در بحرین مردی بود که گاوی داشت و زندگی او با شیر این گاو می گذشت، تا این که رییس انتظامات شهر، یعنی کلانتر محل، آن گاو را به زور از او گرفت (معلوم است که وقتی تنها راه درآمد شخصی ضبط شود چه حالتی خواهد داشت) او به حاکم شهر مراجعه کرد (و چون نتیجه نگرفت به نجف اشرف رفت) و به حضرت امیر (علیه السلام) پناه برد (شاید از خستگی راه) به خواب رفت، در خواب حضرت را دید به او فرمود: به خاطر من از آن مرد غاصب بگذر و او را ببخش، آن مرد عرض کرد: چرا از او بگذرم؟!
حضرت فرمود: او هر سال به عزاداران حسین خدمت می کند و این کار را همیشه انجام می دهد، مرد بحرینی عرض کرد: از او گذشتم، آن گاه از خواب بیدار شد.
به بحرین آمد همین که به بندر رسید، دید که آن غاصب جهت دیدار او آمد و همراه خود گاو و بهای شیر مصرف شده را برگرداند و علت کار خود را چنین بیان نمود در خواب امیرالمؤمنین (علیه السلام) را دیدم که به من فرمود: چرا به فلان شخص ستم کردی؟ برو نزد او و حلالیت بخواه.
اما آن بحرینی از پس گرفتن گاو و پول شیر آن امتناع می نمود و غاصب اصرار می کرد و مرد بحرینی همچنان امتناع می کرد، تا این که توافق نمودند آن را در عزاداری امام حسین (علیه السلام) مصرف کنند.(1)
**************************************
1) دارالسلام، ج 2، ص 74.
311- شفاعت علی (علیه السلام) از غاصب
- بازدید: 531