افراد جاهل، بدون این که معنای حرف خود را بفهمند، میگویند: من خدا را قبول دارم امّا پیغمبر را قبول ندارم، یا پیغمبر را قبول دارم ولی امام را قبول ندارم!!!
دیگری میگوید: من قرآن را قبول دارم ولی حدیث را قبول ندارم!!!
سوّمی میگوید: من همه را قبول دارم ولی فقها را قبول ندارم!!!
تمام این سخنان جاهلانه یا مغرضانه است؛ وگرنه عقلای منصف میدانند که عقاید حقّه مانند حلقههای زنجیر به هم متّصلند.
یک حلقه را که گرفتیم، تمام حلقهها دنبال هم میآیند .
اعتقاد صحیح از خدا آغاز میشود و به فقیه ختم میگردد.
داستان آن بچّه مکتبی معروف است که برای اوّلین بار استاد به او گفت: بگو (الف) او نمیگفت، استاد چند بار گفت: بگو (الف)، آخر گفتن (الف) مشکل نیست، بچه گفت: بله، گفتن الف مهّم نیست ولی میدانم اگر بگویم (الف)، میگویی بگو (ب) بگویم (ب) میگویی بگو (پ)، میگویی بگو (ت)، دیگر رهایم نخواهی کرد؛ لذا از اوّل نمیگویم (الف) تا راحت باشم.
حالا اگر کسی الف خدا را نگوید و اعتقاد به او نداشته باشد، راحت است؛ ولی خدا را که پذیرفت، دنبالش اعتقاد به پیامبر و قرآن و امام و حدیث و فتوای فقیه در زمان غیبت خواهد آمد. یکی را ردّ کرد، همه را ردّ کرده است.
آیت الله سیّد محمّد ضیاءآبادی/عطر گل یاس ج۱، ص۵۸