شب غریبانه اسیر کوچه های کوفه بود

(زمان خواندن: 1 دقیقه)

 شب غریبانه اسیر کوچه های کوفه بود
رهسپار خانه ای در ناکجای کوفه بود

خانه ها خاموش و درها هم به رویش بسته، وای
کوچه گرد خسته آن شب مبتلای کوفه بود

عشق مفقود الاثر در سینۀ نامردها
" طوعه" مرد ابتدا تا انتهای کوفه بود

در دلش طوفان به پا بود از غریبی حسین
گرچه خود افتاده در موج بلای کوفه بود

حکم قتلش را عبیدالله با خون مهر زد
باعث تکفیر او زهد ریای کوفه بود

صبح فردا یا علی گفت و به قلب فتنه زد
شاهد شیدایی او جای جای کوفه بود

میهمان لب تشنه زیر بارش یکریز سنگ
تازه این یک چشمه از مهر و وفای کوفه بود

زینت دارالاماره شد سر مسلم ، ولی
پیکر او پایمال بچه های کوفه بود

با غریبه هم کسی هرگز چنین ظلمی نکرد
وای من -  این کی سزای آشنای کوفه بود؟!

" اَیْنَ مسلم " گفت مولا چون به نیزه تکیه داد
عصر عاشورا دلش در کربلای کوفه بود

شاعر : کمیل کاشانی