خداحافظ خرابه های شام

(زمان خواندن: 1 دقیقه)

خداحافظ خرابه های شام
خداحافظ ستاره ی چشام
خداحافظ رفیقِ با مرام

خداحافظ تمامِ آرزوهام

مکِش ظالم تو گیسویم
مزن با پا به پهلویم
مزن با نیزه بازویم

تو ای ظالم ببین شکسته بالم

ببین بابا که بیمارم
ببین زردیِ رُخسارم
ببین این جسمِ تب دارم

چرا رفتی تو از کنارم

فدای اشکِ چشمونت
فدای قلبِ پُرخونت
نه لب موند و نه دندونت

خداحافظ شبِ غمِ رقیه

خداحافظ صدای گریه ها
غلاف و تیر و تازیونه ها
خداحافظ همه بهونه ها

خداحافظ لبونِ خشکِ بابا


گرفتم من بهونه ی پدر
سری دیدم میونِ طشتِ زر
عدو میشد به سویت حمله ور

غمِ هجرت مرا نبوده باور

سرت رفته به روی نیزه ها
تنت مونده به دشتِ کربلا
چقد اون شب تو رو زدم صدا

خداحافظ ستاره ی رقیٌه

کسی دردم نمیدونه
امان از کنجِ ویرونه
به دور از خویش و از خونه

من و این دردِ تازیونه

دگر سیرم از این عالم
همه ریخته پرو بالم
نمی پرسه کسی حالم

خداحافظ شبای بی کسی ها

نشد اون شب فراموشم
گرفت عمه در آغوشم
لالایی خونده در گوشم

خداحافظ نوای پُر خروشم

هستی محرابی