پيشگفتار

(زمان خواندن: 3 - 6 دقیقه)

 امام‌شناسى و التزام به پيروى از مقام امامت، و ضرورت وجود يك رهبر اسلامى در هرزمان كه داراى همۀ شرايط رهبرى باشد؛ تنها ويژه شيعه و يك گروه خاص نبوده، بلكه واقعيتى است كه ريشۀ عميق اسلامى دارد و مسلمانان با انواع فرقه‌ها و مذاهب عقيدتى و فقهى، همه به آن معتقد بوده و هستند.
اعتقاد به وجود امام در هرعصرى، يك واجب الهى است كه پيامبر گرامى اسلام صلّى اللّه عليه و آله مسئوليت آن را بر دوش همگان نهاده است. آن حضرت انحراف‌گرايان از اعتقاد به امامت را-كه از شناخت امام راستين عصر خود سر باز مى‌زنند-جاهليت‌گرا دانسته، مى‌فرمايد:
من مات و لم يعرف امام زمانه مات ميتة جاهلية؛ كسى كه بميرد و امام زمان خويش را نشناخته باشد مرگ او مانند مرگ افراد دوران جاهليت است، كه در حال شرك و بت‌پرستى از دنيا رفته‌اند.
اين حديث را محدّثان عالى مقام شيعه و دانشمندان اهل تسنن از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله نقل كرده‌اند و از احاديث متواتر است. ما بخشى از مدارك حديث را با توضيح مختصرى به نظر خوانندگان مى‌رسانيم.
اين حديث با ديگر احاديث مشابه آن؛ نشانگر صدور يك فرمان قطعى اسلامى از ناحيه پيامبر است و با صراحت و تأكيد، توجه عموم را به دو امر مهم جلب مى‌نمايد.
1-پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله با اضافه كردن كلمۀ امام به كلمۀ زمان؛ ضرورت وجود امام را در هرعصر و زمانى اعلام فرموده و چنين كلامى جز بر امامان معصوم شيعه كه آخرين آنها حضرت حجة بن الحسن العسكرى عليه السّلام است منطبق نمى‌گردد.
2-از اينكه پيامبر گرامى صلّى اللّه عليه و آله با اضافه كردن كلمۀ ميتة به كلمۀ جاهليّة، مرگ بدون شناخت امام را مرگ جاهلى توصيف نموده؛ معلوم مى‌شود كه اين امام يك شخص عادى نبوده، بلكه مانند پيامبر از عالى‌ترين درجۀ علمى و عملى برخوردار، و رابط ميان خلق و خالق است كه نشناختن او همچون نشناختن پيامبر، موجب گمراهى خواهد شد.
كسانى كه اين نظريه را نپذيرند، براى‌شان بيش از دو راه وجود ندارد:
يا بايد اصل حديث را انكار نمايند؛ در صورتى كه اين حديث-به شرحى كه بعد از اين بيان مى‌گردد- ترديدناپذير است.
يا آنكه بگويند مقصود هرامام و زمامدارى است كه -هرچند با قهر و زور، كودتا و خونريزى و يا با پشت كردن به قرآن و معيارهاى اسلامى و انسانى-روى كار آمده باشد. بنابراين افرادى مانند معاويه، يزيد، مروان، عبد الملك، منصور دوانيقى، هارون، مأمون و متوكّل امام عصر خود بوده‌اند، و پيامبر صلّى اللّه عليه و آله، نشناختن آنها را جاهليّت‌گرايى همسان با مردم جاهليّت اعلام كرده است.
اكنون نيز شناخت زمامداران كشورهاى اسلامى را براى شناخت اسلام و پيروى از احكام آن، بايد جزو وظايف اسلامى دانست و مرگ بدون شناخت آنان را مرگ جاهلى ناميد! اين پندارى است غلط، باطل و مغاير با روح اسلام كه هيچ انسان عاقل و آگاهى آن را نمى‌پذيرد.
اكنون به جهت آشنايى خواننده گرامى با مدارك حديث، تعدادى از اسناد آن را از كتاب‌هاى اهل تسنّن ذكر مى‌نمائيم.
1-احمد بن حنبل (وفات 241 ق.) در كتاب مسند، ج 2، ص 83 و ج 3، ص 446 و ج 4، ص 96.
2-ابو عثمان جاحظ (وفات 255 ق.) به نقل ابو جعفر اسكافى در نقض كتاب العثمانيه، ص 29.
3-بخارى (وفات 256 ق.) در كتاب صحيح، ج 5، ص 13، باب فتن.
4-ابو داود طيالسى (259 ق.) در مسند، ص 259، چ حيدرآباد هند.
5-مسلم (261-ق.) در صحيح، ج 6، ص 21 و 22، شماره 1849.
6-احمد بن عمر بزاز (292 ق.) در زوائد، ج 1، ص 144 و ج 2، ص 143، به نقل از مجمع الزوائد.
7-دولابى (320 ق.) در الكنى و الاسماء، ج 2، ص 3.
8-حاكم نيشابورى (405 ق.) در مستدرك، ج 2، ص 7،117.
9-ابو القاسم طبرانى (360 ق.) در معجم كبير، ج 10، ص 350، شماره 10687 چاپ بغداد، و ج 10، ص 10687 چاپ بيروت. از معجم اوسط به نقل مجمع الزوائد ج 5، ص 224.
10-حافظ ابو نعيم اصفهانى (430 ق.) در حلية الاولياء، ج 3، ص 224.
11-بيهقى (458 ق.) در سنن، ج 8، ص 156 و 157. نقل از بخارى و مسلم.
12-شمس الدين سرخسى (490 ق.) در مبسوط، ج 1، ص 113.
13-ابن اثير جزرى (606 ق.) در جامع الاصول، ج 4، ص 70.
14-ابن ابى الحديد معتزلى (656 ق.) در شرح نهج البلاغه، ج 9، ص 155.
15-نووى (676 ق.) در شرح صحيح مسلم، ج 12، ص 240 از رياض الصالحين، ص 164، چ مصر.
16-ذهبى (748 ق.) ذيل مستدرك حاكم، ج 1، ص 77،117.
17-ابن كثير دمشقى (774 ق.) در تفسير، ج 1، ص 517.
18-تفتازانى (792 ق.) شرح المقاصد، ج 2، ص 275 از شرح عقايد نسفى، چاپ 1302 ق. در چاپ 1313 ق.
19-نور الدين هيثمى (807 ق.) مجمع الزوائد، ج 5، ص 218،219،223،225 و 312.
20-ابن دبيع شيبانى (944 ق.) تيسير الوصول، ج 2، ص 39.
21-متقى هندى (975 ق.) كنز العمال، ج 3، ص 200، چاپ حيدرآباد هند و ج 6، ص 65، شماره 14863، چاپ حلب.
22-ملا على قارى (1014 ق.) در خاتمه الجواهر المضيئة، ج 2، ص 509 و ص 457 به نقل از مسلم.
23-شاه ولى اللّه دهلوى (1176 ق.) ازالة الخفاء، ج 1، ص 3.
24-قندوزى حنفى (1294 ق.) ينابيع المودة، ص 117، چاپ اسلامبول.
1225-قاضى بهلول زنگنه زورى (1300 ق.) تاريخ آل محمّد، كه از تركى اسلامبولى به فارسى ترجمه و مكرر به چاپ رسيده است.
جز اينها 45 مدرك ديگر نيز از علماى سنى وجود دارد كه در كتاب شناخت امام يا راه رهايى از مرگ جاهلى، (ص 28 الى 44) به قلم اينجانب ارائه و معرفى شده است و همۀ آنها اين حديث را با ذكر سند و متن‌هاى مختلف آورده‌اند.