سروده ابن ابی الحدید در مورد فرار ابوبکر و عمر از معرکه خیبر و شجاعت امیرالمومنین علی علیه السلام

(زمان خواندن: 2 - 3 دقیقه)

 ابن ابی الحدید معتزلی در قصیده ای ضمن مدح علی(علیه السلام) جریان فرار کردن عمر و ابوبکر را در جنگ خیبر یاد آور شده و آنان را این چنین مذمّت می کند:
1_ و ما انس لا انس اللذین تقدما و فرهما و الفرقد علما حوب‏
2_ و للرایة العظمى و قد ذهبا بها ملابس ذل فوقها و جلابیب‏
3_ یشلهما من ال موسى شمر دل‏ طویل نجاد السیف اجید یعبوب‏
4_ یمج منونا سیفه و سنانه‏ و یلهب نارا غمده و الانابیب‏
5_ عذرتکما ان الحمام لمبغض‏ و ان بقاء النفس للنفس محبوب‏
6_ لیکره طعم الموت و الموت طالب‏ فکیف یلذ الموت و الموت مطلوب‏
7_ دعا قصب العُلیا یملکها امرؤ بغیر أفا عیل الدنائة مقضوبٌ
8_ یرى ان طول الحرب و البؤس راحة و ان دوام السلم و الخفض تعذیب‏
9_ فلله عینا من راه مبارزا و للحرب کأس بالمنیة مقطوب‏
10_ جواد علا ظهر الجواد و اخشب‏ تزلزل منه فى النزال الاخاشیب‏
11_ و اصلت فیها مرحب القوم مقضبا جرازا به حبل الامانى مقضوب
12_ فاشربه کأس المنیة احوس‏ من الدم طعیم و للدم.شریب

[1ـ هر چه را فراموش کنم فرار کردن این دو نفر (عمر و ابوبکر ) را فراموش نمیکنم با اینکه می دانستند که فرار از جنگ گناه است.
 2ـ پرچم بزرگ و پر افتخار پیغمبر را با خود بردند ولى (در اثر گریختن) لباس ذلت و خوارى بدان پوشانیدند.
 3ـ قهرمان قویدلى از آل موسى (مرحب) آندو را راند در حالیکه تیغ تیز و بلندى در دست داشت و بر اسبى چالاک سوار بود.
4ـ از شمشیر و نیزه او مرگ میریخت و از غلاف تیغش آتش زبانه میکشید (آنها چون مرحب را چنین دیدند فرار کردند).
5ـ من عذر شما دو نفر را (که از ترس مرحب فرار کردید) مى‏پذیرم زیرا هر کسى مرگ را دشمن داشته و دوستدار زندگى است.
 6ـ هر وقت مرگ بسراغ شما میآید آنرا دوست ندارید آنوقت چگونه ممکن است خود بسراغ مرگ روید و از آن لذت ببرید.
7ـ شما (دو تن، مرد این میدان نیستید بهتر که) آنرا ترک گوئید و بگذارید راد مردى (على علیه السلام) آنرا مالک شود که هرگز گرد ننگ و مذلت بر دامن مرد انگیش ننشسته است.
 8 ـ او چنان کسى است که طولانی شدن جنگ و سختى را راحتى میداند و دوام مسالمت و گوشه نشینى را رنج و عذاب می شمارد.
 9ـ خوشا بحال چشمى که او را در حال جنگ و مبارزه ببیند با اینکه در جنگ کاسه مرگ لبریز است.
 10ـ بخشنده قویدلى که سوار بر اسب تیز رو بوده و بهنگام جنگ کوه‏ها (از ترس او) بلرزه در آیند.
 11ـ و مرحب در آن جنگ شمشیر برنده‏اى را کشیده بود که ریسمان آرزوها بوسیله آن قطع می شد.
 12ـ پس شجاع پر دلى (على علیه السلام) کاسه مرگ را به او نوشانید و در جنگها (براى احیاى حق) بسیار رزمنده و کشنده بود.
 
القصائد السبع العلویات، القصیدة الاولی.