با بررسى شخصيت دينى، اخلاقى و نسبى خليفه دوم و مقايسه آن با شخصيت امّكلثوم، به اين نتيجه مىرسيم كه اين دو از هيچ نظر با يكديگر همشأن نبودهاند.
امّكلثوم دختر رسول خدا بود در دامان صديقه شهيده بزرگ شده بود؛ اما خليفه دوم (بنا بر اعتراف اهل سنت) دو سوم عمرش را در بت پرستى گذرانده و در دامان زنى همچون حنتمه بزرگ شده است.
اخلاق تند و خشونت ذاتى خليفه دوم را عالمان بزرگ اهل سنت با صراحت نقل كردهاند؛ در حالى كه امّكلثوم كودك خردسال و از خانوادهاى است كه رعايت اخلاق و آداب اسلامى براى همه جهانيان اسوه بوده است:
امّكلثوم در خوشبينانهترين حالت هفت يا هشت سال بيشتر نداشته؛ ولى خليفه دوم حد اقل پنجاه و هفت ساله بوده.واقعاً چه تشابهى بين اين دو وجود دارد؟
ما اين تشابهات را دسته بندى و دليل عدم شأنيت خليفه دوم را با امّكلثوم از ديدگاه اهل سنت بررسى خواهيم كرد.
غير هاشمي، كفو هاشمي نيست:
برخى از عالمان اهل سنت تصريح كردهاند كه در ازدواج، تناسب دينى و حتى نسبى نيز ضرور است و غير قريش نمىتوانند با دختران قرشى و همچنين غير بنى هاشم نمىتوانند با دختران بنى هاشم ازدواج كنند؛ چرا كه بنى هاشم به خاطر وجود رسول خدا صلى الله عليه وآله قوم برتر هستند و هيچ قومى از نظر فضيلت با آنها برابرى نمىكند.
به همين دليل بود كه اميرمؤمنان عليه السلام مىفرمود: من دخترانم را براى فرزندان جعفر كنار گذاشتهام و جز به آنها به كسى ديگر دختر نخواهم داد.
أَنَّ عُمَرَ خَطَبَ إِلَى عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ ابْنَتَهُ أُمَّ كُلْثُومٍ فَقَالَ عَلِيٌّ إِنَّمَا حَبَسْتُ بَنَاتِي عَلَى بَنِي جَعْفَرٍ.
عمر بن خطاب، از علي بن ابى طالب دخترش امّكلثوم را خواستگارى كرد؛ علي در پاسخ گفت: من دختران خويش را براى ازدواج با پسران جعفر از ازدواج منع كرده ام.
الخراساني، سعيد بن منصور (متوفاي 227هـ)، سنن سعيد بن منصور، ج 1، ص 172، ح520، تحقيق: حبيب الرحمن الأعظمي، ناشر:الدار السلفية - الهند، الطبعة: الأولى، 1403هـ ـ 1982م.
الزهري، محمد بن سعد بن منيع أبو عبدالله البصري (متوفاي230هـ)، الطبقات الكبرى، ج 8، ص 463، ناشر: دار صادر - بيروت.
بجيرمى شافعى، از دانشمندان متأخر اهل سنت (متوفاى 1221هـ) تصريح مىكند كه امتناع رسول خدا از دادن حضرت زهرا به خليفه اول و دوم به خاطر اين بود كه آنها از نظر نسبى با خاندان رسول خدا همتا نبودند:
وفي شرح الخصائص: وخُصّ أن آله لا يكافئهم في النكاح أحد من الخلق وأما تزويج فاطمة لعليّ، فقيل: إنه لم يكن إذ ذاك كفؤاً لها سواه... وزوّجت له بأمر الله لما رواه الطبراني عن ابن مسعود: أنه لما خطبها منه أبو بكر وعمر ردهما وقال: ( إن الله أمرني أن أُزَوّج فاطِمَةَ مِنْ عَليّ ) وزوجها له في غيبته على المختار ويمكن أنه وكل واحداً في قبول نكاحه فلما جاء أخبره بأن الله تعالى أخبره بذلك فقال رضيت.
در شرح خصائص آمده است كه «از خصوصيات پيامبر (صلى الله عليه وآله) آن است كه هيچ كس با خاندان او در ازدواج هم شان نيست؛ اما در باره ازدواج علي با فاطمه، گفته شده است كه فاطمه جز او همتايى نداشت و به خاطر امر الهى با او ازدواج كرد. زيرا طبرانى از ابن مسعود روايت مىكند كه هنگامى كه ابوبكر و عمر از فاطمه خواستگارى كردند، رسول خدا آن دو را رد كرده و فرمود خداوند به من دستور داده است كه فاطمه را به ازدواج علي در آوردم؛ و او را در غياب علي كه برگزيده خدا براى اين ازدواج بود، به همسرى او در آورد؛ و ممكن است كه رسول خدا شخصى را وكيل در قبول ازدواج از جانب علي كرده باشد؛ و هنگامى كه پيامبر به علي گفت كه خداوند او را به اين كار مامور كرده است، راضى شد.
البجيرمي الشافعي، سليمان بن محمد بن عمر (متوفاي1221هـ)، تحفة الحبيب على شرح الخطيب ج 4، ص 89، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت/ لبنان - 1417هـ ـ 1996م، الطبعة: الأولى.
و در حاشيه خود بر منهج الطلاب مىنويسد:
فَالنَّسَبُ مُعْتَبَرٌ بِالْآبَاءِ إلَّا أَوْلَادُ بَنَاتِهِ، صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ
فَإِنَّهُمْ يُنْسَبُونَ إلَيْهِ فَلَا يُكَافِئُهُمْ غَيْرُهُمْ ح ل ( قَوْلُهُ
وَاصْطَفَانِي مِنْ بَنِي هَاشِمٍ ) فِيهِ دَلَالَةٌ عَلَى بَعْضِ الْمُدَّعَى
وَهُوَ قَوْلُهُ وَلَا غَيْرُ هَاشِمِيٍّ وَمُطَّلِبِيٍّ كُفُؤًا لَهُمَا
نسب تنها از جانب پدران به حساب مى آيد؛ مگر در فرزندان دختر پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم. زيرا اين دختران به رسول خدا منسوب بوده و به همين سبب غير از ايشان كسى همتايشان نيست. كلام رسول خدا كه فرمودهاند «خداوند من را از بنى هاشم برگزيد» دلالت بر مقدارى از اين مدعا دارد، يعنى غير هاشمى كفو هاشمى و غير مطلبى، كفو مطلبى نيست!
البجيرمي الشافعي، سليمان بن محمد بن عمر (متوفاي1221هـ)، حاشية البجيرمي على منهج الطلاب، ج 3، ص 417، ناشر: المكتبة الإسلامية - ديار بكر – تركيا.
طبق سخن بجيرمى، رسول خدا به اين دليل فاطمه زهرا سلام الله عليها را به آن دو نداد كه از نظر قومى با بنى هاشم كفو نبودند؛ پس ندادن دختر هاشمى به غير هاشمى سنت رسول خدا است. آيا اميرمؤمنان عليه السلام مىتواند بر خلاف اين سنت عمل نمايد؟
مقدسى حنبلى به نقل از احمد بن حنبل مىنويسد:
وعنه [احمد بن حنبل] أن غير قريش لا يكافئهم وغير بني هاشم لا يكافئهم لقول النبي (ص) إن الله اصطفى كنانة من ولد إسماعيل واصطفى من كنانة قريشا واصطفى من قريش بني هاشم واصطفاني من بني هاشم.
از احمد بن حنبل نقل شده است كه غير قريشى، كفو قريشى نيست؛ و غير بنيهاشمى، كفو بنيهاشمى نيست؛ زيرا رسول خدا (ص) فرمودند: خداوند من را از كنانه از نسل اسماعيل برگزيد؛ و از ميان كنانه قريش را برگزيد و از ميان قريش بنى هاشم را برگزيد و از ميان بنى هاشم من را برگزيد.
المقدسي، عبد الله بن أحمد بن قدامة أبو محمد (متوفاي620هـ)، الكافي في فقه الإمام المبجل أحمد بن حنبل، ج 3، ص 31، ناشر: المكتب الاسلامي – بيروت.
شهاب الدين قليوبى نيز تصريح مىكند كه هيچ قومى با احرار بنى هاشم نمىتوانند كفو باشند:
قوله: ( وبنو هاشم إلخ ) نعم الأشراف الأحرار منهم لا يكافئهم غيرهم، وخرج بالأحرار ما لو تزوج هاشمي برقيقة بشرطه، وولدت بنتا فهي مملوكة لسيد الأمة وله تزويجها برقيق ودنيء النسب وإن كانت هاشمية لأن تزويجها بالملكية، ولذلك لو زوجها السلطان بذلك لم يصح.
ساداتى كه آزاد باشند، هيچ كس كفو آنان نيست. قيد آزاد، موردى را استثنا مى كند كه يك هاشمى، با يك كنيز ازدواج كند؛ اما مولا شرط كند كه فرزند غلام او باشد؛ اگر اين شخص دخترى به دنيا آورد، اين دختر، كنيز صاحب مادرش مى شود؛ و مالك مى تواند او را به برده و يا شخصى با نسب پايين تزويج كند. حتى اگر هاشمى باشد؛ زيرا او برده است. و به همين سبب حتى اگر سلطان بخواهد او را به عقد غير هاشمى در آورد نمى تواند! (زيرا برده سلطان نيست)
القليوبي، شهاب الدين أحمد بن أحمد بن سلامة (متوفاي1069هـ)، حاشيتان. قليوبي: على شرح جلال الدين، المحلي على منهاج الطالبين، ج 3، ص 236 تحقيق: مكتب البحوث والدراسات، ناشر: دار الفكر - لبنان، الطبعة: الأولى، 1419هـ - 1998م.
آيا مىتوان خانواده و نسب عمر را با نسب امّكلثوم مقايسه كرد؟ آيا صهاك با حضرت خديجه، و حنتمه با حضرت زهرا كه سيده زنان اهل بهشت است، مىتواند يكسان باشد؟ آيا خطّاب را مىتوان با رسول اكرم و اميرمؤمنان عليهما السلام برابر دانست؟
اگر امّكلثوم را دختر اميرمؤمنان بدانيم، به هيچ وجه نمى توان ادعا كرد كه عمر با آن حضرت كفو بوده است!!!
جالب اين است كه حتى خود خليفه دوم نيز كفائت نسبى را شرط ازدواج مىداند و از پيوند افرادى كه از خانواده پست بودند با خانوادههاى اصيل جلوگيرى مىكردند.
سرخسى حنفى از بزرگان اهل سنت در كتاب المبسوط مىنويسد:
وبلغنا عن عمر رضي الله عنه أنه قال لأمنعن النساء فروجهن الا من الأكفاء... وفيه دليل أن الكفاءة في النكاح معتبرة.
از عمر روايت شده كه مىگفت: من از ازدواج زنان جلوگيرى مىكنم؛ مگر اين كه با همتاى او ( هم كفو او) باشد و اين دليل بر اين است كه در ازدواج همتا بودن معتبر است.
السرخسي، شمس الدين أبو بكر محمد بن أبى سهل (متوفاي483هـ)، المبسوط، ج 4، ص 196، ناشر: دار المعرفة – بيروت.
و عبد الرزاق صنعانى مىنويسد:
عن إبراهيم بن محمد بن طلحة قال قال عمر بن الخطاب لأمنعن فروج ذوات الأحساب إلا من الأكفاء.
از ابراهيم بن محمد بن طلحه نقل شده است كه عمر مىگفت: من از ازدواج افرادى كه داراى شرافت خانوادگى هستند منع مىكنم؛ مگر با همتاى او باشد.
الصنعاني، أبو بكر عبد الرزاق بن همام (متوفاي211هـ)، المصنف، ج 6، ص 152، تحقيق حبيب الرحمن الأعظمي، ناشر: المكتب الإسلامي - بيروت، الطبعة: الثانية، 1403هـ؛
البلاذري، أحمد بن يحيى بن جابر (متوفاي279هـ)، أنساب الأشراف، ج 3، ص 96؛
المقدسي، عبد الله بن أحمد بن قدامة أبو محمد (متوفاي620هـ)، المغني في فقه الإمام أحمد بن حنبل الشيباني، ج 7، ص 26، ناشر: دار الفكر - بيروت، الطبعة: الأولى، 1405هـ.
السيواسي، كمال الدين محمد بن عبد الواحد (متوفاي681هـ)، شرح فتح القدير، ج 3، ص 292، ناشر: دار الفكر - بيروت، الطبعة: الثانية.
ابن تيميه الحراني، أحمد عبد الحليم أبو العباس (متوفاي 728 هـ)، كتب ورسائل وفتاوى شيخ الإسلام ابن تيمية، ج 19، ص 28، تحقيق: عبد الرحمن بن محمد بن قاسم العاصمي النجدي، ناشر: مكتبة ابن تيمية، الطبعة: الثانية.
اما آيا خليفه دوم نيز به اين مسأله پايبند بود؟ آيا بين خليفه دوم و امّكلثوم تناسب قومى و كفائت نسبى رعايت شده است؟
عدم كفائت سني عمر با ام كلثوم:
رعايت تناسب سنى يكى از مسائلى است كه بايد در ازدواج رعايت شود. و اتفاقا خود خليفه دوم با ازدواج پيرمردان با دختران جوان مخالف بوده است.
سعيد بن منصور در سنن خود مىنويسد:
أُتِيَ عُمَرُ بنُ الْخَطَّابِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ بِامْرَأَةٍ شَابَّةٍ زَوَّجُوهَا
شَيْخَاً كَبِيرَاً فَقَتَلَتْهُ، فَقَالَ: أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا اللَّهَ، وَلْيَنْكَحِ
الرَّجُلُ لُمَّتَهُ مِنَ النسَاءِ، وَلْتَنْكَحِ المَرْأَةُ لُمَّتَهَا مِنَ الرجَالِ
يَعْنِي شِبْهَهَا
زنى جوانى را كه با پيرمردى ازدواج كرده بود و سپس شوهرش را كشته بود، نزد عمر آوردند، عمر گفت: اى مردم از خدا بترسيد، هر مردى بايد بازنى همسان خودش (هم كفو خودش ) ازدواج كند و هر زنى نيز بايد با مردى ازدواج كند كه همسان او هست.
الخراساني، سعيد بن منصور (متوفاي227هـ)، سنن سعيد بن منصور، ج 1، ص 243، ح809، تحقيق: حبيب الرحمن الأعظمي، ناشر: الدار السلفية - الهند، الطبعة: الأولى، 1403هـ ـ 1982م .
السيوطي، جلال الدين عبد الرحمن بن أبي بكر (متوفاي911هـ)، جامع الاحاديث (الجامع الصغير وزوائده والجامع الكبير)، ج 14، ص 263
الهيثمي، أبو العباس أحمد بن محمد بن علي ابن حجر (متوفاي973هـ)، الإفصاح عن أحاديث النكاح، ج 1، ص 32، تحقيق: محمد شكور أمرير المياديني، ناشر: دار عمار - عمان - الأردن، الطبعة: الأولى، 1406هـ.
آيا تناسب سنى بين عمر و امّكلثوم رعايت شده است؟
بنا به نقل اهل سنت اين ازدواج در سال هفده هجرى اتفاق افتاده است؛ چنانچه ابن أثير جزرى نيز مىنويسد:
وفيها أعني سنة سبع عشرة... تزوج عمر أم كلثوم بنت علي بن أبي طالب وهي ابنة فاطمة بنت رسول الله ودخل في ذي القعدة.
در سال هفدهم عمر با امّكلثوم دختر علي بن ابى طالب كه فرزند فاطمه دختر رسول خدا (ص) بود ازدواج كرده و در ماه ذى القعدة با او عروسى كرد!
الجزري، عز الدين بن الأثير أبي الحسن علي بن محمد (متوفاي630هـ) الكامل في التاريخ، ج 2، ص 382، تحقيق عبد الله القاضي، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة الثانية، 1415هـ.
النويري، شهاب الدين أحمد بن عبد الوهاب (متوفاي733هـ)، نهاية الأرب في فنون الأدب، ج 19، ص215 ـ 220، تحقيق مفيد قمحية وجماعة، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، 1424هـ - 2004م.
أبو الفداء عماد الدين إسماعيل بن علي (متوفاي732هـ)، المختصر في أخبار البشر، ج 1، ص 111
ابن الجوزي، أبو الفرج عبد الرحمن بن علي بن محمد (متوفاي 597 هـ)، المنتظم في تاريخ الملوك والأمم، ج 4، ص236 ـ 237، ناشر: دار صادر - بيروت، الطبعة: الأولى، 1358.
امّكلثوم نيز كه در واپسين سال زندگى نبى مكرم به دنيا آمده است در زمان خواستگارى عمر هفت يا هشت سال بيشتر نداشته است. چنانچه ابن سعد در طبقات به اين حقيقت اشاره كرده و مىنويسد:
تزوجها عمر بن الخطاب وهي جارية لم تبلغ.
عمر با امّكلثوم ازدواج كرد؛ در حالى كه هنوز امّكلثوم به سن بلوغ نرسيده بود.
الزهري، محمد بن سعد بن منيع أبو عبدالله البصري (متوفاي230هـ)، الطبقات الكبرى، ج 8، ص 463، ناشر: دار صادر - بيروت.
از طرف ديگر عمر بن الخطاب هنگامى كه در سال 23 هـ كشته شد، شصت و سه سال داشته؛ پس در سال 17 هـ، پنجاه و هفت ساله بوده؛ يعنى بين امّكلثوم و عمر بيش از 50 سال فاصله سنى وجود داشته است.
پرسش ما از اهل سنت اين است كه چه تناسبى بين امّكلثوم هفت ساله و عمر بن خطاب پنجاه و هفت ساله وجود داشته است؟
هنگامى كه ابوبكر و عمر از مادرش حضرت زهرا سلام الله عليها خواستگارى كردند، پيامبر عدم تناسب سنى را دليل بر رد خواستگارى آنها دانست.
ابن حبان در صحيحش و نسائى در سننش مىنويسند:
أخبرنا الْحُسَيْنُ بن حُرَيْثٍ قال حدثنا الْفَضْلُ بن مُوسَى عن
الْحُسَيْنِ بن وَاقِدٍ عن عبد اللَّهِ بن بُرَيْدَةَ عن أبيه قال
خَطَبَ أبو بَكْرٍ وَعُمَرُ رضي الله عنهما فَاطِمَةَ فقال رسول
اللَّهِ صلى الله عليه وسلم أنها صَغِيرَةٌ فَخَطَبَهَا عَلِيٌّ
فَزَوَّجَهَا منه
عبد الله بن بريده از پدرش نقل مىكند كه ابوبكر و عمر از فاطمه خواستگارى كردند، پيامبر اسلام صلى الله عليه وآله وسلم به آنها فرمود: فاطمه خردسال است، سپس علي عليه السلام خواستگارى نمود، پيامبر او را به ازدواج علي عليه السلام درآورد.
النسائي، أحمد بن شعيب أبو عبد الرحمن (متوفاي303 هـ)، خصائص أمير المؤمنين علي بن أبي طالب، ج 1، ص 136، تحقيق: أحمد ميرين البلوشي، ناشر: مكتبة المعلا - الكويت الطبعة: الأولى، 1406 هـ؛
النسائي، أحمد بن شعيب أبو عبد الرحمن، المجتبى من السنن، ج 6، ص 62، تحقيق: عبدالفتاح أبو غدة، ناشر: مكتب المطبوعات الإسلامية - حلب، الطبعة: الثانية، 1406 - 1986
آيا اين تناسب سنى، پس از سالها بين كوچكترين فرزند حضرت زهرا و شيخين به وجود آمده بود؟
اميرمؤمنان عليه السلام، چون موافق با اين ازدواج نبود، عين همان سخن پيامبر را كه در هنگام خواستگارى از حضرت زهرا عليها السلام در پاسخ آن دو فرموه بود، بيان كرده و مىگويد: «امّكلثوم هنوز خردسال است »
ما از اين عالمان سنى مىپرسيم، چه سنخيت و چه شباهتى بين عمر 57 ساله و امّكلثوم 7 ساله وجود داشته است؟
چگونه است كه طبق روايات اهل سنت، خليفه دوم رعايت تناسب سنى را براى ديگران ضرورى مىدانند و از ازدواج پيرمردان با دختران جوان جلوگيرى مىكنند؛ اما خود به اين قانون پايبند نيست و با دخترى كه هنوز به سن بلوغ شرعى نرسيده است، ازدواج مىكند؟
آيا اين عمل مصداق اين آيه نمىشود:
أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبرِِّ وَ تَنسَوْنَ أَنفُسَكُمْ وَ أَنتُمْ تَتْلُونَ الْكِتَابَ أَ فَلا تَعْقِلُون البقرة /44.
آيا مردم را به نيكى دعوت مىكنيد؛ اما خودتان را فراموش مىنماييد؛ با اين كه شما كتاب (آسمانى) را مىخوانيد! آيا نمىانديشيد؟!
عدم صلاحيت اخلاقي عمر براي ازدواج با ام كلثوم:
رعايت كفائت اخلاقى، شرطى است كه همه عاقلان به آن پايبند هستند. طبيعى است كه كسى دختر نازدانهاش را به فردى بد اخلاق و عبوس نخواهد داد. از طرف ديگر اخلاق تند عمر با مردم و به ويژه با خانوادهاش، مشهور و روشن بوده است؛ به طورى كه همين اخلاق تند عمر او را در بسيارى از خواستگاريها ناكام گذاشته است. از آن جايى كه ما در مقاله «بررسى آيه محمد رسول الله» به صورت مفصل به اين مطلب پرداختهايم، از تكرار همه آنها خوددارى و فقط به چند نمونه اشاره مىكنيم:
خودداري دختر عتبه از ازدواج با عمر به خاطر برخورد تند او:
مطابق نقل بلاذرى، طبرى، ابن اثير و ابن كثير هنگامى كه يزيد بن ابوسفيان از دنيا رفت، عمر از همسرش امّابان ـ دختر عتبه ـ خواستگارى كرد؛ وى نپذيرفت و علّت آن را چنين بيان كرد:
لأنّه يدخل عابساً، ويخرج عابساً، يغلق أبوابه، ويقلّ خيره.
عمر بن خطاب عبوس و ترش رو وارد منزل مى شود و عبوس و اخمو خارج مى گردد؛ درِ خانه را مى بندد. (و اجازه بيرون رفتن به همسرش نمى دهد) و خيرش (رسيدگى به همسرش) اندك است.
البلاذري، أحمد بن يحيى بن جابر (متوفاي279هـ) أنساب الأشراف، ج 3، ص 260؛
الدينوري، أبو محمد عبد الله بن مسلم ابن قتيبة (متوفاي276هـ)، عيون الأخبار، ج 1، ص 379؛
الطبري، أبي جعفر محمد بن جرير (متوفاي310هـ)، تاريخ الطبري، ج 2، ص 564، ناشر: دار الكتب العلمية – بيروت؛
الشيباني، أبو الحسن علي بن أبي الكرم محمد بن محمد بن عبد الكريم (متوفاي630هـ)، الكامل في التاريخ، ج 2، ص 451، تحقيق عبد الله القاضي، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة الثانية، 1415هـ؛
القرشي الدمشقي، إسماعيل بن عمر بن كثير أبو الفداء (متوفاي774هـ)، البداية والنهاية، ج 7، ص 139،، ناشر: مكتبة المعارف – بيروت.
امتناع دختر ابو بكر از ازدواج با عمر به خاطر اخلاق تند او:
افرادى كه اصرار دارند خليفه دوم با دختر امير مؤمنان عليه السلام ازدواج كرده، نه با دختر أبوبكر، دليل آن را امتناع دختر ابوبكر به خاطر اخلاق تند و خشونت ذاتى خليفه دوم دانستهاند:
مطابق نقل ابن عبدالبر، امّكلثوم دختر ابوبكر به خواهرش عايشه گفت:
تو مى خواهى من به ازدواج كسى درآيم كه تندخويى و سخت گيرى او را در زندگى مى دانى؟!
سپس افزود:
والله لئن فعلتِ لأخرجنّ إلى قبر رسول الله ولأصيحنّ به
به خدا سوگند اگر مرا به اين كار وادار كنى، كنار قبر رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم مى روم و آنجا (به عنوان اعتراض) فرياد خواهم كشيد.
إبن عبد البر، يوسف بن عبد الله بن محمد (متوفاي463هـ)، الاستيعاب في معرفة الأصحاب، ج 4، ص 1807، تحقيق علي محمد البجاوي، ناشر: دار الجيل - بيروت، الطبعة: الأولى، 1412هـ.
مى بينيم كه حتى دختر كم سنّ و سالى همانند امّكلثوم دختر ابوبكر، با آن كه عمر، هم خليفه مسلمين است و هم با پدرش ابوبكر بسيار دوست و همراه بود؛ ولى حاضر به ازدواج با وى نمى شود.
حال چگونه امكان دارد كه امير مؤمنان عليه السلام اين ويژگى اخلاقى عمر را ناديده بگيرد و دختر خردسالش به دست او بسپارد؟
عمر همسرش را كتك مىزد:
يكى از ويژگيهاى اخلاقى خليفه دوم اين بود كه همواره زنانش را كتك مى زد. ابن ماجه قزوينى در سنن خود كه يكى از صحاح سته اهل سنت است مىنويسد:
از اشعث بن قيس نقل شده است كه گفت:
ضِفْتُ عُمَرَ لَيْلَةً فلما كان في جَوْفِ اللَّيْلِ قام إلى امْرَأَتِهِ يَضْرِبُهَا فَحَجَزْتُ بَيْنَهُمَا.
شبى مهمان عمر بودم نيمه هاى شب ديدم همسرش را كتك مى زند؛ برخاستم و او را از كتك زدن همسرش منع كردم. هنگامى كه به بسترش برگشت گفت:
فلما أَوَى إلى فِرَاشِهِ قال لي يا أَشْعَثُ احْفَظْ عَنِّي شيئا سَمِعْتُهُ عن رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم لَا يُسْأَلُ الرَّجُلُ فِيمَ يَضْرِبُ امْرَأَتَهُ.
اى اشعث! جملهاى از رسول خدا شنيدهام، آن را به خاطرت بسپار (آن جمله اين است): كسى حق ندارد از مرد بپرسيد كه چرا همسرت را كتك مىزنى.
القزويني، محمد بن يزيد أبو عبدالله (متوفاي275هـ)، سنن ابن ماجه، ج 1، ص 639 ح1986، بَاب ضَرْبِ النِّسَاءِ، تحقيق محمد فؤاد عبد الباقي، ناشر: دار الفكر - بيروت؛
المقدسي الحنبلي، أبو عبد الله محمد بن عبد الواحد بن أحمد (متوفاي643هـ)، الأحاديث المختارة، ج 1، ص 189، تحقيق عبد الملك بن عبد الله بن دهيش، ناشر: مكتبة النهضة الحديثة - مكة المكرمة، الطبعة: الأولى، 1410هـ؛
المزي، يوسف بن الزكي عبدالرحمن أبو الحجاج (متوفاي742هـ)، تهذيب الكمال، ج 18، ص 31، تحقيق د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: الأولى، 1400هـ – 1980م؛
القرشي الدمشقي، إسماعيل بن عمر بن كثير أبو الفداء (متوفاي774هـ)، تفسير القرآن العظيم، ج 1، ص 493، ناشر: دار الفكر - بيروت – 1401هـ.
شبيه همين روايت در مسند احمد بن حنبل:
الشيباني، أحمد بن حنبل أبو عبدالله (متوفاي241هـ)، مسند الإمام أحمد بن حنبل، ج 1، ص 20 ، ناشر: مؤسسة قرطبة – مصر.
آيا هيچ عاقلى حاضر مىشود دخترش را به كسى بدهد كه مىداند او دخترش را كتك خواهد زد؟
با اين وضعيت اخلاقى عمر، چگونه ممكن است اميرمؤمنان عليه السلام دخترش را به چنين فرد خشن و بد اخلاق بدهد و با تن دادن به اين ازدواج اسباب آزار و اذيت روح رسول خدا و حضرت زهرا سلام الله عليهما را فراهم كند؟
عدم كفائت ديني عمر با ام كلثوم:
طبق نظر اهل سنت، رعايت كفائت دينى نيز يكى از شرائط ازدواج است.
أبو طالب مكى به نقل از سفيان ثورى مىنويسد:
وكان الثوري يقول: إذا تزوّج الرجل وقال: أي شيء للمرأة فاعلم أنه لصّ، فلا تزوّجوه، ولا ينكح إلى مبتدع، ولا فاسق، ولا ظالم، ولا شارب خمر، ولا أكل الربا، فمن فعل ذلك فقد ثلم دينه، وقطع رحمه، ولم يحسن الولاية لكريمته، لأنه ترك الإحسان، وليس هؤلاء أكفاء للحرة المسلمة العفيفة.
ثورى مى گفت: هنگامى كه مردى خواستگارى كرده و بگويد كه اين زن چقدر مال دارد، بدانيد كه او دزد است! و به او دختر ندهيد!
همچنين به بدعت گذار و به فاسق و ستمگر، و شارب خمر و رباخوار نبايد دختر داد.
اگر كسى چنين كند، دين خويش را نابود كرده و رحم خويش را قطع كرده و سرپرستى دختر خويش را به خوبى انجام نداده است؛ زيرا او نيكى به اين دختر را ترك كرده است! اينها همتاى دختر آزاد مسلمان عفيف نيستند!
أبو طالب المكي، محمد بن علي بن عطية الحارثي (متوفاي286هـ)، قوت القلوب في معاملة المحبوب ووصف طريق المريد إلى مقام التوحيد، ج 2، ص 414، تحقيق: د.عاصم إبراهيم الكيالي، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الثانية، 1426هـ -2005 م.
ابن قدامه مقدسى، برترين فقيه حنابله تصريح مىكند كه «كفائت ديني» در ازدواج شرط است و فاسق نمىتواند با عفيفه ازدواج نمايد. و سپس به نقل از احمد بن حنبل مىنويسد كه هيچ قومى با بنى هاشم كفو نيستند و نمىتوانند با آنها ازدواج نمايند:
فصل: والكفء ذو الدين والمنصب فلا يكون الفاسق كفءا لعفيفة لأنه مردود الشهادة... وعنه [احمد بن حنبل] أن غير قريش لا يكافئهم وغير بني هاشم لا يكافئهم لقول النبي (ص) إن الله اصطفى كنانة من ولد إسماعيل واصطفى من كنانة قريشا واصطفى من قريش بني هاشم واصطفاني من بني هاشم.
همتا كسى است كه دين دار و صاحب رتبه باشد؛ به همين سبب فاسق همتاى زن عفيف نيست؛ زيرا شهادت فاسق مردود است...
و از احمد بن حنبل نقل شده است كه غير قريشى، كفو قريشى نيست؛ و غير بنيهاشمى، كفو بنيهاشمى نيست؛ زيرا رسول خدا (ص) فرمودند: خداوند من را از كنانه از نسل اسماعيل برگزيد؛ و از ميان كنانه قريش را برگزيد و از ميان قريش بنى هاشم را برگزيد و از ميان بنى هاشم من را برگزيد.
المقدسي، عبد الله بن أحمد بن قدامة أبو محمد (متوفاي620هـ)، الكافي في فقه الإمام المبجل أحمد بن حنبل، ج 3، ص 31، ناشر: المكتب الاسلامي – بيروت.
روايت مورد استدلال ابن قدامه را مسلم نيشابورى در صحيحش از وَاثِلَةَ بن الْأَسْقَعِ از رسول خدا صلى الله عليه وآله، نقل كرده است.
النيسابوري، مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري (متوفاي261هـ)، صحيح مسلم، ج 4، ص 1782، ح2276، كِتَاب الْفَضَائِلِ، بَاب فَضْلِ نَسَبِ النبي صلى الله عليه وسلم، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت.
امير مؤمنان (ع)، خليفه دوم را فاجر، ستمگر، دروغگو، خيانتكار و... مىداند:
طبق سخن ابن قدامه، خليفه دوم به هيچ وجه نمىتواند با دختر امير مؤمنان عليه السلام ازدواج كند؛ چرا كه نه از بنى هاشم است و از نظر دينى شباهتى با امّكلثوم دارد.
اين كه از بنى هاشم نيست، جاى پرسش ندارد؛ اما دليل اين كه از نظر دينى نيز با امّكلثوم همشأن نيست، روايات صحيح السندى در كتابهاى اهل سنت آن را به اثبات مىرساند؛ هرچند كه ممكن است با وجود صحت سند، اين مطالب را قبول نداشته باشند؛ اما اين روايات در صحيحترين كتابهاي آنها با سند صحيح نقل شده است و اين اهل سنت هستند كه بايد جوابگوي اين مطالب باشند.
روايت اول (ظالم فاجر):
عبد الرزاق صنعانى با سند صحيح از خود خليفه دوم نقل كرده كه خطاب به عباس و امير مؤمنان عليه السلام گفت كه شما مرا فاجر مىدانيد:
ثم وليتها بعد أبي بكر سنتين من إمارتي فعملت فيها بما عمل رسول الله (ص) وأبو بكر وأنتما تزعمان أني فيها ظالم فاجر....
من بعد از ابوبكر دو سال حكومت كردم و روش رسول و ابوبكر را ادامه دادم؛ اما شما دو نفر مرا ستمگر و فاجر مىدانستيد.
إبن أبي شيبة الكوفي، أبو بكر عبد الله بن محمد (متوفاي235 هـ)، الكتاب المصنف في الأحاديث والآثار، ج 5، ص 469، ح9772، تحقيق: كمال يوسف الحوت، ناشر: مكتبة الرشد - الرياض، الطبعة: الأولى، 1409هـ.
روايت دوم (كَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا):
مسلم نيشابورى نيز به نقل از عمر بن الخطاب در صحيحش مىنويسند كه وى خطاب به امام علي عليه السلام و عمويش عباس گفت:
ثُمَّ تُوُفِّىَ أَبُو بَكْرٍ وَأَنَا وَلِىُّ رَسُولِ اللَّهِ -صلى الله عليه وسلم- وَوَلِىُّ أَبِى بَكْرٍ فَرَأَيْتُمَانِى كَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا.
پس از مرگ ابوبكر، من جانشين پيامبر و ابوبكر شدم، شما دو نفر مرا خائن، دروغگو حليه گر و گناهكار خوانديد.
النيسابوري، مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري (متوفاي261هـ)، صحيح مسلم، ج 3، ص 1378، ح 1757، كِتَاب الْجِهَادِ وَالسِّيَرِ، بَاب حُكْمِ الْفَيْءِ، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت.
اين اعتقاد واقعى اميرمؤمنان عليه السلام نسبت به خليفه اول و دوم بوده است؛ زيرا امير مؤمنان عليه السلام گفتار خليفه را انكار نكرد، هم چنين تعدادى از اصحاب بزرگ كه حضور داشتند همانند: عثمان بن عفان، عبد الرحمن بن عوف، زبير بن عوام، سعد بن أبى وقاص و... اين قضيه را انكار نكردند؛ بويژه اين كه اين سخن اواخر خلافت عمر بن خطاب انجام گرفته است و دلالت مى كند كه حضرت تا آن زمان بر اين عقيده پايبند بوده است.
حال آيا امكان دارد كه شخص عاقل دختر نازنينش را به فردى دروغگو، خائن، حيلهگر و گناهكار بدهد؟
طبق روايتى كه بخارى در صحيحترين كتاب اهل سنت پس از قرآن، نقل كرده است، منافق چهار خصلت دارد: دروغگو، خائن، فريبكار و فاجر است. و طبق دو روايتى كه از كتابهاى اهل سنت گذشت، تمام اين چهار خصلت در خليفه دوم بوده و اميرمؤمنان عليه السلام آنها را تأييد كرده است:
حدثنا سُلَيْمَانُ أبو الرَّبِيعِ قال حدثنا إِسْمَاعِيلُ بن جَعْفَرٍ قال
حدثنا نَافِعُ بن مَالِكِ بن أبي عَامِرٍ أبو سُهَيْلٍ عن أبيه عن
أبي هُرَيْرَةَ عن النبي صلى الله عليه وسلم قال آيَةُ الْمُنَافِقِ
ثَلَاثٌ إذا حَدَّثَ كَذَبَ وإذا وَعَدَ أَخْلَفَ وإذا أؤتمن خَانَ
حدثنا قَبِيصَةُ بن عُقْبَةَ قال حدثنا سُفْيَانُ عن الْأَعْمَشِ عن
عبد اللَّهِ بن مُرَّةَ عن مَسْرُوقٍ عن عبد اللَّهِ بن عَمْرٍو أَنَّ
النبي (ص) قال أَرْبَعٌ من كُنَّ فيه كان مُنَافِقًا خَالِصًا وَمَنْ
كانت فيه خَصْلَةٌ مِنْهُنَّ كانت فيه خَصْلَةٌ من النِّفَاقِ حتى
يَدَعَهَا إذا أؤتمن خَانَ وإذا حَدَّثَ كَذَبَ وإذا عَاهَدَ غَدَرَ وإذا
خَاصَمَ فَجَرَ تَابَعَهُ شُعْبَةُ عن الْأَعْمَشِ
از پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) روايت شده است كه فرمود: علامت منافق سه چيز است؛ هنگامى كه سخن بگويد، دروغ مىگويد؛ و هنگامى كه وعده بدهد، خلف وعده مىكند؛ و هنگامى كه به او اطمينان شود، خيانت مىكند!
از رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) روايت شده است كه فرمودند چهار علامت است كه اگر در كسى باشد او منافق خالص است! و اگر كسى يكى از آنها را داشته باشد، در او يكى از علامت هاى نفاق است مگر آنكه اين خصوصيت را ترك كند؛ هنگامى كه به او اطمينان مىشود خيانت مىكند؛ و هنگامى كه سخن بگويد، دروغ مىگويد؛ و هنگامى كه پيمان ببندد، حيله مىكند؛ و هنگامى كه دشمنى كند، مرتكب فجور مىشود!
البخاري الجعفي، محمد بن إسماعيل أبو عبدالله (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري، ج 1، ص 21، ح 33 و 34، كِتَاب الْإِيمَانِ، بَاب عَلَامَةِ الْمُنَافِقِ، تحقيق د. مصطفى ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987.
پس طبق رواياتي كه در كتابهاي اهل سنت با سند صحيح نقل شده است ، خليفه دوم اين ويژگيها را داشته است ؛ بنابراين از آنها ميپرسيم كه آيا منافق مىتواند همشأن دختر رسول خدا صلى الله عليه وآله باشد؟
طبق اين روايات كه اهل سنت آن را نقل كردهاند، خليفه دوم همشأن امّكلثوم نيست و نمىتواند با او ازدواج كند.
شراب خواري خليفه، دليل بر عدم كفائت:
طبق نظر عالمان اهل سنت، دادن دختر به كسى كه شارب خمر است جايز نيست شارب خمر نمىتواند با دختر مسلمان كفو باشد و كسى كه اين كار را انجام دهد، در حقيقت قطع رحم كرده است.
گذشت كه ابوطالب مكى به نقل از سفيان ثورى مىنويسد:
وكان الثوري يقول: إذا تزوّج الرجل وقال: أي شيء للمرأة فاعلم أنه لصّ، فلا تزوّجوه، ولا ينكح إلى مبتدع، ولا فاسق، ولا ظالم، ولا شارب خمر، ولا أكل الربا، فمن فعل ذلك فقد ثلم دينه، وقطع رحمه، ولم يحسن الولاية لكريمته، لأنه ترك الإحسان، وليس هؤلاء أكفاء للحرة المسلمة العفيفة.
ثورى مىگفت: هنگامى كه مردى خواستگارى كرده و بگويد كه اين زن چقدر مال دارد، بدانيد كه او دزد است! و به او دختر ندهيد!
همچنين به بدعت گذار و به فاسق و ستمگر، و شارب خمر و رباخوار نبايد دختر داد.
اگر كسى چنين كند، دين خويش را نابود كرده و رحم خويش را قطع كرده و سرپرستى دختر خويش را به خوبى انجام نداده است؛ زيرا او نيكى به اين دختر را ترك كرده است! اينها همتاى دختر آزاد مسلمان عفيف نيستند!
أبو طالب المكي، محمد بن علي بن عطية الحارثي (متوفاي286هـ)، قوت القلوب في معاملة المحبوب ووصف طريق المريد إلى مقام التوحيد، ج 2، ص 414، تحقيق: د.عاصم إبراهيم الكيالي، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الثانية، 1426هـ -2005 م.
عبد الرزاق صنعانى كه استاد بخارى محسوب مىشود در المصنف مىنويسد:
حدثنا أبو بكر قال حدثنا بن مسهر عن الشيباني عن حسان بن مخارق قال بلغني أن عمر بن الخطاب ساير رجلا في سفر وكان صائما فلما أفطر أهوى إلى قربة لعمر معلقة فيها نبيذ قد خضخضها البعير فشرب منها فسكر فضربه عمر الحد فقال له إنما شربت من قربتك فقال له عمر إنما جلدناك لسكرك.
عمر بن خطاب در سفر همراه مردى روزه دار بود؛ موقع افطار، مرد از مشك عمر كه در آن شراب بود و شتر آن را تكان داده بود نوشيد و مست شد! عمر او را حد زد! آن مرد گفت: من از مشك تو نوشيدم!
عمر در پاسخ گفت: من تو را به خاطر مست شدن حد زدم!
الصنعاني، أبو بكر عبد الرزاق بن همام (متوفاي211هـ)، المصنف، ج 5، ص 502، ح28401، تحقيق حبيب الرحمن الأعظمي، ناشر: المكتب الإسلامي - بيروت، الطبعة: الثانية، 1403هـ.
ابن عبد ربه در عقد الفريد مىنويسد:
وقال الشعبي شرب أعرابي من إداوة عمر فانتشى فحده عمر وإنما حده للسكر لا للشراب.
شعبى گفته است كه بيابانگردى، از مشك عمر نوشيد و مست شد؛ و عمر او را حد زد؛ و حد زدن او به خاطر مست شدن بود و نه به خاطر نوشيدن شراب!
الأندلسي، احمد بن محمد بن عبد ربه (متوفاي 328هـ)، العقد الفريد، ج 6، ص 382، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت / لبنان، الطبعة: الثالثة، 1420هـ - 1999م.
حال پرسش ما از برادران اهل سنت اين است اگر خليفه دوم شارب خمر نبوده، شراب در مشك او چه مىكرده است؟ احتمالا چون اين شخص مشك خليفه را خالى كرده، بر او حد جارى شده است.
همان طور كه ملاحظه كرديد، ما اين روايات را از منابع اهل سنت نقل كرديم نه از منابع شيعه؛ لذا اين اهل سنت هستند كه بايد پاسخگوى اين مسائل باشند.
بدعتگذار با دختر عفيفه، كفو نيست:
طبق نظر عالمان اهل سنت، بدعتگذار در دين، با دختر مسلمان و عفيفه، كفو نيست و نمىتواند با او ازدواج كند.
أبو طالب مكى به نقل از سفيان ثورى مىنويسد:
وكان الثوري يقول: إذا تزوّج الرجل وقال: أي شيء للمرأة فاعلم أنه لصّ، فلا تزوّجوه، ولا ينكح إلى مبتدع، ولا فاسق، ولا ظالم، ولا شارب خمر، ولا أكل الربا، فمن فعل ذلك فقد ثلم دينه، وقطع رحمه، ولم يحسن الولاية لكريمته، لأنه ترك الإحسان، وليس هؤلاء أكفاء للحرة المسلمة العفيفة.
ثورى مى گفت: هنگامى كه مردى خواستگارى كرده و بگويد كه اين زن چقدر مال دارد، بدانيد كه او دزد است! و به او دختر ندهيد!
همچنين به بدعت گذار و به فاسق و ستمگر، و شارب خمر و رباخوار نبايد دختر داد.
اگر كسى چنين كند، دين خويش را نابود كرده و رحم خويش را قطع كرده و سرپرستى دختر خويش را به خوبى انجام نداده است؛ زيرا او نيكى به اين دختر را ترك كرده است! اينها همتاى دختر آزاد مسلمان عفيف نيستند!
أبو طالب المكي، محمد بن علي بن عطية الحارثي (متوفاي286هـ)، قوت القلوب في معاملة المحبوب ووصف طريق المريد إلى مقام التوحيد، ج 2، ص 414، تحقيق: د.عاصم إبراهيم الكيالي، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الثانية، 1426هـ -2005 م.
از طرف ديگر، بدعتهاى خليفه دوم در كتابهاى اهل سنت و حتى در صحيح بخارى و مسلم كه از صحيحترين كتابهاى اهل سنت پس از قرآن هستند، به صورت گسترده نقل شده است.
محمد بن اسماعيل بخارى در صحيح خود مىنويسد:
وَعَنْ بن شِهَابٍ عن عُرْوَةَ بن الزُّبَيْرِ عن عبد الرحمن بن
عَبْدٍ القارىء أَنَّهُ قال خَرَجْتُ مع عُمَرَ بن الْخَطَّابِ رضي
الله عنه لَيْلَةً في رَمَضَانَ إلى الْمَسْجِدِ فإذا الناس أَوْزَاعٌ
مُتَفَرِّقُونَ يُصَلِّي الرَّجُلُ لِنَفْسِهِ وَيُصَلِّي الرَّجُلُ فَيُصَلِّي
بِصَلَاتِهِ الرَّهْطُ فقال عُمَرُ إني أَرَى لو جَمَعْتُ هَؤُلَاءِ على
قَارِئٍ وَاحِدٍ لَكَانَ أَمْثَلَ ثُمَّ عَزَمَ فَجَمَعَهُمْ على أُبَيِّ بن كَعْبٍ
ثُمَّ خَرَجْتُ معه لَيْلَةً أُخْرَى وَالنَّاسُ يُصَلُّونَ بِصَلَاةِ قَارِئِهِمْ
قال عُمَرُ نِعْمَ الْبِدْعَةُ هذه وَالَّتِي يَنَامُونَ عنها أَفْضَلُ من
التي يَقُومُونَ يُرِيدُ آخِرَ اللَّيْلِ وكان الناس يَقُومُونَ أَوَّلَهُ
از عبد الرحمن بن عبدالقارى روايت شده است كه گفت: همراه با عمر در شبى از شب هاى ماه رمضان به مسجد رفتيم و مردم را ديديم كه به صورت پراكنده و گروهى به صورت فرادا و گروهى به صورت جماعت نماز مستحبى مى خوانند!
عمر گفت: به نظر من بايد اگر همه را پشت سر يك امام جمع كنيم شايسته است! سپس همه را پشت سر ابى بن كعب آورد تا جماعت نماز بخوانند.
شبى ديگر با او به مسجد رفتيم؛ مردم همگى پشت سر يك نفر نماز مىخواندند.
عمر گفت اين كار خوب بدعتى است! و عبادت در آخر شب، بهتر از اين است كه اول شب عبادت كرده و آخر شب بخوابند.
البخاري الجعفي، محمد بن إسماعيل أبو عبدالله (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري، ج 2، ص 707، ح1906، كِتَاب صَلَاةِ التَّرَاوِيحِ، بَاب فَضْلِ من قام رَمَضَانَ، تحقيق د. مصطفى ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987.
بدعتهاى كه خليفه دوم در اسلام بنيانگذار آن بوده، بيش از آن است كه در اين مختصر بگنجد، طالبين مىتوانند به كتاب النص والإجتهاد مراجعه كنند. مرحوم شرف الدين در اين كتاب موارد متعددى از بدعتهاى خلفا را از منابع اهل سنت نقل كرده است.
نتيجه:
طبق آن چه گذشت، خليفه دوم به هيچ وجه با امّكلثوم همتائى ندارد و كفو او نيست؛ بنابراين امكان ندارد كه امير مؤمنان عليه السلام اين شرايط را در نظر نگرفته باشد و دخترش را به كسى بدهد كه با هيچ معيارى كفو او نيست؛ و اگر از جانب اميرمؤمنان، اين ازدواج مورد قبول قرار گرفته باشد، همانند ماجراى حضرت لوط عليه السلام و قبول ازدواج قوم گناهكارش، با دخترانش خواهد بود كه علت ازدواج، خوب بودن رابطه لوط با قومش و يا محترم بودن قومش در نظر حضرت لوط نبود.