دیشب در نهج البلاغه با کسی بودم
که مرا پا به پای خویش تا نخلستانهایکوفه برد
از نخلستان صدای گریه می آمد
دیشب به مضامین مظلوم نهج البلاغه می اندیشیدم
که ابوذر از راه رسید
این بار پا به پای ابوذر رفتم
از نخلستان تا خیابان.
از چارراه درد گذشتیم؛ از چار راه فقر
که اعتراض ابوذر مرا به خود آورد
اینان برادران علی هستند
من می گذشتم و ابوذر فریاد می زد:
چرا شریح قاضی ها رسوا نمی شوند؟...
من می گذشتم و ابوذر
از کنار این همه تفاوت نمی گذشت.
امشب به علی خواهم گفت:
اینجا کسی انبان نان به دوش نمی گیرد
اینجا چقدر دروغ می گویند
اینجا عقیل درد فقیری نمی کشد
اینجا نهج البلاغه را
در کتابخانه های چوب گردویی زجر می دهند.
علیرضا قزوه
از نخلستان تا خیابان / 67
پا به پای ابوذر[199]
- بازدید: 216