از شیوه های مطلوب، در راستای شکوفا ساختنِ فرهنگ دینی و عُمق بخشیدن به باورهای مذهبی، بازشناسی چهره های شکوهمند تاریخ تشیّع است؛ آنانی که در مکتب امامان بزرگوار، به جایگاه رفیع از عظمتها و برتریها، دست یازیدند. در این نوشتار، کوشش میشود با سیمای یکی دیگر از شاگردان امامان علیهمالسلام بیشتر آشنا شویم.
شناختی گذرا
در آغاز سده دوم هجری قمری در شهر محدّثپرور کوفه و در قبیله عبدقیس، در خانه نُعَیم که خود یکی از رهپویان راه ولایت اهلبیت علیهمالسلام بود، کودکی به نام ابراهیم چشم به جهان گشود.
ابراهیم بن نُعَیم در کتابهای تراجم، و کتابهای روایت، بیشتر با کنیه ابوالصّبّاح مشهور است. وی به علّت منسوب بودن به قبیله عبد قیس، «عبدی» هم خوانده میشود. نیز چون محلّ زندگی خاندان او در شهر کوفه و در میان طائفه کِنانه بود، «کِنانی» هم به او گفته میشود، که با گذشت زمان به «ابوالصّبّاح کِنانی» معروف شد.1
یکی دیگر از لقبهای این محدّث فرزانه، «میزان» است که در ادامه این نوشتار با راز و رمز این لقب ارزشمند و پر افتخار آگاه خواهیم شد.2
صحابی امامان علیهمالسلام
ابوالصّبّاح کِنانی از چنان شایستگی برخوردار بود که محضر سه تن از حجّتهای خدا را درک نمود و با آنان پیوند عمیق و ژرفی برقرار کرد. در این راستا است که اصحابِ ترجمه گفتهاند که ابوالصّبّاح کِنانی در گروه اصحابِ امام باقر، امام صادق و امام موسی بن جعفر علیهمالسلام قرار داشت. البته کنانی، بیشترین بهره را از اقیانوس موّاج و بیکران دانش رئیس مذهب شیعه، حضرت امام صادق علیهالسلام برده است.3
از منظر حجّت خدا
بهترین شیوه پی بردن به شخصیّت یک صحابی و ارزیابی ابعاد وجودی او، ستایش امام و حجّت خدا از اوست. در همین راستاست که ما، در ترجمهها میخوانیم: حضرت صادق علیهالسلام روزی به ابوالصّبّاح فرمود: «ای ابوالصّباح! تو همانند ترازو هستی.» ابوالصّبّاح به امام میگوید:
جانم فدایت! بعضی از ترازوها، اندکی انحراف دارند و بیشتر به یک سو، متمایلاند از استقامت و اعتدال برخوردار نیستند، نکند من هم از دسته افرادی باشم که شاید اندک کجی و انحراف در بینش و رفتارشان وجود دارد!
حضرت به وی فرمود: «خیر، تو همانند میزان و ترازویی هستی که هیچگونه کجی و انحراف در آن پیدا نمیشود.»4
از چشمانداز عالمان
ابوالصّباح، در آسمانِ دانش حدیث، بسان ستاره پرفروغی است که از منزلت و جایگاه رفیعی برخوردار است. جایگاه وی به گونهای است که تمام ترجمهنویسان از دیرباز تا روزگار اخیر، او را ستوده و شخصیّتش را حُرمت نهادهاند.
نجاشی و شیخ طوسی در وجاهت او چنین نگاشتهاند:
این محدّث از منظر اعتدال در باورهای دینی و سلوک و رفتار فردی و اجتماعی، به پایهای رسید که به او «میزان» گفته میشد و او در کمال وجاهت و وثاقت است.5
دانشمند فرزانه شیعه، شیخ مفید در رساله عددیّه، پیرامون شأن این راوی مینویسد:
او یکی از اصحاب دینشناس واز پیشوایان مذهب و مجتهدان روزگار بود که مرجع مردم شیعه، در حلال و حرام و بیانِ احکام شرعی بود.6
فقیه برجسته شیعی، محقّق حلّی درباره کِنانی چنین مینگارد:
او از بزرگان فضلاء و برجستگان فقیهان شیعه است.*7
استادان حدیث
ابراهیم بن نُعَیم، عراقی و زادگاهش کوفه بود. وی برای فراگرفتن آموزههای مکتب اسلام، و به دست آوردنِ احکام دین، سر بر خاک آستان اهلبیت میساید و به شهر مدینه هجرت میکند و از محضر سه تن از امامان علیهمالسلام کسب فیض مینماید. او علاوه بر بهرهمندی از معصومین علیهمالسلام ، نزد شاگردان و پرورشیافتگان مکتب آنان نیز به علمآموزی همّت میگمارد که گروهی از آنان عبارتاند از:
1. جابر بن یزید جُعْفی کوفی.
2. ابوبصیر.
3. عبداللّه بن مغیره.
4. منصور بن حازم.
این چهار تن، از برجستهترین چهرههای حدیثی شیعه هستند.
5. صابر بن بسّام.
6. عبداللّه بن جَبَله.8
شاگردان
ابوالصّبّاح این محدّث جلیل، که روزگاری از حیات فرهنگی خویش را به فراگیری دانش حدیث اختصاص داده، چنان به بالندگی رسید که دانشجویان بسیاری ـ که شیفته معارف ناب اهلبیت علیهمالسلام بودند ـ به محضرش شتافتند و از خرمن فضل و کمال او بهرهها بردند. در اینجا به نام بعضی از شاگردان او اشاره میشود:
1. ابان بن عثمان.
2. حمّاد بن عثمان.
3. سیف بن عمیره.
4. محمّد بن فضیل.
5. یحیی حلبی.
6. صفوان بن یحیی.
7. محمّد بن اسماعیل بن بزیع.
8. حسن بن علی بن فضّال.
9. عثمان بن عیسی.
10. فُضالة بن ایّوب.
11. صندل.9
ویژگیها
ابوالصّبّاح از ویژگیها و خصلتهای با ارزشی برخوردار بود که به گونه گذرا بدانها اشاره میشود.
شجاعت و غیرتمندی
در شرح حال او نوشتهاند: «کان ابوالصّبّاح رجلاً ضاریاً ای شجاعاً؛ ابوالصّبّاح از شجاعتِ تحسینانگیزی برخوردار بود.» او در عین این که به عنوان دانشورِ میدان حدیث مطرح است، انسانی شجاع و غیور بود؛ به گونهای که از مخالفان و منحرفان هراسی به دل راه نمیداد.10
اهل مناظره
یاران امامان علیهمالسلام همه اهل مناظره در مسائل کلامی نبودند و فقط جمعی از آنان قدرت و توان مناظره و گفت و گو با مخالفان را داشتند. این دسته (اهل مناظره) با قدرت علمی و قدرت بیان، عقاید و باورهای مکتب تشیّع را به گونهای شفّاف و مستدلّ به رخ منحرفان میکشیدند. هشام بن حکم، مؤمن طاق، قیس ماصر، حُمران بن اَعْیَن11 و ابوالصّبّاح کِنانی از همین دستهاند.
با امام باقر علیهالسلام
ابوالصّبّاح میگوید: روزی خواستم به محضر امام باقر علیهالسلام برسم؛ به منزل آن بزرگوار رفتم و در را کوبیدم. آنگاه کنیز حضرت آمد و در را باز کرد. من تا او را دیدم ـ برای این که معرفت و شناخت من در رابطه با مقام حجّت خدا به مرحله عینالیقین برسد ـ یک لحظه دستم را بر موضعی از بدن آن کنیز نهادم و سپس به او گفتم: به آقایت بگو که ابوالصّبّاح اجازه داخل شدن میطلبد. به دنبال این حرکتِ امتحانی من، ناگهان فریاد حضرت از داخل خانه بلند شد، واژهای که نشان از ناراحتی و توبیخ امام داشت. امام فرمود:... داخل شو! به خدمت حضرت که رسیدم، عرض کردم: من از انجام دادن این حرکت، قصد سویی نداشتم، بلکه میخواستم بدانم آیا شما از پشتِ دیوارها و پردهها به اعمال و رفتار ما، علم دارید و آنها را مشاهده میکنید؟ امام فرمود: «بله راست میگویی، هدف تو همین بود که میگویی.» سپس فرمود: «اگر شما گمان کنید که این دیوارها مانع دیدن ما باشد همانگونه که مانع شماست، پس چه فرقی است بین حجّت خدا و شما.» حضرت در پایان سخنانش به من فرمود: «دقّت کن این عمل را تکرار نکنی.»12
اثر خامه
ابراهیم بن نُعَیم در جهت نشر و گسترش اخبار و معارف آسمانی اهلبیت علیهمالسلام بسیار کوشش نمود. روایات فراوانی از این محدّث فرزانه در جای جای کتابهای روایتی، به یادگار مانده است که جمعی از تراجمنگاران روایات او را 310 عدد گفتهاند و این، نشانی گویاست از جایگاه او در زمینه گسترش روایات شیعی.
البته کتاب چندانی از او برای نسلهای بعدی به یادگار نمانده است. بعضی از دانشوران فقط به این که او دارای اصل و کتاب است، بسنده کردهاند.13
غروب ستاره
در تاریخ رحلت این ستاره آسمان فرهنگ اسلام گفتهاند: در حالی که هفتاد و اندی سال از عمرش سپری شده بود، در حدود سالهای 170 یا 171ق. چشم از جهان فروبست و به جوار رحمت الهی شتافت.
اما از این که در کجا و کدامین سرزمین رخ در نقاب تیره خاک کشید، اطلاعی در دست نیست.14
نمونهای از روایات
حالا که سیمای این راوی بزرگ، را در آیینه کتابهای ترجمه، نظاره کردیم، بسیار جالب و پسندیده است که بعضی از روایاتی را که از او نقل شده، به عنوان پاسداشت منزلت و یاد او، در اینجا مرور کنیم.
نشانه شیعه جعفری
حنان بن سدیر میگوید: در محضر امام صادق علیهالسلام بودیم. در این میان ابوالصّبّاح به حضرت گفت: ما از مخالفان، به خاطر شما، بسیار زخم زبان و اهانت را تحمّل میکنیم. امام گویا با شگفتی به ابوالصّبّاح رو کرد و فرمود: شما از مردمی که با من ارتباط دارند، چه میشنوید؟ گفت: هنگامی که بین یکی از شیعیان و یکی از مخالفان بگو مگویی رخ میدهد، آنها میگویند: شما جعفریهای بدی هستید. امام فرمود: به نام من شما را سرزنش میکنند؟ ابوالصّبّاح گفت: بله! امام در پاسخ او فرمود:
«ما اقلَّ و اللّه من یَتَّبِعُ جعفراً منکم. انّما اصحابی من اشتدّ ورعه و عمل لخالقه و رجا ثوابَهَ فَهؤلاء اَصحابی15؛ به خدا قسم بسیار کماند آنانی که پیرو جعفر باشند! همانا شیعه من دارای این نشانهها هستند: بسیار با ورع و باتقوایند و فقط برای خدا، کار و عبادت انجام میدهند. و فقط از خدا، امید ثواب و پاداش دارند. آری، اینان پیروان من هستند.»
برآوردن نیاز مؤمن
حضرت صادق علیهالسلام فرمود:
«برآوردن حاجت مؤمن، نزد خداوند دوست داشتنیتر است از بیست حجّ؛ آن هم حجّی که در راه انجام این عبادت صد هزار درهم و یا دینار، خرج کند.»16
ارزش دعا
امام محمّد باقر علیهالسلام فرمود:
«خداوند تبارک و تعالی از بندگان مؤمنش، آنهایی را بیشتر دوست دارد که بسیار دعا کننده باشند. بر شما باد که بین طلوع فجر تا طلوع خورشید دعا کنید؛ چون آن وقت، زمانی است که درهای رحمت الهی باز است و روزیها تقسیم میگردد و خداوند نیازهای بزرگ را برآورده میکند.»17
اعتقاد به ولایت
ابان بن عثمان میگوید: ابوالصّبّاح کنانی! خدا را گواه میگیرم که شنیدم امام صادق علیهالسلام میفرمود:
«شهادت میدهم که علی علیهالسلام پیشوایی است که خدا اطاعت او را واجب نموده است. شهادت میدهم که امام حسن علیهالسلام امامی است که خداوند اطاعت از او را بر بندگان واجب کرده است. و خدا را گواه میگیرم که امام حسین علیهالسلام امامی است که پروردگار، پیروی از او را واجب نموده است. خدا را شاهد میگیرم که حضرت علی بن الحسین علیهالسلام امامی است که اطاعت او بر بندگان واجب است. و خدا را شاهد و گواه میگیرم که امام محمّد باقر علیهالسلام ، رهبری است که اطاعت او را خدا بر بندگانش واجب فرموده است.»18
نیکی به پدر و مادر
مردی از امام جعفر صادق علیهالسلام پرسید: من پدر و مادری دارم که شیعه نیستند، بلکه از مخالفانند، آیا با آنان نیکی کنم؟ حضرت فرمود:
«با آنان نیکی و خوشرفتاری کن آنگونه که با پدر و مادری که پیرو ولایت ما اهلبیت هستند خوشرفتاری میشود.»19
منزلت امامان
این محدّث والامقام از امام ششم علیهالسلام روایت میکند که فرمود:
«ما (ائمّه اطهار) هستیم آن قومی که خداوند پیروی از آنها را واجب نموده. برای ماست انفال و غنیمتهای برجسته جنگی. ما هستیم که در علم راسخیم. ما هستیم همان گروهی که بر ما رشک میورزند که خداوند فرموده: «ام یحسدون النّاس علی ما آتاهم اللّه من فضله».»20 21
امامت حضرت صادق علیهالسلام
ابوالصّبّاح کنانی میگوید: حضرت امام محمّد باقر علیهالسلام به امام صادق علیهالسلام نگاه کرد و در حالی که راه میرفت، فرمود: او را میبینی؟ او از کسانی است که خداوند فرموده:
«و نرید أنْ نَمُنَّ علی الذین استضعفوا فی الأرض و نجعلهم ائمّةً و نجعلهم الوارثین»22
و این کلام امام، اشاره بود به اینکه بعد از من فرزندم حضرت صادق علیهالسلام امام و رهبر شماست.
چگونگی نذر کردن
ابوالصّبّاح آورده است: از امام صادق علیهالسلام درباره مردی که گفته: بر من است نذر؛ پرسیدم که آیا اینگونه نذر کردن درست است و باید انجام شود؟ فرمود:
«نذر کردن صحیح نیست؛ مگر اینکه نذر کننده بگوید: برای خداست بر عهده من، نماز یا روزه یا قربانی یا حجّ رفتن.»23
باز هم دعا
ابوالصّبّاح میگوید: امام ابوعبداللّه جعفر بن محمّد علیهالسلام فرمود:
«خداوند دوست ندارد که بندگانش با سماجت و اصرار، از دیگران چیزی بخواهند ولی این را برای خویش دوست دارد. پروردگار تبارک و تعالی دوست دارد که بندگانش از او سؤال کنند و آنچه را میخواهند، از خداوند طلب کنند.»24
__________________________________
1. «بنیکِنانه» قبیله بزرگی از عرب است که از منظر سلسله قبیلهای به جناب: کنانة بن خزیمة بن مدرکة بن الیاس بن مَضَر، یکی از اجداد پیامبر میرسد.
2. رجال نجاشی، ص 19 و منابع گوناگون.
3. همان؛ رجال طوسی، ص 102؛ جامع الروات، ج 1، ص 36؛ تنقیح المقال، ج 1، ص 38.
4. رجال نجاشی، ص 19؛ رجال طوسی، ص 102.
5. رجال نجاشی، ص 19؛ رجال کشی، ج 2، ص 639، چاپ آلالبیت.
6. الکنی و الالقاب، ج 1، ص 93.
7. تنقیح المقال، ج 1، ص 38.
8. همان؛ جامع الروات، ج 1، ص 36؛ تهذیبالاحکام، ج 7، ص 25.
9. جامع الروات، ج 1، ص 36؛ اصول کافی، ج 2، ص 193.
10. رجال کشی، ج 2، ص 639؛ قاموس الرجال، ج 1، ص 323؛ الکنی و الالقاب، ج 1، ص 93.
11. الاحتجاج، ج 2، ص 123، کتابفروشی قدس محمّدی.
12. کشف الغمّه، ج 1، ص 141، چاپ تبریز، بازار مسجد جامع، سال 1381.
13. رجال نجاشی، ص 19؛ رجال طوسی، ص 102 و 144؛ موسوعة الفقهاء، ج 2، ص 41؛ معجم الرجال، ج 1، ص 313.
14. موسوعة الفقهاء، ج 2، ص 41.
15. اصول کافی، ج 2، ص 77.
16. همان، ص 192.
17. همان، ص 478، حدیث 9.
18. همان، ج 1، ص 186، شماره 2.
19. همان، ج 2، ص 162.
20. نساء / 54.
21. اصول کافی، ج 1، ص 186.
22. قصص / 5.
23. تهذیب الاحکام، ج 8، ص 416، باب النذور،