دل تا به خودش آمد و فهمید ، زمان رفت

(زمان خواندن: 1 دقیقه)

دل تا به خودش آمد و فهمید ، زمان رفت
چون تیر که از چلۀ تقدیر کمان رفت

" اوقات خوشی بود که با دوست به سر شد"
سی روز و شب وصل که چون برق جهان رفت

یک ماه به لطف نفس گرم مناجات
از دوش دل خستۀ ما بار گران رفت

سیراب شد از کوثر تسبیح ، نفس ها
زنگار هوی و هوس از جوهر جان رفت

صد حیف ندانست دلم قدر شب قدر
تا فیض ابوحمزه و اشک و هیجان رفت

خورشید که از پردۀ شوال در آمد
تا سال دگر فرصت ماه رمضان رفت

با آمدنش غلغله افتاد در افلاک
با رفتن او رونق بازار جهان رفت

آن ماه که در مرحلۀ وصف فراتر
از دایرۀ شعر و معانی و بیان رفت

شاعر : کمیل کاشانی