در سال ( 1340) شمسى در مشهد مقدس به تحصيل اشتغال داشتم، گرچه بخشى از كتاب "مطوّل" را در قم خوانده بودم، در عين حال همان درس را نزد مرحوم آقاى اديب نيشابورى فرا مىگرفتم.
چون آقاى اديب ماهى 350ريال از افرادى كه در درس مطوّل شركت مىكردند دريافت مىنمود، چند نفر با اين جانب قرار گذاشتند كه به عذر نداشتن شهريه، در درس آقاى اديب شركت نكنند و به جاى آن، اين جانب درس هر روز را روز بعد براى ايشان تقرير كنم.
يكى از آنان تا مدتى در آن جلسه شركت نكرد، بعدا با چهرهاى فرسوده واندامى كوبيده پيدايش شد؛ از او سؤال كردم: كجا بودى؟ گفت: من ديدم با اين شيوه درس خواندن، دير به مقصد مىرسم، از طرفى شنيده بودم كه بابا طاهر عريان از روستا به شهر آمد و از طلّاب پرسيد چه كار كنم كه من هم عالم شوم؟ آنها به شوخى گفتند: بايد در دلِ شبِ زمستان لخت شد و رفت در حوض مدرسه، تا به علم لدنّى رسيد.
من هم يك شب كه همه در خواب بودند، مقدارى از يخ حوض را شكسته و با اندام لخت به قصد ملا شدن داخل حوض رفتم. وقتى خواستم بيرون بيايم دريچه حوض را گم كردم و نزديك بود خفه شوم، بالاخره با تلاش زياد دريچه را پيدا كردم و بيرون آمدم؛ از آن روز گرفتار بيمارى واستخوان درد شدهام و چيزى هم بر علمم اضافه نشده است.
يك نمونه از اشتباهات
- بازدید: 557