عمر بن خطّاب و يهودیّت!

(زمان خواندن: 2 - 3 دقیقه)

[در این مقاله فقط از کتب حدیثی معتبر نزد عامه نقل مطلب شده است.]

روزی عمر با کتابی که از یهودیان گرفته بود نزد رسول خدا صلّی‌الله‌علیه‌وآله آمد و شروع به خواندن کرد! پیامبر غضبناک شدند و فرمودند: «ای پسر خطّاب! آیا هنوز در شک هستی؟! سوگند به کسی که جانم در دست اوست، برایتان مطالب صحیح و پاکیزه (قرآن) آورده‌ام؛ از اهل کتاب چیزی نپرسید كه هرگز شما را هدایت نمی‌کنند، زیرا که خود در گمراهی‌اند! به خدا قسم اگر موسی علیه‌السلام زنده بود و در بین شما زندگی می‌کرد، برایش جایز نبود جز آن كه از من پیروی کند!» [۱]

مردی برای رفتن به بیت المقدّس از عمر اجازه گرفت؛ به او گفت: «برو کارهای سفرت را انجام بده و موقع رفتن، نزد من بیا.» وقتی آن مرد آمد، عمر به او گفت: «این سفرت را (مانند سفر حج) عُمره قرار بده!» همچنین آورده‌اند که عمر هنگام ورود به بیت المقدس، ذکر تلبیه (لبيک! اللّهمّ لبيک! که حاجیان می‌گویند) می‌گفت! [۲]

بنابر نظر بعضی بزرگان اهل تسنّن، لقب «فاروق» را يهوديان بر عمر بن خطاب نهادند! ابن شهاب (م۱۲۴ق) که از تابعین بود، می‌گويد: «اهل كتاب نخستين افرادی بودند كه عمر را فاروق ناميدند! و مسلمانان (عامه) هم تحت تأثير سخن آنان، این لقب را بر او نهادند و از رسول خدا صلّی‌الله‌عليه(وآله)وسلّم حدیثی در اين خصوص به ما نرسيده است!» [۳]

غاصبان خلافت از سویی مردم را از کتابت احادیث نبوی و سؤال از معانی قرآن، منع می‌کردند و از سوی دیگر آنان را به سمت علوم انحرافی اهل کتاب هدایت می‌نمودند؛ ابوهُریرة (م۵۹ق) که از صحابه و جاعلین حدیث بود از رسول خدا صلّی‌الله‌علیه‌وآله چنین (به دروغ) نقل کرده است که: «سخنان بنی‌اسرائیل (یهودیان) را نقل کنید و این کار ایرادی هم ندارد!» [۴]

قصّه‌خوانی در میان مسلمین در زمان حیات پیامبر مرسوم نبود؛ در زمان ابوبکر هم چنین رسمی نبود؛ اما به دستور عمر، شخصی بنام «تَمیم داری» قصه‌خوانی قبل از خطبه‌های نماز جمعه را در مسجد پیامبر در مدینه آغاز کرد! قصه‌گوها داستانهای تورات تحریف شده را برای مسلمانان بازگو می‌کردند! [۵]

خلفای غاصب حزب سقیفه با تکیه بر علوم منحرف یهود و تخصّص عناصر یهودی آنان در تحریف ادیان، اسلام جدیدی را بنیان نهادند و هدفشان این بود که با ترویج این اسلام جعلی، اسلام ناب محمّدی از میان برداشته شود! و در نتیجه پیشگویی پیامبر اکرم صلّی‌الله‌علیه‌وآله به حقیقت پیوست که فرموده بودند: «زمانی بر مردم خواهد آمد که از اسلام جز اسمش و از قرآن جز رسم الخطّش چیزی باقی نمی‌ماند! مساجدشان به ظاهر آبادند، ولی از هدایت ویران! عُلمایشان شرورترین خلق خدایند که فتنه از آنان خارج می‌شود و به همان‌ها باز می‌گردد!» [۶]

منابع معتبر نزد عامه:
[۱] مجمع الزوائد (هیثمی)، ج۱، ص۱۷۴
[۲] کنز العمال (متقی‌هندی)، ج۱۴، ص۱۴۶
[۳] طبقات الكبری (ابن‌سعد)، ج۳، ص۲۷۰
[۴] سنن ابی داود، ج۳، ص۳۲۲
[۵] تاریخ المدینه (ابن‌شبة) ج۱، ص۱۲
[۶] الداء والدواء (ابن‌قیم‌جوزیة)، ص۱۰۶