ابن حجر از علماى اهل تسنّن درباره امام (ع) مىگويد: او را از اين حيث باقر گفتند كه همچنان كه زمين را مىشكافند تا گنج و معادن و منابع و جواهر ارزشمند آن را كشف و استخراج كنند، او نيز زمين علم را شكافت و دقايق و حقايق احكام را آشكار ساخت، لذا او را باقر علم و جامع و ناشر علم و بلند گرداننده آن گفتند، و اين نكتهاى است واضح كه جز بر كور دلان مخفى نماند.
محمد بن طلحه شافعى درباره امام (ع) مىگويد: محمد بن على، ابو جعفر، باقرالعلوم، شكافنده دانش و جامع و ناشر علم بود. قلبش پاكيزه، علمش بالنده، نفسش طاهر و اخلاقش شريف بود. عمرش را در اطاعت خداوند سپرى كرد و به عالىترين درجات تقوا راه يافت.
ذهبى مىگويد: محمد بن على از كسانى بود كه بين علم و عمل، آقايى و شرف و نيز بين وثاقت و وزانت، جمع كرد و صلاحيت براى خلافت داشت.
پاكسازى اسلام از غبار تحريفات و احياى فقه
پس از آنكه امام محمد باقر (ع) امر امامت را عهدهدار شدند، زمانى بود كه نارضايتى مردم باعث قيامهايى در گوشه و كنار كشور پهناور اسلامى شده بود و اين موقعيت براى احياى سنّت فراموش شده نبوى فرصت مناسبى بود. حضرت از اين مجال بيشترين و بهترين استفاده را بردند و پاكسازى اسلام از غبار تحريفات بنى اميّه و همچنين خرافات يهود و اسرائيليات را در صدر فعاليتهاى خويش قرار دادند.
سالهاى (94 تا 114) زمان پيدايش مشربهاى فقهى و اوجگيرى نقل حديث درباره تفسير بود. از علماى اهل سنّت كسانى مانند ابن شهاب زهرى، مكحول، قتاده، هشام بن عروه و... در زمينه نقل حديث و ارائه فتوا فعاليت مىكردند. وابستگى عالمانى مانند زهرى، ابراهيم نخعى، ابوالزناد، رجاء بن حياة كه همگى كم و بيش به دستگاه حاكميت اموى وابستگى داشتند، ضرورت احياى سنّت واقعى پيامبر (ص) را به دور از شائبههاى تحريف عمده خلفا و علماى وابسته به آنان مطرح مىكرد. از اينرو امام احساس نمود كه مىبايست با ابراز و اشاعه نظريههاى فقهى اهل بيت در برابر انحرافاتى كه به دلايل مختلفى در احاديث رسوخ كرده بود، موضعگيرى نمايد. نظريههاى فقه شيعه گرچه تا آن زمان به طور محدود و در حدّ اذان و تقيّه، نماز ميت و... روشن شده بود، اما با ظهور امام باقر (ع) قدم مهمى در اين راستا برداشته شد و يك جنبش فرهنگى تحسين برانگيزى در ميان شيعه به وجود آمد. در اين عصر بود كه شيعه تدوين فرهنگ خود را كه شامل فقه و تفسير و اخلاق مىشد، آغاز كرد.
پيش از اين در جامعه اسلامى، فقه و احاديث فقهى در حدّ گسترده و به طور كامل مورد بىاعتنايى قرار گرفته بود. درگيرىهاى سياسى و انديشههاى مادىگرايانه شديدى كه دامنگير دستگاه حكومت شده بود، باعث غفلت از اصل دين و به خصوص فقه در ميان مردم گشته بود. جلوگيرى از تدوين حديث كه به دستور خلفا انجام گرفت، از عوامل عمده انزواى فقه بود؛ فقهى كه حداقل هشتاد درصد آن متكى به احاديث روايت شده از پيامبر (ص) بود.
ذهبى از خليفه اول نقل مىكند كه گفت: «فلا تحدّثوا عن رسول اللّه (ص) شيئاً، فمن سألكم فقولوا: بيننا و بينكم كتاب اللّه فاستحلوا حلاله و حرّموا حرامه؛ از رسول خدا (ص) چيزى نقل نكنيد و در جواب كسانى كه از شما درباره حكم مسئله اى پرس و جو مىكنند بگوييد: كتاب خدا (قرآن) ميان ما و شماست، حلالش را حلال و حرامش را حرام بشماريد.»
در اين زمينه از خليفه دوم نيز چنين نقل شده است: «أقلّوا الرّواية عن رسول اللّه و أنا شريككم؛ از رسول الله (ص) كمتر حديث نقل كنيد كه در اين كار من هم شما را همراهى مىكنم.»
سيدمنصور طبيبيان