تا تو شدی کشته ما بی سر و سامان شدیم

(زمان خواندن: 1 دقیقه)

تا تو شدی کشته ما بی سر و سامان شدیم
یکسره سرگشته کوه و بیابان شدیم

خیمه و خرگاه ما رفت به باد فنا
به لُجّه غم اسیر دچار طوفان شدیم

از فلک عزّ و جاه به روی خاک سیاه
به چاه غم سرنگون چو ماه کنعان شدیم

ز کعبه کوی تو به حسرت روی تو
به حلقه فرقه‌ای ز بت پرستان شدیم

ای سر تو بر سنان شمع ره کاروان
به مهرِ روی تو ما شهره دوران شدیم

پردگیان تو را حجاب عزّت درید
تا که تماشاگهِ پرده نشینان شدیم

گاه به زندان غم حلقه ماتم زده
به کنج ویرانه گاه چو گنج شایان شدیم

چو ساربان عزا نواخت بانگ رحیل
سر تو شد روی نی گمشدگان را دلیل

اشعار مرحوم آیت الله شیخ محمّد حسین غروی اصفهانی