شيعه، چگونگى دلالت آيه مباهله بر امامت امیرالمؤمنین(عليه السلام) را از امام على بن موسى الرضا(عليهماالسلام) فرا گرفته است. امام رضا(عليه آلاف التحية والثنا) اين آيه شريفه را از جهت دلالت بر امامت اميرالمؤمنين(عليه السلام) بهترين و روشنترين آيه در قرآن دانستهاند و با استناد به اين آيه و عمل رسول خدا(صلی الله عليه و آله) پس از نزول آن، ثابت میكنند كه اميرالمؤمنين(عليه السلام) پس از رسول خدا(صلی الله عليه و آله) بافضيلت ترين انسان روی زمین است.
سيّد مرتضى(رحمه الله) مىگويد: از شيخ مفيد(رحمه الله) شنيدم كه مىگفت: «روزى مأمون به امام رضا(عليه السلام) گفت: بزرگ ترين فضيلت اميرالمؤمنین(عليه السلام) در قرآن كدام است؟
حضرت فرمود: فضيلتى كه آيه مباهله از آن حكايت دارد. خداوند متعال مىفرمايد: «فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَأَبْناءَكُمْ وَنِساءَنا وَنِساءَكُمْ وَأَنْفُسَنا وَأَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللّهِ عَلَى الْكاذِبينَ [آلعمران/61] به آنها بگو: بياييد ما فرزندان خود را دعوت كنيم، شما هم فرزندان خود را؛ ما زنان خويش را دعوت نماييم، شما هم زنان خود را؛ ما نفوس خود را دعوت كنيم، شما هم نفوس خود را؛ آنگاه مباهله كنيم و لعنت خدا را بر دروغگويان قرار دهيم».
بعد از نزول اين آيه رسول خدا(صلی الله عليه و آله) اميرالمؤمنين، فاطمه، امام حسن و امام حسین(عليهمالسلام) را فراخواند. آنها به حكم خداوند متعال در جايگاه فرزندان، زنان و نفس ايشان قرار داشتند. مشخص است كه هيچ يك از بندگان خداى سبحان برتر و شريفتر از رسول خدا(صلی الله عليه و آله) نيست. از همين رو مىبايست از كسى كه به حكم خداوند سبحان نفس رسول خدا(صلی الله عليه و آله) است، احدى برتر نباشد.
مأمون گفت: مگر نه اين است كه خداوند «أَبناء و نِساء» را به صورت جمع بيان كرده، ولى پيامبر(صلی الله عليه و آله) تنها دو پسر و دخترش را فرا خوانده است. چرا احتمال نمىدهيد كه منظور از «نفس» خود ايشان باشد. بنابراين، آن چه گفتيد نمىتواند فضيلت اميرالمؤمنين(عليه السلام) را نشان دهد؟
حضرت فرمود: آنچه شما مىگوييد درست نيست؛ چرا كه دستور دهنده، فقط مىتواند به غیر خودش دستور دهد و او را به چيزى دعوت كند، و درست نيست اين عمل را در مورد نفس خود انجام دهد.[1] [یعنی شخص دعوت كننده همواره غير از خود را دعوت میكند، نه خود را؛ همانطور كه فرد دستور دهنده، هميشه به ديگری امر میكند نه به خود. پس اين كه حضرت فرمود: ﴿فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا..﴾ به اين معنی نيست كه خودمان را دعوت كنيم]
با اين توصيف چون رسول خدا(صلی الله عليه و آله) در روز مباهله از بين اصحاب، تنها اميرالمؤمنین(عليه السلام) را با خود همراه كرد، ثابت میکند كه مقصود آیه خصوص حضرت بوده و شايستگى آن بزرگوار را براى مباهله اثبات كرده است. مأمون كه از پاسخ امام رضا(عليه السلام) شگفت زده شده بود گفت: پاسخ قانع كنندهاى بود».[2]
عالمان شیعه نیز در کتب خود به آیه مباهله به همین روشی که امام رضا(علیهالسلام) بر ولایت و امامت امیرالمؤمنین(علیهالسلام) استدلال فرمود استدلال کردند: سيد مرتضى علم الهدی نيز در کتاب خود به همين صورت استدلال میكند.[3] شيخ طوسی آيه مباهله را يكی از شواهدی میداند كه با آن بر فضيلت اميرالمؤمنين(عليه السلام) استدلال میشود.[4] مرحوم اربلى، بياضى، خواجه و علامه حلى، همين طور ديگر عالمان شيعه در هر دوره با استناد به آيه مباهله به همين صورت بر افضليت اميرالمؤمنين(عليه السلام) و امامت و خلافت بلافصل ایشان استدلال كردهاند.[5]
همچنین از جمله مناظرات آن حضرت با مأمون آوردهاند که مأمون به آن حضرت گفت: چه دلیلی بر خلافت جدّ شما علی بن ابی طالب(علیه السلام) وجود دارد؟ حضرت به این آیه و عبارت «أنفسنا» اشاره فرمودند، یعنی امیرالمؤمنین(علیهالسلام) جان پیامبر(صلی الله عليه و آله) است و لذا نفس پیامبر اولی از دیگران است.
مأمون در پاسخ گفت: این فرمایش شما درست است اگر «نسائنا» نبود، [زیرا «نسائنا» یعنی زنان ما، پس «أنفسنا» نیز به معنای «رجالنا» میباشد].
حضرت فرمودند: اگر «أبنائنا» نبود، حرف تو درست بود.[یعنی اگر «أبنائنا» نبود و فقط همین دو کلمه ﴿نسائنا﴾ و ﴿أنفسنا﴾ بود، أنفسنا در مقابل نسائنا به معنای رجالنا «مردانمان» میشد، ولی چون أبنائنا هست، پس نسائنا در مقابل أبنائنا است. بنابراین، أبنائنا یعنی پسران ما، نسائنا یعنی دختران ما، و أنفسنا به معنای جانهای ماست].
در اینجا بود که باز مأمون ساکت شد و چیزی نگفت.[6]
دليل ديگرى كه نشان میدهد مراد از «نسائنا» در این آيه، فقط حضرت فاطمه(سلام الله علیها) است، نه همسران پيامبر اكرم(صلى الله عليه و آله) وجود کلمه «ابناءنا» در این آیه است؛ به قرينه اينكه در مقابل «نساءنا» کلمه «ابناءَنا» يعنى پسران آمده است، زیرا هر جا نساء در برابر رجال قرار گیرد، به معنای همسر است و اگر در برابر ابناء قرار گیرد، به معنای فرزندان مونث یعنی دختر خواهد بود، مانند آیه «يُذَبِّحُونَ أبْناءَكُم وَيَسْتَحْيُونَ نِساءَكُم [بقره/49] فرعونیان پسران شما را می کشتند و دختران شما را زنده نگه میداشتند [نه همسر را]».[7]
در نتیجه: بدون شک آیه مباهله یکی از محکمترین دلائل قرآنی بر امامت و ولایت و شایستگی امیرالمؤمنین(علیهالسلام) بر خلافت است که نمیتوان این فضیلت مسلم را منکر شد.
پینوشت:
[1]. «ليس بصحيح ما ذكرت يا أميرالمؤمنين! و ذلك أنّ الداعي إنّما يكون داعياً لغيره، كما يكون الآمر آمراً لغيره، ولا يصحّ أن يكون داعياً لنفسه في الحقيقة، كما لا يكون آمراً لها في الحقيقة، وإذا لم يدعُ رسول اللّه(صلی الله عليه و آله) رجلا في المباهلة إلاّ أمير المؤمنين(عليه السلام)، فقد ثبت أنّه نفسه التي عناها اللّه تعالى في كتابه، و جعل حكمه ذلك في تنزيله».
[2]. الفصول المختارة من العيون و المحاسن، قم: دبیرخانه کنگره محقق خوانساری، ۱۳۷۸، ص 38./ و مفيد، محمّد بن محمّد، الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، تحقيق مؤسسة آلالبيت، چاپ دوم، بيروت، دار المفيد، 1414 ق، ج1، ص169./ و علامه مجلسی، بحارالانوار، ج49، ص188
[3]. علمالهدى، علي بن حسين، الشافي في الإمامة، چاپ دوم، قم، مؤسسه اسماعيليان، 1410 ق، ج2، ص254.
[4]. طوسى، محمد بن حسن، تلخيص الشافي، چاپ سوم، قم، دار الكتب الاسلامية، 1394 ق، ج3، ص6ـ7
[5]. رك: اربلى، علی بن عيسى، كشف الغمة في معرفة الأئمة، چاپ دوم، لبنان، دار الأضواء، 1405 ق، ج1، ص233؛/ و نباطی عاملی، علی بن محمد، الصراط المستقیم الی مستحقی التقدیم، حققه و علق محمدالباقر البهبودی، تهران، مرتضوی، ۱۳۸۴ق، ج1، ص210؛/ و علامه حلى، حسن بن يوسف، كشف المراد فی شرح تجريد الاعتقاد، تحقيق سيد ابراهيم موسوی زنجانى، چاپ چهارم، قم، شكورى، 1373 ش، ص304.
[6]. «قال المأمون للرّضا(علیهالسّلام) ما الدّلیل علی خلافة جدّک [علی بن ابیطالب] قال(علیهالسّلام): ﴿أنفسنا﴾فقال المأمون: لولا ﴿نسائنا﴾ فقال الرّضاعلیه السّلام: لولا ﴿أبنائنا﴾ فسکت المأمون». طرائف المقال، السيد علی البروجردی، ج2، ص302؛/ و بحارالانوار، ج ۱۰، ص ۳۵۰
[7]. آیه الله مستنبط، القطره، ج1، مناقب امام رضا علیه السلام؛ بحار الانوار: ج36، ص171، ح160؛/ و قرشی، سیدعلیاکبر، قاموس قرآن، دار الکتب الإسلامیة، تهران، ۱۳۷۱ ش، ج ۷، ص ۵۹
نویسنده: مصطفی عباسی هرازی
منبع : رهروان ولايت