روایاتی در سبّ امیرالمؤمنین(علیه السلام) توسط بنی امیه

(زمان خواندن: 22 - 44 دقیقه)

آنچه تا كنون گذشت ، روایات و نقل سخنان علمای اهل سنت بود در اثبات این مطلب كه معاویه بن أبو سفیان ، امام علی بن أبی طالب علیه السلام را لعن می‌كرده است ، روایات دیگری نیز در كتاب‌های اهل سنت یافت می‌شود كه اختصاص به معاویه ندارد ؛ بلكه این عمل زشت را برای خاندان بنی امیه و حاكمان آن ثابت می‌كند . طبیعی است كه برخی از علمای اهل سنت دوست نداشته‌اند كه نام معاویه برده شود و لذا به جای معاویه ، نام بنی امیه را جایگزین كرده‌اند ؛ هر چند كه به صورت عام شامل شخص معاویه نیز می‌شود .
احدی از بنی امیه برنمی‌خواستند ، مگر این كه امیرالمؤمنین (علیه السلام) را لعن می‌كردند :
حافظ ابن عساكر در تاریخ مدینه دمشق می‌نویسد :
حدثنا خالد بن یزید عن معاویه قال كان لا یقوم أحد من بنی أمیه إلا سب علیا فلم یسبه عمر فقال كثیر عزه :
ولیت فلم تشتم علیا ولم تخف بریا ولم تقنع سجیه مجرم
وقلت فصدقت الذی قلت بالذی فعلت فأضحى راضیا كل مسلم .
تاریخ مدینه دمشق ، ج50 ، ص96 .
خالد بن زید از معاویه نقل می‌كند : هر گاه فردی از بنی امیه از جایش حركت می‌كرد ، علی (علیه السلام) را لعن می‌كرد ، عمر بن عبد العزیز او را لعن نكرد ؛ لذا شاعر: كثیر العزه او را این گونه ستایش می كند :
تو به قدرت رسیدی و علی را سبّ و شتم نكردی و نترسیدی . تو نیك هستی و روش مجرمان را پیروی نكردی .
تو در آن‌ چه گفتی راستگو بودی و آن را انجام دادی . پس همه مسلمانان از این كار راضی بودند .
ابونعیم اصفهانی در حلیه الأولیاء می‌نویسد :
ثنا خالد بن یزید عن جعونه قال كان لا یقوم أحد من بنی أمیه إلا سب علیا فلم یسبه عمر بن عبد العزیز فقال كثیر عزه :
ولیت فلم تشتم علیا ولم تخف بریا ولم تتبع سجیه مجرم
حلیه الأولیاء ، ابو نعیم ، ج5 ، ص356 ، ط الثانیه ، دار الكتب العلمیه ، بیروت ، 1423 هـ .
ناسزاگویی به علی (علیه السلام) تا زمان عمر بن عبد العزیز ادامه داشت :
محمد بن سعد در الطبقات الكبری و ذهبی در سیر اعلام النبلاء می‌نویسند :
أخبرنا علی بن محمد عن لوط بن یحیى الغامدی قال كان الولاه من بنی أمیه قبل عمر بن عبد العزیز یشتمون علیا رحمه الله فلما ولی عمر أمسك عن ذلك .
الطبقات الكبری ، محمد بن سعد ، ج5 ، ص393 و سیر اعلام النبلاء ، ج5 ، ص147 .
حاکمان بنی امیه قبل از عمر بن عبد العزیز ، به علی دشنام می دادند ؛ و وقتی که عمر به ولایت رسید از این کار دست کشید .
و نیز ذهبی در توصیف حاكمان بنی مروان می‌نویسد :
فی آل مروان نصب ظاهر سوى عمر بن عبد العزیز ... .
مروانیان غیر از عمربن عبد العزیز دشمن علی بودند
سیر اعلام النبلاء ، ج 5 ، ص113 .
كان خلفاء بنی أمیه یسبون علیاً رضی الله عنه من سنه إِحدى وأربعین وهی السنه التی خلع الحسن فیها نفسه من الخلافه إلى أول سنه تسع وتسعین آخر أیام سلیمان بن عبد الملك فلما ولی عمر أبطل ذلك وكتب إِلى نوابه بإبطاله ... .
تاریخ أبی الفداء ، فصل فی ذكر إبطال عمر بن عبد العزیز سب علی بن أبی طالب علی المنابر ، ج1 ،‌ ص287 .
خلفای بنی امیه از سال چهل ویك كه سال خلع حسن بن علی از خلافت بود تا سال نود و نه آخرین روزهای حكومت سلیمان بن عبد الملك و آغاز حكومت عمر بن عبد العزیز ، علی (علیه السلام) را سب ولعن می‌كردند
آلوسی ، مفسر نام‌آور اهل سنت در تفسیر آیه : «إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ ... » (النحل / 90) می‌نویسد :
أقامها عمر بن عبد العزیز حین آلت الخلافه إلیه مقام ما كانو بنو أمیه غضب الله تعالى علیهم یجعلونه فی أواخر خطبهم من سب علی كرم الله تعالى وجهه ولعن كل من بغضه وسبه وكان ذلك من أعظم مآثره رضی الله تعالى عنه .
روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم والسبع المثانی ، آلوسی ، ج7 ، ص456 ، ط الأولی ، دار الكتب العلمیه ، بیروت ، 1422 هـ .
عمر بن عبد العزیز ، زمانی كه به خلافت رسید ،‌ احسان و نیكوكاری را به جای ناسزاگویی به علی (علیه السلام) قرار داد وزنده كرد، بنی امیه كه غضب خداوند بر آن‌ها باد ، در پایان خطبه‌ های نماز جمعه تا زمان عمر بن عبد العزیز به علی (علیه السلام) ناسزا می‌گفتند كه این از بهترین آثار و افتخار عمر بن عبد العزیز به شمار می‌رود .
ابن خلدون در تاریخش تصریح می‌كند :
وكان بنو أمیه یسبون علیا فكتب عمر إلى الآفاق بترك ذلك .
تاریخ ابن خلدون ، ج3 ، ص75 .
بنی امیه به علی (علیه السلام) ناسزا می‌گفتند تا این كه عمر بن عبد العزیز به تمام سرزمین‌ها نامه نوشت و دستور به ترك آن داد .
شیخ محمد بن علی ، مشهور به ابن العمرانی در الإنباء فی تاریخ الخلفاء می‌نویسد :
وكان بنی امیه كلهم یلعنون علیا ـ صلوات الله علیه وسلامه ـ علی المنبر ، فمذ ولی عمر بن عبد العزیز قطع تلك اللعنه .
الإنباء فی تاریخ الخلفاء ، ابن العمرانی ، ص51 ، ط الأولی ، دار الآفاق العربیه ، مصر ، 1419 هـ .
تمامی بنی امیه ، علی (علیه السلام) را بر فراز منبرها لعن می‌كردند ، تا زمانی كه عمر بن عبد العزیز به حكومت رسید و دستور به ترك آن داد .
شهاب الدین احمد بن عبد الوهاب نویری در نهایه الأرب فی فنون الأدب در فصل بیعت عمر بن عبد العزیز می‌نویسد :
وكان من أول ما ابتدأ به عمر بن عبد العزیز أن ترك سب علی بن أبی طالب رضی الله عنه على المنابر، وكان یسب فی أیام بنی أمیه إلى أن ولی عمر فترك ذلك .
نهایه الأرب فی فنون الأدب ، النویری ، ج21 ، ص216 ، ط الأولی ، دار الكتب العلمیه ، بیروت ، 1424 هـ .
نخستین كاری كه عمر بن عبد العزیز انجام داد ، این بود كه ناسزاگویی به علی بن أبی طالب (علیه السلام) را بر فراز منبرها ترك كرد ، در زمان بنی امیه علی (علیه السلام) را سب می‌كردند ؛ اما هنگامی كه عمر بن عبد العزیز خلیفه شد ، آن را ترك كرد .
حافظ جلال الدین سیوطی در تاریخ الخلفاء می گوید :
كان بنو أمیه یسبون علی بن أبی طالب فی الخطبه فلما ولی عمر ابن عبد العزیز أبطله وكتب إلى نوابه بإبطاله .
تاریخ الخلفاء ، السیوطی ، ص194 ، ط الأولی ، مصر ، دار الفجر للتراث ، 1420 هـ .
بنی امیه ، به علی بن أبی طالب (علیه السلام) در خطبه‌های نماز دشنام می‌دادند ؛ اما هنگامی كه عمر بن عبد العزیز به خلافت رسید ، این عمل را ترك كرد و به فرماندارانش دستور ترك آن را داد .
و نیز ابن أثیر در تاریخش می‌نویسد :
كان بنو أمیه یسبون أمیر المؤمنین علی بن أبی طالب علیه السلام إلى أن ولی عمر بن عبد العزیز فترك ذلك وكتب إلى العمال فی الآفاق بتركه .
الكامل فی التاریخ ، حوادث سال 99 هـ ، ج5 ، ص42 .
بنی امیه به علی دشنام می دادند ؛ تا زمانی که عمر بن عبد العزیز به حکومت رسیده این کار را ترک نمود و به نقاط مختلف بخشنامه کرد که این کار را ترک کنند .
خیر الدین زركلی در كتاب الأعلام ، در ترجمه عمر بن عبد العزیز می‌نویسد :
وولی الخلافه بعهد من سلیمان سنه 99 ه‍ ، فبویع فی مسجد دمشق . وسكن الناس فی أیامه ، فمنع سب علی بن أبی طالب ( وكان من تقدمه من الأمویین یسبونه على المنابر ) .
الأعلام ، خیر الدین الزركلی ، ج 5 ، ص50 .
عمر بن عبد العزیز ، در سال 99 هـ بعد از سلیمان خلافت را به دست گرفت ، مردم در مسجد دمشق با وی بیعت كردند ، مردم در زمان وی آرام بودند ، پس وی از ناسزاگویی به علی بن أبی طالب (علیه السلام) كه حاكمان پیش از وی از بنی امیه بر فراز منبرها انجام می دادند ، جلوگیری كرد .
مغیره بن شعبه و سبّ امیر المؤمنین :
خوارزمی ، مورخ مشهور اهل سنت در مقتل الحسین (علیه السلام) می‌نویسد :
در جلسه‌ ای كه در حضور معاویه و امام حسن علیه السلام ، برگذار شده بود ، طرفداران بنی‌ امیه ، یكی یكی برخواستند و هر چه از دهانشان خارج شد ، نثار امام (علیه السلام) كردند تا این كه مغیره بن شعبه لعنه الله علیه برخواست و این چنین سخن گفت :
إن علیاً ناصب رسول الله صلی الله علیه وسلم فی حیاته ، وأجلب علیه قبل موته وأراد قتله ، فعلم ذلك من أمره رسول الله ، ثم كره أن یبایع أبا بكر حتی أتی به قوداً ، ثم نازع عمر حتی همّ أن یضرب عنقه ، ثم طعن علی عثمان حتی قتله ، و قد جعل الله سلطاناً لولی المقتول فی كتابه المنزل ، فمعاویه ولی المقتول بغیر حق ، فلو قتلناك وأخاك كان من الحق ، فو الله ما دم ولد علی عندنا بخیر من دم عثمان ، و ما كان الله لیجمع فیكم الملك مع النبوه .
مقتل الحسین ، ج1 ،‌ ص170 .
علی (علیه السلام) در زمان حیات پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) با وی دشمنی ورزید [نعوذ بالله] و قبل از مرگش اراده كشتن پیامبر را داشت ، و رسول خدا از این قضیه آگاه شد . پس از رحلت پیامبر ، با ابوبكر بیعت نكرد تا او را به اجبار آوردند ، با عمر از درِ ستیز وارد شد كه نزدیك بود عمر گردنش را بزند ، از عثمان بدگویی كرد تا او را به قتل رسانید ؛ ولی خدا در قرآن برای هر كشته‌ای ولی و خونخواهی قرار داده است ،‌ و معاویه ولی عثمان بود ؛ پس اگر تو و برادرت را بكشیم سزاوار خواهد بود ، به خدا سوگند خون فرزندان علی نزد ما از خون عثمان بهتر نیست ،‌ خداوند پادشاهی و نبوت را در شما قرار نداده است .
و ابن خلدون در تاریخش می‌نویسد :
كان المغیره بن شعبه أیام امارته على الكوفه كثیرا ما یتعرض لعلى فی مجالسه وخطبه ویترحم على عثمان ویدعو له .
تاریخ ابن خلدون ، ص603 .
مغیره بن شعبه در زمان حكومتش در كوفه در خطبه‌ها و مجالسش از علی بدگویی می‌كرد و برای عثمان تقاضای مغفرت می نمود.
و ذهبی در سیر اعلام النبلاء می‌نویسد :
كان المغیره ینال فی خطبته من علی ، وأقام خطباء ینالون منه .
سر اعلام النبلاء ، ج3 ، ص31 .
مغیره در خطبه‌هایش از علی (علیه السلام) بدگویی می‌كرد ، و خطیبانی را می‌گماشت كه از آن حضرت بدگویی كنند .
مروانی‌ها و ناسزاگویی به امیر المؤمنین (علیه السلام)
ابن عساكر در تاریخ مدینه دمشق و احمد بن حنبل در العلل می‌نویسد :
عن ابن عون عن عمیر بن إسحاق قال كان مروان بن الحكم أمیرا علینا ست سنین فكان یسب علیا كل جمعه على المنبر ثم عزل فاستعمل سعید بن العاص سنتین فكان لا یسبه ثم عزل وأعید مروان فكان یسبه فقیل یا حسن ألا تسمع ما یقول هذا فجعل لا یرد شیئا قال وكان حسن یجئ یوم الجمعه فیدخل فی حجره النبی ( صلى الله علیه وسلم ) فیقعد فیها فإذا قضیت الخطبه خرج فصلى ثم رجع إلى أهله .
تاریخ مدینه دمشق ، ج57 ، ص243 و العلل ، احمد بن حنبل ، ج3 ، ص176 .
عمیر بن اسحاق می‌گوید : مروان حكم در مدت شش سالی كه بر ما حكومت می‌كرد ، هر جمعه در منبرش علی (علیه السلام) را سبّ می‌كرد ، سپس او را عزل كردند و به مدت دو سال سعید بن عاص والی شد و جای مروان را گفت ؛ ولی او علی (علیه السلام) را سبّ نمی‌كرد . به همین جهت عزل شد و مروان دوباره برگشت و بر ما والی شد و سبّ علی (علیه السلام) را شروع كرد . به امام مجتبی (علیه السلام) گفتند : مگر نمی شنوی كه چه می‌گوید؟ امام اعتنا نمی‌كرد . آن حضرت روز جمعه به مسجد می‌آمد و به دورن حجره پیامبر می رفت و همان جا می نشست ، پس از اتمام خطبه جمعه بیرون می‌آمد و نمازش را می‌خواند و به منزلش برمی‌گشت .
سیوطی در تاریخ الخلفاء می نویسد :
عن عمیر بن إسحاق قال: كان مروان أمیراً علینا فكان یسب علیاً كل جمعه على المنبر وحسن یسمع فلا یرد شیئاً ثم أرسل إلیه رجلا یقول له بعلی وبعلی وبعلی وبك وبك وما وجدت مثلك إلا مثل البغله یقال لها من أبوك؟ فتقول أمی الفرس فقال له الحسن: أرجع إلیه فقل له إنی والله لا أمحو عنك شیئاً مما قلت بأن أسبك ولكن موعدی وموعدك الله .
تاریخ الخلفاء ، ترجمه امام حسن علیه السلام .
از عمیر بن بن اسحاق نقل شده است كه گفت : فرمانده و امیر بر ما مروان حكم بود كه در هر جمعه‌ بر فراز منبر علی (علیه السلام) سبّ و لعن می‌كرد ، فرزندش امام حسن می‌شنید ؛‌ ولی سخنی نمی‌گفت ، مروان كسی را فرستاد كه در حضور امام از خودش و پدرش بدگویی كرد و گفت : مانند تو نیافتم مگر استر و اسب ، از او پرسیدند پدرت كیست ؟ گفت : اسب . امام مجتبی (علیه السلام) فرمود : برو به مروان بگو من پاسخی نمی‌ دهم و همانند تو فحش نمی‌ دهم تا آثار خطا و گناهانت محو شود ؛ بلكه دیدار و وعده من و تو قیامت در محضر خداوند است .
لكنت زبان ، هنگام ناسزاگویی به امیر المؤمنین (علیه السلام) :
ابن أثیر وبلاذری به نقل از عبد الله بن عبید الله می‌نویسند :
وكان أبی إذا خطب فنال من علی رضی الله عنه تلجلج فقلت یا أبت إنك تمضی فی خطبتك فإذا أتیت على ذكر علی عرفت منك تقصیرا ؟ قال : أو فطنت لذلك ؟ قلت : نعم . فقال یا بنی إن الذین حولنا لو یعلمون من علی ما نعلم تفرقوا عنا إلى أولاده .
الكامل فی التاریخ ، حوادث سال 100 هـ ، ج5 ، ص42 و انساب الأشراف ، ج8 ، ص195 .
پدرم هرگاه خطبه می‌خواند و در آن می خواست از علی (علیه السلام) بدگویی كند ، زبانش می‌گرفت ، پرسیدم :چرا در خطبه‌ ات وقتی كه از علی (علیه السلام) می‌خواهی سخن بگویی كلام و سخنت نارسا می‌شود؟ گفت : تو این موضوع را فهمیده‌ای؟ گفتم : آری ، گفت : فرزندم! اگر آن‌ چه از فضائل علی (علیه السلام) ما می‌ دانیم ، این مردم بدانند از اطراف ما پراكنده شده و به فرزندان علی روی خواهند آورد .
علی (علیه السلام) را در منابر شرق و غرب عالم لعن می‌كردند :
یاقوت حموی ، تاریخ نویس مشهور اهل سنت می‌نویسد :
لعن علی بن أبی طالب ، رضی الله عنه ، على منابر الشرق والغرب ... منابر الحرمین مكه والمدینه .
معجم البلدان ، ج3 ، ص191 .
علی (علیه السلام) را بر منبرهای‌ها شرق و غرب و منبرهای مكه و مدینه لعن می‌كردند .
ناسزا گویی به علی (علیه السلام) بر فراز هفتاد هزار منبر :
زمخشری ، مفسر و ادیب نام‌آور اهل سنت می‌نویسد :
إنّه كان فى أيّام بنى اميّه أكثر من سبعین ألف منبر یلعن علیها علىّ بن أبى طالب بما سنّه لهم معاویه من ذلك.
ربیع الأبرار ، ج 2 ، ص186 و النصایح الكافیه ، محمد بن عقیل ، ص79 به نقل از سیوطی .
در زمان بنو امیه ، بیش از هفتاد هزار منبر وجود داشت كه در آن علی (علیه السلام) به پیروی از سنتی كه معاویه بنا كرده بود ، لعن می‌ شد .
تواتر اخبار ناسزاگویی بنی امیه :
شیخ محمود سعید بن ممدوح ، بعد از نقل روایات و نصوصی در وقائع سبّ امیر المؤمنین (علیه السلام) می‌گوید :
الآثار فی هذه الجریمه البشعه وأخبارها الشنیعه متواتره ، وهذه عظیمه تصغر عندها العظائم ، وجریمه تصغر عندها الجرائم وشنیعه تتلاشی أمام بشاعتها الشنائع .
غایه التبجیل ، محمود سعید ، ص283 ، ط الأولی ، مكتبه الفقیه ، الإمارات ، 1425 هـ .
دلایل و شواهد بر این گناه و خطای زشت بی‌شمار و متواتر است . ومی توان گفت كه این جنایت خشن به اندازه‌ای سنگین است كه دیگر جنایات بزرگ در برابرش كوچك و غیر قابل دیدن است .
ناسزا گویی به اهل بیت علیهم السلام برای تقرب به دشمنان آنان :
قال أخبرنا مالك بن إسماعیل قال حدثنا سهل بن شعیب النهمی وكان نازلا فیهم یؤمهم عن أبیه عن المنهال یعنی بن عمرو قال دخلت على علی بن حسین فقلت كیف أصبحت أصلحك الله فقال ما كنت أرى شیخا من أهل المصر مثلك لا یدری كیف أصبحنا فأما إذ لم تدر أو تعلم فسأخبرك أصبحنا فی قومنا بمنزله بنی إسرائیل فی آل فرعون إذ كانوا یذبحون أبناءهم ویستحیون نساءهم وأصبح شیخنا وسیدنا يُتقرب إلى عدونا بشتمه أو سبه على المنابر .
الطبقات الكبری ، محمد بن سعد ، ج 5 ، ص220 و تهذیب الكمال ، مزی ، ج 20 ، ص400 ترجمه امام علی بن الحسین و المنتخب من ذیل المذیل ، محمد بن جریر طبری ، ص120 .
منهال بن عمرو می گوید : به نزد علی بن الحسین (امام سجاد علیه السلام) رفتم و عرضه داشتم : چگونه صبح کردید (حال شما چگونه است) خداوند کار شما را اصلاح نماید ؛ فرمودند : گمان نمی کردم که بزرگی از بزرگان شهر نداند حال ما چگونه است ؛ حال که نمی دانی برای تو خواهم گفت : ما در بین قوم خویش ، مانند بنی اسرائیل در بین فرعونیان شده ایم ؛ که فرزندانشان را می کشتند و زنانشان را زنده می گذاشتند ؛ و به خاطر نزدیکی به دشمنان ما ، بر روی منبر ها از بزرگ و سرور ما (علی بن ابی طالب) بدگویی کرده به ایشان جسارت می کنند .
نقل فضائل امیر المؤمنین (علیه السلام) با سبّ آن حضرت جمع نمی‌شود :
امام محمد بن ابراهیم الوزیر الیمانی ، در هنگام نقل فضائل جماعتی از روات و محدثین می‌نویسد:
روایتهم لفضائل علی علیه السلام وفضائل أهل البیت فی أیام بنی امیه وهو علیه السلام ـ حاشا مع ذلك ـ يُلعنُ علی المنابر ولا یروی فضائله إلا من خاطر بروحه .
العواصم والقواسم فی الذب عن سنه أبی القاسم ، ابن الوزیر ، ج2 ،‌ ص400 ، ط الثالثه ، مؤسسه الرساله ، بیروت ، 1415 هـ .
سخن گفتن از فضائل علی و اهل بیت (علیهم السلام) در زمان بنی امیه و سلطنت آنان امری غیر ممكن و متتضاد بود ؛ چرا كه بنی امیه وی را بر فراز منبرها لعن می‌كردند و نقل فضائل با سبّ و لعن جمع نمی‌شود .
بنی امیه ، سزاوار سرزنش :
دكتر فرحان المالكی می‌گوید :
فبنو أمیه اذن یستحقون الذم لأنهم لم یغسموا ألسنتهم فی البحث فقط ، وإنما تجاوزوا ذلك إلی اللعن علی المنابر وسفك الدماء ، و فرضوا هذا الظلم علی الأمه حتی جاءت الأجیال تعتقد أنهم مأجورون علی هذا !
مع سلیمان العلوان فی معاویه ، ص35 .
پس به همین جهت بنی امیه سزاوار سرزنش و مذمت هستند ؛ زیرا آنان فقط به بد گویی علی (علیه السلام) اكتفا نكردند ؛ بلكه بر بالای منبر‌ها علی (علیه السلام) را لعن كرده و به خونریزی و كشتار اهل بیت (علیهم السلام) و یارانش دست زدند و این ستم را بر همه امت لازم و واجب دانستند تا آن جا كه نسل‌های بعد آن‌ها را به خاطر این عمل مأجور دانستند .
استواری حكومت بنی امیه با ناسزاگویی به امیر المؤمنین علیه السلام :
ابن عساكر ، به نقل از امام سجاد علیه السلام می‌نویسد :
قال مروان بن الحكم ما كان فی القوم أحد أدفع عن صاحبنا من صاحبكم یعنی علیا عن عثمان قال قلت فما لكم تسبونه على المنبر قال لا یستقیم الأمر إلا بذلك.
تاریخ مدینه دمشق ، ج42 ، ص 438 و الصواعق المحرقه ، ابن حجر هیثمی ، ص 33 و النصائح الكافیه ، محمد بن عقیل ، ص 114 از دار قطنی و شرح نهج البلاغه ، ج13 ، ص220 .
مروان بن حکم به من گفت که در میان مردمان کسی نبود که از صاحب ما (عثمان) مانند صاحب شما (علی) دفاع کند ؛ گفتم : پس برای چه از او بر روی منبر ها بدگویی می کنید؟ گفت : حکومت به جز این راه پا بر جا نمی ماند .
و بلاذری می‌ نویسد :
قال مروان لعلی بن الحسین : ما كان أحد أكف عن صاحبنا من صاحبكم . قال : فلم تشتمونه على المنابر ؟ ! ! قال : لا یستقیم لنا هذا إلا بهذا ! ! .
أنساب الأشراف ، ص 184.
مروان به علی بن الحسین گفت : کسی نبود که مانند صاحب شما از صاحب ما دفاع کند ؛ علی بن الحسین پاسخ داد : پس چرا او را بر روی منبر ها لعن می کنید ؟ گفت : کار ما جز با این کار برجا نمی ماند .
تحریف روایت منزلت :
خطیب بغدادی در تاریخ بغداد می‌نویسد :
قال إسماعیل بن عیاش: رافقت حریزا من مصر الى مكه فجعل یسب علیا ویلعنه، وقال لی: هذا الذی یرویه الناس ان النبی (ص) قال لعلی: «انت منی بمنزله هارون من موسى» حق، ولكن اخطا السامع.
قلت: فما هو ؟ قال: إنّما هو: «أنت منی‏بمكان قارون من موسى»، قلت: عمّن ترویه؟ قال: سمعت الولید بن عبد الملك یقوله على المنبر.
تاریخ بغداد ، ج8 ، ص262 و تاریخ مدینه دمشق ، ج12 ،‌ص349 و تهذیب الكمال ، مزی ، ج5 ، ص577 و تهذیب التهذیب ، ابن حجر ، ج2 ، ص209 و تاریخ الإسلام ، ذهبی ، ج10 ، ص 122 و میزان الاعتدال ، ذهبی ، ج3 ، ص389 شماره : 6894.
اسماعیل بن عیاش گفته است : با حریز از مصر تا مکه همراه بودم ؛ پس از علی بد گفته و حضرت را لعن می کرد ؛ و به من گفت : این روایتی که برای مردم نقل می کنی که پیامبر ( صلی الله علیه وآله وسلم ) به علی به می گفت : «جایگاه تو نسبت به من مانند جایگاه هارون نسبت به موسی است » این سند درست است اما شنونده اشتباه کرده است !!!
گفتم پس درست آن چیست ؟ گفت : پیغمبر گفته اند « جایگاه تو نسبت به من مانند جایگاه قارون نسبت به موسی است»!!! ؛ گفتم این را از چه کسی نقل می کنی ؟ گفت : این را از ولید بن عبد الملک شنیده ام که آن را بالای منبر می گفت !!!
تهمت خیانت به امیر المؤمنین علیه السلام:
سمهودی در وفاء الوفاء می‌نویسد :
حدثنا هارون ابن عبد الملك بن الماجشون أن خالد بن الولید بن الحارث بن الحكم بن العاص وهو ابن مطیره قام على منبر رسول الله صلى الله علیه وآله وسلم یوم الجمعه فقال : لقد استعمل رسول الله على ابن ابى طالب رضى الله تعالى عنه وهو یعلم أنه خائن ، ولكن شفعت له ابنته فاطمه رضى الله عنها .
وداود بن قیس فی الروضه فقال : أس أی یسكته .
قال : فمزّق الناس قمیصا كان علیه شقائق حتى وتروه وأجلسوه وحذراً علیه منه، وقال رأیت كفاً خرجت من القبر قبر رسول اللّه صلّى اللّه علیه وآله وهو یقول: كذبت یا عدوّ اللّه كذبت یا كافر، مراراً.
وفاء الوفاء بأخبار دار المصطفى ، ج4 ، ص 356 و ینابیع الموده ،‌ ج2 ،‌ ص372 ، به نقل از أبی الحسن یحیى در كتاب أخبار المدینه .
حارث بن حكم بن عاص ( فرزند مطیره) در روز جمعه بر روی منبر رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم ایستاده و گفت : رسول خدا علی بن ابی طالب را به کار گمارد با این که می دانست او خیانت کار است ؛ اما دخترش فاطمه واسطه او برای این کار شد .
داوود بن قیس نیز در مسجد رسول خدا بود : پس به او اشاره کرد که ساکت باش .
اما مردم پیراهنی را که بر تن او (خالد بن ولید) بود پاره کردند تا اینکه او را لخت کرده و نشاندند اما بر وی نگران بودند ؛ پس دستی از قبر رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم بیرون آمده و می گفت : ای دشمن خدا دروغ گفتی ای کافر و چندین بار این کلام را تکرار کرد .
تهمت ارتداد به امیر المؤمنین علیه السلام:
ابن أبی الحدید شافعی در شرح نهج البلاغه ، ج4 ، ص 63 به نقل از استادش ابو جعفر اسكافی می‌نویسد :
أن معاویه وضع قوما من الصحابه وقوما من التابعین على روایه أخبار قبیحه فی علی علیه السلام ، تقتضی الطعن فیه والبراءه منه ، وجعل لهم على ذلك جعلا یرغب فی مثله ، فاختلقوا ما أرضاه ، منهم أبو هریره وعمرو بن العاص والمغیره بن شعبه ، ومن التابعین عروه بن الزبیر .
معاویه ، گروهی از صحابه و تابعین را گماشت تا روایات و احادیث دروغینی كه بیانگر نقض و بیزاری جستن از علی (علیه السلام) باشد ، بسازند . و حقوقتی هم برای آنان مقرر كرد كه از این افراد ابوهریره ، عمروعاص ،‌ مغیره بن شعبه ، از اصحاب و عروه بن زبیر از تابعان می باشد .
بعد در ادامه می‌نویسد :
روى الزهری أن عروه بن الزبیر حدثه ، قال : حدثتنی عائشه قالت : كنت عند رسول الله إذ أقبل العباس وعلى ، فقال : یا عائشه ، إن هذین یموتان على غیر ملتی أو قال دینی .
زهری روایت كرده است كه عروه بن زبیر برای او نقل كرد كه عایشه به من گفت : من پیش رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) بودم ، در همان عباس و علی علیه السلام وارد شد . رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود : " ای عایشه ! این دو نفر در حالی از دنیا می‌ رود كه بر غیر ملت و یا دین من هستند " .
عباس و علی (علیه السلام) از اهل آتش هستند !
ابن أبی الحدید شافعی می‌نویسد :
وروى عبد الرزاق عن معمر ، قال : كان عند الزهری حدیثان عن عروه عن عائشه فی علی علیه السلام ، فسألته عنهما یوما ، فقال : ما تصنع بهما وبحدیثهما ! الله أعلم بهما ، إنی لأتهمهما فی بنی هاشم . قال : فأما الحدیث الأول ، فقد ذكرناه ، وأما الحدیث الثانی فهو أن عروه زعم أن عائشه حدثته ، قالت : كنت عند النبی صلى الله علیه وسلم إذ أقبل العباس وعلى ، فقال : ( یا عائشه ، إن سرك أن تنظری إلى رجلین من أهل النار فانظری إلى هذین قد طلعا ) ، فنظرت ، فإذا العباس وعلی بن أبی طالب .
عبد الرزاق از معمر نقل كرده است كه گفت : نزد زهری دو حدیث به نقل از عروه و از عایشه در باره علی وجود داشت ، و لذا من از وی درباره آن دو حدیث سؤال كردم ، گفت : با این دو حدیث و راویان آن چه كار بكنم ، خدا از آن دو نفر آگاه‌تر است ، من رابطه این دو نفر را با به بنی هاشم خوب نمی‌دانم .
اما حدیث اول كه گذشت (روایت قبلی) و اما حدیث دوم این است كه : عروه می‌گوید : از عایشه شنیدم كه گفت : نزد رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) بودم ، فرمود : ای عایشه ! اگر دوست داری دو نفر از اهل آتش را ببینی ، پس به این دو نفر بنگر ، نگاه كردم دیدم عباس و علی وارد شدند .
علی (علیه السلام) سبب بروز فاجعه در مدینه :
ابن أبی الحدید به نقل از استادش ابوجعفر اسكافی می‌نویسد :
لما قدم أبو هریره العراق مع معاویه عام الجماعه ، جاء إلى مسجد الكوفه ، فلما رأى كثره من استقبله من الناس جثا على ركبتیه ، ثم ضرب صلعته مرارا ، وقال : یا أهل العراق ، أتزعمون أنى أكذب على الله وعلى رسوله ، وأحرق نفسی بالنار ! والله لقد سمعت رسول الله صلى الله علیه وآله یقول : ( إن لكل نبی حرما ، وإن حرمی بالمدینه ، ما بین عیر إلى ثور ، فمن أحدث فیها حدثا فعلیه لعنه الله والملائكه والناس أجمعین ) ، وأشهد بالله أن علیا أحدث فیها : فلما بلغ معاویه قوله أجازه وأكرمه وولاه إماره المدینه .
شرح نهج البلاغه ، ج4 ، ص67 .
وقتی ابو هریره در سال خشکسالی همراه با معاویه به عراق آمد ، به مسجد کوفه آمده و وقتی که جمعیت زیاد استقبال کننده از خویش را دید ، دوزانو نشسته و سپس چند بار دست بر سر کچل خویش کشیده و گفت : ای اهل عراق ؛ آیا گمان دارید که من به خدا و رسول خدا دروغ می بندم و خود را با آتش می سوزانم؟ قسم به خدا از رسول خدا صلی الله علیه (وآله) وسلم شنیدم که می گفت : هر پیامبری حرمی دارد و حرم من مدینه است ؛ از بین منطقه عیر تا ثور ؛ پس هر کس که در آن سبب بروز فاجعه شود لعنت خداوند ملائکه و همه مردمان بر او باد ؛ و خدا را شاهد می گیرم که علی در مدینه سبب بروز فاجعه شده است !!!
وقتی که این خبر به معاویه رسید ، او را جایزه داده و گرامی داشته و او را حاکم بر مدینه قرار داد .
چهار صد هزار درهم جایزه جعل حدیث در مذمت امیر المؤمنین علیه السلام:
ابن أبی الحدید به نقل از استادش ابوجعفر اسكافی می‌نویسد :
أن معاویه بذل لسمره بن جندب مائه ألف درهم حتى یروی أن هذه الآیه نزلت فی علی ( ع ) ( ومن الناس من یعجبك قوله فی الحیاه الدنیا ویشهد الله علیما فی قلبه وهو ألد الخصام . وإذا تولى سعى فی الارض لیفسد فیها ویهلك الحرث والنسل والله لا یحب الفساد ) . وأن الآیه الثانیه نزلت فی ابن ملجم وهی قوله تعالى : ( ومن الناس من یشری نفسه ابتغاء مرضاه الله ) فلم یقبل ، فبذل له مائتی ألف درهم ، فلم یقبل ، فبذل له أربعمائه ألف درهم فقبل .
إستجاب لمعاویه جمع من الصحابه والتابعین ، فأصابوا من دنیا معاویه العریضه . وخالفه آخرون ، فأصابهم التشرید والتقتیل ، ووقعت بین الطرفین معارك ضاریه كانت نتائجها آلاف الاحادیث الموضوعه التی ورثناها الیوم من جانب ، ومن جانب آخر آلاف الضحایا البریئه من خیار المسلمین . وكان سمره هذا ممن امتثل أوامر معاویه ، فأصاب الامره فی البصره فأسرف فی قتل من خالفه
شرح نهج البلاغه ،‌ ج4 ، ص 73 .
معاویه به سمره بن جندب صد هزار درهم داد تا اینکه روایتی جعل کند که این آیه که « ومن الناس من یعجبک قوله ...» در مورد علی نازل شده است و نیز آیه « ومن الناس من یشری نفسه ...» در مورد ابن ملجم ؛ اما او قبول نکرد ؛ پس چهارصد هزار درهم دیگر به او داد و او قبول کرد .
عده ای از مهاجرین و انصار ، به در خواست معاویه پاسخ مثبت دادند و از دنیای بزرگ معاویه بهره مند شدند ؛ اما عده ای دیگر با او مخالفت کردند ، و دچار تبیعد و کشتار شدند ؛ و بین دو گروه درگیری های سختی درگرفت که نتیجه آن از یک سو هزاران روایت جعلی بود که ما آن ها را به ارث برده ایم ؛ و از سوی دیگر هزاران قربانی بی گناه از خوبان مسلمانان ؛ این سمره که در مورد او گفتیم از کسانی بود که دستور معاویه را اطاعت کرد ، پس به حکومت بصره رسیده و در کشتن مخالفینش خونریزی بسیار کرد .
نزول آیه «تولی كبره» در مذمت علی (علیه السلام)
عن الزهری قال كنت عند الولید بن عبدالملك فتلا هذه الآیه والذی تولى كبره منهم له عذاب عظیم قال نزلت فی علی بن أبی طالب كرم الله وجهه قال الزهری أصلح الله الأمیر لیس كذا أخبرنی عروه عن عائشه رضی الله تعالى عنها قال وكیف أخبرك قال أخبرنی عروه عن عائشه رضی الله تعالى عنها أنها نزلت فی عبدالله بن أبی سلول المنافق .
حلیه الأولیاء ، ابونعیم اصفهانی ، ترجمه زهری ، ج3 ، ص369 .
از زهری روایت شده است که گفت : نزد ولید بن عبد الملک بودم ؛ پس این آیه را خواند که « والذی تولی کبره منهم له عذاب عظیم » گفت : این آیه در مورد علی نازل شده است ؛ زهری گفت : خداوند گره از کار امیر بگشاید ؛ اینچنین نیست ؛ عروه در این زمینه از عایشه برای من روایت کرده است ؛ ولید گفت : چه گفته است ؟ پاسخ داد : او گفته است که در مورد عبد الله بن أبی سلول منافق نازل شده است .
كشتن هر كودكی كه نامش علی باشد :
دشمنی با امیر المؤمنین علیه السلام تا جایی ادامه یافت كه نامگذاری به نام آن حضرت در جامعه ممنوع شد و هر كس نامش علی بود ، كشته می‌شد . مزی در تهذیب الكمال و ذهبی در سیر اعلام النبلاء می‌نویسند :
وقال سلمه بن شبیب سمعت أبا عبد الرحمن المقرئ یقول كانت بنو أمیه إذا سمعوا بمولود اسمه علی قتلوه فبلغ ذلك رباحا فقال هو علی وكان یغضب من علی ویجرح على من سماه به .
تهذیب الكمال ، ج20 ،‌ص 429 ، ترجمه علی بن رباح و سیر أعلام النبلاء ، ج5 ، ص102 و ج7 ، ص412 .
بنی امیه وقتی می شنیدند که نوزادی نامش علی است او را می کشتند ؛ این خبر به رباح رسید ؛ كه نام او علی بود ؛ اما از نام علی بدش می آمد و کسی را که او را به این نام صدا می زد زخمی می کرد .
این سنت زشت تا جایی ادامه یافت كه هر كس نامش «علی» بود ، از نامش خجالت می‌كشید . ابن حجر عسقلانی در لسان المیزان می‌نویسد :
علی بن الجهم السلمی: ... مشهوراً بالنصب كثیراً الحط على علی وأهل البیت وقیل أنه كان یلعن أباه لم سماه علیاً .
لسان المیزان ، ج4 ، ص 210 .
علی بن جهم سلمی : ... مشهور به دشمنی با اهل بیت است ؛ و بسیار بر علی و اهل بیت خورده می گرفت ؛ و پدر خودش را نفرین می کرد که چرا او را علی نامگذاری کرده است .
كشتن و زندانی كردن شیعیان در تمامی شهرها :
ابن أبی الحدید شافعی در شرح نهج البلاغه می‌نویسد :
أنّ أبا جعفر محمد بن على الباقر علیه السلام قال لبعض أصحابه: یا فلان! ما لقینا من ظلم قریش إيّانا وتظاهرهم علینا، وما لقی شیعتنا ومحبّونا من الناس ... فقتلت شیعتنا بكلّ بلده، وقطعت الأیدى والأرجل على الظنّه، وكان من یذكر بحبّنا والانقطاع إلینا، سُجن، أو نُهب ماله، أو هُدمت داره.
شرح نهج البلاغه ، ج11 ، ص43 .
ابو جعفر محمد بن علی باقر ( امام محمد باقر) علیه السلام به یکی از یاران خویش فرمودند : ای فلانی ؛ ما از ظلم قریش نسبت به خودمان و دشمنی ایشان با ما چه ها کشیدیم ! و شیعیان ما و دوست داران ما در بین مردم نیز چه ها کشیده اند ! ... پس شیعیان ما را در هر شهری کشتند ؛ و دست ها و پاها را به خاطر اتهام ( به شیعه بودن ) قطع کردند . و هر کس که مشهور به دوست داشتن ما و ارتباط با ما بود زندانی می شد و یا مال او به غارت می رفت و یا خانه اش ویران می گشت .
و نیز ابن أبی الحدید می‌نویسد :
كتب معاویه نسخه واحده الى عماله بعد عام المجاعه أن برئت الذمه ممن روى شیئا من فضل ابى تراب واهل بیته فقامت الخطباء فی كل كوره وعلى كل منبر یلعنون علیا ویبرءون منه ویقعون فیه وفی أهل بیته وكان أشدّ الناس بلاء حینئذ أهل الكوفه؛ لكثره من بها من شیعه على علیه السلام، فاستعمل علیهم زیاد بن سميّه وضمّ إلیه البصره فكان یتتبّع الشیعه وهو بهم عارف لأنّه كان منهم أيّام على علیه السلام، فقتلهم تحت كلّ حجر ومدر، وأخافهم، وقطع الأیدى والأرجل، وسمل العیون، وصلبهم على جذوع النخل وطرفهم وشرّدهم عن العراق، فلم یبق بها معروف منهم.
شرح نهج البلاغه ، ج11 ، ص 44 و النصایح الكافیه ، محمد بن عقیل ، ص 72 .
معاویه بعد از سال خشکسالی ، نامه ای به یکی از کارگزاران خویش نوشت که هرکس که چیزی از فضیلت های ابو تراب ( امیر مومنان علی علیه السلام ) و خاندان او را نقل کند ، در مقابل او هیچ گونه مسئولیتی شما را تهدید نمی کند ( هرچه با وی کردید جایز است ) ؛ پس سخنرانان در هر منطقه و بر هر منبری علی را لعن کرده واز او بیزای می جستند و به او و اهل بیت او دشنام می دادند ؛ و بیچاره ترین مردمان در آن زمان مردم کوفه بودند ؛ زیرا شیعه علی علیه السلام در آن شهر زیاد بود ؛ پس معاویه زیاد بن سمیه را حاکم بر آنجا قرار داده و بصره را نیز تحت امر او قرار داد ؛ او به دنبال شیعیان می گشت – او شیعیان را می شناخت ، زیرا در زمان خلافت علی علیه السلام از طرفداران او بود – پس ایشان را حتی در زیر هر سنگ و کلوخی پیدا کرده و می کشت ؛ و یا تهدید می کرد ؛ و دست ها و پا ها را جدا کرده و چشم ها را کور می نمود ؛ و ایشان را بر تنه های درخت خرما به دار می کشید ؛ و یا از عراق بیرون می کرد ؛ تا جایی که کسی از شیعیان شناخته شده در عراق باقی نماند .
سزای مقاومت كنندگان در برابر ناسزاگویی به امیر المؤمنین علیه السلام :
در دوران بنی امیه ، نه تنها خود آن‌ها امیر المؤمنین علیه السلام را در منابر و خطبه‌های نماز جمعه لعن می‌كردند ؛ بلكه حتی اگر كسی از این كار امتناع می كرد و به امیر المؤمنین ناسزا نمی‌گفت ، او را مورد اذیت و آزار قرار می‌دادند ؛ تا جایی كه در بسیاری جان وی را نیز می‌گرفتند .
كشتن نسائی به خاطر نقل فضائل امیر المؤمنین علیه السلام :
نسائی ، از برجسته‌ترین علما و محدثین اهل تسنن است كه كتاب «سنن» وی یكی از صحاح سته اهل سنت به شمار می‌رود . مزی در ترجمه وی می‌گوید :
أحد الأئمّه المبرزین والحفّاظ المتقنین والأعلام المشهورین.
تهذیب الكمال ، ج1 ، ص329 .
او یكی از پیشوایان برجسته و حافظان استوار و بزرگان مشهور بود .
و ابن كثیر در باره او می‌گوید :
الإمام فی عصره ، والمقدم على أضرابه وأشكاله وفضلاء دهره ، رحل إلى الآفاق.
البدایه والنهایه ، ج11 ، ص123 .
پیشوای زمان خویش ، و کسی که بر هم شغلان و هم نظران و بزرگان زمان خویش پیشی گرفت ؛ و به شهر های مختلف مسافرت کرد .
وی كتابی دارد به نام خصائص امیر المؤمنین علی بن أبی طالب (علیه السلام) كه در آن فضائل امیر المؤمنین علیه السلام را نقل كرده است . انگیزه وی از تألیف این كتاب این بوده است كه وقتی وی وارد دمشق شد ، دید كه مردم از علی (علیه السلام) متنفر هستند و از آن حضرت بدگویی می‌كنند ، شروع به نوشتن این كتاب كرد ؛ چنانچه ابن كثیر سلفی می‌نویسد :
وأنه إنما صنف الخصائص فی فضل علی وأهل البیت ، لأنه رأى أهل دمشق حین قدمها فی سنه ثنتین وثلاثمائه عندهم نفره من علی .
البدایه‌ والنهایه ، ج11 ، ص141 .
او کتاب خصائص را در برتری علی و اهل بیت او نوشت ؛ زیرا او مردمان دمشق را در سال 302 دید که از علی نفرت دارند .
اما از آن جایی كه مردم دمشق به پیروی از همان سنتی كه معاویه پایه گذارش بود ، به بدگویی از امیر المؤمنین علیه السلام خو گرفته و با تنفر از آن حضرت بزرگ شده بودند ، نتوانستند تحمل كنند كه كسی در فضائل آن حضرت كتابی بنویسد ؛ اما در آن اثری از فضائل معاویه دیده نشود ؛ از این رو از نسائی خواستند كه در فضائل معاویه نیز كتابی بنویسد ؛ اما وقتی با مقاومت نسائی روبرو شدند ، چنان او را كتك زدند كه از دنیا رفت .
علامه ابن جوزی و بسیار دیگر از بزرگان اهل تسنن در سبب كشته شدن نسائی می‌گوید :
إنّ النسائی خرج من مصر فی آخر عمره إلى دمشق ، فسئل بها عن معاویه وما جاء فی فضائله ! فقال : لا یرضى رأسا برأس حتى یفضل ! فما زالوا یدفعون فی خصیتیه حتى أخرج من المسجد وحمل إلى الرمله أو مكه فتوفی بها .
المنتظم ، ج6 ، ص131 و تذكره الحفاظ ، ذهبی ، ج2 ، ص700 و سیر أعلام النبلاء ، ذهبی ، ج14 ، ص132 و تهذیب الكمال ، مزی ، ج 1 ، ص132 و ... .
نسایی در آخر عمر خویش از مصر به دمشق رفت ؛ پس در آنجا از او در مورد معاویه و فضیلت های او سوال کردند ؛ پس گفت : آیا به این که او را هم شان علی دانستید راضی نشدید ، حال می خواهید او را از علی برتر کنید ؟
پس آنقدر به بیضه او زدند تا او را از مسجد بیرون کردند ؛ او را به رمله یا مکه بردند و در آنجا از دنیا رفت .
و ابن كثیر می‌گوید :
ودخل دمشق فسأله أهلها أن یحدّثهم بشئ من فضائل معاویه ، فقال : أما یكفی معاویه أن یذهب رأسا برأس حتى یروى له فضائل ! فقاموا إلیه فجعلوا یطعنون فی خصیتیه حتى أخرج من المسجد .
البدایه والنهایه ، ابن كثیر ، ج11 ، ص 140 .
او به دمشق رفت ؛ پس اهل شام از او خواستند که در مورد فضیلت های معاویه برای ایشان سخن گوید ؛ گفت : آیا برای معاویه بس نبود که همسنگ علی شد ؟ حال می خواهد برای او فضیلت نیز نقل کنند ؟ پس به او هجوم آورده آن قدر به بیضه او زدند تا از مسجد بیرونش کردند .
قطع گردن ظهیر الدین اردبیلی به خاطر عدم اعتقاد به وجوب مدح صحابه :
ابن عماد حنبلی در شذرات الذهب می‌نویسد :
ظهیر الدین الأردبیلی الحنفی الشهیر بالقاضی زاده ... كان عالماً كاملاً صاحب محاوره ووقار وهیبه وفصاحت و كانت له معرفه بالعلوم خصوصاً الأنشاء والشعر و كان یكتب الخط الحسن ... قال أن مدح الصحابه علی المنبر لیس بفرض ولا یخل بالخطبه فقبض علیه مع أحمد باشا الوزیر یوم الخمیس عشری ربیع الثانی و قطع (قطعت) رأس صاحب الترجمه [ظهیر الدین ] وعلق (علقت) علی باب زویله بالقاهره .
شذرات الذهب فی اخبار من ذهب ، أبی الفلاح عبد الحی بن العماد الحنبلی ، المجلد الرابع ، جزء 8 ، ص173 ، دار الكتب العلمیه ، بیروت .
ظهیر الدین اردبیلی حنفی مشهور به قاضی زاده ... او عالم کامل و صاحب سخن و وقار و هیبت و فصاحت بود و با علوم مخصوصا انشا و شعر آشنایی داشت و خطش نیکو بود ...
او گفت که ستایش کردن از صحابه بر روی منبر ( جمعه ) واجب نیست و نگفتن آن به خطبه صدمه ای نمی زند ؛ پس او را در روز پنجشنبه دهم ربیع الثانی با احمد باشای وزیر گرفتند ؛ و دست او را قطع کرده و بر باب زویله قاهره آویزان کردند .
شلاق زدن ابن أبی لیلی :
ذهبی در سیر اعلام النبلاء می‌نویسد :
روی عن أبی حصین ، أن الحجاج استعمل عبد الرحمن بن أبی لیلى على القضاء ثم عزله ، ثم ضربه لیسب أبا تراب رضی الله عنه ، وكان قد شهد النهروان مع علی .
سیر اعلام النبلاء ، ج4 ، ص267 .
از ابو حصین نقل شده است كه گفت : حجاج بن عبد الرحمن بن أبی لیلی را كه از همراهان و شركت كنندگان در جنگ نهروان و در ركاب و از همراهان علی (علیه السلام) بود ، به عنوان قاضی منصوب كرد ، سپس عزلش نمود و او را می‌زد تا علی (علیه السلام) را سبّ كند .
مجلس را با لعن ابو تراب به پایان ببرد :
حدثنی جناده بن عمرو بن الجنید بن عبد الرحمن المری عن أبیه عن جده الجنید بن عبد الرحمن قال دخلت من حوران آخذ عطائی فصلیت الجمعه ثم خرجت إلى باب الدرج فإذا علیه شیخ یقال له أبو شیبه القاص یقص على الناس فرغب فرغبنا وخوف فبكینا فلما انقضى حدیثه قال اختموا مجلسنا بلعن أبی تراب فلعنوا أبا تراب علیه السلام .
فالتفت عن یمینی فقلت له فمن أبو تراب قال علی بن أبی طالب ابن عم رسول الله ( صلى الله علیه وسلم ) وزوج ابنته وأول الناس إسلاما وأبو الحسن والحسین
جنید بن عبد الرحمن می گوید : از حوران به شهر آمدم تا سهم خود را از بیت المال بگیرم ؛ پس نماز جمعه را خواندم ؛ سپس به سمت درب درج رفتم ؛ در آنجا پیرمردی مشهور به ابو شیبه قصه گو بود که برای مردم قصه تعریف می کرد ؛ او به آخرت دعوت نمود ، پس ما نیز به آخرت میل پیدا کردیم و ما را از عذاب ترساند ؛ پس گریه کردیم ؛ وقتی که کلامش به پایان رسید گفت : مجلس را با لعن ابو تراب به پایان برید ؛ پس همگی ابو تراب را لعنت کردند !!!
پس من به کسی که در سمت راست من بود نظر کرده به و به او گفتم : ابو تراب کیست ؟ پاسخ داد : او علی بن ابی طالب پسر عموی رسول خدا ( صلی الله علیه وآله وسلم ) و شوهر دختر او و اولین کسی است که اسلام آورد و پدر حسن و حسین.
فقلت ما أصاب هذا القاص فقمت إلیه وكان ذا وفره فأخذت وفرته بیدی وجعلت ألطم وجهه وأنطح برأسه الحائط وصاح واجتمع أعوان المسجد فوضعوا ردائی فی رقبتی وساقونی حتى أدخلونی على هشام بن عبد الملك وأبو شیبه یقدمنی فصاح یا أمیر المؤمنین قاصك وقاص آبائك وأجدادك أتى إلیه الیوم أمر عظیم .
پس به او گفتم : این قصه گو سخن درستی نگفته است . پس به سمت او رفتم – او ریش پری داشت – پس ریش او را با دستم گرفته و به صورت او زدم و سرش را به دیوار کوبیدم ؛ پس فریاد کشید و یاران او از مسجد بیرون آمده گرد ما جمع شدند و لباس من را به گردنم انداخته و من را با زور می راندند ؛ تا اینکه من را به نزد هشام بن عبد الملک بردند در حالیکه ابو شیبه من را به جلو می برد . پس فریاد زد که ای امیر المومنین ؛ قصه گوی شما و پدران شما و اجداد شما امروز بر او مصیبت بزرگی وارد شده است !!!
قال من فعل بك هذا فالتفت إلى هشام وعنده أشراف الناس فقال أبو یحیى متى قدمت فقلت أمس وكنت على المصیر إلى أمیر المؤمنین فأدركتنی الجمعه فصلیت وخرجت إلى باب الدرج فإذا هذا الشیخ قائم یقص فجلست إلیه فقرأ فسمعنا فرغب من رغب وخوف من خوف ودعا فأمنا وقال فی آخر كلامه اختموا مجلسنا بلعن أبی تراب فسألت من أبو تراب فقیل علی بن أبی طالب أول الناس إسلاما وابن عم رسول الله ( صلى الله علیه وسلم ) وأبو الحسن والحسین وزوج ابنه رسول الله ( صلى الله علیه وسلم ) فوالله یا أمیر المؤمنین لو ذكر هذا قرابه لك بمثل هذا الذكر ولعنه بمثل هذا اللعن لأحللت به الذی أحللت به فكیف لا أغضب لصهر رسول الله ( صلى الله علیه وسلم ) وزوج ابنته
هشام گفت : چه کسی با تو چنین کرده است ؟ پس من به هشام نظر کردم – در حالی که بزرگان مردم در کنار او بودند – پس ابو یحیی به من گفت : کی آمدی ؟ گفتم دیروز ؛ و می خواستم به نزد امیر المومنین بیایم ؛ پس به نماز جمعه رسیدم ؛ نماز را خواندم و به سوی درب درج رفتم ؛ که این پیرمرد را دیدم که ایستاده داستان تعریف می کند ؛ پس نشستم و گوش فرا دادیم ؛ پس به آخرت دعوت نمود و ما نیز به آخرت میل پیدا کردیم ؛ و از عذاب ترسانید و دعا کرد ؛ پس ما نیز آمین گفتیم ؛ اما در انتهای کلام خویش گفت : محلس خویش را با لعن ابو تراب پایان برید ؛ پس سوال کردم ابو تراب کیست ؟ گفتند : او علی بن ابی طالب اولین کسی است که اسلام آورد و پسر عموی رسول خدا و پدر حسن و حسین و شوهر دختر رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم است ؛ پس قسم به خدا که ای امیر المومنین اگر یکی از بستگان شما چنین فامیلی را در نزد شما یاد نماید و چنین او را لعن کند ، شما نیز برای آن شخص همین کار را جایز می دانستی ؛ پس چگونه برای داماد رسول خدا و شوهر دختر او خشمگین نشوم ؟
قال فقال هشام بئس ما صنع ثم عقد لی على السند ثم قال لبعض جلسائه مثل هذا لا یجاورنی ها هنا فیفسد علینا البلد فباعدته إلى السند فقال لنا بشر بن عبد الوهاب وهو ممثل على باب السند بیده الیمنى سیف وبیده الیسرى كیس یعطی منه ومات الجنید بالسند ... .
هشام گفت : چه بد کاری انجام داده است ! سپس برای من حکم امارت سند را نوشت ؛ سپس به یکی از نزدیکان خویش گفت : مثل این شخص نباید در این جا در نزدیکی ما باشد ؛ تا شهر را بر ضد ما خراب کند ، پس او را به سند فرستادم ؛ پس بشر بن عبد الوهاب که نماینده باب سند بود به ما گفت : که او ( جنید ) در دست راست خویش شمشیری می گرفت و در دست چپش کیسه ای پول که از آن به مردم می داد ؛ و در سند نیز از دنیا رفت .
تاریخ مدینه دمشق ، ج11 ، ص291 .
آب كشى جای نشستن كسی كه حدیث طیر را نقل كرده بود :
ذهبی در تذكره الحفاظ می‌نویسد :
ابن السقاء الحافظ الامام محدث واسط أبو محمد عبد الله بن محمد بن عثمان الواسطی ... قال السلفی سألت الحافظ خمیسا الحوزی عن ابن السقاء فقال : هو من مزینه مضر ولم یكن سقاء بل لقب له ، موجوه الواسطیین وذوی الثروه والحفظ ، رحل به أبوه فأسمعه من أبى خلیفه وأبى یعلى وابن زیدان البجلی والمفضل ابن الجندی وبارك الله فی سنه وعلمه ، واتفق انه أملى حدیث الطیر فلم تحتمله نفوسهم فوثبوا به وأقاموه وغسلوا موضعه .
تذكره الحفاظ ، ذهبی ، ج3 ، ص966 ، ترجمه ابن السقاء .
ابن سقاء ... سلفی گفته است : از حافظ خمیس حوزی در مورد ابن سقاء سوال کردم ؛ پس گفت : او از مزینه از قبیله مضر است ؛ و سقا نبود ؛ بلکه به این لقب مشهور بود ؛ او سر شناس مردم واسط و صاحب ثروت و حافظه ای خوب بود ؛ پدرش او را به مسافرت برد ؛ پس از ابی خلیفه و ابی یعلی و ابن زیدان بجلی و مفضل بن جندی روایت شنید ، و خداوند نیز به او در علم و عمرش برکت داد ؛ و روزی از روزها داشت حدیث طیر (از فضائل امیر مومنان را ) املاء می کرد ؛ اما ایشان نتوانستند که این روایت را تحمل کنند ؛ پس به او هجوم آورده و او را از جای خویش بلند کردند و جای او را آب کشیدند .
هزار تازیانه ، جزای نقل فضائل حسنین علیهما السلام :
ابن حجر عسقلانی در تهذیب و التهذیب و بسیاری از بزرگان اهل سنت نوشته‌اند:
وقال ابن أبی حاتم سألت أبی عن نصر بن علی وأبی حفص الصیرفی فقال نصر أحب إلی وأوثق وأحفظ من أبی حفص قلت فما تقول فی نصر قال ثقه وقال النسائی وابن خراش ثقه وقال عبید الله ابن محمد الفرهیانی نصر عندی من نبلاء الناس وقال أبو علی بن الصواف عن عبد الله ابن أحمد لما حدث نصر بن علی بهذا الحدیث یعنی حدیث علی بن أبی طالب أن رسول الله صلى الله علیه وسلم أخذ بید حسن وحسین فقال من أحبنی وأحب هذین وأباهما وأمهما كان فی درجتی یوم القیامه . أمر المتوكل بضربه ألف سوط فكلمه فیه جعفر بن عبد الواحد وجعل یقول له هذا من فعل أهل السنه فلم یزل به حتى تركه .
تهذیب التهذیب ، ابن حجر ، ج 10 ، ص 384 و تهذیب الكمال ، المزی ، ج 29 ، ص 360 و تاریخ بغداد ، الخطیب البغدادی ، ج 13 ، ص 289 و... .
ابن ابی حاتم گفته است : از پدرم در مورد نصر بن علی و ابی حفص صیرفی پرسیدم ؛ پس گفت : نصر را بیشتر دوست دارم و او مورد اطمینان تر و دارای حافظه ای بهتر از ابی حفص است ؛ پس به او گفتم : در مورد نصر چه می گویی ؟ گفت : مورد اطمینان است ؛ و نسایی و ابن خراش نیز گفته اند او مورد اطمینان است ؛ و عبید الله بون محمد فرهیانی نیز گفته است : در نظر من نصر از دانشمندان مردم است ؛ و ابو علی بن صواف از عبد الله بن احمد نقل کرده است که وقتی نصر بن علی این روایت را گفت که « رسول خدا صلی الله علیه (وآله) وسلم دست حسن و حسین را گرفته و فرمودند که هرکس من را دوست می دارد ، پس این دو را و پدرشان و مادرشان را نیز دوست بدارد ، با من در رتبه من در روز قیامت خواهد بود » ، متوکل دستور داد که به او هزار تازیانه بزنند ؛ پس جعفر بن عبد الواحد در این زمینه با متوکل سخن گفت و به او گفت : این روایت از عقاید و رفتار اهل سنت است ( مربوط به شیعه نیست ) تا اینکه او را رها کرد ( دستور داد او را تازیانه نزنند)!!!
شكستن منبر حاكم نیشابوری به علت عدم نقل فضائل معاویه :
سمعت أبا عبد الرحمن السلمی یقول : دخلت على أبی عبد الله الحاكم وهو فی داره لا یمكنه الخروج إلى المسجد من أصحاب أبی عبد الله بن كرام ، وذلك أنهم كسروا منبره ومنعوه من الخروج ، فقلت له : لو خرجت وأملیت فی فضائل هذا الرجل شیئا لاسترحت من هذه المنحه . فقال : لا یجیء من قلبی ، ) لا یجیء من قلبی ، یعنی معاویه .
تاریخ الاسلام ذهبی ، ج28 ، ص132 و سیر أعلام النبلاء ، ج17 ، ص175و ... .
از ابا عبد الرحمن سلمی شنیدم که می گفت : به نزد ابو عبد الله حاکم نیشابوری رفتم در حالیکه او در خانه خویش بود و از ترس یاران ابی عبد الله بن کرام نمی توانست به مسجد برود ؛ زیرا ایشان منبر او را شکسته بودند و او را ممنوع الخروج کرده بودند ؛ پس به او گفتم : ای کاش بیرون می آمدی و فضیلت های این شخص ( معاویه ) را می گفتی تا از این مشکل آسوده گردی ؛ گفت قلبم به من اجازه این کار را نمی دهد ؛
چهار صد ضربه شلاق ، جزای كسی كه امیر المؤمنین علیه السلام را لعن نكرد :
عطیه بن سعد از راویان كتاب صحیح بخاری ، أبی داود ، ترمذی ، ابن ماجه و ... است . محمد بن سعد در الطبقات الكبری در ترجمه وی می‌نویسد :
فكتب الحجاج إلى محمد بن القاسم الثقفی أن ادع عطیه فإن لعن علی بن أبی طالب وإلا فاضربه أربعمائه سوط واحلق رأسه ولحیته فدعاه فأقرأه كتاب الحجاج فأبى عطیه أن یفعل فضربه أربعمائه وحلق رأسه ولحیته .
الطبقات الكبری ، ج6 ، ص304 و تهذیب التهذیب ، ابن حجر ، ج7 ، ص201 .
حجاج به محمد بن قاسم ثقفی نامه نوشت که عطیه را بیاورد ؛ پس اگر علی بن ابی طالب را لعنت کرد که هیچ ؛ و گرنه او را چهارصد تازیانه بزن و سر و ریش او را بتراش ؛ پس او را احضار کردند ؛ و نامه حجاج را برای او خواند ؛ اما عطیه قبول نکرد ؛ پس او را چهار صد شلاق زدند و سر و ریش او را تراشیدند .
امتناع مردم سیستان از لعن امیر المؤمنین علیه السلام :
یاقوت حموی در معجم البلدان می‌نویسد :
قال الرهنی : وأجل من هذا كله أنه لعن علی بن أبی طالب ، رضی الله عنه ، على منابر الشرق والغرب ولم یلعن على منبرها إلا مره ، وامتنعوا على بنى أمیه حتى زادوا فی عهدهم أن لا یلعن على منبرهم أحد ... وأی شرف أعظم من امتناعهم من لعن أخی رسول الله ، صلى الله علیه وسلم ، على منبرهم وهو یلعن على منابر الحرمین مكه والمدینه ؟
معجم البلدان ، یاقوت الحموی ، ج3 ، ص191 ، باب سجستان .
رهنی گوید : برتر از همه این اوصاف كه ذكر شد ، آن است كه بنی امیه ، امیر المؤمنین علیه السلام را در منابر شرق و غرب لعن می كردند ؛ ولی در سیستان یكبار بیشتر نتوانستند . آن‌ها از فرمان بنی امیه سر پیچی كردند ؛ حتی در پیمان نامه شان اضافه كردند كه هیچ كس را بر منبرشان لعن نكنند ...
چه افتخاری بالاتر از این كه آن‌ها از فرمان ناسزاگویی به برادر رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) بر منبرشان سرپیچی كردند ؛ در حالی كه آن حضرت را بر منبرهای مكه و مدینه لعن می‌كردند .
زكریا بن محمد بن محمود قزوینی در آثار البلاد و اخبار العباد می‌نویسد :
قال محمد بن بحر الذهبی[رهنی] : لم تزل سجستان مفرده بمحاسن لم تعرف لغیرها من البلدان، ... وأجل من هذا كله أنهم امتنعوا على بنی أمیه أن یلعنوا علی بن أبی طالب على منبرهم.
آثار البلاد و اخبار العباد ، ج1 ،‌ ص79 ، باب سیستان .
سجستان افتخاراتی دارد كه در شهرهای دیگر دیده نشده است و بزرگترین همه آن‌ها این است كه در زمان بنی امیه همه مردم آن‌جا از ناسزاگویی به علی بن أبی طالب علیه السلام در منبرشان امتناع كردند .
امتناع مردم قزوین از لعن امیر المؤمنین علیه السلام :
امام رافعی در التدوین فی اخبار قزوین می‌نویسد :
وكان عمال خالد بن عبد الله القسری وسائر عمال بنی أمیه یلعنون فی هذا المسجد (مسجد قزوین) علیاً رضی الله عنه حتى وثب رجل من موالی بنی الجند وقتل الخطیب وانقطع اللعن من یومئذ .
التدوین فی اخبار قزوین ، ج1 ، ص20 .
كارگزاران خالد بن عبد الله قسری و سایر كارگزاران بنی امیه در مسجد قزوین امیر المؤمنین علیه السلام را لعن كردند ؛ تا این كه یكی از طرفداران بنی الجند برخاست و خطیب را كشت ، از آن روز لعن بر امیر المؤمنین علیه السلام در آن جا قطع شد .
*************************************
لازم به ذكر است كه در تدوین این مقاله ، از كتاب القول العليّ فی اثبات سب معاویه لسیدنا علی علیه السلام ، نوشته عادل كاظم عبد الله ، بیشترین استفاده را كرده‌ایم .

منبع : مؤسسه تحقیقاتی حضرت ولی عصر (عج)

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مولودی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 ذی قعده

١ـ ولادت با سعادت حضرت فاطمه معصومه(سلام الله علیها)٢ـ مرگ اشعث بن قیس٣ـ وقوع جنگ بدر صغری ١ـ...


ادامه ...

11 ذی قعده

میلاد با سعادت حضرت ثامن الحجج، امام علی بن موسی الرضا (علیهما السلام) روز یازدهم ذیقعده سال ١٤٨...


ادامه ...

15 ذی قعده

كشتار وسیع بازماندگان بنی امیه توسط بنی عباس در پانزدهم ذیقعده سال ١٣٢ هـ.ق ، بعد از قیام...


ادامه ...

17 ذی قعده

تبعید حضرت موسی بن جعفر (علیهما السلام) از مدینه به عراق در هفدهم ذیقعده سال ١٧٩ هـ .ق....


ادامه ...

23 ذی قعده

وقوع غزوه بنی قریظه در بیست و سوم ذیقعده سال پنجم هـ .ق. غزوه بنی قریظه به فرماندهی...


ادامه ...

25 ذی قعده

١ـ روز دَحوالارض٢ـ حركت رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) از مدینه به قصد حجه...


ادامه ...

30 ذی قعده

شهادت امام جواد (علیه السلام) در روز سی ام ذی‌قعده سال ٢٢٠ هـ .ق. شهادت نهمین پیشوای شیعیان...


ادامه ...
0123456

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page