315- مدح علی (علیه السلام)

(زمان خواندن: 3 - 5 دقیقه)

مرحوم حاج شیخ حسنعلی مقدادی اصفهانی (ره) چنین نقل کرده است:
مرحوم پدرم (رحمة الله علیه) نقل می فرمودند: درویشی می گفت من کوچک ابدال درویشی بودم و به جز من چند درویش دیگر در تحت تربیت او بودند. هر روز یک نفر از ما برای پرسه زدن به بازار می رفت و به محض آن که به قدر خرج خانقاه تحصیل می شد، بازمی گشت. بیشتر اوقات مدح حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) و ائمه معصومین (علیهم السلام) را می خواندیم، تا این که دست جمعی به عراق مسافرتی کردیم و وارد بغداد شدیم. آن روز نوبت پرسه زدن با من بود که از همه هم جوان تر بودم. مرشد مرا خواست و گفت: پسر! اینجا بغداد است و همه مردم آن اهل تسنن می باشند. حال که باید بروی مواظب باش که مدح علی (علیه السلام) را نخوانی. چون ممکن است خوش آیند بعضی از عوام اهل سنت نباشد. در عوض غزل از سعدی و حافظ بخوان.
گفتم: اطاعت می کنم و رفتم. ولی وقتی وارد بازار شدم، هر چه به حافظه ام فشار آوردم جز مدح مولا (علیه السلام) همه اشعار از خاطرم محو شده بود و چون می بایستی پرسه بزنم و خرج خانقاه را تأمین کنم، اضطراراً شروع کردم به خواندن مدح مولا (علیه السلام). بازار بغداد طویل است. پس از چند قدم شخصی درشت اندام، که ظاهرش پیدا بود فرد باشخصیتی است، از روی مسندی که نشسته بود برخاست و نزد من آمد و پولی در کشکول من انداخت. کسبه بازار هم ظاهراً به تبعیت او از دکان های خود بیرون آمدند و نیازی به کشکول انداختند. آن شخص دستور داد گماشتگان او، چهارپایه ای را که رویش نشسته بود، دورتر از محل اول (سر راه من) گذاشتند. مجدداً که به او رسیدم، از جای برخاست و سکه ای در کشکول انداختند. این عمل مکرراً انجام شد تا آن که بازار بغداد را طی کردم، در حالی که کشکول من از سکه پر شده بود. همین که بازار بغداد به انتها رسید، شخص مزبور نزد من آمد و دست مرا گرفت و به طرف پشت بازار کشید و به گماشتگان خود امر کرد که نزدیک نشوند. یقین کردم که می خواهد پول را از من بگیرد و شاید خود مرا هم در شط بیندازد. قدرت دفاع نداشتم، لذا تسلیم شدم و دنبالش رفتم. قدری که دور شدیم، در خلوت از من پرسید: پسر! می دانی اینجا کجاست؟ گفتم: اینجا بغداد است. گفت: می دانی که دوستداران علی (علیه السلام) در اینجا بسیار اندک اند؟ گفتم: بلی می دانم. گفت: پس چرا مدح علی (علیه السلام) را می خوانی؟ گفتم: مرشدم نیز به من توصیه کرده بود که فقط غزل حافظ و سعدی را بخوانم، ولی به بازار که رسیدم، هر چه غزل به یاد داشتم از خاطرم محو شد. اجباراً مداحی شاه مردان را شروع کردم.
گفت: پس بدان که من نیز سنی هستم، ولی سال گذشته قضیه ای برای من اتفاق افتاد. مادیانی دارم که بسیار مورد علاقه من است و هر روز صبح خودم به لب شط می آورم و آبش می دهم. روزی در ایام عید، مادیان را بر لب شط آوردم. داخل شط شد، قدری که جلو رفت، ناگاه موجی آمد و مادیان را ربود و به داخل شط برد، به طوری که از چشم من پنهان شد. من از شدت علاقه به مادیان با جریان آب به طول شط می دویدم و خلیفه اول را صدا می کردم و از او استعانت می طلبیدم، نتیجه نگرفتم. به دومی متوسل شدم، باز نتیجه نگرفتم. به سومی متوسل شدم، این بار هم نتیجه نگرفتم. اضطراراً فریاد کردم: یا امام علی! یا امام علی!... چند مرتبه که تکرار کردم، ناگاه از دور دیدم شخصی از میان آب سر بیرون آورد و در حالی که افسار مادیان در دست او بود، از شط خارج شد و به سوی من آمد. پیش خود گفتم: او یا ملک است یا جن، و الا اگر بشر باشد وسط شط و زیر آب چه می کند؟ تا این که به هم رسیدیم. گفت: مادیان خود را بگیر. عرض کردم: شما ملک هستید یا جن؟ فرمود: ای کور باطن! که را صدا کردی؟ گفتم امام علی (علیه السلام) را. فرمود: من امام علی هستم. بعد فرمود: تو به ما ایمان نمی آوری، ولی هر جا دوستان مرا دیدی، به آن ها محبت کن. آن گاه آن شخص پس از نقل سرگذشت دست در جیب کرد و چند سکه طلا به من داد و گفت: این برای اطاعت از امر حضرت امام علی (علیه السلام) است، ولی از حالا به بعد در بغداد مدح مخوان که ممکن است برای تو اسباب زحمت شود. بله، حضرت به آن شخص فرمودند: ای کور باطن! تو به ما ایمان نمی آوری. اشاره به آن است که ولایت حضرت اکتسابی نیست، بلکه اعطایی است، همانند بینایی چشم، اگر کسی کور به دنیا آمد، نباید او را سرزنش کرد.
در کتاب بشارة المصطفی از عقبه بن عامر نقل شده که گفت: از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) شنیدم که به علی (علیه السلام) فرمود: هیچ کس را در مورد محبت خودت نباید ملامت کنی، زیرا محبت تو مخزون تحت عرش است. چنین نیست که هر کس بخواهد، بتواند به آن دست یابد. این محبت، از آسمان و به اندازه نازل می گردد و در حقیقت، فضل خداوند است که به هر که خواهد، مرحمت کند.
از ابن ناجیه، آزاد شده ام هانی، نقل است که گفت: نزد علی (علیه السلام) بودم، ناگهان مردی از سفر به خدمتش آمد و عرض کرد: یا امیرالمؤمنین! من از شهری نزد تو آمده ام که در آن هیچ دوستداری از تو دیده نمی شد. حضرت فرمود: از کجا آمده ای؟ گفت: از بصره.
امام علی (علیه السلام) فرمود: آنها هم اگر می توانستند، دوست داشتند که دوستدار من باشند. امام من و شیعیان من تا روز قیامت در میثاق خداییم، نه یک نفر به ما افزوده می شود و نه یک نفر کم خواهد شد.(1)
**************************************
1) نشان از بی نشان ها، ص 24 - 21.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مولودی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 ذی قعده

١ـ ولادت با سعادت حضرت فاطمه معصومه(سلام الله علیها)٢ـ مرگ اشعث بن قیس٣ـ وقوع جنگ بدر صغری ١ـ...


ادامه ...

11 ذی قعده

میلاد با سعادت حضرت ثامن الحجج، امام علی بن موسی الرضا (علیهما السلام) روز یازدهم ذیقعده سال ١٤٨...


ادامه ...

15 ذی قعده

كشتار وسیع بازماندگان بنی امیه توسط بنی عباس در پانزدهم ذیقعده سال ١٣٢ هـ.ق ، بعد از قیام...


ادامه ...

17 ذی قعده

تبعید حضرت موسی بن جعفر (علیهما السلام) از مدینه به عراق در هفدهم ذیقعده سال ١٧٩ هـ .ق....


ادامه ...

23 ذی قعده

وقوع غزوه بنی قریظه در بیست و سوم ذیقعده سال پنجم هـ .ق. غزوه بنی قریظه به فرماندهی...


ادامه ...

25 ذی قعده

١ـ روز دَحوالارض٢ـ حركت رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) از مدینه به قصد حجه...


ادامه ...

30 ذی قعده

شهادت امام جواد (علیه السلام) در روز سی ام ذی‌قعده سال ٢٢٠ هـ .ق. شهادت نهمین پیشوای شیعیان...


ادامه ...
0123456

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page