سيد موسي صدر
«و ان الکتاب لمعي ما فارقته مذ صحبته.»
کتاب خدا با من است و از آن زمان که با آن همنشين شدم از آن جدا نشدم.
جمل? کوتاه اما پر معناي فوق، بيانگر پيوند ژرف و استوار امام علي (ع) با قرآن است. پيوندي که نه تنها بر عمل و رفتار امام که بر ساحتهاي احساس و عاطفه و فکر و انديشه او نيز سايه افکنده است.
امام در حقيقت نمونه کامل کسي است که خود در توصيف او فرمود:
«قد أمکن الکتاب من زمامه، فهو قائده و امامه، يحلّ حيث حلّ ثقله، و ينزل حيث کان منزله.»
خود را در اختيار کتاب خدا نهاده و آن را راهبر و پيشواي خود قرار داده. هر جا که گويد بار گشايد و هر جا که فرمان دهد فرود آيد.
در اين نوشتار در پي بررسي تمام ابعاد اين ارتباط و پيوستگي نيستيم، که فرصت بيشتر و توان فزونتري ميطلبد، بلکه سعي ما بر اين است تا اندکي زواياي اين پيوند را در بعد فکري و نظري جست و جو کنيم و به اجمال و اختصار از چگونگي آن سخن بگوييم، با اين اميد که توانسته باشيم گوشهاي از تأثير قرآن بر فکر و انديشه امام علي (ع) و شکلگيري شخصيت فکري آن امام در پرتو قرآن را نمايانده باشيم.
پيش درآمد
نگاهي گذرا به نهج البلاغه به عنوان تجليگاه فکر و انديشه امام علي (ع) نشان ميدهد که سرچشمههاي فکري و منابعي که امام در ساختمان فکرياش از آنها بهره گرفته است، متعدد و متنوع بوده است.
برخي از افکار و انديشهها ناشي از مشاهده و تجرب? مستقيم واقعيتهاي پيرامونش ميباشد، مانند تحليلهاي امام از اوضاع و احوال موجود جامع? خود و برداشتهايي که راجع به افراد، جريانها و به طور کلي واقعيت موجود دارد،که بيشتر نامههاي امام و بخشي از خطبههاي نخستين نهج البلاغه در همين زمينه قابل تبيين هستند.
بعضي ديگر از افکار و باورها، برگرفته از تعليمات و آموزههاي پيامبراکرم (ص) رسول امّي است و سخن من با گفت? او يکي است. رسانند? خبر دروغ نگفته و شنونده نادان نبوده، گويي مردي را ميبينم سخت گمراه ـ دينش در راه دنيا تباه ـ که از شام بانگ بردارد و در تازد و درفشهاي خود را پيرامون کوفه بر پا سازد و ...»
«به خدا سوگند، کلمهاي از حق را نپوشاندم و دروغي بر زبان نراندم؛ که از چنين حال و چنين روزي آگاهم کردهاند.»
«و جز اين، علمي است که خدا آن را به پيامبرش آموخت و او مرا ياد داد، و دعا کرد که سين? من آن را فرا گيرد و دلم آن علم را در خود پذيرد.»
«به خدا اگر بخواهم هر يک از شما را خبر دهم که از کجا آمده و به کجا رود و سرانجام کارهاي او چه بود توانم. ليکن ميترسم که دربار? من به راه غلو رويد و مرا بر رسول خدا (ص) تفضيل نهيد. من اين راز را با خاصگان در ميان ميگذارم که بيمي بر ايشان نيست و به آنان اطمينان دارم. به خدايي که او را به حق برانگيخت و بر مردمان برتري بخشيد، جز سخن راست بر زبان نميآرم. و رسول خدا مرا از اين حادثهها آگاه ساخته است و هلاکت آن کس را که هلاک شود و رهايي آن را که نجات يابد به من گفته است، و از پايان کار خبر داده است، و چيزي که در خاطرم ميگذشت باقي نگذاشت، جز آن که آن را گوشم فرو خواند و سخن آن را با من راند ...»
از همين گونه انديشهها ميتوان به پندهاي حکيمانهاي اشاره کرد که امام در ضمن سخنان خود از پيامبراکرم نقل و بر اساس آن مطالبي را بيان ميکند.
بخش ديگري از انديشههاي امام دستاورد تأمل و تفکر عقلاني بر پاي? نوعي استدلال عقلي است، مانند مطالعات و تأملاتي که در آفرينش موجودات کرده است، و يا مواردي که در مقام مشورت دهي راهنماييهايي فرموده است.
امام در نامهاي که به امام حسن (ع) نوشته است ميفرمايد:
«پسرکم! هر چند من به انداز? هم? آنان که پيش از من بودهاند نزيستهام، اما در کارهايشان نگريستهام و در سر گذشتهايشان انديشيده و در آنچه از آنان مانده، رفته و ديدهام، تا چون يکي از ايشان گرديدهام، بلکه با آگاهي که از کارهاشان به دست آوردهام گويي چنان است که با نخستين تا پسينشان به سر بردهام.»
و گاهي که از تفکر و انديشيدن نتيجه نميگيرد اظهار عجز کرده ميفرمايد:
«چه روزگاران که براي دانستن راز اجل کنجکاويها نمودم، ولي مشيت خداي تعالي آن بود که هر بار پوشيدهترش دارد. هيهات، دانشي است در خزان? اسرار.»
اما در ميان منابع گوناگوني که انديشههاي امام از آنها سرچشمه گرفته است آنچه که بيشترين تأثير را بر فکر و روح امام گذاشته و امام بيش از هر چيز ديگر از آن بهره برده، قرآن کريم است. و البته اين امري طبيعي است، چه آن که امام از زمان کودکي در دامان پيامبراکرم (ص) تربيت شد و روح و جانش در پرتو وحي شکل گرفت. در اينجا جهت اثبات اين مدّعا خطوط کلي تأثيرپذيري امام از قرآن را اندکي به بحث ميگيريم.
گونههاي تأثيرپذيري
به طور کلي دو نوع تأثيرپذيري از قرآن در کلمات امام ديده ميشود؛ يکي تأثيرپذيري مستقيم، و ديگر تأثيرپذيري غير مستقيم.
مقصود از تأثيرپذيري مستقيم، حضور و چيرگي قرآن بر ذهن و انديشه امام با همان الفاظ و ساختار قرآني است، بدون هيچ گونه تحليل و تصرّفي در آن. تمام مواردي که آيات قرآن به صورت دليل يا تمثيل يا تضمين در سخنان امام مطرح ميشوند، از اين گونهاند؛ مانند:
«و قد جعل الله سبحانه الاستغفار سبباً لدرور الرزق و رحمة للخلق، فقال سبحانه: «استغفروا ربّکم انّه کان غفاراً. يرسل السماء عليکم مدراراً. و يمددکم بأموال و بنين و يجعل لکم جنّات و يجعل لکم انهاراً.»
«و بالقيامة تزلف الجنة و تبرّز الجحيم للغاوين.»
«فلسنا نعلم کنه عظمتک، الّا انّا نعلم انّک حيّ قيّوم، لاتأخذک سنة و لانوم، لمينته اليک النظر، و لميدرکک بصر، و احصيت الاعمال، و اخذت بالنواصي و الاقدام.»
و موارد ديگري از اين دست (ر.ک: خطب? 3، 18، 163، 176) که در هم? آنها محتواي قرآن در همان قالب قرآني ذهن و انديشه امام را قبضه کرده است.
اما قسمت عمد? تأثير قرآن بر انديشه امام، تأثير غير مستقيم يا به عبارت ديگر محتوايي است؛ بدين معني که قرآن در کليتش به لحاظ محتوا و شيو? طرح مطالب، خاستگاه پيدايش يک سلسله انديشهها و باورهايي براي امام شده است که به رغم وجود بستر قرآني براي آن انديشهها، استناد صريحي به قرآن صورت نگرفته است.
اين گونه تأثيرپذيري که در سراسر نهج البلاغه و در زمينههاي گوناگون مشهود است، در دو محور عمده قابل دستهبندي هستند: 1. به دست دادن ديدگاههاي کلي 2. تبيين مفاهيم و معارف. اينک به توضيح اين دو محور ميپردازيم.
يک. به دست دادن ديدگاهها
برخي ديدگاههاي کلي در انديشه امام وجود دارد که به مثاب? زير ساخت هم? دستگاه فکري و نظري او به شمار ميآيد، به گونهاي که تمام تحليلها، توصيفها و توصيههاي امام بر پايه آن شکل گرفته و از آن سرچشمه ميگيرد. در حقيقت اين ديدگاهها روح کلي است که در قالب انديشهها و افکار ظهور و تجلي پيدا کرده است. و آنچه که در اين زمينه پيش از هر چيز توجه پژوهشگر را جلب ميکند سلط? قرآن بر ضمير امام در پيدايش اين ديدگاههاست. در اينجا بر حسب استقراء به هفت ديدگاه کلي به صورت گذرا ميپردازيم.
1. بينش ازرشگذاري
يکي از تأثيرات عميقي که قرآن به فکر و انديش? امام گذاشته و شايسته است که به عنوان نخستين اثر تلقي شود، بينش ارزشگذاري است؛ يعني چگونگي نگاه به امور از نظر ضرورت و اولويت.
درک اين مطلب که چه اموري در زندگي اهميت فوقالعاده دارد و به اصطلاح در اولويت اول قرار دارد و چه اموري از اهميت کمتر برخوردار است و چه اموري بياهميت است، نقش عمده و اساسي در شيوه زندگي و هدفگيري انسان دارد. چه آن که بخشي از لغزشها و انحرافات، از عدم درک ضرورتها و اولويتها پديد ميآيد. حال اگر معيار تعيين ضرورت و اولويت را دين قرار بدهيم و نگاه دين را در ارزشگذاري رعايت کنيم ضرورت و بايستگي چنين شناختي دو چندان ميگردد.
از تکيهها و تأکيدهاي قرآن کريم بر موضوعات معين ميتوان نوع نگاه و ديدگاه قرآن را در ارزشگذاري به دست آورد. قرآن کريم در جهت هدايت انسانها به رغم تنوع بيانها و گوناگوني زمينههايي مانند تشريع، قصص، انذار و تبشير، بيان معارف و ... سه محور را هميشه مورد تأکيد قرار داده است، گو آن که هدف قرآن بيان همين سه مطلب بوده است و ديگر مسائل همه مقدمات يا پيامدهاي اين سه مطلب به شما ر ميآيد.
اولين محور، حضور خداوند در هستي است. کمتر آيهاي را ميتوان يافت که به صورت مستقيم يا غير مستقيم بيانگر حضور خداوند در هستي و ايجاد اين احساس در انسان نباشد. اگر از آفرينش آسمانها و زمين سخن ميگويد، اگر نعمتهاي دنيوي يا اخروي را بر ميشمارد، اگر از مظاهر خشم و عقوبت خداوند در امتهاي گذشته يا آينده ياد ميکند، اگر از تشريع و قانونگذاري براي هدايت انسان سخن ميگويد، همه و همه در راستاي بيان حضور همه جانبه خداوند در هستي و ايجاد اين احساس در انسان است.
محور دوم، ضرورت عبوديت و تسليم و به تعبير عامتر تقواست، که در حقيقت نتيجه و پيامد مطلب نخست به شمار ميآيد. در قرآن کريم با بيانهاي گوناگون اين موضوع مورد تأکيد قرار گرفته است:
«و لقد خلقت الجنّ و الانس الّا ليعبدون» ذاريات/ 56
«و لقد بعثنا في کلّ ام? رسولاً أن اعبدوا الله» نحل/ 36
«و ما کان الله ليضلّ قوماً بعد إذ هداهم حتي يتبيّن لهم ما يتقون» توبه/ 115
«کذلک يبيّن الله آياته للناس لعلهم يتقون» بقره/ 187
«قل من يرزقکم من السماء و الأرض أمّن يملک السمع و الأبصار و من يخرج الحيّ من الميّت و يخرج الميّت من الحيّ و من يدبّر الأمر سيقولون الله فقل أفلاتتقون» يونس/31
محور سوم بيان مهمترين زمين? لغزش و انحراف انسان در مسير عبوديت و تقواست که قرآن با عنوان دنياگرايي و با تعبيراتي همانند حبّ دنيا، اطمينان کردن به دنيا، رضايت به دنيا و امثال آن ياد ميکند.
«يا ايها الناس ان وعد الله حق فلاتغرنّکم الحيا? الدنيا» فاطر/ 5
«ذلک بأنّهم استحبوا الحيا? الدنيا علي الآخر?» نحل/ 107
«ان الذين لايرجون لقائنا و رضوا بالحيا? الدنياو اطمئنّوا بها» يونس/ 87
«و ذر الذين اتخذوا دينهم لعباً و لهواً و غرتهم الحيا? الدنيا» انعام/ 70
اگر حجم آياتي که راجع به سه محور ياد شده سخن گفته است به درستي تبيين و اندازهگيري شود، به خوبي اهميت و جايگاه ويژه اين محورها و نظام ارزشگذاري قرآن آشکار ميگردد.
امام علي (ع) نخستين کسي است در تاريخ اسلام که به خوبي اين نگاه قرآني را دريافت و در ارزيابي و اهميت دادن امور به کار بست. حجم مباحث مطرح شده در نهج البلاغه پيرامون اين سه موضوع گواه بر درستي اين ادّعاست. کمتر خطبهاي وجود دارد که سخن از حضور خداوند در آن نباشد و کمتر متني از سخنان امام هست که بر تقوا و عبوديت تکيه نشده باشد.
و سرانجام کمتر خطبهاي از نهج البلاغه ميتوان يافت که پيرامون دنيا و دنياگرايي سخني نگفته باشد.
2. نگاه آينهاي به هستي
از شيوه ارزشگذاري که بگذريم و اندکي عينيتر بررسي کنيم ميبينيم يکي از ديدگاههاي کلي که انديشههاي امام در قالب آن شکل گرفته است، نگاه آينهاي به هستي است. امام تمام هستي را آين? وجود، قدرت، حکمت و تدبير خداوند ميبيند. ستارگان درخشان، خورشيد فروزان، رويش گياهان، توالي شب و روز، حرکت ابرها، ريزش باران، کيفيت آفرينش جانداران، هدايت غريزي موجودات، هدايت تشريعي انسانها، دگرگوني جامعهها، صعود و سقوط آدميان و در يک سخن هم? آنچه که هستي را صورت و شکل بخشيده است، از نگاه امام جلوهگاه وجود و تدبير خداوند است. حاکميت و سلط? اين ديدگاه بر ذهن و سخن امام در سراسر نهج البلاغه به گونهاي آشکار است که نيازي به اطاله سخن احساس نميشود. در اين جا تنها به يک نمونه از سخنان امام بسنده ميکنيم. امام در خطب? 185 ميفرمايد:
«اگر مردم در عظمت قدرت خدا و بزرگي نعمتهاي او ميانديشيدند به راه راست باز ميگشتند و از آتش سوزان ميترسيدند، اما دلها بيمار و چشمها معيوب است. آيا به آفريدههاي کوچک خدا نمينگرند که چگونه آفرينش آنها را استحکام بخشيد و ترکيب اندام آن را برقرار کرد و گوش و چشم براي آن پديد آورد و استخوان و پوست متناسب خلق کرد؟ به مورچه و کوچکي جث? آن بنگريد که چگونه لطافت خلقت او با چشم و انديشه انسان درک نميشود. نگاه کنيد که چگونه روي زمين راه ميرود و براي به دست آوردن روزي خود تلاش ميکند ... .
اگر انديشهات را به کارگيري تا به راز آفرينش پي برده باشي دلايل روشن به تو خواهند گفت که آفرينند? مورچه کوچک همان آفريدگار درخت بزرگ خرماست، به جهت دقتي که جدا جدا در آفرينش هر چيزي به کار رفته و اختلاف و تفاوتهاي پيچيدهاي که در خلفت هر پديد? حياتي نهفته است. هم? موجودات سنگين و سبک، بزرگ و کوچک، نيرومند و ضعيف در اصول حيات و هستي يکسانند و خلفت آسمان و هوا و بادها و آب يکي است. پس انديشه کن در آفتاب و ماه و درخت و گياه و آب و سنگ و اختلاف شب و روز و جوشش درياها و فراواني کوهها و بلنداي قلهها و تفاوت زبانها که نشانههاي روشن پروردگارند ... .»
از سوي ديگر هر کس اندک آشنايي با قرآن داشته باشد ميداند که اين نوع نگاه از خود قرآن سرچشمه ميگيرد؛ اين قرآن است که با تکيه بر آيت بودن پديدهها و رويدادها به انسان القا ميکند که به جهان با نگاه آيهاي و آينهاي بنگرد.
«ان في خلق السموات و الأرض و اختلاف الليل و النهار و الفلک التي تجري في البحر بما ينفع الناس و ما انزل الله من السماء من ماء فأحيا به الأرض بعد موتها و بثّ فيها من کلّ دابّ? و تصريف الرياح و السحاب المسخّر بين السماء و الأرض لآيات لقوم يعقلون» بقره/ 164
«ان في اختلاف الليل و النهار و ما خلق الله في السموات و الأرض لآيات لقوم يتقون» يونس/ 6
«ان في السموات و الارض لآيات للمؤمنين. و في خلقکم و ما يبثّ من دابّ? آيات لقوم يوقنون. و اختلاف الليل و النهار و ما أنزل الله من السماء من رزق فأحيا به الأرض بعد موتها و تصريف الرياح آيات لقوم يعقلون» جاثيه/ 3ـ 5
در همين راستا ميتوان از آيات متعدد ديگري ياد کرد که کفر به آيات خدا و اعراض از آنها و جدي نگرفتن آنها را مورد نکوهش قرار ميدهد که از مجموع آنها تأکيد قرآن بر القاء بينش آيهاي به هستي به دست ميآيد.
3. نگاه تسليم گونه نسبت به خداوند
ديدگاه کلي ديگري که از سخنان امام استفاده ميشود و تا اندازهاي بر افکار و انديشههاي آن حضرت سايه افکنده، نگاه تسليمي در برابر خداوند است. در جاي جاي سخنان امام اين مطلب مطرح شده است که انسان همچون ساير موجودات و پديدههاي جهان هستي تحت تدبير و اراد? خداوند قرار دارد و مشيّت و علم او در همه چيز نافذ است. بنابراين شايسته است که انسان در هيچ حالتي از زيّ عبوديت بيرون نرود و هميشه در برابر اراده و قضاي الهي تسليم باشد.
اين نگاه که يکي از بنياديترين ديدگاههاي امام دربار? رابط? انسان با خداست در مباحث زيادي تأثير گذاشته است، که از آن جمله ميتوان به بحث قضا و قدر، ابتلاهاي انسان، و مباحث اخلاقي همچون توکل، قناعت، زهد، صبر و ... اشاره کرد. در تمام اين موضوعات روح تبيينها و تحليلها را همين ديدگاه شکل ميدهد. به عنوان نمونه امام در خطب? 23 نهج البلاغه ميفرمايد:
«اما بعد، فإنّ الامر ينزّل من السماء الي الأرض کقطر المطر الي کلّ نفس بما قسم لها من زيادة او نقصان، فاذا رأي احدکم لأخيه غضير? في اهل او مال او نفس فلاتکوننّ له فتن? ...»
اما بعد، تقدير الهي همانند قطرههاي باران براي هرکس که مقدر شده خواه اندک و خواه بسيار از آسمان به زمين ميآيد. پس اگر کسي مال و منال برادر خود را بيش از خود بيابد که بر او رشک برد ...
يا در خطب? 37 ميفرمايد:
«رضينا عن الله قضائه و سلمنا لله امره.»
و همچنين در خطب? 160 ميفرمايد:
«امر قضاء و حکمة، و رضاه امان و رحمة، يقضي بعلم و يعفو بحلم، اللهم لک الحمد علي ما تأخذ و تعطي و علي ما تعافي و تبتلي.»
و درجاي ديگر ميفرمايد:
«و ان صبّت عليهم المصائب لجأوا الي الاستجار? بک، علماً بأنّ ازمّ? الامور بيدک و مصادرها عن قضائک.»
همانگونه که پيش از اين نيز اشاره شد يکي از محورهاي عمده که قرآن بر آن تأکيد دارد ايجاد روح عبوديت و تسليم در برابر خداوند است. آياتي که به اطاعت يا عبادت ترغيب ميکند، يا به شکر و صبر دستور ميدهد و يا سنتهاي الهي را راجع به انسان بيان ميکند، همه و همه در راستاي اين هدف قرار دارد که تدبير حکيمان? خداوند را نسبت به جهان و انسان بنماياند و روح تمرّد، اعتراض و شکايت را از دل انسان بزدايد.
«فابتغوا عند الله الرزق و اعبدوه و اشکروا له» عنکبوت/ 17
«و اصبر لحکم ربّک فانّک بأعيننا» طور/ 48
«و مازادهم الّا ايماناً و تسليماً» احزاب/ 22
«اذ قال له ربّه أسلم قال أسلمت لربّ العالمين» بقره/ 131
«و من يسلم وجهه الي الله و هو محسن فقد استمسک بالعرو? الوثقي» لقمان/ 22
«و ما خلقت الجنّ و الانس الّا ليعبدون» ذاريات/ 56
4. نگاه ابزاري به دنيا
از ديدگاههايي که امام سخت بدان پايبند است و همواره بر آن تأکيد داشته، نگاه ابزاري به دنيا و زندگي دنياست. در نگاه امام علي (ع) دنيا يک مسير است و نه مقصد و زندگي؛ فرصتي است که بايد از آن براي رسيدن به هدف اصلي که همان قرب الهي و حيات جاودانه آخرت است، بهره گرفت. حجم عظيمي از مباحث نهج البلاغه که دربار? ويژگيهاي دنيا مطرح شده يا از آخرت و جاذبههاي بهشت يا رنجهاي دوزخ سخن به ميان آمده، همه بيانگر همين ديدگاه است.
اين نگاه که جايگاه مهمي در انديشه امام دارد، از لحاظ ساختار فکري مبنا و پاي? مباحث متعدد اجتماعي و اخلاقي در نهج البلاغه قرار گرفته است؛ به عنوان نمونه بحث عدالت، بحث فلسف? نبوت، بحث تقوا و موضوعات اخلاقي ديگري مانند زهد، تزکيه و ... از موضوعاتي هستند که بر پايه همين ديدگاه تحليل شده است.
«اي بندگان خدا شما را وصيت ميکنم که اين دنيا را ترک گوييد، که دنيا شما را ترک خواهد گفت، هر چند راضي به ترک آن نباشيد ... و جسمتان را کهنه ميسازد، هر چند شما خواستار تازه بودن آن باشيد. مثل شما و دنيا مثل مسافراني است که به راهي ميروند، و تا به خود آيند ببينند که آن را پيمودهاند ...»
«ايها الناس انما الدنيا دار مجاز، و الآخر? دار قرار، فخذوا من ممرّکم لمقرّکم.»
«أفهذه تؤثرون، ام اليها تطمئنّون، ام عليها تحرصون، فبئست الدار لمن لميهتمّها و لميکن فيها علي وجل منها.»
«فانّ الدنيا لمتخلق لکم دار مقام، بل خلقت لکم مجازاً، لتزوّدوا منها الاعمال الي دار القرار.»
«فتزوّدوا في الدنيا ما تحرزون به انفسکم غداً.»
ناگفته پيداست که امام براي رسيدن به اين ديدگاه، وامدار قرآنکريم است، زيرا يکي از سه محور عمدهاي که قرآن بر آن تأکيد دارد، همين گذرا بودن دنيا و بيارزش بودن آن در برابر آخرت و حيات اخروي است.
«تريدون عرض الدنيا و الله يريد الآخر?» انفال/ 67
«أرضيتم بالحيو? الدنيا من الآخر? فما متاع الحيا? الدنيا في الآخر? الّا قليل» توبه/ 38
«يا قوم انّما هذه الحيو? الدنيا متاع و انّ الآخر? هي دار القرار» مؤمن/ 39
«و ما هذه الحيو? الدنيا الّا لهو و لعب و ان الدار الآخر? لهي الحيوان» عنکبوت/ 64
«قل متاع الدنيا قليل و الآخر? خير لمن اتقي» نساء/ 77
5. نگاه عبرتآميز به تاريخ
پنجمين ديدگاه کلي که بر انديشه و فکر امام علي (ع) سيطره دارد و بخشي از تحليلها و اندرزهاي ايشان از آن سرچشمه ميگيرد، نگاه عبرتآموز به تاريخ است. تاريخ از نظر امام آينهاي است که سنتهاي الهي در تعامل با رفتار انسانها در آن تجلي کرده است. و از آنجا که اين سنتها تغيير ناپذير است، تاريخ گذشتگان راهنماي خوبي براي چگونگي زيستن انسانها در آينده به شمار ميآيد. بنابراين بايد تاريخ را به دقت مطالعه کرد و از آن پلي ساخت براي گذر به آينده.
«اگر خردمنديد چرا در آثار پيشينيان و آنچه بر نياکانتان گذشته است نمينگريد و عبرت نميگيريد و باز نميايستيد؟ آيا نميبينيد که رفتگان باز نميگردند؟ آيا نميبينيد که بر جاي ماندگان را بقايي نيست؟ آيا نميبينيد که مردم دنيا شب را به روز نميآورند و روز را به شب ميرسانند، و هر يک در حالي ديگر هستند؟ ...»
«کجايند عمالقه و فرزندان عمالقه؟ کجايند فراعنه و فرزندان فراعنه؟ صاحبان شهرهاي «رسّ» کجا رفتند؟ آنان که پيامبران را ميکشتند و چراغهاي سنتهاي پيامبران را خاموش ميکردند و سنتهاي جباران را زنده ميساختند کجايند؛ آنان که لشگرگاهها روانه ميکردند و هزاران تن را منهزم ميساختند، آنها که لشگرگاهها ساختند و شهرها پي افکندند؟»
«فاعتبروا بما أصاب الأمم المستکبرين من قبلکم من بأس الله و صولاته و وقائعه و مثلاته، و اتعظوا بمثاوي خدودهم و مصارع جنوبهم.»
«و اعرض عليه أخبار الماضين، و ذکّره بما أصاب من کان قبلک من الأولين، و سرهم في ديارهم و آثارهم، فانظر فيما فعلوا و عمّا انتقلوا و اين حلّوا و نزلوا، فانّک تجدهم قد انتقلوا عن الأحبّ? و حلّوا ديار الغرب?، و کأنّک عن قليل قد صرت کأحدهم، فأصلح مثواک و لاتبع آخرتک بدنياک ...»
«و اعتبر بما مضي من الدنيا لما بقي منها، فإنّ بعضها يشبه بعضاً، و آخرها لاحق بأوّلها.»
اين سخنان که از عمق تأثير نگاه عبرت بينانه به تاريخ در انديشه امام پرده بر ميدارد، بستر بس گستردهاي در قرآنکريم دارد. اگر به حجم آياتي که بيانگر تاريخ گذشتگان و چگونگي برخورد امتهاي گذشته با پيامبرانشان و همچنين جريان سنتهاي الهي در برابر رفتار انسانهاست نگاهي بياندازيم، خواهيم ديد که تا چه اندازه قرآن بر عبرتگيري و نگاه پندآموز به تاريخ اهميت داده است.
«لقد کان في قصصهم عبرة لاولي الالباب» يوسف/ 111
«تلک القري نقصّ عليک من أنبائها و لقد جائتهم رسلهم بالبيّنات فما کانوا ليؤمنوا بما کذّبوا من قبل کذلک يطبع الله علي قلوب الکافرين» اعراف/ 101
«ألم يأتهم نبأ الذين من قبلهم قوم نوح و عاد و ثمود و قوم ابراهيم و اصحاب مدين و المؤتفکات أتتهم رسلهم بالبيّنات فما کان الله ليظلمهم و لکن کانوا انفسهم يظلمون» توبه/ 70
«و لقد کذّبت رسل من قبلک فصبروا علي ما کذّبوا و اوذوا حتّي اتيهم نصرنا و لامبدّل لکلمات لله و لقد جائک من نبأ المرسلين» انعام/ 34
6. نگاه هدفمند به انسان
از ديدگاههايي که امام سخت بدان تأکيد دارد و همواره در سخنانش از آن ياد ميکند، نگاه هدفمند به انسان است. در نگاه امام انسان آفريده شده و امکانات مادي و معنوي در اختيارش قرار داده شده است تا به سوي هدف مشخص حرکت کند. بيهودگي و حيرت در آفرينش او جاي ندارد.
«لميخلقکم عبثاً و لميترککم سدي.»
«و اعلموا عباد الله انّه لميخلقکم عبثاً و لميرسلکم هملاً.»
«فما خلق امرء عبثاً فيلهو و لاترک سدي فيلغو.»
از نظر امام فلسفه نبوت و آمدن پيامبران از سوي خداوند براي همين است که به انسانها هدفدار بودن را يادآور شوند و هدف را تبيين کنند تا در جهت خلاف آفرينش خود به بيهودگي و سردرگمي گرفتار نشوند.
«فانّ الله سبحانه لميخلقکم عبثاً، و لميترککم سدي، و لميدعکم في جهالة و لاعمي، قد سمّي آثارکم و علم اعمالکم و کتب آجالکم، و انزل عليکم الکتاب تبياناً لکل شيء، و عمّر فيکم نبيّه ازماناً، حتي اکمل له و لکم فيما انزل من کتابه دينه الذي رضي لنفسه، و انهي اليکم علي لسانه محابّه من الاعمال و مکارهه و نواهيه و اوامره، و ألقي الکم المعذر?، و اتخذ عليکم الحج?، و قدّم اليکم بالوعيد، و أنذرکم بين يدي عذاب شديد ... .»
اين ديدگاه يکي از دو پايه و مبنايي است که از نظر امام اخلاق بر آنها شکل ميگيرد. ديدگاه نخست ابزاري بودن دنياست و ديدگاه دوم هدفمندي انسان. امام بر اساس همين دو واقعيت، اخلاق را پايهگذاري ميکند. در اين زمينه کافي است که گذري به مجموعه توصيههاي اخلاقي امام بيندازيم، خواهيم ديد که ريش? همه توصيهها تأکيد بر يکي از آن دو مطلب ياد شده است.
و ناگفته پيداست چنان که تعبيرات امام نيز نشان ميدهد، اين ديدگاه برگرفته از قرآن و آيات وحي است؛ آياتي همانند:
«أفحسبتم انّما خلقناکم عبثاً و انّکم الينا لاترجعون» مؤمنون/ 115
«أيحسب الانسان ان يترک سدي» قيام?/ 36
«و ما خلقت الجنّ و الانس الّا ليعبدون» ذاريات/ 56
«ربّنا ما خلقت هذا باطلاً» آلعمران/ 191
و آيات مشابه ديگر همه بيانگر غايتمندي و هدفداري آفرينش و انسان است.
7. آزموننگري زندگي
از ديدگاههاي کلي که در سخنان امام بازتاب داشته و خود مبناي برخي انديشهها و افکار قرار گرفته، نگاه آزمايشي به زندگي است. از نظر امام، زندگي آزمايشگاهي است که انسان در آن آزموده و واقعيت وجودياش آشکار ميشود. سنت آزمايش در تحولات زندگي چنان جايگاه و اهميت دارد که حتي کيفرها و پاداشهاي اخروي نيز معلول و تابع فرايند آزمايش و آزمودن است.
سخنان امام در اين زمينه که گاه همراه با استناد به قران مطرح شده است، به خوبي از اهميت اين ديدگاه و تأثير گسترد? آن در تحليل موضوعات گوناگون معرفتي، اجتماعي و اخلاقي، پرده بر ميدارد. به چند نمونه از اين سخنان بنگريد:
«و لسنا للدنيا خلقنا، و لا بالسعي فيها امرنا، و انّما وضعنا فيها لنبتلي بها.»
«و قدّر الارزاق فکثّرها، و قلّلها و قسّمها علي الضيق و السع?، فعدل فيها ليبتلي من اراد بميسورها و معسورها، و ليختبر بذلک الشکر و الصبر من غنيها و فقيرها.»
«و لو فعل لسقط البلاء و بطل الجزاء، و اضمحلت الانباء، و لما وجب للقابلين اجور المبتلين، و لااستحق المؤمنون ثواب المحسنين، و لالزمت الأسماء معانيها ...»
«ألاترون أن الله سبحانه اختبر الاولين من لدن آدم صلوات الله عليه الي الآخرين من هذا العلم، بأحجار لاتضرّ و لاتنفع و لاتبصر و لاتسمع، فجعلها بيته الحرام الذي جعله للناس قياماً ... و لکن الله يختبر عباده بأنواع الشدائد، و يتعبدهم بأنواع المجاهد، و يبتليهم بضروب المکاره، اخراجاً للتّکبّر من قلوبهم، و اسکاناً للتذلّل في نفوسهم، و ليجعل ذلک ابواباً الي فضله، و اسباباً ذللاً لعفوه.»
«و الصيام ابتلاءً لاخلاص الخلق.»
اين سخنان به خوبي ريشههاي سنت امتحان و آزمايش الهي را در بينش امام دربار? زندگي و دگرگونيهاي مثبت و منفي آن نشان ميدهد؛ همان حقيقتي که قرآن بر آن تأکيد فراوان کرده است:
«کلّ نفس ذائقة الموت و نبلوکم بالشر و الخير فتن?» انبياء/ 35
«و اعلموا انّما اموالکم و اولادکم فتن? و انّ الله عنده اجر عظيم» انفال/ 28
«الذي خلق الموت و الحيا? ليبلوکم ايّکم احسن عملاً» ملک/ 2
«انا جعلنا ما علي الارض زين? لها لنبلوهم ايّهم احسن عملاً» کهف/ 7
«و لنبلونّکم بشيء من الخوف و الجوع و نقص من الأموال و الأنفس و الثمرات» بقره/ 155
آنچه تاکنون ياد شد ديدگاههاي بنيادي بود که در انديش? امام وجود دارد و شالود? هم? انديشههاي وي به شمار ميآيد؛ امام در واقع در قالب همين ديدگاهها به جهان، انسان و زندگي مينگرد و تحليلها و توصيههاي اجتماعي و اخلاقي را مطرح ميکند.
دو. تبيين معارف ديني
محور دوم در تأثيرپذيري امام از قرآن، تبيين معارف ديني است. در اين بخش امام با بهرهگيري از محتواي قرآن به توضيح يا تبيين معارف ديني ميپردازد.
زمينههاي تأثيرپذيري در اين بخش به گستردگي تمام معارف ديني است؛ از توحيد و نبوت و معاد گرفته تا دستورات اخلاقي و احکام تشريعي همه مورد بحث امام قرار گرفته است، اما از نظر شيوه بحث و چگونگي بهرهگيري از قرآن، در سه نوع قابل دستهبندي است:
1. تعريف و توضيح حقايق ديني 2. توصيف تحليلي از موضوعات ديني 3. استدلال براي اثبات حقايق ديني
اينک به توضيح فشرده اين عناوين ميپردازيم.
1. تعريف و توضيح
در اين بخش امام با استفاده از منطق قرآن يک سلسله موضوعات و مفاهيم را توضيح ميدهد که پس از قرنها انديشمندان راز و رمز آن را کشف کردند و حقانيت تفسير امام آشکار گرديد.
در اينجا به يک موضوع بسنده ميکنيم که عبارت است از وحدانيت خداوند.
مسئله توحيد ذات، يکي از مسائل بنيادين باورهاي اسلامي است و قرآن بدان اهتمام زيادي نشان داده است.
«و الهکم اله واحد لا اله هو الرحمن الرحيم» بقره/ 163
«لقد کفر الذين قالوا انّ الله ثالث ثلاثة انتهوا خيراً لکم انّما الله اله واحد» نساء/ 171
«قل انّما هو اله واحد و انّني بريء ممّا تشرکون» انعام/ 19
«ان الهکم لواحد. ربّ السموات و الأرض و ما بينهما» صافات/ 4
و دهها آي? ديگر که همگي بر وحدت خداوند و نفي شريک از او تأکيد دارند.
از سوي ديگر برداشت عمومي نسبت به وحدت ذات، وحدت عددي است؛ يعني عموم انسانها و شايد برخي متکلمان در گذشته ميپنداشتند که وقتي ميگوييم خدا يکي است يعني دو تا يا سه تا نيست. اما امام علي (ع) در سخنان خود اين پندار را ردّ ميکند. «واحد لابعدد» «کلّ مسمّي بالوحد? غيره قليل.» «الأحد لابتأويل عدد.»
امام در اين تعبيرات با نفي تصور وحدت عددي، نوع ديگري ازوحدت را معرفي ميکند که در برابر وحدت عددي است و پس از آن فيلسوفان آن را وحدت حقّه حقيقيه ناميدند. از آنجا که وحدت عددي نتيجه عارض شدن مرز بر چيزي است؛ يعني تا حدّ براي چيزي نباشد و بر آن عارض نشود و آن را محدود نکند، آن چيز به شمارش در نميآيد و معروض عدد قرار نميگيرد. در نتيجه وحدت غيرعددي يا وحدت حقه، وحدتي خواهد بود که بر پايه مرز و محدوديت نداشتن تحقق مييابد و به همين دليل، چنين وحدتي قابل تکرار و اثنينيت نيست.
پس امام در تفسير وحدت به وحدت غيرعددي به مبناي ارزشمندي اشاره ميکند که عبارت است از نبود محدوديت در ذات خداوند. اهميت اين نکته در الهيات کمتر از غناي ذات که مبناي وجوب است و در کلمات امام مطرح گرديده، نيست.
حال ميخواهيم بدانيم که آيا اين حقيقت ارجمند ريشه قرآني دارد يا خير.
حقيقت اين است که در آيات قرآن دربار? وحدت خداوند، تعبيري وجود دارد که به نوعي اشاره به مطلب ياد شده دارد، و آن عبارت است از تعبير «قهّار». تعبير قهاريت که بارها پس از وصف «واحد» آمده و جالب اينکه اين صفت در قرآن تنها همراه با وصف واحد آمده و در کنار هيچ صفت ديگري به کار نرفته است، بيانگر اين واقعيت است که وحدت خداوند، وحدت قهاري است؛ يعني وحدتي که از قهاريت و سلط? همه جانبه خداوند بر همه چيز از جمله حدود برخاسته است. به اين آيات بنگريد:
«أأرباب متفرّقون خير ام الله الواحد القهّار» يوسف/ 39
«قل الله خالق کلّ شييء و هو الواحد القهّار» رعد/ 16
«و برزوا لله الواحد القهّار» زمر/ 4
«لمن الملک اليوم لله الواحد القهّار» غافر/ 16
بنابراين بعيد نمينمايد که وحدت حقه مطرح شده از سوي امام بر گرفته از کلام وحي باشد، اگر چه به لحاظ مهجوريت قرآن در ميان فيلسوفان، اين حقيقت مدتها بعد کشف شد.
2. توصيف موضوعات ديني
بخش ديگري از سخنان امام مربوط به توصيف قرآني از موضوعات ديني است؛ مانند توصيف جريان نفاق و منافقان، توصيف متقيان، توصيف فرشتگان، توصيف بهشت و جهنم و ... .
در اين بخش امام يک سلسله اوصاف و ويژگيهايي را که قرآن دربار? گروه يا موضوع خاص مطرح کرده است ميآورد، اما نه به صورت تکرار و تقليد، بلکه نوعي تحليل در آن صورت ميدهد، از اين رو دامن? اوصاف فراتر از آنچه که در ظاهر قرآن است ميرود.
از بررسي که در اين زمينه صورت گرفت و البته نميتوان ادعاي جامعيت آن را کرد، اين نتيجه به دست آمد که تحليلهاي صورت گرفته در اين بخش، بيشتر در يکي از دو ناحيه است؛ يا در ناحيه موضوع و موصوف، به اين صورت که با تکيه بر فرهنگ قرآن موضوع اوصاف به چندين عنوان توسعه داده ميشود و سپس تمام اوصاف عنوانهاي ياد شده بر موضوع بار ميشود، و يا در ناحيه خود اوصاف و ويژگيها؛ به اين صورت که از اوصاف بنيادي ذکر شده در قرآن اوصاف ديگري به تناسب نتيجهگيري ميشود و به موضوع نسبت داده ميشود. در اينجا به نمونهاي از توصيف بر پاي? تحليل در ناحيه موضوع و موصوف اشاره ميکنيم.
ميدانيم که امام از تقوا و متقيان سخن زياد گفته است، گاهي به تقوا تشويق و ترغيب کرده است و گاهي آثار و پيامدهايي براي تقوا يا ويژگيهايي براي متقيان بيان فرموده است. بخش دوم که جنب? اخباري دارد و حکايت از واقعيتهايي در مورد تقوا و متقيان ميکند به طور عمده به سه بخش دستهبندي ميشود:
1. آثار روحي و رفتاري تقوا
2. آثار تقوا در بهبود زندگي دنيوي
3. تأثير تقوا در سعادت اخروي
مثلاً آنگاه که ميفرمايد: «فان التقوي دواء داء قلوبکم، و بصر عمي افئدتکم، و صلاح فساد صورکم، و طهور دنس نفوسکم.» اشاره به تأثير تقوا در روح و نفس انسان دارد.
چنانکه وقتي ميگويد: «ان تقوي الله حمت اولياء الله محارمه.» و يا دربار? متقيان ميفرمايد: «منطقهم الصواب، و ملبسهم الاقتصاد، و مشيهم التواضع، غضّوا ابصارهم عمّا حرّم الله عليهم ...» اشاره به تأثير تقوا در رفتار ميکند.
آنگاه که ميفرمايد: «فمن اخذ بالتقوي عزبت عنه الشدائد بعد دنوّها، و احلولت له الامور بعد مرارتها، و انفرجت عنه الامواج بعد تراکمها، و أسهلت له الصعاب بعد إنصابها، و هطلت عليه الکرامة بعد قحوطها، و تحدّبت عليه الرحمة بعد نفورها، و تفجّرت عليه النعم بعد نضوبها، و وبلت عليه الکرامة بعد إرذاذها ...» تأثير تقوا در بهبود زندگي دنيوي را گوشزد ميکند.
و سرانجام وقتي ميگويد: «و ان التقوي مطايا ذلل، حمل عليها اهلها و اعطوا أزمّتها، فأوردتهم الجن?» يا «فان التقوي في اليوم الحرز، و الجن? و في غد الطريق الي الجن?» يا «خير الزاد التقوي» سخن از آثار اخروي تقوا گفته است.
حال اگر در جست و جوي تطبيق اين اوصاف با قرآن باشيم خواهيم ديد که برخي از آنها خاستگاه قرآني دارد، و برخي ديگر به ظاهر نه؛ مثلاً آياتي چون:
«و تزوّدوا فإنّ خير الزاد التقوي» بقره/ 197
«و سيق الذين اتقوا ربّهم الي الجن? زمراً» زمر/ 73
«و لو انّ اهل القري آمنوا و اتقوا لفتحنا عليهم برکات من السماء و الأرض» اعراف/ 96
«و من يتقّ الله يجعل له من امره يسراً» طلاق/ 4
«يا ايها الذين آمنوا ان تتقوا الله يجعل لکم فرقاناً» انفال/ 4
ميتواند بسترساز برخي از ويژگيهاي ياد شده دربار? تقوا و متقيان در سخنان امام باشد، اما واقعيت اين است که مجموع آنچه در اين زمينه از امام بيان گرديده در ظاهر آيات مربوط به تقوا و متقيان مطرح نشده است. ولي اين ظاهر امر است؛ در حقيقت اگر نگاه و تلقي که امام از تقوا دارد مورد توجه قرار گيرد هم? آن اوصاف ريشه قرآني پيدا ميکنند.
توضيح سخن آن که از نظر امام، تقوا تنها يک حالت روحي محض جدا از واقعيت و رفتار انسان نيست، بلکه حالتي است که در نمودهاي گوناگون تجلّي و عينيّت مييابد. تفکر، تهجّد، خوف از خدا، توبه، عمل صالح، دنياگريزي، نگاهباني زبان، شکر، استفاده بهينه از عمر، روزه و ... و در يک کلام آنچه مصداق عبوديت و مظهر دينداري در قرآن شمرده شده است، جلوهها و چهرههاي عيني تقوا هستند.
«اوصيکم عباد الله بتقوي الله و طاعته، فانّها النجا? غداً و المنجا? ابداً.»
«فاتقوا الله عباد الله، و فرّوا الي الله من الله، و امضوا فيما نهجه لکم ...»
«فاتقوا الله عباد الله و بادروا آجالکم بأعمالکم ...»
اين تعبيرات به روشني نگاه امام را به گستر? تقوا نشان ميدهد، نگاهي که تقوا و عبوديت به معناي شامل و گسترده کلمه را در رديف يکديگر قرار ميدهد.
نتيج? اين تلقي نسبت به تقوا آن خواهد بود که تمام اوصاف و احکامي که در قرآن براي يک انسان ايدهآل، و براي عبوديت با هم? چهرهها و ابعادش مطرح شده اوصاف و احکام تقوا و متقيان شمرده شود. مثلاً اگر قرآن ميگويد خوف و خشيت از خدا موجب شبزندهداري ميشود «تتجافي جنوبهم عن المضاجع يدعون ربّهم خوفاً و طمعاً» (سجده/ 16) چون خوف و شبزندهداري از مصاديق طاعت و عبوديت است پس متقيان هم اهل خوف و رجا هستند و هم شبزندهدار (و اما الليل فصافّون اقدامهم ...) اگر حقگويي و حقگرايي ارزش ديني و مورد سفارش خداوند است «و لاتصعّر خدّک للناس و لاتمش في الأرض مرحاً ان الله لايحب کلّ مختال فخور» (لقمان/ 18) اهل تقوا که خود را وقف خواستههاي خدا کردهاند، در رفتار متواضع و فروتنند (و مشيهم التواضع). و همين گونه موارد ديگر.
به اين ترتيب توصيف امام از تقوا و متقيان با توسعهاي که در گستر? تقوا ميدهد، در حقيقت ترسيم يک فردا ايدهآل و کامل است، و تمام ارزشهايي که قرآن ذکر کرده و هر يک نظر به بُعدي از ابعاد اين انسان ايدهآل و کامل دارد، در مجموعه اوصاف متقيان ميگنجد.
همانند چنين تحليلي در موضوعات ديگر نيز انجام گرفته است که از يادکرد آن صرف نظر ميکنيم.
3. استدلال و اثبات
بخش ديگري از سخنان امام تلاشهايي است که با تکيه بر قرآن به اثبات حقايق ديني ميپردازد. بحث خداشناسي در اين زمينه جايگاهي ويژه دارد. در اينجا به عنوان نمونه به يکي از ابعاد اين موضوع که بحث اوصاف سلبيه است ميپردازيم.
با سخناني همانند جملات زير در نهج البلاغه زياد روبرو ميشويم:
«أنشأ الخلق انشاءً و ابتدأه ابتداءً، بلاروية أجالها، و لاتجربة استفادها، و لاحرکة أحدثها، و لاهمامة نفس اضطرب فيها.»
«لميحلل في الاشياء فيقال هو کائن، و لمينأ عنها فيقال هو منها بائن.»
«و لاتناله التجزئة و التبعيض.»
«ما اختلف عليه دهر فيختلف منه الحال، و لاکان في مکان فيجوز عليه الانتقال.»
«و ليس بذي ضمير في نفسه.»
«و الخالق لابمعني حرکة و نصب، و السميع لابأداة، و البصير لابتفريق آل?، و الشاهد لابمماس?، و البائن لابتراخي مساف?، و الظاهر لابرؤية، و الباطن لابلطافة.»
«ليس بذي کبر امتدت به النهايات فکبّرته تجسيماً، و لابذي عظم تناهت به الغايات فعظمتّه تجسيداً، بل کبر شأناً، و عظم سلطاناً.»
امام در اين گونه سخنان، يک سلسله اوصافي را از خداوند سلب ميکند و ساحت او را منزّه از آنها ميشناساند و در جاي ديگري اين ادعا را بر پايهاي منطقي و استدلالي ميسازد؛ مبنايي که ميتوان از آن به «تفاوت خالق و مخلوق» تعبير کرد.
«الحمد لله الدال علي وجوده بخلقه، و بمحدث خلقه علي ازليته، و باشتباههم علي ان لاشبه له، لاتستلمه المشاعر، و لاتحجبه السواتر، لافتراق الصانع و المصنوع، و الحادّ و المحدود، و الربّ و المربوب.»
«حدّ الاشياء عند خلقه، ابانة له من شبهها ... تعالي عمّا ينحله المحدودون من صفات الاقدار، نهايات الاقطار، و تأثّل المساکن، و تمکّن الاماکن، فالحدّ لخلقه مضروب و الي غيره منسوب.»
«الدّال علي قدمه بحدوث خلقه، و بحدوث خلقه علي وجوده، و باشتباههم علي ان لاشبه له ... متشهداً بحدوث الأشياء علي ازليته، و بما وسمها به من العجز علي قدرته، و بما اضطرها اليه من الفناء علي دوامه.»
«بتشعيره المشاعر عرف ان لامشعر له، و بمضادّته بين الامور عرف ان لاضدّ له، و بمقارنته بين الأشياء عرف ان لاقرين له ... و لايجري عليه السکون و الحرک?، و کيف يجري عليه ما هو اجراه، و يعود فيه ما هو ابداه، و يحدث فيه ما هو احدثه ... و اذاً لقامت آي? المصنوع و لتحوّل دليلاً بعد ان کان مدلولاً عليه ... لايقال کان بعد أن لميکن فتجري عليه الصفات المحدثات، و لايکون بينها و بينه فصل، و لا له عليها فضل، فيستوي الصانع و المصنوع، و يتکافأ المبتدع و البديع.»
چنان که پيداست اين عبارات، استدلالي منطقي در بر دارد،بدينگونه که صفات ياد شده صفات مخلوقات است و از سوي خداوند خلق شده است، و چون صفات آفريدگار با آفريده تفاوت دارد، پس اين صفات در مورد خداوند صادق نيست و گرنه تفاوتي ميان خالق و مخلوق نميماند.
باور ما بر اين است که اين استدلال زمينه قرآني دارد و دور نمينمايد که امام در پرتو آيات وحي به چنين استدلالي رسيده باشد، زيرا آنجا که قرآن از انديشههاي مشرکان سخن به ميان ميآورد، نکتهاي که در مقام ردّ و نقد بر آن تکيه ميکند صفت خالقيت خداوند است:
«و جعلوا لله شرکاء الجن و خلقهم خرقوا له بنين و بنات بغير علم سبحانه و تعالي عمّا يصفون. بديع السموات و الأرض انّي يکون له ولد و لمتکن له صاحب? و خلق کلّ شئ و هو بکل شئ عليم» (انعام/ 100ـ 100) «أفمن يخلق کمن لايخلق أفلاتذکّرون» (نحل/ 17)
از اين آيات کريمه استفاده ميشود که صفت «خالقيت» و «مبدعيت» خداوند، وجه مميّز او از ساير موجودات در چگونگي صفات و ويژگيهاست، و نبايد صفاتي را که به مخلوق نسبت داده ميشود به خالق نسبت داد. آي? ديگري که ميتواند در اين زمينه راهگشا باشد آيه 97 سور? شعراء است:
«تالله إن کنّا لفي ضلال مبين. اذ نسوّيکم بربّ العالمين»
اين آي? کريمه که داوري مشرکان نسبت به بتهاشان را در قيامت، بيان ميکند اگر چه به ظاهر مربوط به عبادت و شرک در عبادت است، اما امام از تعبير «نسوّيکم» معناي گسترد? آن را ميفهمد که هرگونه تسويه و يکساننگري را حتي در صفات نيز در بر ميگيرد.
«و أشهد انّ شبّهک بتبائن خلقک، و تلاحم حقاق مفاصلهم المحتجبة لتدبير حکمتک، لميعقد غيب ضميره علي معرفتک، و لميباشر قلبه اليقين بانّه لاندّ لک، و کانّه لميسمع تبرّؤ التابعين عن المتبوعين اذ يقولون «تالله ان کنّا لفي ضلال مبين. اذ نسوّيکم برب العالمين» کذب العادلون بک اذ شبّهوک بأصنامهم، و نحلوک حلية المخلوقين باوهامهم، و جزّؤاک تجزئة المجسمات بخواطرهم، و قدّروک علي الخلق? المختلفة القوي بقرائح عقولهم، و أشهد أنّ من ساواک بشيئ من خلقک فقد عدل بک، و العادل بک کافر بما تنزّلت به محکمات آياتک، و نطقت عنه شواهد حجج بيّناتک.»
شهادت ميدهم که هر که تو را به آفريدگانت تشبيه کند و چنان پندارد که تو را عضوهايي است جدا از يکديگر و مفصلهايي است به هم پيوسته و پوشيده به پوست و گوشت که بيانگر تدبير تو در آفرينش پيکرهاست. ضميرش به حقيقت تو را نشناخته و دلش به مرحل? يقين نرسيده، زيرا تو را هيچ همتايي نيست،و گويا نشنيده است بيزاري جستن بتپرستان را از بتهايي که ميپرستيدند، آنگاه که ميگويند: به خدا سوگند که ما در گمراهي آشکار بوديم؛ آنگاه که شما را با پروردگار عالميان برابر مي شمرديم.
دروغ ميگويند آنان که موجودي از موجودات عالم را با تو برابر دانند، و تو را با بتانشان همانند سازند، و به خيال خود بر تو جام? آفريدگان پوشانند. دروغ مي گويند آنان که از روي گمان، تو را همانند اجسام داراي اجزاء دانند، و براي تو پيکري با نيروهاي گونهگون تصور کنند.
شهادت ميدهم که هر که تو را با چيزي از آفريدگانت برابر سازد همانند آنهايت پنداشته، و هر که تو را همانند چيزي پندارد به آنچه در آيات محکمات تو نازل گرديده و حجتهاي آشکار تو به آنها گواهي داده کافر شده است.