پاسخ اين سؤالات را در آنچه كه ابن ابى الحديد، از شيخ و استادش، از امام على بن ابى طالب (ع) نقل كرده، مىيابيم:
عايشه، به بلال امر كرد كه به ابو بكر بگويد تا او با مردم، نماز بخواند. در اين جا بود كه پيامبر (ص) فرمود: «شما، همانند زنان اطراف يوسف هستيد» ، و پيامبر (ص) اين جمله را به آنها نفرمود، مگر به جهت خشمى كه بر آنها گرفته بود؛ زيرا عايشه و حفصه، براى به قدرت رساندن پدرانشان، كوشش و تلاش مىكردند و پيامبر (ص) ، با خارج شدن از خانه و كنار زدن ابو بكر از محراب، نقشههاى آنان را باطل ساخت و اين كلام پيامبر (ص) كه فرمود: «شما، همانند زنان اطراف يوسف هستيد» ، به كسى جز عايشه، تعلّق نمىگيرد و پيامبر (ص) عايشه را در خلوت و در بين خواص خود، نفرين كرد و از ظلم عايشه، نزد خدا شكايت بُرد.
ابن ابى الحديد مىگويد: به شيخ و استادم گفتم: آيا تو مىگويى: «عايشه، پدرش را براى خواندن نماز، تعيين كرد و پيامبر، او را تعيين نفرمود» ؟ . شيخ و استادم 1گفت: من اين مطلب را نمىگويم. على (ع) پيوسته اين مطلب را مىفرمود و تكليف من، غير از تكليف اوست. على (ع) آن هنگام حاضر بوده و من نبودهام؛ ولى من در برابر اخبار و رواياتى كه به دستم رسيده است، چارهاى جز تسليم ندارم. 2
بر اساس اين اخبار، پيامبر (ص) ، ابو بكر را براى نماز، تعيين فرمود؛ امّا على (ع) در آن صحنهها حضور داشته و مىداند كه چه شده و چه پيش آمده است. گزارشهاى تاريخى و رواياتى كه در مكتب اهل بيت (عليهم السلام) مطرح شده است، با آنچه كه از امير مؤمنان (ع) نقل شده، هماهنگى كامل دارد.
چهل و هفت. در الإرشاد مفيد و أعلام الورىى طبرسى، حديثى آمده كه ما، آن را از الإرشاد ، نقل مىكنيم:
پيامبر (ص) در ايام بيمارىاش، در خانۀ امّ سلمه بود. يك يا دو روز از اقامت ايشان، بيشتر نگذشته بود كه عايشه، نزد اُمّ سلمه آمد و از او درخواست كرد كه پيامبر خدا (ص) را به خانهاش انتقال دهد تا خود از پيامبر خدا (ص) پرستارى كند و براى اين كار، از ديگر همسران پيامبر (ص) نيز اجازه خواست. اجازه، داده شد و حضرت، به خانهاى كه عايشه در آن زندگى مىكرد، منتقل شد. دوران بيمارى پيامبر (ص) ، در خانۀ عايشه ادامه يافت و روز به روز، بيمارى ايشان، شدّت مىيافت. روزى، هنگام نماز صبح، در حالى كه بيمارى، تمام وجود حضرت را فرا گرفته بود، بلال آمد و ندا داد: «نماز! خدا رحمت كند شما را!» . 3
چهل و هشت. در خصائص الأئمة ، روايت شده است: هنگامى كه بيمارى پيامبر (ص) سنگين شد، على (ع) را فرا خواند. آن گاه، سر خود را در دامان على (ع) قرار داد و از حال رفت تا زمانى كه از فرا رسيدن وقت نماز، آگاه شد. . . . 4شيخ مفيد مىگويد: عايشه گفت: بگوييد ابو بكر، با مردم، نماز بگزارد. حفصه گفت: بگوييد عمر با مردم، نماز بگزارد. هنگامى كه پيامبر خدا (ص) سخنان عايشه و حفصه را شنيد و علاقۀ شديد هر كدام از آنها را به امامت يافتن پدرانشان و فريفتگىشان را در اين كار-در حالى كه ايشان، هنوز زنده بود-، مشاهده كرد، فرمود: «دست برداريد! شما، همانند زنان اطراف يوسف هستيد» . سپس آن حضرت، شتابان، از بستر برخاست، به جهت ترس از اين كه مبادا يكى از آن دو براى اين كار، پيشى بگيرند، در حالى كه حضرت، به هر دو امر كرده بود تا با اُسامه، از شهر خارج شوند و نزد پيامبر خدا (ص) شكّى باقى نمانده بود كه آن دو، سرپيچى كردهاند. پس هنگامى كه حضرت، سخنان عايشه و حفصه را شنيد، دانست كه ابو بكر و عمر، از فرمان ايشان، سرپيچى كردهاند. لذا براى جلوگيرى از فتنه و از بين بردن شبهه، با شتاب، از جا برخاست، در حالى كه از شدّت ضعف، توان ايستادن بر پاهايش را نداشت. پس على بن ابى طالب (ع) و فضل بن عبّاس، زير بغلهاى پيامبر (ص) را گرفتند و حضرت، بر آن دو، تكيه كرده، به راه افتاد، در حالى كه پاهاى مباركش از ضعف و ناتوانى، بر زمين كشيده مىشد. هنگامى كه پيامبر (ص) از خانه، خارج و وارد مسجد شد، ابو بكر را ديد كه در محراب، قرار گرفته است. پس حضرت با دستش به ابو بكر اشاره كرد كه از محراب، كنار برود. ابو بكر هم بدون آن كه رويش را برگردانَد، به عقب رفت. پيامبر خدا (ص) در جاى ابو بكر نشست و تكبيرة الإحرام نماز را گفت و نمازى را كه ابو بكر، شروع كرده بود، از نو آغاز كرد و بنا را بر افعالى كه در نماز ابو بكر گذشته بود، نگذاشت. هنگامى كه حضرت، سلام نماز را داد، به خانه برگشت و ابو بكر و عمر و گروهى از مسلمانان را كه در مسجد حاضر بودند، خواست و به آنها فرمود: «چرا از دستورم، سرپيچى كرديد؟» . ابو بكر گفت: من از شهر خارج شدم؛ ولى باز گشتم تا با شما، تجديد پيمان كنم! عمر هم گفت: اى پيامبر خدا! من از مدينه خارج نشدم؛ زيرا دوست نداشتم از شهر، خارج شوم و حال شما را از ديگران بپرسم. پس پيامبر (ص) فرمود: «لشكر اُسامه را حركت دهيد» و سه بار اين جمله را تكراركرد. بعد از آن، به علّت درد و خستگىاى كه بر ايشان، مستولى شده بود و از اندوهى كه ملكۀ ايشان شده بود، از حال رفت. 5
پاورقی:
1) . ابو يعقوب يوسف بن اسماعيل لمعانى، معروف به ابن ابى الحديد مىگويد كه اين استاد، شيعه نبوده، بلكه معتزلى بوده است: «و لم يكن يتشيع و كان شديداً فى الاعتزال» (شرح نهج البلاغة، تحقيق: محمّد ابوالفضل إبراهيم، ج9، ص199) .
2) . مقصود، احاديثى است كه پيش از اين، بررسى كرديم و سيد رضى، آنها را در شرح خطبۀ 156 نهج البلاغة، با عنوان: «و من كلام له خاطب به أهل البصرة على جهة اقتصاص الملاحم» ، آورده است. امير مؤمنان (ع) اين خطبه را پس از پيروزى در جنگ جمل، در سال 36 هجرى، براى مردم بصره، ايراد فرموده است (ر. ك: شرح نهج البلاغة، ابن ابى الحديد، ج9، ص189؛ چاپ دار الإحياء الكتب العربيه، و ج2، ص458، چاپ مصر؛ شرح نهج البلاغة، محمّد عبده، ص156) .
3) . الإرشاد، ص86.
4) . بنا بر روايت علّامه مجلسى در بحار الأنوار، ج22، ص485.
5) . الإرشاد، ص86-87.
حقيقت امامت در دو مكتب (اهل بيت و خلفا)
(زمان خواندن: 3 - 6 دقیقه)