سؤالات يحیی بن اكثم از موسی مبرقع(علیه السلام) و جوابهای آن

(زمان خواندن: 8 - 15 دقیقه)

یحیی بن اكثم بفضل و دانش موصوف و در بحث و جدل معروف بوده و در سن بیست و یك سالگی در شهر بصره به سمت قضاوت برگزیده شد و تدریجا مرتبه اش رفیع تر گردیده خود را به خلفاء عباسی نزدیك ساخت و در بغداد و سامراء بمقام قاضی القضاتی ارتقاء یافت و مدتی مدید هم بدین سمت بر قرار بود
تا در سال 242 هـ .ق در قصبه ربذه وفات یافت و نامبرده همان كسی است كه در محضر مأمون برای بحث و جدل با حضرت امام جواد(علیه السلام) انتخاب گردید و در عجز خود در برابر آن جناب معترف شد و شاید همان عجز و انكسار وی در انظار عمومی با آن مقام شامخ و مرتبه منیعی كه دارا بود بر وی گران آمد، موجب شد كه بر علیه آن امام و فرزندان وی قیام نماید و همواره مترصد بود تا فرصت مناسبی بدست آورد و با ایشان به تلافی پردازد و چون بالأخره بر خود آن حضرت دست نیافت پس از شهادت آن امام(علیه السلام) در مقام برآمد كه با فرزندش همانسان معامله كند تا اینكه در دارالعامه با موسی مبرقع(علیه السلام) تلاقی كرده مسائل را كه قبلا بر صفحه نگاشته بود و در جیب داشت از وی جویا شد، و چون موسی مبرقع(علیه السلام) آمادگی مباحثه را نداشته و از طرف یحیی سؤالاتی از اعتقادات شیعه پرسیده كه بسیار حساس و زیركانه بود لذا موسی مبرقع(علیه السلام) اندكی از آن سؤالها را جواب گفت و ما بقی آن سؤالها را به خدمت برادر والاگوهرش حضرت امام هادی(علیه السلام) رسیده، بعد از مراتب ارادت و احوالپرسی، مسائل را بوی عرضه داشت و آن جناب هم یك یك آنها را جواب فرمود.
مرحوم عباس فیض قائل است كه خود امام این مسائل را به موسی(علیه السلام) فرموده و اصلا داستان فوق صحت ندارد به دلیل اینكه یحیی بن اكثم در سال 242 هـ .ق از مدینه به بغداد آمده است و پیش از آن با یكدیگر تلافی نكرده بودند و در هیچیك از كتب رجال و تراجم برای موسی مبرقع(علیه السلام) قبل از تاریخ مزبور مسافرتی بطرف بغداد قید نكرده اند تا گفته شود كه این جریان مربوط به سفر قبلی او بوده است و از مفاد روایت كه در كتاب كافی و تهذیب در باب میراث خنثی بواسطه محمد بن یحیی قمی از عبدالله بن جعفر از حسن بن علی بن كیسان از موسی مبرقع(علیه السلام) نقل نموده اند چژنین بدست می آید كه این مسائل را یحیی از خود حضرت هادی(علیه السلام) پرسیده و آن حضرت هم برای برادر خویش موسی مبرقع(علیه السلام) نقل فرموده اند كه موسی(علیه السلام) هم عینا از آن حضرت روایت كرده است كه خود بهترین دلیل بر وثاقت موسی(علیه السلام) دارد چرا كه لااقل ساعتها در محضر برادر بزرگوار، و امام خود، عرض ادب می كرده تا آن حضرت این مسائل را با برادرش موسی(علیه السلام) در میان میگذاشته است.
در هر حال چون این سؤالات بسیار زیبا و جواب های آن هم زیباتر است و از طرفی جزء عقاید شیعه و بعضا تفسیر آیات و احكام فقهی است ما تمام آن را ازكتاب(جدی فروزان) خدمت خوانندگان عزیز تقدیم می نمائیم.

سؤال اول :
از آیه شریفه (وقال الذی عنده علم من الكتاب انا اتیك به قیل ان یرتد الیك طرفك)كه مربوط به سلیمان پیغمبر و خواستن تخت بلقیس قبل از رسیدن خود او و اظهار آصف بن برخیا بر اینكه تخت نامبرده را پیش از آنكه پلك خود را برهم بنهد حاضر گرداند و حاصل سؤال آنكه چگونه تصور میرود كه پیغمبری مانند سلیمان بر علومی كه آصف دارا بوده جاهل و به او نیازمند بوده باشد.
جواب امام(علیه السلام): سلیمان(علیه السلام) هم در انجام عمل و اتیان تخت عاجز نبوده و بر آنچه آصف دانا و دارا بود او نیز دارا و دانا بود ولی با انجام این كار می خواست، عظمت آصف را برساند و او را به سمت خلافت و جانشینی خود بامت معرفی نماید و مردم را هم با حال وی دانا كند زیرا آصف خلیفه سلیمان(علیه السلام) بود و هر چه را كه داشت از او داشت و هرچه را كه میدانست هم از وی آموخته بود و همان اسم اعظم را هم بامر خدای سبحان سلیمان(علیه السلام) نزد وی به ودیعت گذارده بود تا آنكه در خلافت او پس از رحلت سلیمان در میانه امت اختلافی پدید نیاید چنانچه داود(علیه السلام) هم همان اسم را به همین منظور بفرزد خود سلیمان در حیات خود آموخت.

سؤال دوم :
از آیه شریفه (ورفع ابویه علی العرش وخروا له سجدا)مربوط به یعقوب نبی(علیه السلام) و رفتن او به كعنان نزد یوسف(علیه السلام) و شناختن او فرزندش را و سجده كردن او با فرزندانش از برای یوسف است وحاصل سؤال آن است كه چگونه چنان پیغمبری یوسف(علیه السلام) را سجده می نماید با اینكه سجده و خضوع و خشوع مخصوص حق تعالی و از برای دیگران به هیچ عنوان روا نمیباشد.
جواب امام(علیه السلام): سجده یعقوب از برای یوسف(علیه السلام) نبوده بعباره اخری یوسف(علیه السلام) مسجود له نبوده بلكه سجده مزبور سجده شكر است و در مقام سپاسگذاری به درگاه حضرت باری در برابر چنین موهبت بزرگی كه به او ارزانی فرموده بود می باشد چنانچه سجده كردن ملائك هم در برابر آدم(علیه السلام)، سجده بر آدم محسوب نمی شده، بلكه به منظور اطاعت از امر باری تعالی و از جهت شكر گذاری در برابر خلفت چنان مخلوق زیبا و كاملی بوده است و بدین جهت شیطان هم پس از نافرمانی و استیضاح از ناحیه حضرت سبحان چنین احتیاج نمود كه من غیر از تو را برای سجود سزاوار نمیدانم بلكه جوای داد كه من از آدم زیباتر و شریف ترم زیرا مرا از آتش آفریده واو را از خاك و آتش اشرف از خاك است(خلقتنی من نار وخلقته من طین).

سؤال سوم:
از آیه شریفه(وان كنت فی شك مما انزلنا الیك فاسئل الذی یقرؤن الكتاب)
و اینكه مخاطب حضرت باری تعالی دراین آیه شریفه و در كلمات(كنت) كیست) اگر شخص پیغمبر بوده است لازم می آید كه حضرتش درباره آیات منزله قرآنیه شك داشته باشد و اگر اینكه منظور دیگری است او كیست؟ و نامش چیست كه طرف خطاب حضرت رب الارباب بوده است؟
جواب امام(علیه السلام) : آیه‌ شریف خطاب بشخص پیامبر و او را هم در هیچیك از آیات كوچكترین شكی نبوده است منتها تنی چند از نابخردان می گفتند كه خدای سبحان چگونه برما مبعوث نفرمود از جنس پریان و چسان فرقی نگذاشت بین او با امتش در خوردن و آشامیدن و راه رفتن لذا وحی رسید بر پیغمبر اكرم(صلی الله علیه و آله وسلم) كه اگر درباره آنچه ما فرو فرستادیم شك و تردیدی داری در حضور همان نابخردان از كسانی كه صحف سماویه را قرائت و تلاوت می نمایند، پرسش كن تا آنان بدانند كه پیش از تو هم هیچ پیغمبری را مبعوث نساختیم مگر از جنس امتش همان كسانی را كه چون دیگری از افراد می خوردند و می آشامیدند و در بازارها هم راه میرفتند و در اجتماعات نیز داخل بودند و با مرد هم خط و آمیزش داشتند.
و بالجمله اگر چه مخاطب در آیه نامبرده شخص پیغمبر اكرم(صلی الله علیه و آله) است ولی منظور امت آنحضرت هستند چنانچه در آیه مباهله (تعالوا ندع ابنائنا و ابنائكم ونسائنا و نسائكم و‌ انفسنا و انفسكم ثم نبتهل فنجعل لعنه الله علی الكاذبین)نیز چون اولا: برای چنان پیغمبر بزرگ و خلیقی پسندیده نبود كه در مقام احتجاج با كفار بفرماید(فنجعل لعنه الله علیكم) و در ثانی بر فرض هم كه چنان می فرمود قطعا نصارای نجران آن حضرت را اجات ننموده برای مباهله هم حاضر نمی شدند، علیهذا پیغمبر اكرم(صلی الله علیه و آله) هم لعنت خدایرا بطور كلی بر دروغگویان از هر طرفی كه بوده باشند حواله داد و با اینكه خدای تعالی می دانست كه پیغمبرش حق رسالت او را اداء نمود، راستگو هم می باشد اما چون دوست می داشت كه خود دشمنان و مخالفین هم از روی انصاف دروغگو را در آن میان تشخیص بدهند مصداق لعن قرار دهند فنجعل لعنه الله علی الكاذبین فرمود.

سؤال چهارم:
از آیه شریفه(ولو ان ما فی الارض من شجره اقلام‏ و البحر یمده من بعده سبعه ابحر مانفدت كلمات الله)آنكه اگر تمامی درختان روی زمین قلم شوند و هفت دریا هم مركب گردند باز هم برای نوشتن كلمات الله وافی نبوده و آنها تمام می شوند در صورتی كه كلمات باری به پایان نمی رسد، حاصل سؤال آنكه این هفت دریا كدامند و نامشان چیست.
جواب امام(علیه السلام): دریاهای مزبور عبارتند از: عین كبریت یا (كریت) و عین برهوت و دریای طبریه(در فلسطین) و دریای حمنه(بهمزه به معنای خاك سیاه و مردا دریائی است كه خاكش سیاه باشد و منطبق با دریای سیاه كنونی است و حمیه بیاء هم خوانده شده كه بمعنای آب گرم است كه مراد دریای آلبرن و یا ویكتوریا است كه در زیر خط استوا واقعند) و مادسیدان(مادسودان) و دریای آفریقیه و دریای سجرون، ناگفته نماند این جواب هم شایان دقت بیشتری است كه بر اهل حقیقت پوشیده نیست و بحث در پیرامون آن از منظور ما در این كتاب بیرون است.

سؤال پنجم :
از آیه شریفه (و فیها ما تشهیه الأنفس و تلذ الأعین) مفادا ‌آنكه در بهشت است هر چه را كه نفس ها طلب كنند و چشمها از دیدنش لذت برند و اینكه اگر چنین است و هر خوردنی و آشامیدنی و شنیدنی برای بهشتیان مهیا و مباح است پس برای چه خدای تعالی آدم نبی را بجرم تناول گندم معاقب فرموده و از بهشت بیرونش راند.
جواب امام(علیه السلام): خدای تعالی قبلا با آدم عهد و پیمان فرموده بود كه در پیرامون حسد نگردد و با چشم حسادت بر كسانی كه خداوند ایشان را بر تمامت مخلوق مزیت بخشیده ست نظر نیافكند و چون او برخلاف معاهده خود با خدای تعالی رفتار نموده بر آنها حسد ورزید از بهشت رانده شد.

سؤال ششم:
از آیه شریفه (اویزوجهم ذكرانا و إناثا)و حاصل اینكه مطابق آیه شریفه تزویج مرد با هم جایز است و بنابر این روی چه اصل و قاعده ای، قوم لوط به سبب همین عمل مورد عقاب و عتاب حضرت رب الارباب واقع شدند.
جواب امام(علیه السلام): مفادا چنین است كه این آیه را صدر و ذیلی است كه باید توأما ذكر شوند تا مقصود و منظور حق تعالی روشن گردد و تمام آیه این است : (لله ملك السموات و الارض یخلق ما یشاء یهب لمن یشاء اناثا و یهب لمن یشاء الذكورا او یزوجهم ذكرانا واناثا ویجعل من یشاء عقیما انه علیم قدیر) (خدای تعالی می آفریند هر كه را كه بخواهد و دختری می بخشد به هر كسی كه بخواهد و پسر می دهد به هر كسی كه اراده فرماید و یا قرین یكدیگری سازد پسر و دختر را از برای ایشان و هر كسی را هم كه بخواهد عقیم و نازا می گرداند چه كه اوست دانا و توانا و بالجمله فحوای آیه هم بدون ابهام كاملا منظور را می رساند و جای هیچگونه تردید و تأملی هم نمی باشد.

سؤال هفتم:
از آیه (واشهدوا ذوی عدل منكم)حاصل سؤال آن است كه بحكم آیه شریفه برای ادای شهادت در قضاء موقعی اثر مترتب می گردد كه واجد سه شرط یعنی رجولیت و تعدد و عدالت بوده باشد و با این حال چگونه در موارد خاصی شهادت یك زن هم به تنهایی پذیرفته گشته در قضاوت هم منشأ اثر قرار داده می شود، در صورتیكه واجد هیچ یك از شرایط نامبرده نیست.
جواب امام(علیه السلام): یگانه زنی كه شهادت او به تنهایی مسموع و مقبول می گردد همانا شخص قابله و ماما می باشد آنهم در امور ویژه زنان و غیر مرتبط با مردان به شرطی كه طرفین دعوی هم بر شهادت وی تراضی داشته بدان تسلیم باشند ولی در صورت عدم رضایت یكی از دو طرف دعوی ناچار دو زن برای اداء شهادت باید اقامه شوند زیرا راه چاره مسدود و شهود هم به طبقه نسوان محدود بوده از روی اضطرار هر زنی را به جای مردی به شهادت می پذیرند چه كه در امور مخصوصه نسوان اصولا دعوت از مردان برای شهادت معنائی ندارد و اما در صورتیكه بر شهادت قابله تراضی نشو و شاهد دیگری هم در میانه طبقه زنان وجود نداشته باشد باز هم به حكم اضطرار و ناچار، شهادت یك زن همان قابله به تنهایی با عدم تراضی هم مسموع و شهادتش منشأ اثر در دادن حكم قرار داده می شود اما مشروط بر اینكه شهادت خود را با سوگند هم مؤكد گرداند.

سؤال هشتم:
از گوسفند موطوئه و مشتبه در یك گله، تكلیف آن چیست؟
جواب امام(علیه السلام): اگر گوسفند شناخته شده باشد او را ذبح می كنند و در آتش میسوزانند ولی اگر راهی برای تشخیص آن در دست نباشد باید با قید قرعه آنرا تعیین كنند، به این طریق كه بدوا گله را بدو نیمه تقسیم كنند و با قید قرعه نیمی را فرا گرفته نیم دیگر را رها سازند، و پس از آن نیم گرفته را هم بدو نیمه تقسیم كرده و با قید قرعه نیمی از آنرا نگاه داشته بقیه را نیز رها سازند و این عمل را چندان مكرر كنند كه جز دو گوسفند باقی نماند و در این صورت باز هم بین آن دو گوسفند قرعه زده به هر یك كه اصابت كرد آنرا گرفته ذبح نمایند و گوشت و پوست او را هم در آتش بسوزانند و با انجام این عمل سایر گوسفندان از آسیب سوختن مصون خواهند ماند.

سؤال نهم:
از علت آشكار خواندن قرائت در فریضه صبح با اینكه جزء صلوات یومیه است چرا ظهرین را آهسته خواندنش راجح است.
جواب امام(علیه السلام): حضرت رسول(صلی الله علیه و آله) چون همیشه فریضه صبح را در موقعی به جا می آوردند كه هنوز هم تاریك بود بدین جهت حكم جهر را بر آن جاری فرمودند.

سؤال دهم:
از بشارت دادن علی(علیه السلام) قاتل زبیر ابن صفیه را به آتش و اینكه چرا در جنگ جمل آن حضرت او را به قتل نرسانید با اینكه خلیفه وقت و امامی مقتدر بوده ست.
جواب امام(علیه السلام): چون رسول خدا(صلی الله علیه و آله وسلم) فرموده بود كه قاتل ابن صفیه در جنگ نهروان خروج خواهد كرد و كشته خواهد شد، علی(علیه السلام) هم او را در جنگ جمل در بصره آزاد گردانید زیرا یقین داشت كه جزء خوارج نهروان به قتل خواهد رسید چنانچه به قتل هم رسید.

سؤال یازدهم :
از متفاوت بودن حكم علی(علیه السلام) در جنگ صفین با حكم او در جمل بدین بیان كه درباره شامیان در جنگ صفین چنین فرمان داد كه جنگجویان را در هر حال تعقیب نموده از ایشان دست بر نداشته آنها را بقتل برسانید، چه به جنگ اقبال كنند، و چه از آن ادبار نمایند، سالم باشند یا مجروح، سواره باشند یا پیاده، مسلح باشند و یا بدون سلاح بالجمله هر كه را یافتند از برابر تیغ بگذرانید.
در صورتیكه در جنگ جمل درباره بصریین چنین فرمان داده بود كه منحصرا جنگجویان را آن هم در میدان دنبال كنید و كسانی كه مستعد جنگ هستند به كیفر برسانید ولی فراریان را دنبال ننمائید و آنهایی كه بجنگ پشت كرده اند هم متعرض نشوید و افراد غیر مسلح را هم آزار نرسانید و از نفراتیكه اسلحه خود را بر زمین می افكنند نیز دست بردارید و از كسانی كه بخانه های خود باز میگرداند هم چشم بپوشید، و اگر فرمان آنجناب درباره شامیان صحیح باشد قهرا درباره بصریان نا صحیح گردد و اگر درباره بصریان بموقع باشد درباره شامیان بی موقع می شود.
جواب امام(علیه السلام): با توجه بچگونگی هر یك از این دو جنگ و عنایت باختلاف آشكاری كه در میانه آنها وجود دارد بخوبی روشن می شود كه فرمانهای فرماندهی در هر دو غزوه بر طبق مصالح زمان و مقتضیات وقت صدور یافته ناشی از كمال ابداع و ابتكار امیرمؤمنان علی(علیه السلام) بوده همانطوریكه حكم وی در غزوه جمل بر اساس متینی استوار بود و فرمان او هم در غزوه صفین برپایه آهنین قرار داد.
چون اركان جنگ جمل عبارت بودند (زبیر بن صفیه) و (طلحه) و(عایشه) كه اولی پس از چند كرت جولان از میدان بیرون تاخته سر به بیابان نهاد و در موقع خواب كشته شد و دومی هم در میدان جنگ به قتل رسید و شتر حامل هودج فرماندهی(عایشه)، محمد بن ابی بكر برادرش او را از میدان بدر برد و بالجمله كسی باقی نمانده بود كه مردم را دیگر باره به جنگ تحریص و ترغیب و تشجیع نموده آنها را سلاح و مركوب بخشد و یا برای آنها كمك برساند و مسلم بود كه هر كه از میدان جان بدر میبرد دیگر باره برنمی گرد و از آنجائی كه مقصود فرماندهی هم قتل نفوس و آدمكشی نبوده، فرمان داد تا كسی مستعد جنگ و آماده قتال نباشد بدو آزاری نرسانند.
ولی جنگ صفین كه فرماندهی مانند معاویه و مشاوری چون عمر بن عاص داشت و هر دو هم با عزم راسخی فراریان را گرد آورده بجنگ ترغیب می كردند و مجروحین را معالجت می نمودند و منهزمین را هم تقویت می بخشیدند و غیر مسلح را مسلح می ساختند و پیاده گان را مركب می دادند و جنگویان را با قوای تازه نفسی مدد میرسانیدند البته حكم مخصوصی را مغایر با جنگ جمل لازم بود.

سؤال دوازدهم: مردی كه به لواط اقرار نماید، آیا حدی بر او هست یا خیر؟.
جواب امام(علیه السلام): اگر اقرار او به لواط با بینه و شاهدی تأیید نشود امام می تواند كه از ناحیه خدای تعالی بروی منت گذاشته او را مجازات نفرماید، آیا نشنیده ای قول خداوند تعالی را كه می فرماید:(هذا عطاؤنا فامنن او امسك بغیر حساب)

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page