نزهت بادی
میدانستم که خانه تو یکی مانده به دریاست؛
در حوالی پرچینهای دورتر از آفتاب
پیچیده به جانب جنوب ستاره
بالاتر از کوچه ترانههای معصوم
در همسایگی سایههای بلند آیینه!
سر راه که میآمدم،
نشانیات را از صدای پای آب پرسیدم که از حوالی خانه تو گذشته بود.
تمام مسیر سپیده دم را دویدم
تا هنگام قرائت رویای محرمانه خاک، در خانه تو باشم؛
وقت صحبت گل سرخ با خدا
وقت به تکلیف رسیدن ماه
یا بلوغ باران.
آه، ای خواهر خاطرات تشنگی!
ای پرده پوش پنهانیترین جراحت آسمان!
اکنون به تهنیت آغاز این تبسم مقدس
باید برای بیداری رویاهای گمشده دعا کرد؛
شاید که در آن دقیقه موعود
کسی ما را نیز
به دعوت خورشید برد!
متن ادبی ((به تهنیت آغاز این تبسم ))
(زمان خواندن: 1 دقیقه)
- بازدید: 6004