اصل اختيار و آزادى

(زمان خواندن: 12 - 24 دقیقه)

 در بيان اصل اوّل (عدالت) ياد كرديم كه، آيين ما، در باره انسان وسرنوشت، چنين مى انديشد: خداوند انسان را صاحب اختيار (نيروى ترجيح فعل يا ترك در هر كار وهر راه) وآزاد آفريده، وبه او اين نيرو وتوان را داده است كه راه خويش را انتخاب كند، تا آنجا كه انسانى كامل گردد، و(از ملك پرّان شود، وآنچه اندر وهم نايد، آن شود).، چنانكه مى تواند دژخيمى تبهكار باشد. وهم فرموده است كه (راه نيك را بگزيند نه راه بدرا). پس انسان، هر يك از اين دو راه را به گزينش خويش مى پيمايد؛ جبرى والزامى از خارج نيست.
پس از اين بيان كوتاه درباره اصل آزادى، ياد مى كنيم كه نتيجه اجتماعى اصل ياد شده اين است كه هر چه پليد ونا انسانى است زاده كجرفتارى انسان است. واگر انسان بخواهد، تغيير پذير است. وسعادت به مقدار كار وكوشش وتصميم انسان بسته است.
قرآن كريم مى گويد:
(براى انسان، جز پاداش كوششى كه كرده است، هيچ چيز نيست. وانسان نتيجه كوشش خويش را، بى گمان، خواهد ديد).(5)
نيز همين مكتب مى گويد آن سر ديگر كارها كه به نيروهاى ماوراى طبيعى پيوند مى يابد، باز قابل تغيير ودگرگونى است. بر همين اصل است كه خداوند برنامه ها را تغيير مى دهد، نفى مى كند، اثبات مى كند: (يَمْحُوا اللهُ ما يَشاءُ ويُثْبِتُ وعِنْدَهُ أُمُّ الْكِتابِ)(6) چيزى مانع قدرت او نيست.
پس خواستى راستين در خور است وكوششى خستگى ناپذير. ودر اين صورت كه جهاد وكوششى راستين بود، اراده كلّى با اراده جزئى هماهنگى مى كند، زيرا خداوند وعده داده است كه بندگان مجاهد را يارى كند، نه آنان را كه بنشينند ودست بر روى دست گذارند. (وَالَّذينَ جاهَدوُا فينا، لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا، وأنَّ الَله لَمَعَ الْمُحْسِنين)(7) يعنى:(وكسانى كه كوشيدند در راه ما، به راه خود راهنما ييشان كنيم وبه راستى كه خدا با نيكوكاران است). و(وكانَ حَقّاً عَلَيْنا نَصْرُ المُؤمِنين)(8) يعنى (بر ما حق است وسزاوار، يارى دادن به ايمانداران) و(إنَّ الَله لا يُغَيِّرُ ما بِقَومٍ، حَتّى يُغَيِّروُا ما بِأنْفُسِهِم)(9) يعنى (آن حال نيكو كه قومى دارند، خداوند تغيير ندهد، تا اينكه آنان خود، كردار نيكو ونفسانيّاتى كه دارند تغيير دهند).
پس اگر زندگى فاضل وسالمى منظور باشد، در سيهروزى نشستن، واز خداوند بهروزى طلبيدن، اشتباه است. واين طرز فكر، هرگز مخالف اصل توجّه وتوسّل نيست، زيرا كه بايد كار كرد وبرخاست، با توجّه ونيّت پاك. به عبارت ديگر: حركت است وتوجّه، نه سكون وتوهّم.
قرآن كريم هم مى گويد: (فَإذا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى الِله، إنَّ الَله يُحِبُّ الْمُتَوَكِلين) (109) يعنى (آنگه كه عزم كردى وبر آهنگ كار خاستي، به خداى تكيه كن وكار بدو سپار، كه خداوند تكيه كنندگان وكار سپارندگان به وى را دوست دارد) كه مى بينيم توكّل، پس از خاستن وآهنگ كردنوعزم راست نمودن است. به عبارت ديگر، توكّل، صفت مرد عمل است كه در كار، به خدا توكّل كند، نه صفت مرد نشسته بيكار.
اصل توكّل
خوب است در اينجا سخن دو بزرگ را، درباره توكّل، نقل كنيم، تا شايد جلو بد آموزيهاى سست عنصران وبيخبران از معارف وتعاليم واقعى دين را بگيرد.
1- خواجه نصيرالدّين طوسى:
مقصود از توكّل، اين است كه بنده، همه آنچه را از او سر مى زند وبرايش رخ مى دهد، به خداوند متعال باز گرداند. چون معلوم است كه خداوند بر همه چيز قادر وتواناست. وهر چيز را به نيكوترين وكاملترين صورت انجام مى دهد. بنده بايد، چون كار را به خداى باز هشت، به آنچه خداوند كرد راضى وخشنود باشد. امّا بنده، با اين همه، بايد خود، درباره همان چيزى نيز كه به خداوند واگذاشته تلاش كند وبكوشد. نهايت، خودش وقدرت واراده وكارش را از اسباب وشروطى بداند كه موجب تعلّق قدرت واراده خداوند به وقوع شيئى مى شود كه در حقّ او انجام داده است. واين است معناى (لا جَبْرَ ولا تَفْويض، بَلْ أمْرُبَين أمْرَيْن).(10)
2- علّامه مجلسى:
معناى توكّل اين نيست كه به طور كلّى، كوشش را درباره امور ضرورى واحتياط را در مواردى كه احتياط لازم است، كنار بگذاريم، بلكه انسان بايد، چاره جويى كند، اسباب فراهم آرد، نهايت حرص بسيار نزند. وتكيه اش بر كوشش خود واسبابى كه فراهم مى كند نباشد، بلكه بر سبب ساز واقعى باشد. اين دستور شريعت است.(11)
پس توكّل را اين دو بزرگ ومتبحّر در معارف وشناخت دين، چنين تعريف كردند كه شخص بكوشد وسعى وكوشش را كنار نگذارد. نهايت انسان موحّد، غافل از خدا وواگذار كردن كار به خدا نخواهد بود. پس كار است وواگذار كردن آن به خداوند.نه ترك كار. كوشش است نه ترك آن. فراهم آوردن اسباب است، نه به اميد فرشتگان وارواح نشستن. ومى دانيم كه فراهم كردن اسباب هر چيز متناسب با آن است. ونيازى به توضيح ندارد كه اسباب نيز اسباب عادى است، نه جز آن. نهايت اگر با نيّت پاك آغاز به كار شد، وكار از روح توكّل سر شار بود، خداوند هم وعده داده است كه راهنمايى ويارى كند: (وَالَّذينَ جاهَدوُا فينَا، لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا، وإنَّ الَله لَمَعَ الْمُحسِنين).
بدين گونه تعليم اصيل اسلام، كه به بركت خاندان وحي، آموخته شده است اين است كه اگر خواستى جدّى باشد وبرخاستنى نيز جدّى، همراه كوششى پيگير، برنامه ها، سرنوشتها، دگرگون شود وبدبختى وتيره روزى جاى خود را به خوشبختى ونيك روزى دهد. از نيمه راه نيز مى توان برگشت.
واگر روى اصل روابط پديده ها ى اجتماعى وپى آورد پديده اى پديده ديگر را (مثلاً پى آورد خود كم بينى وعدم ايمان به شخصيّت، تسليم را، وتسليم، تسلّط روشهاى ناهنجار را و..). اجتماعى ناگزير رو به سقوط برود، باز مى تواند در صورتى كه بخواهد وتصميم بگيرد ومردانه گام بردارد ومجاهده كند به سوى مسير تعالى باز گردد، واز نكبت ونابسامانى كه تقريباً نتيجه حتمى كار خود انسان بوده است نجات يابد. در گذشته آياتى از قرآن آورديم. بدين مضمون كه، خداوند بندگان را يارى مى كند، در صورتى كه سستى وكوتاهى را كنار بگذارند، و(دست خداوند بسته نيست، ودائماً بر موجودات نظارت دارد. وهر لحظه توانايى تغيير دادن پديده هاى ايجاد شده جهان را دارا است).(12)
شيعه به چنين اصولى معتقد است. وهمين اصول وهمين اعتقاد، نويد مى دهد كه تيره روزيها را هيچ پايندگى ودوامى نيست. وكسى آنها را ابدى وزوال ناپذير قرار نداده است وهمين طرز فكر خود زادگاه اميد به زندگى بهتر است.
خلاصه، فلسفه تربيتى اسلامى، مبتنى بر فرار نيست، مبتنى بر مبارزه است، بر پايمردى وثبات. تفكّر صحيحاسلامى اين است كه همه چيز اين زندگى تغيير پذير است، وهيچ كژى وكاستى پايدار نيست. در نظام آفرينش، براى ما راه دشوارى تعيين نكرده اند. قلم قضا وقدر الهى خطّى عليه ما ننوشته است. ما در گرو سرنوشتى شوم نيستيم، واين سرنوشت است كه در گرو ماست. پس نبايد مأيوس بود. واگر در برابر، مشكلاتى وجود دارد وزندگى داراى وضعى است ناهنجار، نبايد آن را حتمى دانست، وعلّت را در جاهاى ديگر جستجو كرد، وشكست خورد، وتسليم شد، به اين عذر كه، از ازل اين طور خواسته اند، وسرنوشت چنين بوده است، وناگزير بايد تن داد! پس اسلام، با تعاليم خود، ريشه هاى نهال زيانبار يأس ونوميدى را از بن بر آورده است. ودر پرتو اصول ياد شده، همه چيز را ممكن وهر روشى را تغيير ناپذير دانسته است.
اندكى بيشتر در مسئله فقر وعلّتهايش انديشه كنيم: طرز تفكّر نوع مذهبيها اين است كه فقر به علل ماوراى طبيعى مربوط است.وفقير در برابر فقر، هيچ وظيفه اى ندارد جز تسليم وسرفرود آوردن؟!
اين پندار، اسلامى نيست، زيرا اسلام عقيده اى درست به عكس اين دارد. خداوند اگر مى خواست انسان فقير باشد، طبيعت را فقير مى آفريد، امّا طبيعت را غنى آفريده است، وهمه آنچه را كه انسان بدان نيازمند است در آن قرار داده است. هوش وادراك وساير وسايل لازم را نيز به انسان داده است تا با كوشش ومجاهدهخود، نيازهاى خويش را بر آورد. وآنچه كه مى نگريم كه در ستايش فقر گفته اند، مقوله اى ديگر است وداراى قيدها وشرطهايى است، وغالباً در باره فقر اختيارى است كه مسئله اى ديگر است ومربوط نيست به جمع وجامعه وصرف نظر كردن از حقوق خود واجتماع، وكامروايان را بر حال خود گذاشتن، ومستمندان را در فشار نظاره كردن.
نيز اگر فقر- به صورت مطلق ستايش شده است، بايد دانست كه براى مذلّت وتحقير اشراف واشرافيّت است، وبراى نيرو دادن به گروههايى فقير وبى چيز، تا خود كم بين نباشند. وحقارتى به خاطر فقر- در خويش احساس نكنند. وانسانيّت خود را ناقص نپندارند وخود را نبازند، وبه تكبّر توانگران واشراف، به ديده حقارت بنگرند. اينجاست كه پيامبر وامامان با فقيران مى نشينند وبه آنان نزديك مى شوند واز آنان دوست مى گيرند، وهر گونه رفتار اشرافى را تحقير مى كنند.
اين است، وگر نه جامعه بايد نيازمند نباشد. وفرد بايد از همه حقوق خود بر خوردار گردد. واگر به صبر نيز توصيه شده است، يا بر آن، نويدهاى اخروى داده اند، براى تربيت نفسى است، كه نيازمندان نفساً- صابر وبى نياز گون باشند نه تكليفاً واقداماً. به تعبير قرآن كريم، داراى (تعفّف) باشند وچنان باشند كه (كسى كه ايشان را نشناسد پندارد كه ايشانبى نيازانند، از آنكه نياز پيدا (آشكار) نكنند واز مردم چيزى نخواهند).(13) اين است، نه اينكه تن به تحمّل ستمى كه برآنان مى رود بدهند، واز پايمال شدن حقوق خويش دفاع نكنند، وستم پذير وساكت باشند واز حقّ خود صرف نظر كنند. اگر جز اين است، پس آن همه اقدامات ابوذر غفارى مسلمان بزرگ وكوششهاى بزرگ وكوششهاى توانفرساى او در راه تعديل ثروت وجلوگيرى از اسراف واجحاف حكومت وقت،(14) براى چه بود؟
جامعه اى كه فقير باشد، ودچار تفاوتهاى ناروا وطبقات موهوم وامثال آن، در هيچ راه پيش نمى افتد، تا چه رسد به راه معنويّّت وكمال. حتى اگر ببينيم كه غرض از آفرينش هم عبادت ومعرفت است، باز بايد وسايل رفاه وآسودگى مادّى مردم فراهم باشد.
پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله وسلم):
(اى خدا، در نان ما بركت قرار ده. ميان ما ونان جدايى مينداز، اگر نان نبود نه مى توانستيم نماز بخوانيم نه روزه بگيريم ونه ديگر واجبات پروردگار مان را انجام دهيم).(15)
امام على (عليه السلام):
- به پسرش محمّد حنفيّه - (من براى تو از فقر بيمناكم، از آن به خداى پناه بر، زيرا فقر وتنگدستى، موجب كاستى در دين، سرگردان شدن عقل، وبيزارى مردم است از انسان).(16)
امام على (عليه السلام):
(فقر، مرگ بزرگ است).(17)
امام صادق (عليه السلام):
(فقر به كفر، نزديك است).(18)
پس اگر زندگى مادّى تأمين نشود، سير معنوى انسان نيز دچار وقفه مى گردد، زيرا فقر چنانكه كالبد را مى خورد، روح را هم مى فرسايد. حالات روانى مردم ناتوان، سرشار از سستى، زبونى وكاهلى است. مى شود گفت ناتوان، از همه چيز ناتوان است.(19)
منطق قرآن اين است: اين زندگى زيبا وپر مايه وغنى را خداوند آفريده است، وآن را مسخّر انسان كرده است تا هر چه مى خواهد از آن بهره مند شود.
قرآن كريم:
(آيا نمى نگرى كه خداوند آنچه را در زمين است براى شما رام كرد؟)(20) (آيا نمى نگريد كه خدا آنچه را در آسمانها ودر زمين است براى شما به فرمان كرد، وتمام كرد، وفراخ وبسيار قرار داد بر شما نعمتهاى خويش را، هم نعمتهاى ظاهرى وهم نعمتهاى باطنى را؟..).(21)
در قرآن بيش از 20 آيه است، كه در آنها (سَخَّرَ) و(سَخَّرْنا) آمده است، با اضافه به: (بحر) (دريا)، سَماوات (آسمانها)، اَرْض(زمين)، شَمْس (خورشيد)، قَمَر (ماه)، اَنْهار (رودها)، جِبال (كوهها)، ومَا فِى الأرض (هر چه در زمين است).اين آيات بشر را به جهاد با طبيعت واستفاده از ذخاير آن دعوت كرده است.
قرآن كريم:
(زمين را بگسترديم، ودر آن كوهها در افكنديم، واز هر چيزى، سنجيده وموزون، در آن رويانيديم).(22)
پس اين زندگى، موزون وسنجيده آفريده شده است. بنابراين، هر جا كه سنجيدگى نباشد وتوازن به هم خورد، از آفرينش وچيزها ناشى نيست. از كجرفتارى انسان است، واز ستم گروهى بر گروه ديگر، وامتياز طلبى گروهى نسبت به ديگران...
نيز قرآن كريم مى گويد:
(ما همه راههاى معيشت وزندگى شما را در جهان پديد آورديم، وهم راههاى زندگى آنان را كه شما روزى رسانشان نيستيد).(23)
در تعبير قرآن، در آيه بالا، (مَعايِش) است: (وجَعَلْنَا لَكُم فيها مَعايِش). ومقصود از تعبير به لفظ جمع، هر راهى است كه براى زندگى هست.
نيز قرآن مى گويد:
(الله زمين را براى شما فرود دست وفرمانبردار بيافريد. پس در اطراف آن سير كنيد، واز روزى الله بخوريد. و(سرانجام) از گور برخاستن، براى رفتن به سوى اوست).(24)
بدين گونه اسلام، عوامل نارسايى وكمبود موادّ زندگى را روشن مى سازد، وتسليم در برابر هر گونه كمى وبى چيزى را تخطئه مى كند، زيرا اين امور ودر رأس آنها فقر- زاده قوانين
خلقت نيست، بلكه نتيجه استثمار گروهى وتسليم شدن گروه ديگر است، يا بر اثر تنبلى وبيكارگى است، كه براى استفاده از منابع طبيعى كوشش نمى شود، وآنچه سدّ راه بهره بردارى از طبيعت است از ميان نمى رود، ويا استخراج مى شود، ولى....
پس چنانكه براى استخراج معدنى بايد با طبيعت به نبرد برخاست، وخشونت طبيعت را از ميان برد، وآن را رام وبه فرمان كرد (تعبير قرآن را فراموش نكنيم كه واژه (تسخير) ودرباره زمين - (ذَلول) را كه به معناى رام وبه فرمان است به كار برده است، يعنى طبيعت در دست انسان است)، همين گونه بايد كليّه عواملى را كه مانع بهره بردارى از موادّ طبيعت است نرم ورام كرد. اين خوانى است گسترده كه انسان را بر آن نشانده اند، لقمه را ديگر بايد خود بردارد. كناره گزيدن، ومتاع سفره به يغما رفتن،وجرم را بر گردن طبيعت گذراندن، كارى عبث است. ونه تنها عبث، بلكه گناه است وبدعت، واگر كسى چنين فكرى را در جامعه القا كند، مردم را با تربيتى ضدّ دين وضدّ منطق دين بار آورده است.
امام على (عليه السلام):
(چون سختى به نهايت رسد، آسايش پديد آيد، وچون حلقه هاى زنجير گرفتارى سخت تنگ گردد، راحتى رخ نمايد).(1)
بر اين اصل، آنچه را كه براى ديگران مايه نوميدى وشكست است، بايد براى پيرامون اين مكتب، اميد زا باشد. وهر چه بدبختى فزونى يافت خوشبختى را نزديكتر بدانند. به ما نويد داده اند كه هر آن، احتمال فرج هست. وقت خاصى هم براى آن تعيين نشده است. پس آن روزگار نهايى فساد كه از نظر نوع مردم، روزگار اوج يأس وستم ونااميدى است، از نظر مكتب ما، روزگار اوجاميد به فرج وفرا رسيدن فرداى بهتر است.
در پايان اين فصل، اين موضوع را بايد تذكّر دهيم كه اين همه تلاشها براى برافروختن شعله اميد وپديد آوردن حسّ خوشبينى وطرد يأس وبد بينى براى چيست؟ چرا اين همه كوشش شده است تا چهره زندگى را زيبا جلوه دهند، وچهره دردناك آن را علاج پذير بدانند، وچرا؟ وچرا؟
براى اينكه (هنگامى در جهان زندگى مى كنيم كه آن را دوست بداريم)(2) براى زيستن در اين جهان، خوشبينى واميد شرط لازم است. يأس وبد بينى، نظام زندگى را از هم مى پاشد وآثار زهرآگينى براى بشر به بار مى آورد. اگر روح نفرت از زندگى در اجتماعات رسوخ كند، همه حيثيّتهاى انسانى بر باد مى رود. اخلاق زايل مى گردد. فضيلتها كشته مى شود. نشاط كار وكوشش وابتكار، از جامعه رختبر مى بندد.
شرايط لازم براى تأمين سلامتى جسمى، فكرى واخلاقى... بدون وجود اين شرايط، امر توليد، كه سرچشمه پيدايش ثروتهاى مادى است، نمى تواند به نحو مؤثرى انجام شود...از نظر اهميّت، بعد از اين شرايط، سه شرط ديگر براى توانايى وجود دارد، كه بسيار به هم مربوط بوده وعبارت است از: اميد، آزادىوتنوّع. از نظر بازده كار در سراسر تاريخ، ما به نتايج ناشى از رسوم بردگى ومحدوديتّهايى كه رعيت در قرون وسطى داشت، وانواع ديگر فشارها وشكنجه هاى سياسى وغير سياسى بر مى خوريم.(3)
آزادى واميد نه تنها ميل شخصى را براى انجام كار، بلكه توانايى او را نيز در انجام كار زياد مى كند.
علماى وظائف الاعضاء به ما مى گويند كه انجام يك كار معيّن، اگر لذّت آور باشد، انرژى كمترى از اعصاب مصرف مى كند. همچنين نيروى ابتكار بدون وجود اميد، كمتر به كار مى افتد و...(4)
نيز با يأس ونوميدي، نوعدوستى وفلسفه خدمت به خلق از ميان مى رود، وبه جاى خود را به خود پرستى مى دهد.
كوششها همه براى جلب منافع ولذايذ شخصى صرف مى شود، گر چه به زيان ديگران باشد. وهمه در انديشه حفظ ونگاهدارى خودند، اگر چه به نابودى ديگران بينجامد، زيرا هنگامى كه اميد به زندگى بهترى نباشد، خدمت به نوع، از خودگذشتگى وفداكاري، تلاش براى روز بهتر وزندگى انسانيتر، چه سودى خواهد داشت؟ مگر نمى نگريد به آنان كه بر مركب مراد سوارند كه چه مى كنند؟! پس بدبينى، بدى را پايدار مى سازد وخوش بيني، خوبى را.
ديگر از نتايجبد يأس از آينده، تن دادن به وضع موجود است، چون همه تلاشها براى فرداى بهتر است. واگر مسلّم انگاشته شود كه فرداى بهترى در پيش نيست، ديگر تلاشها مذبوحانه وبى ثمر جلوه مى كند. اگر بر مغزها اين انديشه حكومت كرد كه راهى به خوشبختى ونجات نيست، وسنگلاخ زندگى هموار نمى شود، وهمه راهها به بن بست مى رسد، بايد كنار رفت ودست بر دست گذاشت. چون هر چيز، بى فايده وهر كارى بى ثمر وهر كوششى براى راه يافتن وراه بردن عقيم است، زيرا:
آنكه مى گويد از من كارى ساخته نيست مى گريزد، وبا گريز خود وضع موجود را استحكام مى بخشد. آنكه مى گويد امكان رستگارى نيست، خود وديگران را از ميدان مى گريزاند، نتيجه آنكه نظام ستمگرانه مستقر ادامه مى يابد...(5)
واين انديشه خود بزرگترين فساد را در بر دارد، واين خود تحكيم وتثبيت هر گونه زشتى ونادرستى است. آنان كه مى خواهند انسان را از حركت باز دارند، اين انديشه را به او تزريق مى كنند كه، همه راهها به بن بست مى رسد، تا يأس مستولى گردد.
ديده ايد فردى كه دچار يأس مى شود، همه چيز را كنار مى گذارد، حتى وظايف فردى را وبا دم سرد خود زندگى را سرد مى كند، در صورتى كه اين نوميدى وسرخوردگى، در فرد است ودر يك راه ويك كار. اينك بسنجيد اگر اين حال به درون جامعه اى راه يابد، وبه همه راهها وهمه كارها سرايت كند! در اين گونه اجتماع قهراً تكليف ومسئوليت مفهوم ندارد، اجتماعى است ويرانه وسرخورده، پيوندها از هم گسسته وراه براى هر گونه سياهى وپليدى باز، هر كس سر به گريبان خود فرو برده، در كنار هم واز هم به دور، به ظاهر هماهنگى وحالت گروهى ودر واقع تنهايى وجدايى، وفقط يك تازيانه بس است كه آنان را به هر سوى بخواهد براند ودر نتيجه سر رشته داران كارها خوشحال باشند.
از همه دردناكتر، اينكه در چنين اجتماعى آنچه هست گرايش به فساد ورذيلت است، چه هنگامى كه فرد از پديد آوردن راستى ودرستى سرخورده شد ونوميد روان گشت، احساس وخواسته اى در او كشته مى شود، وناگزير احساسونيازى ديگر جايش را مى گيرد، حسّ ارضاى بدلى به وجود مى آيد. انسانى كه بالفطره خوبيها ومعنويتّهايى را مى جويد، اگر به آنها دست نيافت واميدش از آينده نيز قطع شد وچنين پنداشت كه فردا هم، آن گونه مى گذرد كه ديروز گذشت، خواسته هايش از سوى ديگر سر بر مى آورد وآن نيازها در جاى ديگر اشباع مى شود، در فساد، در پناه بردن به مخدّر، ولاابالى گرى، وپا زدن به همه اصول زندگى.
اينها حقايقى است ترديد ناپذير كه نمى توان انكار كرد. از اين رو اگر آينده زندگى را بتوانيم زيبا وانسانى ترسيم كنيم، ومردم را نسبت به فردا خوشبين سازيم، شايد بتوانيم از اين كامجوييهاى بدلى خواسته هاى انسانى وگرايش به فساد پيش گيرى كنيم. پس اينكه مى گويند اميد به زندگى بهترى در سايه حكومت حق وعدالت داشته باشيم، نيروى محافظى است براى انسان. نيرويى است كه او را از منجلاب فساد وتيره روزى خواهد رهانيد. وآخرين بقاياى شرف وانسانيّت را زنده نگاه خواهد داشت، به اميد اينكه روزى نو بيايد وزندگيى انسانگرا.
پس اميد، زادگاه همه خوبيها ست، ونوميدى ريشه هر بدى. هر سكون وركودى نخست از يأس ريشه مى گيرد، وهر جهش وجنبشى از سر چشمه اميد سيراب مى شود. به همين جهت (راسل) مى گويد:
...وظيفه ماست كه هر قدر ظلمت وغم وماتم بر جهان مستولى شود، اميد خود را زنده نگاهداريم وافكار خود را على رغم بدبختيهاى حال، متوجّه آينده كنيم. آينده اى كه شايد بدبختيهاى كنونى به منزله زه درد آن باشد....(6)
و(نهرو) مى گويد:
در دنيايى كه پر است از كشمكش ونفرت وخشونت، اعتقاد بستن به سرنوشت انسانى، ضروريتر از هر زمان ديگر است. هر گاه آينده اىكه ما براى آن كار مى كنيم سرشار از اميد براى بشريت باشد، نابسامانيهاى دنياى كنونى چندان اهميّتى ندارد، وكار كردن براى آن آيندهداراى حقّانيّت است.(7)
اكنون دانسته شد كه اميد به آينده وعقيده به انتظار، اساسى ترين پايه است براى اجتماعات، وجامعه هاى ما نيز از پرتو همين عقيده نيرو مى گيرد وپايدار است، وديگران كه اين موضوع را بررسى كرده اند اصالت وعظمت آن را تصديق كرده اند.
وهمين اميد وانتظار است كه در محيطهاى تاريك ستمگرى وبيدادها، معتقدين را پايدار وثابت مى دارد. هر مذهب ومسلكى كه اميد در آن بيشتر باشد پايدارتر است واز شكستها ومحروميتّها، دلسرد وشكسته خاطر ومتوقّف نمى گردد. وباعث حيات وبقا وپيشرفت اسلام همين عقيده است كه از روح امامت وپيروى از آن سرچشمه مى گيرد. سرّ بقاى شيعه وگسترش آن در ميان دشمنهاى داخلى ودشمنهاى خارجى همين است...به اين مطلب، محقّقين ودانشمندان خارجى كه عقايد واديان را بررسى ومقايسه كرده اند معترفند.(8)
بنابراين بايد كوشش كنيم تا هر چه بيشتر اين عقيده را در ملّت خود زنده وپايدار نگاه داريم (وحتى به ملّتهاى ديگر نيز سرايت دهيم)، زيرا كه پايدارى وپايندگى ما در پرتو اين عقيده است.
اين بخش را با اين گفتار، خلاصه مى كنيم:
در مذاهب مختلف كه راهبر وراهنماى مردم زمين به فوز وفلاح وسعادت ونجات است، وعده رجعتى از قبيل رجعت حسينى وظهور امام غائب (عليه السلام) وبازگشت عيسى داده شده است.
اين وعده حكايت از يك نوع سلطه زشتى بر زيبايى وغلبه نا حق بر حق است، كه با رجعت منجى، ابطال وامحاء شده ومجدّداً تسلّط نوربر ظلمت وغلبه راستى بر كژى تأمين مى گردد. اين خوش بينى در پايان يك سلسله مرارتها وسختيها كه ناظر بر بدكارى وحاكى از بدبينى است قرار گرفته، ودر واقع، نقطه آخرين تاى تمّت است كه به تلخيها وسوزها وناكاميها ويأسها پايان مى بخشد.
تا حصول اين آزادى دور ودراز، نبايد دست بر دست گذاشته وناراستى وكژى را گستاخ كرد كه بر راستى ودرستى چيره شود، ودوران سلطه وحكومت پاكى را بر جهان خاتمه دهد. هركسى در حدود ممكنات وتوانايى خويشتن، مأمور به ستيزه ومقابله در برابر ناپاكى است.(9)
پاورقی:
(5) (قرآن كريم)، سوره نجم (53)، آيه 38و39:(وأنْ لَيسَ لِلإنسانِ إلّا ما سَعى. وأنَّ سعْيَهُ سَوفَ يُرى).
(6) (قرآن كريم)، سوره رعد(13)، آيه 39. ترجمه آيه مذكور از كشف الاسرار ميبدى (ج 5/120): مى سترد الله تعالى آنچه خواهد، وبر جاى مى دارد ومى نهد (آنچه مى خواهد) ومهر همه نسختها آن است كه به نزديك اوست).
(7) (قرآن كريم)، سوره عنكبوت (29)، آيه 69- (ابوالفتوح) - چاپ اول، تهران، ج 4/242.
(8) (قرآن كريم) سوره روم (30)، آيه 47.
(9) (قرآن كريم)، سوره رعد (13)، آيه 11.
(10) (سفينة البحار)، ج 2/682-683:(قالَ المُحقِّقُ الطّوسى: اَلمُرادُ بِالتَّوكُّلِ أن يَكِلَ العَبدُ جَميعَ مَا يَصدُرُ عَنه ويَرِدُ عَلَيه، ألى الِله تَعالي، لِعِلْمِه، بِأنَّهُ أقوى وأقدَر، وَيَصنَعُ مَا قَدَرَ عَلَيهِ عَلى وَجهٍ أحسَنَ وأكْمَل. ثُمَّ يَرضى بِما فَعَلَ، وهُوَ مَعَ ذلِكَ يَسعى ويَجْتَهِدُ فيما وكَلَهُ إلَيْه، ويَعُدُّ نَفْسَه وقُدرَتَهُ وعَمَلَهُ وأرادَتَهُ مِن الأسبابِ والشُّروطِ المُخَصِّصَةِ لِتَعَلُّقِ قدرتِه تعالى وأرادَتِهِ، بما صَنَعَهُ بالنّسبةِ ألَيه...وَ مِن ذلِكَ يَظهَرُ مَعنى لا جَبَر ولا تَفويضَ، بَل أمْرُبَينَ أمْرَيْن).
(11) (سفينة البحار)، ج 2/683: (قال العلّامَةُ المجلسى: ثُمَّ إنَّ التَّوكُّلَ لَيسَ مَعناهُ تركَ السَّعى فِى الُأمُورِ الضَروريّة وعَدِم الحَذَرِ عَنِ الُأمُورِ المَحذوُرَةِ باِلكُليَّة، بَل لابُدَّ مِن التوسُّلِ والأسباب، عَلى ماوَرَدَ فِى الشَّريعَة، مِن غَيرِ حِرصٍ ومُبالَغةٍ فيه. ومَعَ ذلِكَ لا يَعتَمِدُ عَلى سَعيه وما يُحَطِّلُهُ مِنَ الأسباب، بَل يَعتَمِدُ عَلى مُسَبِّبِ الأسباب).
(12) (جبر واختيار)/268.
(13) (قرآن كريم)، سوره 2( بقره)، آيه 273، (كشف الاسرار)، ج 1/739-740.
(14) (الغدير)- چاپ بيروت، ج 8/292به بعد.
(15) (وسائل الشيعه) - ابواب التجارة: (الّلهُمَّ بارِك لَنا فِى الخُبز، ولا تُفَرِّقْ بَيْننا وبَيْنَه، ولَو لا الخُبز ما َصلّينا ولا صُمْنا ولا أدّينا فَرائِضَ رَبِّنا).
(16) (نهج البلاغه)- فيض الاسلام /1228و (سفينة البحار)، ج 2/380: (يا بُنى إنّى أخافُ عَلَيكَ الْفَقر، فَاسْتَعِذْ بِاللِه مِنه، فَإنَّ الفَقْرَ مَنقَصَةُ لِلدّين، مَدْهَشَةُ لِلعَقل، داعِية لِلمَقْت).
(17) (نهج البلاغه) /156 و(سفينة البحار)، ج 2/379: (الفقرُ، اَلموتُ الأكبَر).
(18) (سفينة البحار)، ج 2/378: (كادَ الفَقرُ أن يَكونُ كُفْراً).
(19) براى توضيح بيشتر، در اين باره، (انسان گرسنه) ديده شود.
(20) (قرآن كريم)، سوره حج (22)، آيه 65: (ألَم تَرَ أنَّ الله سَخَّرَ لَكُم ما فِى الأرض..).
(21) (قرآن كريم)، سوره لقمان (31)، آيه 20: (ألَم تَرَوا أنَّ اللَه سَخَّرَ لَكُم ما فِى السَّمواتِ وما فِى الأرض، وأسْبَغَ عَلَيكُم نِعْمَه، ظاهِرةً وباطِنَةً...).
(22) (قرآن كريم)، سوره حجر (15)، آيه 19: (والأرضَ مَدَدْناها وألْقَيْنا فيها رَواسى، وأنْبَتْنا فيها مِنْ كُلّ شَيْءٍ مَوزُون).
(23) (قرآن كريم)، سوره حجر (15)، آيه 20: (وجَعَلنا لَكُم فيها مَعايِشَ، ومَن لَستُم لَهُ بِرازِقين).
(24) (قرآن كريم)، سوره ملك (67)، آيه 15: (هُوَ الَّذى جَعَلَ لَكُمُ الأرضَ ذَلوُلًا، فَامشُوا فى مَناكِبِها، وكُلوُا مِنْ رِزْقِه، وإلَيهِ النُّشوُر).
(1) (نهج البلاغه /1241:(عِندَ تَناهِى الشِّدَّةِ تَكونُ الفُرْجَة، وعِندَ تَضايقُ حِلَقِ البَلاءِ يَكُونُ الرَّخاء)..
(2) (نيلوفر عشق)/200.
(3) (اصول علم اقتصاد)/261و 266.
(4) (اصول اقتصاد) /261و266.
(5) (نمايشنامه ننه دلاور)/189.
(6) (آينده بشريّت از نظر مكتب ما) /116.
(7) (پيام)- مجله يونسكو- شماره آبان ماه 1348.
(8) (آينده بشريّت از نظر مكتب ما)/115.
(9) (انديشه وهنر)، شماره 8- شهريور 1334؛ بحث (خوش بينى وبدبيني).

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مداحی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page