سوم ـ عبد الرحمان بن عوف

(زمان خواندن: 6 - 12 دقیقه)

سوم ـ عبد الرحمان بن عوف

بخاري از او نقل مي‏كند كه گفت: بين من و اميّة بن خلف (يعني همان كسي كه سالها بلال حبشي را به خاطر اسلامش تحت سخت‏ترين شكنجه‏ها قرار داده بود) قرار دادي بسته شد كه من در مدينه و او در مكّه از نزديكان و قوم و خويشان هم نگهداري كنيم.(1) در پايان نوشته وقتي نوشتم عبد الرحمان بن عوف گفت من رحمان نمي‏شناسم همان إسم قبلي را بنويس منهم نوشتم عبد عمرو ـ در جنگ بدر خواستم كه از او محافظت كنم بلال او را ديد و بر گروهي از انصار وارد شد و گفت: اين اميّة بن خلف است كه بايد كشته شود. چند نفر از انصار او را همراهي كردند من چون ترسيدم كه به ما برسند پسر اميه را سر راهشان قرار دادم كه به كشتن او مشغول شوند. آنها او را كشتند و ما را تعقيب كردند. اميّه مرد چاقي بود و چون به ما رسيدند گفتم: بخواب و خودم را روي او انداختم تا مانع كشتن او گردم. اينان از زير بدن من با شمشير به جان او افتادند تا آنكه او را به قتل رساندند و شمشير يكي از آنان به پي من اصابت كرد. راوي مي‏گويد: عبد الرحمان اثر آن را كه پشت پايش بود به ما نشان مي‏داد.(2)
قطعا بري خوانندگان اين سؤال مطرح است كه دفاع از مشركي كه يكي از مسلمانان را آنگونه شكنجه مي‏كرد و حال نيز بري جنگ با آنان آمده چه وجهي داشت؟ آيا تعهد سپرده بود كه از او ـ ولو بري جنگ با مسلمانان آمده باشد ـ محافظت كند؟ آيا علاقه جاهليّت هنوز باقي بود؟ البته ما از عبد الرحمان بن عوف، كه در شوري دوم علي عليه‏السلام را كنار گذاشت و عثمان را برگزيد، بيشتر از اين انتظار نداريم.
چهارم ـ سمرة بن جندب
1. ابن عبّاس مي‏گويد: به عمر خبر رسيد كه سمره خمر مي‏فروشد. گفت: خدا سمره را بكشد آيا نمي‏داند كه رسول خدا صلي‏الله‏عليه‏و‏آله فرمود: خدا لعنت كند يهود را، پيه بر آنان حرام شد و آنها آن را آب مي‏كردند و مي‏فروختند.(3)
2. أبو داود از إمام باقر عليه‏السلام و ابن أبي الحديد از إمام صادق عليه‏السلام نقل مي‏كنند كه: سمرة بن جندب درخت خرمائي در بستان مردي از انصار داشت و او آن مرد را اذيّت مي‏كرد: (مثلاً سرزده به بهانه سركشي به درخت داخل مي‏شد در حالي كه آن مرد با اهل و عيال در آنجا زندگي مي‏كردند) انصاري شكايت نزد رسول خدا صلي‏الله‏عليه‏و‏آله برد. حضرت او را خواست و فرمود: نخلت را به اين مرد بفروش و بهي آن را از او بگير. گفت: اين كار را نمي‏كنم. فرمود: نخل ديگري به جي آن بگير. گفت: نمي‏كنم. فرمود: پس بُستان او را بخر. گفت: نمي‏خرم. فرمود: اين نخل را به من ببخش و جي آن بهشت را بگير. گفت: نمي‏كنم. حضرت به مرد انصاري فرمود: برو و نخلش را ببر كه او حقّي در اين نخل ندارد. و به نقل أبو داود حضرت به سمرة فرمود: تو شخص ضرر زننده‏ي مي‏باشي.(1)
گرچه همين مقدار كه از صحاح ستّه نقل شده بري شناخت سمرة بن جندب كافي است ولي جهت شناخت بهتر او مطالبي نيز از شرح نهج البلاغه ابن أبي الحديد نقل مي‏كنيم:
1. معاويه به او 000/100 درهم داد تا به مردم بگويد كه آيه 204 و 205 از سوره بقره درباره علي عليه‏السلام نازل شده و آيه 207 از همان سوره درباره ابن ملجم. او قبول نكرد. آن را به 000/200 درهم رساند. بازهم قبول نكرد، 000/300 درهم، قبول نكرد و چون آن را به 000/400 درهم رساند پذيرفت.(2)
2. سمرة جزء شرطه زياد ـ والي معاويه بر بصره ـ بود مردي از اهل خراسان به بصره آمد و مالي را به بيت المال تحويل داد و رسيد آن را گرفت (بعد از آن) به مسجد رفت و دو ركعت نماز خواند. سمرة بن جندب او را دستگير كرد و به اتّهام داشتن ري خوارج او را گردن زد. بعد از آن رسيد بيت المال را با او ديدند. أبو بكرة (برادر مادري زياد) به ا و گفت: ي سمره! آيا نشنيدي قول خدي تعالي را كه فرمود: «قَدْ اَفْلَحَ مَنْ تَزَكّي * وَذَكَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلّي» (يعني همانا كسي كه زكات داد و ياد خدا نموده و نماز خواند رستگار شد. منظور ابوبكرة از ذكر دو آيه مزبور اين بود كه اين مرد نيز هم زكات مالش را به بيت المال پرداخت و هم ياد خدا نموده و نماز خواند بنابراين، او رستگار شده است و تو كه او را كشتي گناهكاري) سمره گفت: برادرت (يعني زياد) مرا بدان امر كرد.
3. از أبو صالح روايت شده كه گفت: به ما گفته شد مردي از أصحاب رسول خدا صلي‏الله‏عليه‏و‏آله بر ما وارد شد. نزدش رفتيم ديديم سمرة بن جندب است كه كنار يك پايش خمر و ديگري يخ مي‏باشد گفتيم اين چيست؟! گفتند به نقرس مبتلا
شده است. در اين هنگام قومي نزدش آمده و گفتند: ي سمره! تو در قيامت جواب خدا را چه مي‏دهي، يكي را نزدت مي‏آورند و به تو مي‏گويند او از خوارج است و دستور مي‏دهي او را بكشند. ديگري مي‏آيد و مي‏گويد او خارجي نبود بلكه جواني بود كه دنبال كارش مي‏رفت و اشتباها او را گرفتيم بلكه خارجي اين مرد است و تو دستور به كشتن دومي مي‏دهي! سمره گفت: چه اشكالي دارد! اگر اهل بهشت باشد به بهشت مي‏رود و اگر اهل جهنّم باشد به جهنّم!
4. از حجر بن عدي روايت شده كه گفت: به مدينه رفتم أبو هريره را ديدم از من پرسيد اهل كجائي ؟ گفتم: از اهل بصره. گفت: سمرة بن جندب چه مي‏كند؟ گفتم: او زنده است. گفت: طول عمر كسي نزد من محبوب‏تر از طول عمر او نيست. گفتم: چرا؟ گفت: رسول خدا صلي‏الله‏عليه‏و‏آله به من و او و حذيفة بن اليمان فرمود: از شما آنكس كه ديرتر بميرد اهل جهنّم است. حذيفة قبل از ما مرد و من آرزو دارم كه زودتر از سمره بميرم... .
5. مسعر بن كدام مي‏گويد: سمرة بن جندب ايّامي كه إمام حسين عليه‏السلام به طرف كوفه مي‏رفت رياست گروهي از شرطه‏هي ابن زياد را به عهده داشت و مردم را تشويق مي‏كرد كه به جنگ إمام حسين عليه‏السلام بروند.(1)
آري، ما از جرثومه‏ي اينچنين انتظار نداريم كه خمر نفروشد ولي چرا خليفه دوم او را از رياست كنار نزد؟ چرا او را نخواست و تنبيه نكرد؟ مگر رسول خدا صلي‏الله‏عليه‏و‏آله ده دسته را به خاطر خمر لعنت نكرد كه يكي از آنها فروشنده آن است؟(2) چگونه عمر شخص ملعوني را به كار مي‏گمارد و چگونه صاحبان صحاح از او حديث نقل مي‏كنند!
________________________________________
(1) تذكّر اين نكته ضروري به نظر مي‏رسد كه آشنايان ابن عوف اگر مسلمان شدند چرا هجرت نكردند و إلاّ چرا بايد در پناه مشركي قرار بگيرند و اقوام اميّه نيز اگر مسلمانند كه در پناه اسلام خواهند بود و إلاّ حمايت از آنان چرا؟
(2) ج 3 صحيح، ص 129، ابتدي كتاب الوكالة.
«كَاتَبْتُ أُمَيَّةَ بْنَ خَلَفٍ كِتَابًا بِأَنْ يَحْفَظَنِي فِي صَاغِيَتِي بِمَكَّةَ، وَأَحْفَظَهُ فِي صَاغِيَتِهِ بِالْمَدِينَةِ، فَلَمَّا ذَكَرْتُ الرَّحْمَنَ قَالَ لاَ أَعْرِفُ الرَّحْمَنَ، كَاتِبْنِي بِاسْمِكَ الَّذِي كَانَ فِي الْجَاهِلِيَّةِ. فَكَاتَبْتُهُ عَبْدُ عَمْرٍو فَلَمَّا كَانَ فِي يَوْمِ بَدْرٍ خَرَجْتُ إِلَي جَبَلٍ لأُحْرِزَهُ حِينَ نَامَ النَّاسُ فَأَبْصَرَهُ بِلاَلٌ فَخَرَجَ حَتَّي وَقَفَ عَلَي مَجْلِسٍ مِنَ الأَنْصَارِ فَقَالَ أُمَيَّةُ بْنُ خَلَفٍ، لاَ نَجَوْتُ إِنْ نَجَا أُمَيَّةُ. فَخَرَجَ مَعَهُ فَرِيقٌ مِنَ الأَنْصَارِ فِي آثَارِنَا، فَلَمَّا خَشِيتُ أَنْ يَلْحَقُونَا خَلَّفْتُ لَهُمُ ابْنَهُ، لأَشْغَلَهُمْ فَقَتَلُوهُ ثُمَّ أَبَوْا حَتَّي يَتْبَعُونَا، وَكَانَ رَجُلاً ثَقِيلاً، فَلَمَّا أَدْرَكُونَا قُلْتُ لَهُ ابْرُكْ. فَبَرَكَ، فَأَلْقَيْتُ عَلَيْهِ نَفْسِي لأَمْنَعَهُ، فَتَخَلَّلُوهُ بِالسُّيُوفِ مِنْ تَحْتِي، حَتَّي قَتَلُوهُ، وَأَصَابَ أَحَدُهُمْ رِجْلِي بِسَيْفِهِ، وَكَانَ عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ عَوْفٍ يُرِينَا ذَلِكَ الأَثَرَ فِي ظَهْرِ قَدَمِهِ».
(3) الف ـ صحيح مسلم، ج 3، ص 1207، كتاب المساقاة، باب 13، ح 72.
ب ـ سنن ابن ماجه، ج 2، ص 1122، كتاب الاشربة، باب 7، ح 3383.
ج ـ مسند أحمد، ج 1، ص 63، ح 170.
بخاري نيز آن را در دو جا نقل كرده و در هر كدام به جي «سمرة» «فلان» نوشته است! گوئيا او خواست بدين وسيله يا حرمت سمرة و يا حرمت خليفه را ـ كه عامل او در بصره خمر مي‏فروخت ـ نگهدارد.
ر.ك: ج 3، ص 107، كتاب البيوع، باب لا يذاب شحم الميتة ولا يباع، وج 4، ص 207، كتاب بدء الخلق باب ما ذكر عن بني اسرائيل (قسمت اخير آن).
«عن ابن عبّاس قال: بلغ عمر أنّ سمرة باع خمرا. فقال: قاتل اللّه سمرة، الم يعلم أنّ رسول اللّه صلي‏الله‏عليه‏و‏سلم قال: لعن اللّه اليهود. حرّمت عليهم الشحوم فجملوها فباعوها».
(1) الف ـ سنن أبي داود، ج 3، ص 315، كتاب الاقضيه، ابواب من القضاء، ح 3636.
ب ـ شرح نهج البلاغه، ج 4، ص 78.
«... انّه كانت له عضد من نخل في حائط رجل من الانصار. قال: ومع الرجل اهله. قال: فكان سمرة يدخل ا لي نخله فيتأذي به ويشقّ عليه فطلب إليه ان يبيعه فابي فطلب إليه ا ن يناقله فابي. فاتي النبي صلي‏الله‏عليه‏و‏سلم فذكر ذلك له. فطلب إليه النبي صلي‏الله‏عليه‏و‏سلم أن يبيعه فابي فطلب إليه أن يناقله فابي. قال: فهبه له ولك كذا وكذا ـ امرا رغّبه فيه ـ فابي فقال: أنت مضارّ. فقال رسول اللّه صلي‏الله‏عليه‏و‏سلم للانصاري اذهب فاخلع نخله»، وبه نقل ابن أبي الحديدي «... فقال له: بع نخلك من هذا وخذ ثمنه. قال لا افعل. قال: فخذ نخلاً مكان نخلك قال: لا افعل. قال: فاشتر منه بستانه. قال: لا افعل. قال: فاترك لي هذا النخل ولك الجنّة. قال: لا افعل. فقال صلي‏الله‏عليه‏و‏آله للانصاري: اذهب فاقطع نخله فانّه لا حقّ له فيه».
(2) ج 4، ص 73.
آيات مربوطه به ترتيب چنين است:
«وَمِنَ النَّاسِ مَن يُعْجِبُكَ قَوْلُهُو فِي الْحَيَوةِ الدُّنْيَا وَيُشْهِدُ اللَّهَ عَلَي مَا فِي قَلْبِهِي وَهُوَ أَلَدُّ الْخِصَامِ * وَإِذَا تَوَلَّي سَعَي فِي الاْءَرْضِ لِيُفْسِدَ فِيهَا وَيُهْلِكَ الْحَرْثَ وَالنَّسْلَ وَاللَّهُ لاَ يُحِبُّ الْفَسَادَ * وَمِنَ النَّاسِ مَن يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَآءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ رَءُوفُم بِالْعِبَادِ ».
ترجمه آيه 204: از مردم كسي است كه گفتارش تو را به شگفتي مي‏آورد و خدا را هم بر آنچه كه در دل دارد گواه مي‏گيرد در حالي كه او دشمن سرسختي است. آيه 205: و چون رو برگرداند كوشش مي‏كند كه در زمين فساد كند و كشاورزي و نسل (انسان يا حيوان) را نابود مي‏كند و خداوند فساد را دوست ندارد.
آيه 207: و از مردم كسي است كه جانش را در راه رضي خدا مي‏فروشد (يعني علي عليه‏السلام ) كه در شب هجرت جي پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله خوابيد) و خدا به بندگان مهربان است
.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مولودی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 ذی قعده

١ـ ولادت با سعادت حضرت فاطمه معصومه(سلام الله علیها)٢ـ مرگ اشعث بن قیس٣ـ وقوع جنگ بدر صغری ١ـ...


ادامه ...

11 ذی قعده

میلاد با سعادت حضرت ثامن الحجج، امام علی بن موسی الرضا (علیهما السلام) روز یازدهم ذیقعده سال ١٤٨...


ادامه ...

15 ذی قعده

كشتار وسیع بازماندگان بنی امیه توسط بنی عباس در پانزدهم ذیقعده سال ١٣٢ هـ.ق ، بعد از قیام...


ادامه ...

17 ذی قعده

تبعید حضرت موسی بن جعفر (علیهما السلام) از مدینه به عراق در هفدهم ذیقعده سال ١٧٩ هـ .ق....


ادامه ...

23 ذی قعده

وقوع غزوه بنی قریظه در بیست و سوم ذیقعده سال پنجم هـ .ق. غزوه بنی قریظه به فرماندهی...


ادامه ...

25 ذی قعده

١ـ روز دَحوالارض٢ـ حركت رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) از مدینه به قصد حجه...


ادامه ...

30 ذی قعده

شهادت امام جواد (علیه السلام) در روز سی ام ذی‌قعده سال ٢٢٠ هـ .ق. شهادت نهمین پیشوای شیعیان...


ادامه ...
0123456

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page