از گفتار پیامبر اکرم، مثال آورده است، همچون: «الخيل معقود بنواصيها الخير
و تجنیس تصریف را، آن دانسته که دو کلمه، فقط در یک حرف، مختلف باشند همچون: «خیل - خیر» در حدیث پیامبر اکرم
ابن عبدربه اندلسی در کتاب «العقد الفريد» در بحث از «فضائل الخيل» درباب حروب حدیث مزبور را به طریق زیر ثبت کرده است: «قال النبي صلي‌الله عليه و سلم في [صفة] الخيل: اعرافها ادفاؤها، و اذنابها مذابها، والخيل معقود في نواصيها الخير الي يوم القيامه.»
در گفتار پیامبر اکرم، کنایات فراوان وجود دارد. نویری درکتاب «نهایه الارب» ضمن اینکه یک سلسله از کنایات قرآنی را نقل کرده از گفتار پیامبر اکرم نیز مثالهایی برای کنایه آورده است، همچون:«اياکم و خضراء الدمن» که در واقع خواسته است بگوید: «فلاتنکحوا هذه المرآة الحسناء لجمالها.»
نویری، زیباترین کنایات را، کنایه‌ای می‌داند که گوینده لفظ قبیح و زشتی را بر زبان نراند و با لفظ زیبایی، آن معنا را بیان کند.
نامه‌های پیامبر اکرم نیز از لحاظ بلاغی، در خور اهمیت است، زیرا آن بزرگوار در عبارات کوتاه معانی عالیه ارزنده‌ای را بیان کرده است.
نویسنده کتاب «نقد النثر» نوشته است: «پس از آنکه مسیلمه به پیامبر اکرم نوشت: «من مسيلمه رسول الله الي محمد رسول‌الله، اما بعد فان الله عزوجل قسم الارض بيننا و لاکن قريش قوم غدر» حضرت پیامبر به مسیلمه نوشت: «من محمد رسول الله الي مسيلمه الذاب ـ اما بعد فان الارض لله يورثها من يشاء من عباده و العاقبه للمتقين.»
نویسنده کتاب «نقدر النثر» پس از ذکر مطالبی در باب اینکه خطبه باید به ستایش خدا آغاز شود و به آیات قرآنی و امثال سائره موشج گردد و آنجا که ایجاز پسندیده است نباید اطاله بکار برد، تا که موجب ملال گردد و در جایی که اطالعه ضرورت دارد نباید کلام را موجز آورد، زیرا که به معنا خلل وارد می‌شود و همچنین نباید الفاظ خاص خواص را در مخاطبه عوام بکار برد، بلکه باید با هر طبقه فراخور فهم آنان، سخن گفت «لکل مقام مقال» پس از ذکر این مقدمات، نویسنده کتاب «نقد النثر» خطبه‌های پیامبر اکرم را حائز این شرایط دانسته و آنها را هم فصیح دانسته و هم بلیغ.
ابوهلال عسکری، بر آنست که نویسنده باید نکاتی را در نامه خود رعایت کند که از آن جمله است رعایت مکانت و مرتبه طرف خطاب، بدین معنا که برای هر کس به فراخور درک او سخن بگوید. ابوهلال برای توضیح گفته خویش، نوشته پیامبر اکرم را به پادشاه ایران، مثال می‌آورد که پیامبر سخن خود را برای بهتر فمهیدن خواننده، در نهایت اختصار و سادگی بیان کرده و چون مخاطب عرب نیست، نامه در نهایت سادگی است، تا که مخاطب خوب دریابد و نکته مبهمی برایش نمایند.
نامه پیامبر به خسروپرویز چنین است: «من محمد رسول‌الله الي کسر برويز، عظيم فارس، سلام علي من اتبع الهدي، و آمن بالله و رسوله، فادعوک بداعية الله، فاني انا رسول‌الله الي الخلق کافه لينذر من کان حياً و يحق القول لي الکافرين. فاسلم تسلم، فان ابيت فاثم المجوس عليک
عبارات این نامه به علت اینکه مخاطب، عرب نیست، به سادگی نوشته شده ولی پیامبر چون به طایفه‌ای از غرب، نامه می‌نویسد، فخامت کلمات و سنگینی الفاظ را رعایت می‌کند و مثلا به «وائل بن حجر حضرمی» می‌نویسد: «من محمد رسول الله الي الاقيال العباهله من اهل حضر موت، با قام الصلوه و ايتاء الزکوه…»
اندکی از بلاغت پیامبر اکرم نوشته شد تا معلوم گردد که این کلام زمینی از لحاظ علو درجه، آسمانی شده و این سخن درست باشد که گفته‌اند: «گفتار محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) از گفتار آسمانی فروتر و از گفتار انسانی فراتر است.»

محمد علوی مقدم

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





loading...
آخرین
مولودی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 ربيع الثانی

آغاز قیام توابین در كوفه بر ضد حكومت اموی بعد از واقعه جانگداز عاشورا، گروه زیادی از مردم...


ادامه ...

4 ربيع الثانی

ولادت حضرت عبدالعظیم حسنی(علیه السلام) حضرت عبدالعظیم حسنی(علیه السلام) در چهارم ربیع الثانی سال 172 هـ .ق. در...


ادامه ...

5 ربيع الثانی

مرگ منتصر بالله عباسی روز پنجم ربیع‌الثانی 248 هـ .ق. منتصر بالله،‌ یكی دیگر از خلفای بنی عباس،...


ادامه ...

6 ربيع الثانی

مرگ هشام بن عبدالملك روز چهارشنبه،‌ ششم ربیع ‌الثانی سال 125 هـ .ق. هشام بن عبدالملك بن مروان...


ادامه ...

8 ربيع الثانی

ولادت با سعادت امام حسن عسكری (علیه السلام) در روز جمعه، هشتم ربیع الثانی سال 232 هـ .ق....


ادامه ...

10 ربيع الثانی

وفات كریمه اهل بیت حضرت فاطمه معصومه(سلام الله علیها) روز دهم ربیع‌الثانی سال 201 هـ .ق. حضرت فاطمه...


ادامه ...

14 ربيع الثانی

قیام مختار ثقفی به خون خواهی امام حسین (علیه السلام) مختار در سال اول هجری در روستای «...


ادامه ...

22 ربيع الثانی

وفات موسی مبرقع فرزند امام جواد (علیه السلام) در روز چهارشنبه بیست و دوم ربیع‌الثانی سال 296 هـ...


ادامه ...

25 ربيع الثانی

کناره گیری معاویه بن یزید از خلافت پس از آنكه یزید بن معاویه در چهاردهم ربیع‌الاول سال 64...


ادامه ...
012345678

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page