در شماره گذشته بخشی از نقد و تحلیلهای عام امیرمؤمنان علیه السلام که مربوط به دوره سه خلیفه قبلی است، زیر سه عنوان مورد بحث و بررسی قرار گرفت، اینک دنباله نقد عام، اینک ادامه مطلب علیهم السلام
4 . تاریکی فضای جامعه و عدم شفافیت آن
تحلیل جامعه شناسانه و تاریخی لازم است تا معلوم دارد که در دوران بیست و پنجساله خلافتسه خلیفه، جامعه نوپای اسلامی (که دایما در حال گسترش و توسعه بود) در چه شرایطی قرار داشت؟
آیا سابقهدارها لطمه میزدند یا آنهایی که جدیدا دین اسلام را پذیرا میشدند؟ اگر هر دو لطمه میزدند، سهم کدامیک بیشتر بود؟
آیا از میان سابقه دارها ضرر و زیان انصار بیشتر بود یا مهاجرین؟
آیا مقصر اصلی مهاجرین بودند یا انصار؟
هیچکس نمیتواند انصار را تبرئه کند; چرا که اینها پیشدستی کرده و در سقیفه گرد آمده بودند تا سعد بن عباده بیمار را بر مسند بنشانند، ولی با مطلع شدن خلیفه اول و دوم از ماجرا و حضور آنها در سقیفه و استفاده از رقابت و عداوت دیرینه اوس و خزرج، ورق برگشت و خلافت، تیول آنها شد .
هنگامی که اصل مهم خلافت و امامت امت، اینگونه خدشهدار میشود، طبعا معلوم استشرایطی پدید میآید که همه مسائل، تابع این انحراف کلی و اصولی میگردد . بهترین تعبیر در باره این شرایط، کلام خود مولا است، چنان که پس از کشته شدن خلیفه سوم، در پاسخ به اصرار و التماس فرمودند:
«دعونی و التمسوا غیری، فانا مستقبلون امرا، له وجوه و الوان، لا تقوم لهالقلوب و لا تثبت له العقول، و ان الآفاق قد اغامت، و المحجة قد تنکرت ...» (1).
«مرا رها کنید و دیگری را طلب کنید . ما به امری رو آوردهایم که آن را صورت و رنگهایی گوناگون است; دلها بر آن، استوار نمیماند و خردها بر آن، ثبات نمییابد . افقها تاریک گشته و راه روشن، دگرگون شده است ...» .
در آن شرایط، هیچ قدرتی نمیتوانست تیرگی ها و انحرافات بیست و پنج ساله را به آسانی و با سرعتبزداید; چرا که موانع در این راه بسیار، فراز و نشیبها هولناک، و همتهای بلند اندک، و شجاعت لازم در این راه، ناچیز بوده است . البته وجود مقدس آن بزرگوار و یاران مخلص و اندکش همه شرایط را برای اصلاحات لازم دارا بودند، اما به وجود آوردن قابلیتها و فراهم کردن زمینه لازم، آسان نبود .
خداوند به پیامبر گرامی اسلام حضرت محمد صلی الله علیه و آله میفرمایند:
«انک لا تسمع الصم الدعاء» (2). «تو نمیتوانی مردگان را بشنوانی و نمیتوانی دعوت خود را به گوش کرها برسانی» .
به خاطر نبودن همین زمینه قابلیت است که آن بزرگوار در ادامه سخنان خود خطاب به انبوه جمعیت که اصرار بر بیعت با آن حضرت داشته، به هیچ چیز جز بیعتبا حضرتش راضی نمیشدند، فرمود:
«. . واعلموا انی ان اجبتکم، رکبتبکم ما اعلم، و لم اصغ الی قول القائل و عتب العاتب، و ان ترکتمونی فانا کاحدکم، و لعلی اسمعکم و اطوعکم لمن ولیتموه امرکم، و انا لکم وزیرا خیر لکم منی امیرا» (3).
«... بدانید که اگر من پیشنهاد شما را اجابت کنم، به آنچه خود میدانم، عمل میکنم و به سخن کسی و سرزنش ملامت گری، گوش نمیدهم و اگر مرا رها کنید، همچون یکی از شما هستم و شاید نسبتبه کسی که او را به زمامداری میگمارید، از شما شنواتر و مطیع تر باشم . اگر من برای شما وزیر باشم، بهتر از این است که برای شما امیر باشم» .
او مسئول انحرافات بیست و پنجساله نیست اکنون اگر اتمام حجتشود و مسؤولیت را قبول کند، راه خلفای گذشته را ادامه نخواهد داد . اگر بنا بود ادامه دهنده راه آنهاباشد، خلیفه سوم روی کار نمیآمد; چرا که در شورای شش نفری، عبدالرحمان که همهکاره بود، ابتدا به او پیشنهاد کرد که حاضر است با او بیعت کند، به شرطی که به کتاب خدا و سنت پیامبر صلی الله علیه و آله و سیره خلیفه اول و دوم رفتار کند . حضرتش فرمود:
«به کتاب خدا و سنت پیامبر صلی الله علیه و آله و اجتهاد خودم و عثمان قبول کرد که به سیره اول و دوم رفتار کند . این پیشنهاد سه بار تکرار شد و در هر سه بار، پاسخ حضرتش عمل به اجتهاد خودش و پاسخ عثمان، عمل به سیره اولی و دومی بودرحمهما الله (4).
عبدالرحمان چارهای نداشت جز این که استمرار سیره شیخین را طالب باشد و برای ادامه آن، دست و پا بزند . زیرا در حکومت آنها وی قارون امتشده بود و اگر روش تغییر میکرد، باید پاسخگوی مشروعیت ثروتهای باد آورده خود باشد . آری با استمرار سیره شیخین نه تنها عبدالرحمان در موقعیت خود تثبیت شد، بلکه امثال او روز به روز افزایش یافتند و دیگر عبدالرحمان، قارون انگشتنما نبود . بلکه مدینه پایگاه قارونهای بسیاری شده بود .
عثمان از بعض جهات، سیره شیخین را هم مراعات نکرد; چرا که آنها زهد و قناعت شخصی را مراعات میکردند و عثمان راه تنپروری و شکم بارگی میپیمود . از اینرو حضرت در بارهاش فرمود:
«الی ان قام ثالث القوم نافجا حضنیه بین نثیله و معتلفه ...» (5).
«تا اینکه سومی قوم برخاست . در حالی که باد کرد هر دو جانب خود و میان موضع بیرون دادن و خوردنش در رفت و آمد بود ...» .
برای عبدالرحمان، چنین کسی خوب بود; چرا که هم به شکمبارگی و رفت و آمد میان سالن غذاخوری و دستشویی، خود را سرگرم میکرد و به اداره صحیح جهان پهناور و رو به گسترش اسلام نمیاندیشید و هم از فرط علاقه به اقوام و اقارب، دست آنها را در چپاولگری و ثروت اندوزی و مسابقه در راه قارون امتشدن باز میگذاشت . برای برادرزن عثمان، هرکس که به سیره خلیفه اول و دوم عمل میکرد، ایدهآل بود، به ویژه اگر عثمان باشد که به آشپزخانهداری بیشتر دل بستگی دارد تا به مملکتداری و هرگز مستضعفان امت و سیلی خورده های نظام های جور و بیداد و مکیده هایی که فؤدال های مکنده، جان و مال و ناموس آنها را تصاحب کرده اند را، بر اقارب و ارحام خود ترجیح نمیدهد .
آیا حزب اموی چنین کسی را باید تقویت کند یا علی بن ابیطالب را؟ هنگامی که خلافت اسلامی بر جایگاه خود قرار گرفت، و امیر مؤمنان مسؤولیت اداره جهان اسلام را پذیرفت، یکی از گام های اساسیش این بود که قطایع عثمان را به صاحبانش باز گردانید و فرمود:
«و الله لو وجدته قد تزوج به النساء، و ملک به الاماء لرددته ...» (6).
«به خدا سوگند، اگر بخشیده های عثمان را بیابم که با آن، زنها به خانه شوهر رفته و کنیزانی خریداری شده، به صاحبانش باز میگردانم ... .» .
امثال عبدالرحمان، علی علیه السلام را خوب شناخته بودند و برای حفظ منافع خود چارهای جز تقویت عثمان نداشتند .
زندگی اجتماعی در سایه عدل، استوار میماند . عدل، گشایش زندگی و جور، تنگنای زندگی است . نباید به فواید محدود و زودگذر ستم دل بست و از فواید دیرپا و نامحدود عدالت چشم پوشید . از اینرو حضرتش در ادامه سخن فوق فرمود:
«... فان فی العدل سعة و من ضاق علیه العدل فالجور علیه اضیق» (7).
«... زیرا در عدل و داد، گشایشی است و بر کسی که عدل و داد، تنگ گردد، جور و ستم بر او تنگتر است» .
سعدی گفته است:
ببری مال مسلمان و چو مالتببرند
بانگ و فریاد بر آری که مسلمانی نیست
به هر حال، حسادتها و رقابتها و مالپرستی ها دستبه دست هم دادند و خلافت اسلامی را از محور اصلی خود خارج کرده، بر سر امت اسلامی بلایی آوردند که هرگز جبران نشده است .
5 . قطع رحم و پایمال شدن ارزشها
یکی از محسنات مهم یک حکومت این است که پشتیبان ارزشها باشد و به هیچ قیمتی به پایمال شدن ارزشها راضی نباشد . تمام معیارهای دینی و اخلاقی، ارزشمندند و همه محرمات دینی و رذائل اخلاقی، ضد ارزشاند .
امیرالمؤمنین علیه السلام همواره پشتیبان ارزشها بود . در دوران بیست و سه ساله نبوت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله با فداکاریهای تاریخی و با استقبال از خطرها و شمشیر و بازوی توانای خود، پاسدار واقعی ارزشها بود . در دوران بیست و پنجساله انزوا و گوشه نشینی، با سکوت قهرمانانه خود و راهنمایی های خیرخواهانه، اسلام را از هرگونه خطری حفظ کرد و تا آنجا که ممکن بود با رعایت معیار «الاهم فالاهم» ، پاسداری ارزشها را عهده دار شد . در دوران پنجساله خلافت خود، ثابت کرد که باید ارزشهای پایمال شده که قبلا نتوانسته بود حفظ و حراست کند احیاء کند .
یکی از ارزشها صله رحم است . رعایت تجربه ها و تعهدها و سوابق روشن افراد، ارزشی والاست . طی دوران بیست و پنجساله خلافتسه خلیفه، بسیاری از ارزشها پایمال شده و تتبع در کلمات پرمحتوای حضرت، آنها را آشکار میسازد .
هنگام دفن همسر گرامیش زهرای مرضیه علیها السلام ضمن عرض سلام به محضر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله عرض کرد:
«و ستنبئک ابنتک بتظافر امتک علی هضمها، فاحفها السؤال، و استخبرها الحال . هذا و لم یطل العهد و لم یخل منک الذکر» .
«به زودی دخترت به تو خبر میدهد که امت تو بر درهم کوبیدن او اجتماع کردند . پس همه سرگذشت را از او بپرس و گزارش رفتارشان را از او بخواه . اینها همه در حالتی بود که از رفتن تو مدتی نگذشته، یاد و نام تو همچنان در میان بود» .
معلوم نیست برای امیرالمؤمنین علیه السلام غم فقدان زهرا علیها السلام سنگین تر استیا غم مظلومیت ها و پیکر درهم شکسته او . مرگ حق است، ولی مظلومیت، ناحق است . این مظلومیت، مظلومیت های دیگری برای خاندان عصمت و طهارت در پی دارد که شهادت حسنین علیهما السلام و اسارت دختران زهرا علیها السلام و بانوان حرم حسینی و به زنجیر کشیدن امام سجاد علیه السلام از نمونه های بارز آن است .
اگر علی علیه السلام و دوستان و بستگانش بر آن مظلومیت، خون ببارند، کم است . زهرا و فرزندش محسن، نخستین قربانیهای توطئه های جاه طلبان و طالبان زر و زور بوده اند .
تبعید ابوذر به شام و ربذه، از نمونه های بارز پایمال شدن ارزش هاست . ابوذر مورد خشم خلیفه سوم بود . نخستبه شام تبعید شد و چون دست از انتقادهای سازنده خود بر نداشت، از آنجا احضار شده، به ربذه (زادگاهش) تبعید گردید . هنگام خروج وی از مدینه، همگان از بدرقه و سخن گفتن با او ممنوع شدند، ولی امیرالمؤمنین، حسنین علیهما السلام، عقیل، عبدالله جعفر و عمار به مشایعت او آمدند (8). امام علیه السلام در لحظه وداع به او فرمود:
«انک غضبت لله، فارج من غضبت له، ان القوم خافوک علی دنیاهم و خفتهم علی دینک ... فلو قبلت دنیاهم لاحبک، و لو قرضت منها لامنوک» (9).
«تو برای خدا خشم گرفتی، به کسی که برایش خشم گرفته ای امیدوار باش . این قوم، به خاطر دنیایشان از تو ترسیدند و تو، به خاطر دینت از آنها ترسیدی ... اگر دنیایشان را میپذیرفتی، دوستت میداشتند و اگر از دنیا چیزی برای خود جدا میکردی، تو را در امان میگذاشتند» .
امیرالمؤمنین علیه السلام در نیایشی به درگاه خداوند متعال، شکایت قریش را به درگاه عدل برده و عرض میکند:
«اللهم انی استعدیک علی قریش، و من اعانهم فانهم قطعوا رحمی، و صغروا عظیم منزلتی و اجمعوا علی منازعتی امرا هو لی» (10).
«خداوندا، من شکایت قریش و کسانی که آنها را کمک کردند به درگاه تو میآورم . آنها رحم مرا قطع کردند و بزرگی مقام مرا کوچک ساختند و بر امر خلافت که از آن من بود، با من به دشمنی پرداختند» .
حضرتش را متهم به حرص میکردند و او در پاسخ ایشان میفرمود:
«بل انتم و الله لاحرص و ابعد و انا اخص و اقرب و انما طلبتحقا هو لی، و انتم تحولون بینی و بینه» (11).
«بلکه به خدا شما حریصتر و دورترید و من سزاوارتر و نزدیک ترم . من حقی را طلب میکنم که از آن من است و شما میان من و حقم فاصله شدهاید»
امام علیه السلام اعلام نموده و عملا ثابت کرده است که آنچه انجام داده، به خاطر مال و منال و مقام دنیا نبوده، بلکه تنها در پی احیای ارزشها بوده است . در این باره فرمودند:
«... و لکن لنرد المعالم من دینک، و نظهرالاصلاح فی بلادک، فیامن المظلومون من عبادک، و تقام المعطلة من حدودک ...» (12).
«بلکه برای این بود که آثار دین تو را باز گردانم و اصلاحات را در بلاد تو آشکار سازیم و بندگان مظلومت امان یابند و حدود تعطیل شده تو اقامه گردد» .
________________________________
1) فیض الاسلام، ترجمه و شرح نهجالبلاغه، خطبه 91، ص 271 .
2) روم: 52 .
3) فیض الاسلام، همان، خطبه 91، ص 271 .
4) همان، ص 50 .
5) همان، خطبه 3، ص 50 .
6) همان، ص 66، خطبه 15 .
7) همان، ص 66 .
8) همان، ص 403 تا 406 .
9) همان، خطبه 130، ص 403 .
10) همان، خطبه 171، ص 555 . شبیه این مطلب در خطبه 208، ص 689 آمده . .
11) همان، خطبه 171، 554 .
12) همان، خطبه 131، ص 407 .