اندیشه سیاسی علوی در نامه های نهج البلاغه نامه (1)
گویا عایشه از اوّل از طرفداران عثمان یا بیطرف بود؛ ولی چه شد که ناگهان به مخالفان عثمان پیوست و تحریکات دامنه داری علیه او به راه انداخت. امیرالمؤمنین علیه السلام درباره اش فرمود:
«و کانَ عائشةَ فیهِ فلتةُ غضبٍ(1)».
«و عایشه به طور ناگهانی در مورد عثمان خشم گرفت».
آیا خشم او انگیزه الهی و مردمی داشت؟ اگر چنین باشد باید بر او و بر خشمش آفرین گفت. اگر انگیزه اش خیر؛ و نیّتش خالص بود، چرا با حکومتی که هم وجهه نیرومند الهی داشت و هم وجهه بسیار ارزشمند مردمی، به مخالفت برخاست و چرا بلافاصله بعد از کشته شدن عثمان به همراه طلحه و زبیر -که دست هایشان به خون وی آلوده بود- به خون خواهی وی برخاست و چرا با پول و سرمایه یعلی بن منیّه -که سر از یک میلیون درهم و یکصد شتر(2) درمی آورد- و به تشویق وی از رفتن به دمشق منصرف شدند و راه بصره را در پیش گرفتند و عملاً به تقویت حکومت گستاخ و متخلّف معاویه و به تضعیف حکومت عدل و مردمی علوی برخاستند؟ آیا میتوان به اینگونه مخالفتها و موافقت ها، خوشبینانه نگریست و دستهای پیدا و ناپیدای بنی امیّه را در شورش خائنانه و ظالمانه آنها نادیده گرفت؟
«یعلی» از دست نشانده های عثمان و حاکم یمن بود(3). او چگونه در مکه بر سر راه عایشه و طلحه و زبیر -مهره های اصلی فتنه- قرار گرفت و آن سرمایه کلان را برای تأمین بودجه جنگی از کجا آورده بود؟ آیا از زد و بندهای خودش بود یا معاویه در اختیارش قرار داده بود، تا هم آتش فتنه روشن بماند و هم دود آن به چشم بنی امیّه - و مخصوصا قهرمان حیله باز آنها یعنی معاویه- نرود. راستی اینها چگونه توانستند به هنگام حرکت از مکه به سوی بصره ششصد نیروی سواره با خود به حرکت درآورند(4)؟
امام علی علیه السلام همان کسی بود که برای جلوگیری از قتل عثمان، عده ای -از جمله حسنین علیهماالسلام - را به پاسداری و حراست او مأمور کرد و عدهای نیز به پیروی آن بزرگوار کسان خود را برای حفظ جان عثمان به درِ خانه او فرستادند. آنهایی که تصمیم به قتل عثمان گرفته بودند، از خانه همسایه ها بر او هجوم بردند و خون او را ریختند و از این ماجرا، امیرالمؤمنین علیه السلام واله و غمگین گشت(5)؛ زیرا میدانست که ریخته شدن خون عثمان، زمینه ساز آشوب ها و فتنه ها و مشکلاتی برای امّت است و از این پس، اهل بیت و عاشقان حق و حقیقت و فضیلت با گرفتاری های بزرگی روبه رو خواهند شد.
علی علیه السلام همان کسی بود که به پاس احترام پیامبر بزرگ اسلام صلی الله علیه وآله ، محمد بن ابوبکر را مأمور کرد که پس از افتادن هودج عایشه از روی شتر، به سراغ او رود و از او احوالپرسی کند. محمد دست به درون هودج برد و عایشه فریاد زد که کیستی؟ گفت: نزدیکترین و مبغوض ترین افراد نزد تو میباشم. علی مرا فرستاده که از حال تو جویا شوم. آیا آسیبی ندیده ای؟ گفت: آسیب مهمی ندیده ام(6).حضرتش که دست های توطئه های مرموز و آشکار را پیرامون عایشه که هر روزی به رأی و رویه جدیدی روی می آورد مشاهده مینمود، تنها پس از زدن چوب دستی خود به هودج وی فرمود:
«ای حمیرا! آیا پیامبر خدا تو را به این کار مأمور کرده بود؟ مگر او به تو دستور نداده بود که در خانه ات بنشینی؟ به خدا! آنهایی که نوامیس و عقیله های خود را در خانه ها صیانت کردند و تو را آواره شهر و دیار ساختند و در دید توده مردم قرار دادند، نسبت به تو کمال بی انصافی را کردند(7)».
آنگاه در نهایت بزرگواری، محمد بن ابوبکر (برادر پدری عایشه) را مأمور کرد که او را به خانه صفیه - دختر حارث بن طلحه عبدی- ببرد(8) تا در آنجا بیاساید و در موقع مناسب، او را محترمانه به مدینه بازگرداند.
با بر زمین افتادن هودج عایشه در جنگ جمل و خارج شدن او از صحنه کارزار، صحنه زد و خورد و کشت و کشتار، ورق خورد و طولی نگذشت که عبداللّه بن زبیر -که خود از آتش بیارهای معرکه بود- به دست توانای مالک اشتر نقش زمین شد. عبداللّه چنان زیر دست و پای مالک، ناتوان و از زندگی نومید شده بود که فریاد زد:
اقتلونی و مالکا و اقتلوا مالکا معی
«من و مالک را بکشید. مالک را با من بکشید».
اما جنگ آنچنان مغلوبه شده بود که نه صدای او به گوش کسی میرسید و نه کسی را یارای آن بود که کمکش کند. گرد و غبار غلیظ، چشمها را از دیدن عاجز کرده و همه را دستخوش هیجان و حیرت و اضطراب کرده بود(9). به هر حال عبداللّه به سختی از مرگ نجات یافت.
آنچه برای همه مایه عبرت بود و درسهایی ماندگار به اهل بصیرت میداد، حکمت و سیاست والای علوی بود که هدفی جر خاتمه دادن به فتنه، با کمترین تلفات و ضایعات، نداشت. حضرتش مردم بصره را با فرو نشستن آتش جنگ سرزنش کرد و آنها را با ندای «یا جُند المرأة» و «یا أتباع البهیمة» به اخلاق نااستوار بردگان و دورویی شوم منافقان و نااستواری در راه دین و گریز از وحدت و اتفاق و روی آوردن به دودستگی و شقاق، مورد انتقاد و نکوهش قرار داد و این در روز پنجشنبه، دهم جمادی الآخرة سال 36 هجری بود که پیروزمندانه وارد بصره شده بود(10) و بر خلاف دیگر فاتحان میادین جنگ و کشورگشایان که با ورود به شهر دشمن، عربده فتح و پیروزی سرمیدهند، او به حال مردم، حسرت میخورد و میکوشید که با مغلوبین و شکست خوردگان -مخصوصا عایشه- به بهترین وجه ممکن، رفتار کند.
به همین جهت بود که عبداللّه بن عباس را نزد عایشه فرستاد تا او را برای بازگشت به مدینه مهیا سازد. عبداللّه بدون اجازه به خانه محل اقامت او وارد شد و نشست. عایشه گفت: بر خلاف سنت رفتار کردی؛ چراکه بدون اجازه ما وارد شدی و بدون دستور ما بر فرش ما جلوس کردی. عبداللّه گفت: اگر در خانه ای که پیامبر خدا صلی الله علیه وآله برایت به جای گذاشت، مینشستی، ما بدون اجازه وارد نمیشدیم و بدون دستور، بر فرشت، جلوس نمیکردیم. امیرالمؤمنین علیه السلام فرمان داده است که بیدرنگ خود را برای بازگشت به مدینه آماده کنی. عایشه گفت: از آنچه میگویی امتناع دارم و مخالفت میکنم. ابن عباس به محضر امیرالمؤمنین علیه السلام بازگشت و پاسخ عایشه را گزارش کرد. حضرت او را بازگرداند تا به عایشه اعلام کند که چاره ای جز بازگشت به مدینه ندارد. عایشه اجابت کرد و آماده بازگشت شد(11).
روز بعد امیرالمؤمنین علیه السلام به همراه حسنین علیهماالسلام و دیگر فرزندان و برادرزادگان و جوانهایی از بنی هاشم و گروهی از شیعیان هَمْدان نزد عایشه آمدند. گروهی از زنان با دیدن حضرت فریاد زدند: «ای کشنده دوستان!». حضرتش در نهایت بزرگواری فرمود: «اگر من کشنده دوستان بودم، اکنون کسانی را که در این خانه پنهان شده اند، میکشتم»؛ آنگاه اشاره به اتاقی کرد که مروان بن حکم، عبداللّه بن زبیر و عبداللّه بن عامر(حاکم عثمان در بصره)(12) و... در آنجا پنهان شده بودند. همراهان حضرت، شمشیرها را آماده کردند تا مبادا این افراد از پناهگاه خارج شوند و به حضرت حمله کنند.
عایشه بعد از گفتگوی بسیار عرض کرد که دوست میدارم همراه تو باشم و در جنگ با دشمنان، تو را یاری دهم. حضرت فرمود: بلکه باید به همان خانه ای بازگشت کنی که پیامبر خدا صلی الله علیه وآله تو را در آن خانه به جای گذاشت.
عایشه تقاضا کرد که خواهرزاده اش،-عبداللّه بن زبیر- را امان دهد و حضرت پذیرفت. حسنین علیهماالسلام هم تقاضا کردند که حضرت، مروان بن حکم را امان دهد که پذیرفته شد.
اما حضرتش با سیاست نرمش و مدارا -همانگونه که پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله مردم مکه را مورد عفو قرار داد- تمام مردم بصره را بخشید و از ولید بن عُقْبه و فرزندان عثمان و دیگر امویان نیز گذشت و عدل و عطوفت اسلامی را به نمایش گذاشت و درسی ماندگار به همه سیاستمداران مسلمان داد(13).
جلوه ای دیگر از بزرگواری
عایشه ناچار بود که طبق فرمایش امیرالمؤمنین علیه السلام به مدینه بازگردد. این کار هم به مصلحت دین او بود و هم به مصلحت دنیای او و هم به صلاح امّت. شخصیّتی که به حکم همسری بهترین بنده خدا و سرور همه اولیا و انبیا، باید در میان امّت اسلامی همواره الگو و معزّز و مقتدا باشد، با درگیر شدن در مسایلی که نه خدا میپسندید و نه وجدان پاک انسانهای سلیم النفس، چنان به سقوط و انحطاط کشانده شد که هیچکس نمیتوانست او را از این ورطه هولناک نجات دهد. تنها کسی که در این موقعیّت خطیر دستش را گرفت و حرمت او را پاس داشت، امیرالمؤمنین علیه السلام بود که علیرغم اصرار عایشه بر عدم بازگشت به مدینه و روی آوردن او به تعصبهای غلط زنانه، به نجات او اقدام کرد و اگر عایشه، زن قدرشناسی بود، شاید میتوانست توبه کند و گناهان کبیره خود را با آب استغفار و انابه شستشو دهد. شاید اینکه تقاضا میکرد که در خدمت حضرت باشد و در جنگ با دشمنان، او را یاری دهد، حکایت از این میکرد که او در عمق وجدانش، شرمسار است و مایل است که خود را از لوث گناهان، شستشو دهد؛ ولی هیهات! مگر اطرافیان نابخرد و تعصبهای کورکورانه و دلبستگی مفرط به عبداللّه بن زبیر -که هم دین و ایمان پدر را به باد داده و هم وجدان و شخصیّت خاله مهربان را به تاراج برده بود- رهایش میکردند و مگر سبکسری و احساسات زنانه از نهاد او رخت برمیبستند؟!
باری امام، عالی ترین تابلوی بزرگواری و شرافت انسانی را به نمایش گذاشت و عایشه را به همراه برادرش عبدالرحمان بن ابیبکر و سی مرد و بیست زن متشخص و متدیّن، از قبیله عبدالقیس و هَمْدان و جز آنها روانه مدینه کرد. مردها و زنها همه مسلّح بودند. به زنها دستور داده بود که لباس مردانه بپوشند و به عایشه نگویند که زن هستند. اینان در حالی که نقاب مردانه بر چهره داشتند، کلیّه خدمات را در قبال عایشه برعهده داشتند و در موقع پیاده شدن و سوار شدن، او را کمک میکردند.
هنگامی که به مدینه رسید، از او سؤال کردند که چگونه سفری بود؟ پاسخ داد: سفر خوبی بود. به خدا، علی بن ابیطالب علیه السلام ، حداکثر بزرگواری و بخشش را درباره من اعمال کرد؛ ولی افسوس که با من مردانی فرستاد که آنها را نمیشناختم. در این هنگام، زنهای همسفر، خود را به او معرفی کردند و او از فرط خوشحالی به سجده افتاد و گفت: «ای پسر ابوطالب! چه بزرگواری ها که در حق من نکردی! کاش از مدینه خارج نشده بودم و خود را به آنهمه مشقّت گرفتار نمیکردم؛ مرا فریب دادند. میگفتند: اگر به این سفر پرخطر تن دهم، میان مردم مسلمان، صلح و آشتی برقرار میکنم؛ ولی شد آنچه شد(14)».
متأسفانه، عایشه دیر بیدار شده بود. آب رفته به جوی، باز ناید. نوشته اند در جنگ جمل، از یاران امیرالمؤمنین علیه السلام پنج هزار و از لشکر شتر و بانوی شترسوار، از مردم بصره و غیر بصره سیزده هزار نفر کشته شدند(15). آنکه بر همه این کشتگان از هر دو جناح، بیش از هر کس ناراحت بود و ناراحتی خود را کتمان نمیکرد، شاه ولایت و پرچمدار امامت و محور حقیقی خلافت، علی علیه السلام ، بود(16). بی جهت نیست که ملای رومی میگوید:
رومی؛ نشد از سرّ علی کس آگاه زیرا که نشد کس آگه از سرّ اِله
یک ممکن و این همه صفات واجب لا حول و لا قوّة إلاّ باللّه
و از اشعار منسوب به بوعلی سیناست:
بر صفحه چهره ها خط لمیزلی معکوس نوشته است نام دو علی
یک لام و دو عین با دو یاء معکوس از حاجب و انف و عین با خط جلی
و سنایی چنین سروده است:
ای سنایی! به قوّت ایمان مدح حیدر بگو پس از عثمان
کز مدیحش مدایح مطلق زهق الباطل است و جاء الحق
هنگامی که وارد بیت المال بصره شد، نگاهی به پول های طلا و نقره انداخت و فرمود: ای دینارها! ای درهمها! جز مرا فریب دهید. آنگاه نگاهی متفکرانه به آن اموال انداخت و فرمود: پانصد پانصد بر همراهانم - که دوازده هزار نفر بودند- تقسیم کنید. شگفت اینکه یک درهم کم نیامد(17).
کالاها و اسباب به غنیمت گرفته شده را هم به دستور حضرت فروختند و همان میزان میان همراهان تقسیم کردند. جالب این که سهم حضرت نیز مانند بقیه، پانصد درهم بود. یکی بعد از تقسیم اموال به محضرش آمد و عرض کرد: من محروم شده ام. میخواستم به یاری شما بشتابم؛ ولی موانعی مرا از این کار بازداشت. حضرت، سهم خود را هم به او بخشید(18).
چگونه عایشه که سالها در بیت رسالت زیسته و از محضر انور پیامبر خدا صلی الله علیه وآله حقایق بسیاری استماع کرده بود، بی تقوایی دیگران را بر تقوای علوی و ستمگرایی دیگران را بر عدالت و ستم ستیزی علوی و نامردمی های دیگران را بر مردم گرایی علوی و بیخدایی دیگران را بر خداجویی و اخلاص علوی ترجیح داد؟
گویند: زنی از عایشه اجازه خواست که مسأله ای فقهی سؤال کند. او با آغوش باز پذیرفت. زن گفت: اگر مادری فرزند خود را بکشد، کیفرش چیست؟ عایشه گفت: کیفرش جهنّم است. زن گفت: این بچه هنوز از مادر متولد نشده بود. عایشه گفت: پاسخ همان است که گفته شد. زن گفت: خواهش میکنم دقت کنید. این جنین، بسیار کوچک بوده و تا تولدش مدت زیادی مانده بود. باز هم عایشه گفت: پاسخ همان است که گفتم. زن گفت: اگر مادری به خاطر کشتن فرزندی که جنین بوده و از انعقاد نطفهاش چیزی نگذشته است، باید به جهنم برود، پس سرانجام مادری که چند هزار فرزند خود را به کشتن داده، چه خواهد شد؟!
عایشه متوجه شد که هدف آن زن، انتقاد بوده، نه سؤال. از این جهت، او را مورد پرخاش قرار داد و دستور اخراجش را صادر کرد(19).
جمود و تعصّب
متأسفانه، بسیارند مسلمانانی که نقد صحابه را برنمیتابند و اجازه نمیدهند که کسی در حریم اخلاقیّات و رفتار و سلوک آنها وارد شود و آنها را مورد چون و چرا و بازخواست قرار دهد؛ حال آنکه این شیوه، در صورتی که به دور از تعصّب و جمود باشد، هم لازم است و هم مفید؛ چراکه برای تشخیص حق و باطل و جدا کردن سره از ناسره، راهی جز این نداریم. ما باید سپاسگزار آئین پاک تشیّع باشیم که باب انتقاد را در مورد غیرمعصوم بر ما گشوده و اجازه داده است که همه صحابه -حتی همسران پیامبر خدا را- مورد نقد و سؤال قرار دهیم.
به خاطر دارم در یکی از سفرهای حج، به هنگام غروب در مسجدالحرام نشسته بودم و از قرآن مجید، سوره احزاب را تلاوت میکردم. رسیدم به آیاتی که مخاطب آنها زنان پیامبر صلی الله علیه وآله است. در میان این آیات، آیه شریفه «و قَرْنَ فی بُیوتِکُنَّ(20)» جلب توجه میکند. کنار دست من مردی باهیبت نشسته بود که ظاهرش نشان میداد پاکستانی و از علماست. از او خواهش کردم که آیات مربوط به «نساء النبی» را بخواند. او مؤدبانه قرآن را گرفت و مشغول تلاوت شد. هنگامی که به آیه «و قرن فی بیوتکنّ» رسید، از وی تشکر کردم و از او اجازه خواستم که سؤال کنم. او با آغوش باز پذیرفت. گفتم: مطابق این آیه، زنان پیامبر باید در خانه بمانند و حق بیرون رفتن ندارند. گفت: همین طور است. گفتم: حتما تاریخ را خواندهاید و از جنگ جمل، آگاهی دارید؟ گفت: همین طور است. گفتم: طبق تاریخ معتبر، عایشه از مدینه خارج شد و در بصره آن آشوب را به پا کرد. آیا میتوانیم بگوییم که او با فرمان خدا مخالفت کرده است؟ گفت: خیر. گفتم: چرا نمیتوانیم بگوییم؟! این، دستور قرآن و آن هم تاریخ مسلّم. گفت: من جرأت نمیکنم به عایشه نسبت تخلّف و نافرمانی و معصیت بدهم. گفتم: من جرأت میکنم. گفت: شما خیلی جرأت دارید؛ ولی من چنین جرأتی ندارم و در چنین مواردی، دم فرومیبندم.
این روش به او اختصاص نداشت. اهل سنت دیده بر هم نهاده و تعقل و تفکر را از کار انداخته و به خود اجازه چون و چرا درباره هیچ یک از اصحاب را نمیدهند. به همین جهت است که طبق برخی از گزارش ها انور عکاشه را در کشور مصر به جرم اینکه عمروعاص را مورد انتقاد قرار داده است، تکفیر کرده و حکم داده اند که زنش از او جدا شود. دادگاه عالی مصر، در پی محاکمه جنجالی وی، این نویسنده سناریست مشهور مصری را محکوم کرده و همه را به حیرت انداخته است. دادستان کل او را به جرم توهین و دشنام به صحابی رسول خدا صلی الله علیه وآله، به مجازات شدیدی محکوم کرده است. برخی از گروهها با صدور چنین حکمی مخالفند؛ ولی برخی صدور چنین حکمی را ضروری و لازم دانسته اند. دکتر عبدالصبور شاهین که استاد فقه اسلامی دانشگاه قاهره است، معتقد است که عمروعاص از شخصیّت های تأثیرگذار عالم اسلام بوده و باید احترام او حفظ شود. او در میدانهای جنگ فرماندهی کرده و احیانا عمر و ابوبکر در رکاب او جنگیده اند(21).
البته وی باید از افتخارات عمرو عاص، یکی را هم جنگ با علی علیه السلام به حساب می آورد و در آن جنگ -اگر نگوییم سپاه معاویه را فرماندهی میکرد- از مشاوران نزدیک و عالی معاویه بود. به هرحال، حضرات معتقدند که صدور اینگونه احکام باعث میشود تا دیگران حدّ خود را بشناسند و به راحتی به اصحاب پیامبر اسلام توهین نکنند(22).
در عین حال، یکی از رهبران اخوان المسلمین، حکم صادره را متحجّرانه و ارتجاعی دانسته و اظهار داشته است که اسلام، طرفدار آزادی فکر و ایده است و عملکرد عمرو عاص در تاریخ سیاسی اسلام نیز قابل تأمّل و انتقاد است(23).
عمرو عاص در پستی و پلیدی و جنایتکاری، چهره شناخته شدهای است و دست کمی از معاویه ندارد. هرگاه کسانی انتقاد از اینگونه افراد را برنتابند، انتقاد از سایرین را به طریق اولی برنمیتابند!
روزی در مدینه منوّره، وارد مسجد قبا شدم. شیخی از شیوخ خشکسر وهّابی و از تیم ابن تیمیّه و از پیروان مکتب انحرافی سلفیّه، پوستری به دستم داد که در آن بر حرمت لعن معاویه و عایشه، تأکید شده بود. به او گفتم: طبق این نوشته، تنها لعن معاویه و عایشه ممنوع و حرام و لعن دیگران از صحابه جایز است. گفت: خیر، لعن هیچ یک از صحابه جایز نیست. گفتم: این نوشته شما مرا به اشتباه انداخت. حتما دیگران هم به اشتباه میافتند. آیا بهتر نیست بنویسید: لعن صحابه جایز نیست، تا مردم به اشتباه نیفتند و گمان نکنند که تنها لعن معاویه و عایشه حرام است و لعن دیگر افراد صحابه جایز نیست؟ گفت: علت این است که ما نام معاویه و عایشه را نوشته ایم، به خاطر این است که شما ایرانی ها این دو را لعن میکنید و من در دلم گفتم: لابد نمیداند که ما افراد دیگری را هم لعن می کنیم و در زیارت عاشورا میگوییم:
«الّلهمّ العن اوّل ظالمٍ ظَلَمَ حقّ محمدٍ و آل محمدٍ و آخر تابعٍ له علی ذلک».
ما میگوییم:
«اللهمّ العن أباسفیان و معاویه و یزید بن معاویه علیهم منک اللّعنة ابد الآبدین».
و همین طور ابن زیاد و عمر بن سعد و شمر و آل زیاد و آل مروان را تا روز قیامت.
جالب این است که آنها ما را بر نداشتن محبّت اینگونه افراد، ملامت میکنند و ما افتخار میکنیم.
روزی در یکی از مساجد عزیزیه شهر مکه، جوانی وهّابی که نیمچه طلب های هم بود، از چند نفر حاجی ایرانی سؤال میکرد که آیا عایشه را دوست دارید؟ چگونه ممکن است که دوستان ولایتمدار امیرالمؤمنین علیه السلام که دل پردردی از عایشه دارند، به سؤال وی پاسخ مثبت دهند؟ من که از راه رسیده بودم، به او گفتم: سؤال درستی نمیکنی. آیا اگر کسی به تو بگوید: زن تو را دوست دارم، ناراحت نمیشوی؟ چرا درباره ناموس پیامبر خدا صلی الله علیه وآله چنین سؤال میکنی؟ سپس برای اینکه شرش کوتاه شود، گفتم: «نحن نُحِبُّ کلَّ مؤمنٍ و مؤمنةٍ».
________________________________________
1. نهجالبلاغه، نامه 1.
2. مروج الذهب و معادن الجوهر، ج 2، ص 357، نشر دارالهجرة قم، 1363.
3. همان.
4. همان.
5. همان، ص 345.
6. همان، ص 367 و بحارالانوار، ج 32، ص 296 (چاپ اول 1360).
7. همان.
8. همان.
9. همان.
10. همان، ص 368.
11. بحارالانوار، ج 23، ص 269.
12. حاکم عثمان در بصره.
13. مروج الذهب و معادن الجوهر، ج 2، صص 368 و 369.
14. همان، ص 370.
15. همان، ص 371.
16. همان، ص 369.
17. همان، ص 371.
18. همان، ص 371.
19. از آنجا که طبق آیه شریفه قرآنی: «و أزواجه أمّهاتهم» (احزاب / 6)، زنان پیامبر گرامی اسلام، «امالمؤمنین» نامیده میشوند، زن سؤالکننده با توجه به این موضوع، عایشه را مورد انتقاد قرار داد.
20. آیه 33 که دستور میدهد، زنان پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآله باید در خانهها بمانند و از حضور در مجامع و محافل و میادین جنگ، خودداری کنند.
21. افق حوزه، 21 / 10 / 83.
22. همان.
23. همان.
مقاله ها
عایشه
- بازدید: 4598