بانوى امام شناس

(زمان خواندن: 14 - 28 دقیقه)

 

اشاره
تنها تفاوتى كه زن و مرد دارند، در جسم و روان آنان است و بس، آن دو در انسانیت و جوهره آفرینش همسان و یكسانند. خداوند مى فرماید:
فَإِذا سَوَّيتُهُ وَ نَفَخْتُ فيهِ مِنْ رُوحي… (1)
«پس وقتى آن را درست كردم و از روح خود در آن دمیدم…»
روح آدمى، مجرد است و مذكر و مؤنث نمى شناسد. آنچه نزد خالق متعال اهمیت دارد، خلقت انسان است و تنها چیزى كه در این مورد عامل تعیین كننده مى باشد، انسانیت انسان است كه زیربناى آن را «روح» تشكیل مى دهد نه تذكیر و تأنیث.
به عبارت دیگر: زن در نظام آفرینش، از همان گوهرى آفریده شده كه مرد آفریده شده است و هردوى آنان در جوهر و ماهیت، یكسانند و تمایزى ندارند.
و نیز در كمال یابى، بالندگى معنوى و تقرّب جستن به خداوند، بین زن و مرد فرقى نیست. كمال یابى در واقع، میدان مسابقه اى است كه زن و مرد، استعداد رقابت و سبقت را دارند و هركدام كه ویژگى ها و شایستگى هاى بیشترى كسب كرده باشند و پلكان ترقّى كمال را تسخیر كرده باشند، به مرتبة «اسوه و الگو» بودن مى رسند. از آغاز تاریخ تا اكنون، الگوهاى بشرى گاه مرد بوده و گاه زن. این نكته، ریشه در قرآن دارد:
وَ ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً لِلَّذينَ آمَنُوا امْرَأَةَ فِرْعَوْنَ إِذْ قالَتْ رَبِّ ابْنِ لي عِنْدَكَ بَيتًا فِى الْجَنَّةِ وَ نَجِّنى مِنْ فِرْعَوْنَ وَ عَمَلِهِ وَ نَجِّنى مِنَ الْقَوْمِ الظّالِمينَ* وَ مَرْيمَ ابْنَتَ عِمْرانَ الَّتى أَحْصَنَتْ فَرْجَها فَنَفَخْنا فيهِ مِنْ رُوحِنا وَ صَدَّقَتْ بِكَلِماتِ رَبِّها وَ كُتُبِهِ وَ كانَتْ مِنَ الْقانِتينَ(2)
«خداوند براى كسانى كه ایمان آورده اند، زن فرعون را مثل مى زند؛ آنگاه كه گفت: اى پروردگار من! براى من در بهشت نزد خود، خانه اى بنا كن و مرا از فرعون و عملش نجات ده و مرا از مردم ستمكار برهان. و مریم دختر عمران را كه شرم گاه خویش را از زنا نگه داشت و ما از روح خود در آن دمیدیم و او كلمات پروردگار خود و كتاب هایش را تصدیق كرد و از فرمانبرداران بود.»
در تاریخ اسلام، زنان الگو و شایسته زیادى داریم. هزاران بانوى عالم و عابدى كه هر كدام، دنیایى از خدامحورى، پرهیزگارى، ایثار، عفاف، دانش، تربیت و… بودند و در جهت تسخیر قله هاى انسانیت، دوش به دوش مردان نیكنام تاریخ حركت مى كردند.
یكى از این بانوان سرآمد و خودساخته، بانوى راوى و دانشمندى به نام «حَبّابه والبیه» بود. در این نوشتار، با گوشه هایى از زندگى پربار آن یگانه روزگار و معجزه عینى امامان معصوم (علیهم السلام) آشنا مى شویم.

حَبّابه كیست؟
نام این بانوى گرامى «حَبّابه»، كنیه اش «امّ النّدى»(3) بود. نام پدرش «جعفر»، و جدّ اعلایش «والبة بن حارث بن ثعلبة بن دودان (ذودان) بن اسد بن خزیمه» است. به مناسبت نام بزرگ این خاندان، حَبّابه و طایفه اش را كه بنى اسد نام دارد، به «والبیه» مى شناسند. زیرا «والبیه» منسوب به «والبه»، نام جدّ اعلاى حَبّابه، است.
«صاحبة الحصاة» یكى از القاب و نام هایى است كه این بانوى پاكدامن به آن شناخته مى شود. البته این لقب، منحصر به او نیست و لقب دو بانوى بزرگوار دیگر نیز «صاحبة الحصاة» مى باشد. آن دو نفر، «امّ‌ غانى»(4) و «ام ‌ّاسلم (5) یا ام ‌ّسلیم»(6) مى باشند.
در این مورد، على بن یونس نباطى بیاضى مى نویسد:
«صاحبان الحصاة ثلاث هذه هى امّ ‌غانم والثانية حبّابة الوالبيه والثالثة أمّ سليم.»(7)
علت نام گذارى آنها به این لقب، نقل معجزات شگفت انگیزى شبیه سنگریزه حَبّابه والبیه از پیامبر و امام على علیهما السلام مى باشد.
از زمان تولد این بانوى بزرگوار اطلاع دقیقى در دست نیست ولى این را مى دانیم كه وى 235 سال عمر كرده و تا 9 ماهِ نخست امامت امام رضا علیه السلام زنده بوده؛ مى توان از مقایسه سال شهادت امام موسی كاظم علیه السلام و آغاز امامت امام رضا علیه السلام (183 ق.)، حدّس زد كه وى در حدود 52 سال قبل از هجرت و در حدود 40 سال قبل از بعثت به دنیا آمده باشد. با این حساب، او در زمان پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بانوى كاملى بوده كه اوضاع و احوال عصر پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و چگونگى ظهور اسلام و گسترش آن را درك كرده است. با این وجود، در منابع روایى و تاریخى از او در این سال ها خبرى نیست و براى نخستین بار، در زمان امام على علیه السلام با نقل روایت «حصاة» وارد متون روایى و تاریخى شده است و بعد از آن نیز حضور خود را با ملاقات هاى امامان (علیهم السلام) و نقل روایت از آنها، حفظ كرده است.
در مجموع، او را به عنوان یكى از یاران و راویان امامان (حضرت على تا حضرت رضا (علیهم السلام) مى شناسیم؛ هرچند نقلى از او در مورد برخى از این امامان(علیهم السلام) به دست ما نرسیده است. آنچه كه به نام او در منابع روایى ثبت شده، حاكى از صداقت، وثاقت و امانت‌دارى او است. به همین جهت، محدّثان و مورّخان بزرگ شیعه، چون: شیخ کلینی، شیخ طوسى، علامه طبرسى و علامه مجلسى، او را محدّث و راوى موثّق و مورد اعتماد شمرده اند.(8)
بنابراین، از افتخارات این بانوى عالی‌قدر این است كه محضر مبارك امام معصوم را درك نموده و از آنان حدیث نقل نموده است.

مأموریت خطیر
حَبّابه از طرف امام علی علیه السلام مأموریت ارزشمندى پیدا كرد. آن حضرت، قطعه سنگى به دست او سپرد كه نقش انگشترى مباركش بر آن نقش بسته بود. مأموریت او این بود كه این سنگ را نگه دارى كند و خدمت یكایك امامان معصوم علیهم السلام شرفیاب شود و از آنها بخواهد تا آن سنگ را با نقش انگشتر خویش مزین نمایند.
این، در واقع یكى از دلایل اثبات «امامت» ائمه هدى علیهم السلام و سند اثبات ولایت آنها بود كه حَبّابه مأمور آن شد. شاید براى همین مأموریت خطیر بود كه وى بارها دچار ضعف، بیمارى و پیرى مى شد؛ ولى با دعاى ائمّه معصوم علیهم السلام شفا مى یافت و به سنّ جوانى بر‌مى گشت.

نجات از بیمارى و بازگشت‌ جوانى
این بانوى مؤمن و ولایت ‌مدار، در مسیر مأموریت خویش چندین مرتبه به امراض لاعلاج مبتلا شد و چندین بار در آستانه مرگ قرار گرفت ولى با الطاف الهى و معجزه ائمّه معصومین (علیهم السلام) از مرگ نجات یافت و از سالخوردگى به جوانى رسید. که به برخى از این موارد، اشاره می‌کنیم.

در دوره امامت حضرت امام حسین علیه السلام
حَبّابه در زمان امام حسین علیه السلام بیمار شد و با دمیدن روح قدّسیه آن حضرت، شفا یافت. روایات زیر، انعكاس همین نكته است:
الف) اسحاق بن عمار روایت مى كند كه صالح بن میثم گفت:
من و عبایه اسدى نزد حَبّابه والبیه رفتیم. وى نقل كرد كه: خدمت امام حسین علیه السلام رسیدم و سلام كردم، جواب سلام مرا داد و مرا در نزد خود طلبید و فرمود:
حَبّابه! چرا دیر به نزد ما مى آیى؟
عرض كردم: یابن رسول اللّه! علت تأخیر در شرفیابى، به خاطر بیمارى است كه بر من عارض شده است.
حضرت فرمود: آن بیمارى چیست؟
من به مرض برص مبتلا شده بودم و آن را پوشیده مى داشتم؛ لذا پوشش را برداشتم و به حضرت نشان دادم. امام علیه السلام به وسیله پارچه اى دست مباركش را روى آن موضع نهاد و دعایى قرائت نمود. هنوز دعایش به پایان نرسیده بود كه دستش را برداشت. مشاهده كردم، بیمارى ام برطرف شده و اثرى از آن باقى نمانده است…(9)
ب) ‌و نیز صاحب كتاب «بصائرالدرجات» از صالح بن میثم اسدى نقل نموده است:
دَخَلْتُ أَنَا و عبايةُ بنُ رِبعىٍّ عَلَى امْرَأَةٍ مِنْ بَنِى والبيةَ قَدِاحْتَرَقَ وَجْهُها مِن السُّجُود...(10)
بین ما و حَبّابه گفت و گویى انجام شد. او گفت:
آیا آنچه كه از حسین بن على علیهما السلام شنیدم را به شما نگویم؟
بعد از اعلام موافقت ما، گفت:
من به دیدن امام حسین علیه السلام رفتم. در میان چشمانم پیسى پیدا شده بود و این امر بر من ناگوار بود. به این جهت، چند روزى به دیدن آن حضرت نرفته بودم. سراغ من را گرفته بود؛ به آن حضرت گفته بودند:
میان چشمان او عارضه‌اى پیدا شده است.
به اصحابش فرموده بود: برخیزید به دیدن او برویم.
من در مسجد و عبادتگاهم نشسته بودم كه با اصحابش وارد شد. فرمود:
اى حَبّابه! چرا نزد من نیامدى؟
چارقد را عقب زدم و گفتم:
این علت بر من حادث شده.
آنگاه آب دهان مباركش را به آن کشید و فرمود:
حَبّابه! خدا را شكر كن كه آن علت را از تو دور كرد.
از خوشحالى به سجده افتادم و خدایم را سپاس گفتم. آن حضرت فرمود:
اى حَبّابه! سر بردار و در آیینه نگاه كن.
به آیینه نگاه كردم، اثرى از آن ندیدم و خدا را شكر كردم.(11)

در دوره امامت حضرت امام سجاد علیه السلام
او در زمان امام سجاد علیه السلام، در حالى كه 113 سال از عمرش مى گذشت، دچار مرض و پیرى شد؛ به طورى كه بر اثر ضعف و ناتوانى رعشه بر اندامش افتاده بود، از بركت دعاى آن امام بزرگوار سلامتى اش را بازیافت و به سنّ جوانى برگشت.
الف) از حضرت امام محمّد باقر علیه السلام روایت شده كه فرمود:
اَنَّ حبابة الوالبيةَ دَعا لَها عَلىُّ بن الحسين فَرَدَّ اللَّهُ عَلَيها شَبابَها و اَثارَ اِلَيها بِاِصْبَعِهِ فَحاضََتْ لِوَقْتِها وَ لَها يومَئِذٍ مِأَةُ سَنَةٍ و ثلاثَ عَشَرَةَ سَنَةً (12)؛
حضرت امام سجاد علیه السلام در حقّ حَبّابه والبیه دعا كرد و خداوند، جوانى او را برگرداند. حضرت، با انگشت به او اشاره نمود فوراً حیض شد با اینكه 113 سال از عمرش گذشته بود.
ب) همچنین امام محمّد باقر علیه السلام فرمود:
روزى زنى به نام «حَبّابه والبیه» كه از شیعیان مخلص بود و به بیمارى بَرَص (پیسى) مبتلا شده بود، گریان و نالان خدمت پدرم (امام سجاد علیه السلام) رسید. پدرم پرسید: چرا گریان هستى؟
گفت: فدایت شوم! اهل كوفه، مرا ملامت مى كنند و مى گویند: اگر امام تو داراى ولایت مطلقه و امام حق مى بود، هر آینه دعا مى كرد و این مرض بَرَص را از چهره تو نابود مى كرد.
پدرم فرمود: حَبّابه! نزدیك بیا.
آنگاه دعایى به آهستگى تكلّم كرد و فرمود:
اى حَبّابه! اینك حركت كن و در آیینه بنگر كه اصلاً اثرى از مرض در خود نخواهى دید.
حَبّابه گوید: هنوز به منزل نرسیده بودم كه شفا یافتم و چون در مجالس زنان شركت مى كردم، همگان متعجّب و متحیر می‌شدند كه چگونه بیماری صورت من به بهترین شكل، شفا یافته بود.(13)

در دوره امامت امام باقرالعلوم علیه السلام
ابراهیم بن هاشم از على بن معبد نقل مى كند:
حَبّابه والبیه به حضور امام محمّد باقر علیه السلام شرفیاب شد. حضرت به او فرمود:
حَبّابه! چرا دیر به نزد ما آمدى؟
عرض كرد: چون در مفرق سرم پیسى پیدا شده و بسیار از آن نگرانم!
امام فرمود: آن را به من نشان بده.
حَبّابه گفت: پس، نزدیك حضرت رفتم و سرم را به او نشان دادم. به وسیله پارچه اى، دست مبارکش را بر سرم گذاشت و فرمود: آیینه اى بیاورید.
زمانى كه آیینه را آوردند، دیدم موى سرم سیاه شده است. خوشحال شدم، و آن حضرت نیز فرحناك شد.(14)

در دوره امامت امام صادق آل محمّد علیه السلام
امراض حَبّابه، در زمان امام صادق علیه السلام نیز عودت كرد و او را رنجور نمود. روایت زیر كه نقل به مضمون شده، گویاى همین نكته است.
از داود رقّى نقل شده، گفت: در محضر امام صادق علیه السلام بودم؛ حَبّابه والبیه وارد شد و گفت:
یابن رسول الله! یكى از دردهاى بدى كه به انبیا و اولیا عارض مى شد، به من نیز عارض شده است؛ خویشانم مى گویند: درد بدى به تو عارض شده است. امام تو چنانكه مى گوید واجب الطاعه است، اگر برایت دعا مى كرد، شفا مى یافتى. به خدا! من به آن خشنودم و مى دانم كه امتحان و كفاره گناهان و درد صالحان است.
امام فرمود: گفتند: درد بدى به تو رسیده است؟
عرض كرد: آرى، یابن رسول الله!
حضرت، لبان مبارك خود را حركت داد. دعائى خواند كه من نفهمیدم و سپس فرمود: برو در خانه زنان تا بدن تو را ببینند.
حَبّابه نزد زنان رفت و لباسش را بالا زد و ایستاد. هیچ اثرى در سینه و بدن او نمانده بود.
آنگاه امام خطاب به حَبّابه فرمود: اینك نزد خویشانت برو و به آنها بگو: این چنین اعتقاد به امامت، موجب قرب به خداست.(15)
شایان ذكر این كه: به احتمال قوى، تمام این شفا یافتن ها و به سنّ جوانى برگشتن ها به این خاطر بوده كه او بتواند وظیفه مهم و مأموریت خطیرش را به انجام برساند. به راستى وظیفه مهمّ او، چه بود؟

دلیل امامت
شایسته است كه مشروح مأموریت سنگین او را از زبان خودش بازخوانى كنیم.
شیخ كلینى از زبان حَبّابه مى نویسد: یك روز در جمع ارتشیان(16)، امیرالمؤمنین علیه السلام را ملاقات كردم، در حالى كه آن حضرت تازیانه دوسرى را به دست داشت و به فروشندگان ماهى جِرّى (بدون فَلس) و مارماهى و سگ ماهى، نهیب مى زد و مى فرمود:
«یا بَیاعِى مُسُوخُ بَنى اسرائیلَ وَ جُنْدِ بَنِى مَرْوان؛ اى فروشندگان مسخ شدگان بنى اسرائیل و لشكر بنى مروان!»
و با بیان این جمله، آنان را از فروختن ماهى هاى حرام و غیر مجاز باز مى داشت. در این حال، شخصى به نام «فُرات بن اَحنف» از جاى خود برخاست و پرسید:
اى امیرمؤمنان! لشكر بنى مروان چه كسانى هستند؟!
حضرت پاسخ داد: جمعیتى كه ریش ها و موهاى صورت خود را مى تراشیدند و سبیل هاى خود را رها مى كردند و آنها را مى تابیدند. و خداوند هم آنان را مسخ كرد و به صورت سوسمار در آورد!(17)
آنگاه حَبّابه مى گوید: من تا آن روز سخنگو و ناطقى را مثل على ابى طالب علیه السلام خوش سخن ندیده بودم. بدین جهت، وقتى آن حضرت از آنجا عبور كرد، من هم به دنبالش رفتم. همین كه در محوطه جلو مسجد نشست، به حضورش رسیدم و عرض كردم: خداوند، شما را مشمول لطف و رحمت خویش قرار دهد، براى من توضیح دهید كه دلیل «امامت» شما چیست؟
آن حضرت با دست به ریگى كه روى زمین افتاده بود، اشاره کرد و فرمود: آن را نزد من بیاور.
من آن ریگ را برداشته و به آن حضرت دادم. ریگ را در كف دستش گذاشت و با دست خود آن را نرم كرد و سپس نگین انگشترى خود را كه نامش در آن نقش بسته بود، روى شنهاى نرم شده گذاشت و آن را مهر كرد و افزود:
اى حَبّابه! امام برحق كسى است كه بتواند چنین كند. هركس چنین كرد، او امام و اطاعتش واجب مى باشد؛ زیرا چیزى بر او پنهان و پوشیده نیست.
حَبّابه مى افزاید: آن سنگریزه را با خود نگه‌ داشتم تا وقتى كه امیرمؤمنان علیه السلام به شهادت رسید. خودم را نزد امام حسن مجتبى علیه السلام رساندم. آن حضرت بر مسند پدر گرامى اش نشسته بود و به سؤال هاى مردم پاسخ مى داد. عرض كردم:
اَرِني دِلالَةَ الإمامَةَ؛ علامت امامت خويش را به من نشان دهيد.
فرمود: حَبّابه والبیه! آنچه را كه با خود دارى، بیاور.
سنگریزه را به آن حضرت دادم و مثل پدر بزرگوارش بر آن مهر زد. بعد از شهادت آن حضرت، نزد برادرش امام حسین علیه السلام رفتم. آن حضرت در مسجد رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) بود. وقتى نظرش به من افتاد، مرا به نزدش طلبید و فرمود: آیا دلیل امامت را مى خواهى؟ عرض كردم: آرى، آقاى من! فرمود: آنچه همراه دارى، بیاور.
سنگریزه را به آن حضرت دادم. او نیز مانند پدر و برادر ارجمندش بر آن مهر نهاد. بعد از شهادت او، منتظر شدم تا فرزندش حضرت على بن الحسین علیهما السلام از سفر شام برگردد و به نزدش بروم و دلیل امامت را از وى نیز بخواهم. در آن وقت 113 سال از عمرم مى گذشت. رعشه، اندامم را فرا گرفته بود. به نزد آن حضرت كه رسیدم؛ مشغول عبادت بود. مدام به ركوع و سجود مى رفت. از دریافت نشانه امامت، مأیوس شدم. تصمیم گرفتم كه محضرش را ترك كنم؛ اما او با انگشت سبابه اش به من اشاره كرد، و جوانى ام بازگشت. خود را دخترى جوانى با گیسوان مشكین یافتم.
آنگاه امام سجّاد علیه السلام فرمود: اى حَبّابه! آنچه همراه دارى، بیاور.
سنگریزه را تقدیمش نمودم. او نیز چون امامان پیشین، مهر مباركش را بر آن نهاد. بعد از شهادت امام سجاد علیه السلام ، نزد امام محمّد باقر علیه السلام رفتم و آن سنگریزه را به آن حضرت دادم. او نیز بر آن مهر زد. همین طور، آن سنگریزه را نزد امام صادق، امام كاظم و امام رضا (علیهم السلام) بردم و آن بزرگواران نیز چون پدران خویش با خاتم مبارك، بر آن مهر نهادند.(18)

فرجام نیكو
همان‌طور كه قبلاً اشاره شد، این بانوى عالی‌قدر و امام شناس، سرانجام وظیفه خطیر خویش را به شایستگى به پایان رساند و در زمان امامت امام رضا علیه السلام به نزد آن حضرت مشرّف شد و مأموریتى كه امام على علیه السلام به عهده اش نهاده بود را به محضر آن حضرت عرضه داشت. امام رضا علیه السلام بر آن سنگریزه مهر نهاد و آنگاه خطاب به او فرمود:
«اینك، مهیاى سفر آخرت باش كه به‌ زودى از دنیا خواهى رفت.»(19)
این بانوى سعادتمند پس از 9 ماه، در سنّ 235 سالگى از دنیا رفت و امام رضا علیه السلام بر جنازه اش نماز گزارد و پیراهن مباركش را بر بدن پاك آن بانوى گرامى، كفن نمود و او را به دست خویش به خاك سپرد.(20)
آنچه كه در اینجا مهم و قابل توجه به نظر مى رسد، عمر طولانى این بانوى گرامى است. راستى هدف از كثرت عمر او چه مى تواند باشد؟
حقیقت این امر را جز خدا، و منصوبان الهى كسى نمى داند؛ ولى برخى قرائن و شواهد، گویاى این است كه دلایل زیر، می‌تواند باعث طولانى شدن عمر او باشد:
1- هدف خداوند از ایجاد این گونه استثنائات، حفظ و تثبیت حقایقى است كه مى خواهد در بین مردم باقى باشد. این حقیقت در اینجا، تثبیت ولایت و امامت امامان معصوم(علیهم السلام) است. البته نه به دست قدرتمندانِ با نام و نشان، بلكه به دست بانوى گمنام و نحیفى كه هیچ گونه امیدى بر انجام چنین وظیفه اى به وسیله او نیست. و این، مى تواند به عنوان یك حجّت و برهان قاطع مطرح شود و به صورت یك «نصّ»، امامت و ولایت پیشوایان دین را ثابت كند.
البته این، بار اوّل نیست كه خداوند، امامت برگزیدگانش را با ازدیاد عمر یك فرد ضعیف، ثابت كرده است. گاه سنّت لایزالش حكم نموده و به وسیله یك پشه و حتى پست تر از آن، حقیقت مورد نظرش را در ذهن ها، تثبیت نموده است.
2- طولانى شدن عمر حَبّابه، به معناى امكان داشتن و طبیعى بودن ازدیاد عمر برخى از افراد نیز مى تواند باشد. به عبارت دیگر: خداوند متعال، عمر افراد را از جهت كمیت، یكسان قرار نداده است. پیام این نكته، این است كه با وجود چنین عمرهاى طولانى، كسى از ازدیاد عمر امام زمان علیه السلام تعجّب نكند و به این حقیقت تاریخى و اعتقادى، شک نورزد. شیخ صدوق1، بعد از نقل ملاقات هاى حَبّابه با امامان : و طرح طولانى بودن عمر او، از این حقیقت پرده برداشته، مى نویسد: «فلم ينكر من أمرها طول العمر فكيف ينكر القائم عليه السلام ؟!»(21)
و این، به معناى ایجاد آمادگى و زمینه سازى غیبت كبراى حجّت خدا، امام زمان علیه السلام و نیز باورمند نمودن شیعیان و مسلمانان مى باشد…

بازماندگان
از نام شوهر و تعداد فرزندان حَبّابه اطلاع دقیقى در دست نیست. آنچه كه در منابع روایى و تاریخى آمده، این است كه: وى، دخترى دانشمند به نام «فاطمه» داشته كه نام او نیز در ردیف راویان حدیث از امام على و امام حسن مجتبى علیهما السلام ثبت و ضبط شده است.
و نیز ازروایت زیر استفاده مى شود كه یكى از نوادگان او، كه مرد شایسته و پاك طینتى بوده، به حضور امام حسن عسكرى علیه السلام شرفیاب شده است.
ابوهاشم جعفرى مى گوید:
خدمت امام حسن عسكرى علیه السلام بودم. اجازه ورود یكى از اهالى یمن را گرفتند. مردى ستبر، بلند قامت و تنومند وارد شد. به امام علیه السلام سلام كرد. حضرت، جواب سلامش را گفت و تشیع او را قبول نمود و دستور نشستن داد. او پهلوى من نشست. با خود گفتم: اى كاش مى دانستم این مرد كیست!
در همین اثنا بود كه امام فرمود:
این مرد، از نژاد و نوادگان آن زن اعرابى صاحب ریگى است كه پدرانم مهر خود را بر آن ریگ نهادند و نقش برداشت. او اكنون آن ریگ را آورده و مى خواهد تا من نیز مهر زنم.
آنگاه خطاب به آن مرد یمنى، افزود: آن ریگ را به من بده.
آن مرد، ریگى كه یك طرفش صاف بود را در آورد و به امام داد. حضرت، مهرش را بر آن نهاد. گویا السّاعه نقش مهرش را مى بینم كه نوشته بود: «حسن بن على».(22)
قابل توجه این كه: سنگریزه مورد اشاره در روایت حَبّابه، بعد از مرگ او در دست بازماندگانش بوده و به وسیله آنها به دست امامان بعد از امام رضا علیه السلام نیز رسیده و آن بزرگواران چون پدرانشان بر آن مهر نهاده اند. دلیل این نكته، علاوه بر روایت ابوهاشم جعفرى (كه گویاى رسیدن آن سنگ، به نزد امام حسن عسكرى علیه السلام مى باشد) روایتى است كه آن سنگریزه به محضر امام جواد علیه السلام رسید و آن حضرت بر آن مهر نهاد.(23)

راوى نور
«حَبّابه والبیه» روایاتى چند، از پیشوایان معصوم(علیهم السلام) نقل نموده است. هرچند تعداد این روایات زیاد نیست؛ ولى آنچه از او به دست ما رسیده، عمق فهم و درك آن بانوى گرامى را نشان مى دهد. خبرى كه از داود رقّى رسیده، میزان توجه او به چگونگى طرح سؤال از محضر امام صادق علیه السلام و نیز ژرفاى اندیشه و حسّاسیت دینى و اسلامى او را نشان مى دهد. داود رقّى مى گوید:
نزد امام صادق علیه السلام بودم كه حَبّابه والبیه داخل شد و سؤالاتى در مورد حلال و حرام خدا پرسید. از سؤالهاى او به شگفت آمدم و در دل، او را تحسین كردم. در همین هنگام، امام صادق علیه السلام فرمود:
أَرَأَيتُمْ مَسائِلَ أَحْسَنَ مِنْ مَسائِلِ حبابةَ ألوالِبيةُ؟…(24)
شایان ذكر است كه: بیشتر روایاتى كه او نقل نموده، پیرامون احكام و اعتقادات است. پس، شایسته است حسن ختام این نوشتار، بیان برخى از این روایات باشد:

امیرالمؤمنین امام على علیه السلام
«ثابت ثُمالى» از حَبّابه والبیه نقل كرده كه گفت: از مولایم على علیه السلام شنیدم كه فرمود:
«اِنَّا أَهْلُ بيتِ لا نَشْرَبُ الْمُسْكِرُ وَ لا نَأْكُلُ الْجِرِّىَّ وَ لا نَمْسَحُ عَلىَ الْخُفيينِ فَمَنْ كَانَ مِنْ شِيعَتِنا فَلْيقْتَدِبِنا وَلْيسْتَنَّ بِسُنَّتِنا؛(25) ما، اهل بیتى هستیم كه هرگز چیز مست كننده را نمى خوریم، ماهىِ بدون فَلس را مصرف نمى كنیم و به هنگام وضو، مسح روى پا را از روى كفش انجام نمى دهیم و هر كسى كه از شیعیان و پیروان ماست، باید در این‌گونه رفتارها مقید به اطاعت و پیروى ما باشد و پیوسته سنّت و شیوه هاى رفتارى ما را الگو و ملاك عمل خود قرار دهد.»
و نیز «حسین بن حمدان حضینى» در كتاب «الهداية فى الفضائل» نوشته است:
حَبّابه والبیه خدمت امام على علیه السلام وارد شد و گفت:
شما مى دانید من چه مى خواهم؟
حضرت، دست به جانب او دراز كرد و ریگى از دستش بیرون آورد و مهر خود را بر آن زد و فرمود:
«اى حَبّابه! با این ریگ فرزندم حسن، حسین، على بن حسین، محمد بن على، جعفر بن محمد، موسى بن جعفر و على بن موسى را ملاقات مى كنى. وقتى نزد هریك رفتى، این ریگ را از تو طلب مى كند و مهرش مى زند و در زمان حضرت رضا(علیه السلام) برهان عظیمى از او خواهى دید»
و همان طور شد؛ زیرا امام رضا علیه السلام دعا كرد و خداوند، جوانى را به او برگرداند و دوباره باكره شد.(26)

امام حسین علیه السلام
«عمران بن میثم» مى گوید:
من و عبایه اسدى نزد حَبّابه والبیه رفتیم. عبایه در حالى كه به من اشاره مى كرد، از او پرسید:
آیا این جوان را مى شناسى؟
حَبّابه گفت: نه.
عبایه گفت: دست بردار! این، پسر برادرت میثم است.
حَبّابه گفت: آرى به خدا، آرى به خدا!
آنگاه افزود: آیا شما را بر حدیثى كه از اباعبدالله الحسین علیه السلام شنیده ام، آگاه نسازم؟
گفتیم: بله، بفرمایید.
حَبّابه ادامه داد: از حسین بن على علیهما السلام شنیدم كه فرمود:
«نحن و شيعتنا على الفطرة التى بعث اللّه عليها محمّدا(صلی الله علیه و آله و سلم) و سائرالناس منها براءِ؛ ما و شیعیان ما، بر فطرتى هستیم كه خداوند، محمّد(صلی الله علیه و آله و سلم) را بر آن فطرت مبعوث گردانیده و سایر مردم از آن جدا مى باشند.»
و نیز در پایان حدیثى كه از صالح بن میثم نقل شده، امام حسین علیه السلام خطاب به حَبّابه والبیه فرمود:
«يا حبَّابَةُ اِنَّهُ لَيسَ اَحَدٌ عَلى مِلَّةِ ابراهيمَ فِى هَذِهِ الاُمَّةِ غَيرُنا و غَيرَ شِيعَتِنا وَ مَنْ سِواهُمْ مِنْها بِراءٌ؛ اى حَبّابه! بدان كه در حقیقت، هیچ كس به ملت ابراهیم خلیل نیست مگر ما و شیعیان ما، و خداوند متعال از غیر شیعیان ما بى زار است.»(28)

امام باقر علیه السلام
از «ثابت ثُمالى» نقل شده كه گفت: حَبّابه والبیه را دیدم كه نزد امام باقر علیه السلام آمد و عرض كرد:
اَخْبِرنِى يابْنَ رسولِ اللّهِ أَىَّ شى ءٍ كُنْتُمْ فِى الْأَظِلَّةِ؟
امام در پاسخش فرمود:
كُنَّا نُوراً بَينَِ يدَىِ اللهِ قَبْلَ خلق خلقِهِ (29).
و به نقل دیگر، امام در پایان پاسخ به سؤال حَبّابه، افزوده است:
… فَلَمَّا خَلَقَ سَبَّحْنا فَسَبَّحُوا وَ هَلَّلْنا فَهَلَّلُوا وَ كَبَّرْنا فَكَبَّرُوا وَ ذلِكَ قَولُهُ عَزَّوَجلَّ: وَ أَنْ لَوِاسْتَقَامُوا عَلَى الطَّرِيقَةِ لأَسْقَينا هُمْ ماءً غَدَقاً(30) اَلطَّرِيقَةُ حُبُّ عَلىِّ صَلواتُ اللَّهِ عَليهِ وَ الْماءُ الْغَدَقُ الْماءُ الْفُراتُ و هُوَ وَلايةُ آلِ محمّدٍ:.(31)

امام جعفر صادق علیه السلام
ابوبصیر از امام صادق علیه السلام روایت مى كند كه فرمود:
اَنَّ حبابة الوالبيةَ كانَ اذا وَفَدَ النّاسُ اِلى معاويةَ وَفَدَتْ هِىَ اِلىَ الحسين(علیه السلام) و كانَتِ امْرَأَةٌ شَديدَةُ الاجتهادِ قَدْ يبِسَ جِلْدُها عَلى بَطْنِها مِنَ الْعِبادَةِ وَ أَنَّها خَرَجَتْ مَرَّةً وَ مَعَها ابنُ عَمٍّ لَها غُلامٌ فَدَخَلَتْ بِهِ عَلَى الحسين(علیه السلام) فقالَتْ لَهُ: جُعِلْتُ فِداكَ فَانْظُرْ هَلْ تَجِدُ ابنَ عَمِّى هَذَا فِيما عِنْدَكُمْ وَ هَلْ تَجِدُهُ ناجِياً، قالَ: فقال: نَعَمْ نَجِدُهُ عِنْدَنا وَ نَجِدُهُ ناجِياً.(32)
نكتة پایانى این‌كه: همان‌طورى كه گذشت، حَبّابه به نزد امامان قبل از امام جواد علیه السلام رسیده است. مؤید این مطلب، دهها حدیث و اشارات تاریخى و روایى است كه تا حدّى در این نوشتار به آن پرداختیم؛ در این بین، به حدیثى كه حَبّابه از امام مجتبى و امام موسى كاظم علیهما السلام نقل كرده باشد، دست نیافتیم. البته به جز همان روایت سنگریزه كه آن بزرگواران نیز آن را از حَبّابه دریافت نموده و مهر و خاتم مبارك خویش را بر آن زده اند.

سیدعلی نقى میرحسینى

پى نوشت ها:
1. حجر / 29.
2. تحریم / 11 و 12.
3. ریاحین الشریعه، شیخ ذبیح الله محلاتى، ج 4، ص 137، دارالكتب الاسلامیه، تهران، 1374 ش.
*. حصاة: شن، سنگریزه، ریگ (المنجد، ترجمه مصطفى رحیمی اردستانی، چ2، ج1، ص 183.
4. اثبات الهداة، شيخ حرّ عاملى، ج 6، ص 280 و 281، المطبعة العلمية، قم، بى تا.
5. شاگردان مكتب ائمّه(علیهم السلام)، محمدعلى عالمى دامغانى، ج 1، ص 216 و 217، سمنان، 1368 ش.
6. اتبات الهداة، ج 6، ص 281.
7. الصراط المستقيم، على بن يونس نباطى بياضى، ج 2، ص 206؛ كتابخانه حيدريه، نجف، 1384 ق.
8. زنان نمونه، على شيرازى، ص 96 و 97، دفتر تبليغات اسلامى، قم، چاپ چهارم، 1378 ش. و منابع ديگر.
9. شاگردان مكتب ائمه، ص 340، به نقل از رجال كشى، ص 106 و قاموس الرجال، ج 10، ص 419.
10. بحارالانوار، ج 44، ص 180؛ اثبات الهداة، ج 5، ص 185.
11. همان.
12. بحارالانوار، ج 25، ص 178؛ مناقب، ابن شهرآشوب، ج 4، ص 135.
13. كرامات امام سجاد(علیه السلام)، سيد على حسينى، ص 98، به نقل از مدينةالمعاجز، سيد هاشم بحرانى، ص 301.
14. بحارالانوار، ج 46، ص 237؛ كشف الغمه، ج 2، ص 142، با اندكى تفاوت.
15. اثبات الهداة، ج 5، ص 438 و 439. اين حديث را كشّى نيز در رجال خود آورده است.
16. شرطةالخميس.
17. يكى از رواياتى كه بر حرمت تراشيدن ريش دلالت دارد، همين روايت معتبر مى باشد و بزرگانى از علماى شيعه آن را نقل كرده اند.
18. اصول كافى، محمد بن يعقوب كلينى، ج 1، ص 346 و 347؛ كمال الدين، شيخ صدوق، ج 2، ص 536، دارالكتب الاسلامية، قم، 1395 ق؛ شاگردان مكتب ائمه، ج 1، ص 340 و 341؛ رياحين الشريعه، ج 4، ص 137 و 138؛ زنان دانشمند و راوى حديث، احمد صادقى اردستانى، ص 247 و 248، دفتر تبليغات اسلامى، قم، 1375 ش.
19. اصول كافى، ج 2، ص ؟
20. زنان دين گستر، طاهره روحانى، ج 1، ص 238، مركز جهانى علوم اسلامى، قم، 1382 ش؛ تحفةالاحباب، شيخ عباس قمى، ص 81 و 82، دارالكتب الاسلامية، تهران، 1370 ش.
21. كمال الدين، ج 2، ص 535.
22. اثبات الهداة، ج 6، ص 279 و 280. (لازم به يادآورى است كه شيخ در الغيبة اين حديث را از ابوهاشم جعفرى به همين نحو نقل نموده است. طبرسى نيز در اعلام الورى به همين شكل نقل مى كند ولى سپس از ابوعبدالله بن عياش نقل مى كند كه اين زن، ام غانم بود نه حَبّابه والبيه.)
23. اثبات الهداة، ج 6، ص 167.
24. طبّ الائمّة، عبدالله و حسين ابنا بسطام، ص 103 و 104، انتشارات شريف رضى، قم، 1411 ق؛ بحارالانوار، ج 47، ص 121.
25. من لايحضره الفقيه، شيخ صدوق، ج 4، ص 415 و 416، جامعه مدرسين، قم، 1413 ق.
26. اثبات الهداة، ج 5، ص 25.
27. شاگردان مكتب ائمه (علیهم السلام)، ص 339، به نقل از رجال كشّى، ج 4، ص 383.
28. بحارالانوار، ج 44، ص 186 و 187؛ شاگردان مكتب ائمه(علیهم السلام)، ص 340، به نقل از رجال كشّى، ص 106؛ رياحين الشريعه، ج 4، ص 139.
29. بحارالانوار، ج 3، ص 307.
30. جن / 16.
31. بحارالانوار، ج 25، ص 25.
32. همان، ج 26، ص 122.

منبع: ماهنامه کوثر – تابستان 1385، شماره 66

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مداحی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page