روز دوشنبه، به هنگام نماز صبح، بلال، طبق عادت، اذان گفت و به درِ خانۀ پيامبر (ص) آمد و گفت: «الصلاة! الصلاة! رَحِمَكُم الله» . 1پيامبر خدا (ص) كه از شدّت درد، توانايى راه رفتن نداشت و گاهى از حال مىرفت، به بلال فرمود: «كسى را بگوييد تا با مردم، نماز بخواند» . 2
اين كه پيامبر (ص) كسى را براى امامت نماز، معين نكرد، به دو دليل بود: اوّل، اين كه سر مبارك حضرت بر بالين على (ع) بود 3و او در آن حالت، نمىتوانست براى امامت، در مسجد حاضر شود. دليل دوم نيز اين بود كه گروه مهاجر و انصار، همگى مىبايد در سپاه اُسامه، حضور مىيافتند. لذا حضرت، كسى را معين نكرد و فقط فرمود: «كسى را بگوييد تا با مردم، نماز بخواند» . اين سخن پيامبر (ص) ، از خانۀ عايشه، بدين صورت خارج شد كه پيامبر (ص) فرموده: «به ابو بكر، امر كنيد تا با مردم، نماز بگزارد» ! 4حفصه هم گفت كه پيامبر (ص) فرموده: «به عمر، امر كنيد تا با مردم، نماز بگزارد» ! 5وقتى پيامبر (ص) صداى آن دو زن را شنيد كه چگونه براى به امامت رساندن پدرانشان براى نماز، تلاش مىكنند، دانست كه آن دو نفر (ابو بكر و عمر) در مدينه هستند، حال آن كه ايشان، دستور داده بود كه تمام مهاجران و انصار، با سپاه اُسامه به طرف مرز روم بروند و حتّى پيامبر (ص) كسانى را كه از اين كار، سرپيچى كنند، نفرين كرده بود. به همين جهت، پيامبر (ص) براى دفع فتنهها، تصميم گرفت تا هر طور شده، به مسجد برود و چون توانايى راه رفتن نداشت، على (ع) و فضل بن عبّاس، زير بغلهاى پيامبر خدا را گرفتند و ايشان را به مسجد بردند. بيمارى پيامبر (ص) به حدّى شديد بود كه پاهاى مباركش بر روى زمين، كشيده مىشد. 6ابو بكر، در مسجد، به امامت ايستاده بود كه حضرت، وارد مسجد شد. پس با دستان مبارك خود به ابو بكر اشاره كرد كه از محراب، كنار برود. آن گاه، ايشان، خود به محراب رفت و از ابتدا، نماز را به صورت نشسته با مردم، اقامه نمود.
پاورقی:
1) . الإرشاد، ص86.
2) . السيرة النبوية، ابن هشام، ج4، ص302؛ الإرشاد، ص86.
3) . گر چه برخى مورّخان، از عايشه روايت كردهاند كه پيامبر (ص) در دامان او از دنيا رفته است؛ امّا اين مطلب با بسيارى از متون تواريخ و سيرههاى دو مكتب، سازگارى ندارد (براى اطّلاع بيشتر، ر. ك: الطبقات الكبرى، ج2، ص263؛ المستدرك على الصحيحين، حاكم نيشابورى، ج3، ص138؛ كنز العمّال، ج6، ص600؛ بحار الأنوار، ج22، ص485) .
4) . تاريخ الطبرى، ج3، ص64؛ الكامل، ج2، ص186؛ البدء و التاريخ، ج5، ص60.
5) . الإرشاد، ص86.
6) . تاريخ الطبرى، ج3، ص64؛ البدء و التاريخ، ج5، ص57.