بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
1 «سَبَّحَ للّهِ ما فِى السَّمواتِ وَ ما فِى الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ»
2 «هُوَ الَّذِى أَخْرَجَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ مِنْ دِيارِهِمْ لِأَوَّلِ
الْحَشْرِ ما ظَنَنْتُمْ أَنْ يَخْرُجُوا وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ مانِعَتُهُمْ حُصُونُهُمْ مِنَ اللّهِ
فَأَتاهُمُ اللّهُ مِنْ حَيْثُ لَمْ يَحْتَسِبُوا وَ قَذَفَ فِى قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ يُخْرِبُونَ
بُيُوتَهُمْ بِأَيْدِيهِمْ وَ أَيْدِى الْمُؤمِنِينَ فَاعْتَبِرُوا يا أُولِى الْأَبْصارِ»
ترجمه[1]:
تفسير:
«سَبَّحَ للّهِ» گفتيم تسبيح دو اطلاق دارد: خاصّ و عامّ. امّا الخاصّ: تنزيه
و تقديس حقّ است از جميع عيوب و نقايص، ذاتاً و صفتاً و فعلاً. امّا العامّ: مطلق اذكار
را شامل مىشود.
«ما فِى السَّمواتِ وَ ما فِى الْأَرْضِ» تعبير به «ما» دون «من»، براى تعميم ذوى
العقول و غير آنهاست، مثل شمس، قمر، كواكب، عرش، كرسى، جمادات، نباتات،
حيوانات و غير اينها. «وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ» «العزيز»: الغالب، القاهر، القادر، العليم.
«الحكيم»: العادل، العالى، المتعال[2].
[شرح حال قبيله بنى نضير]
«هُوَ الَّذِى أَخْرَجَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ» راجع به قبيلؤ بنى نضير[3] از
يهود كه چون پيغمبر به مدينه هجرت فرمود، آمدند با حضرت معاهده كردند كه
متعرّض آنها نباشد، مشروط بر اينكه آنها هم با مشركين و ساير كفّار همدست نشوند
تا در جنگ بدر و فتح مسلمين، گفتند اين همان است كه به ما خبر دادهاند، ولى چون
جنگ احد پيش آمد و مسلمين فرار كردند، اينها جرئت پيدا كردند و با ساير قبايل
يهود همدست شدند و جماعتى را فرستادند و با ابو سفيان و مشركين قريش، عهد
و ميثاق بستند بر مقاتله پيغمبر و دو نفر از مسلمين را كشتند. حضرت تشريف برد
مطالبؤ ديؤ آنها را بكند، اينها قصد كردند كه از بام قصر خود سنگ رها كنند بر سر
آن حضرت. حضرت تشريف برد مدينه و لشكرى فرستاد بر آنها؛ اينها درهاى
قصرهاى خود را بستند كه مسلمين وارد نشوند. حضرت امر فرمود نخلهاى آنها
و مزارع آنها را بسوزانند. اينها به الحاح و التجا در آمدند و رعبى در قلب آنها پيدا
شد. حضرت از قتل آنها صرف نظر نمود، مشروط بر اينكه از حجاز خارج شوند و به
طرف شام بروند. قبول كردند و وسايل مسافرت آنها را حضرت فراهم كرد و آنها
رفتند، جز جماعتى از آنها كه بعض نقاط قصرها را خراب كردند و فرار كردند و به
يهود خيبر ملحق شدند و شرح اين قضايا مفصّل است. لذا خدا مىفرمايد: اوست
خدايى كه بيرون كرد كسانى كه از اهل كتاب كافر بودند كه بنى نضير باشند «مِنْ
دِيارِهِمْ»كه مدينه باشد به طرف شام و ايله[4].
«لِأَوَّلِ الْحَشْرِ» اول طايفه از كفّار، اينها بودند كه اخراج بلد شدند و جلاى
وطن كردند و حشر به معنى سوق جمعيت به محل ديگرى و لذا قيامت صحراى محشر
است كه خداوند مبعوث مىفرمايد تمام جنّ و انس را و سوق مىدهد آنها را در آن
صحراى قيامت.
«ما ظَنَنْتُمْ أَنْ يَخْرُجُوا» شما مسلمين گمان نمىكرديد كه اينها را بتوانيد اخراج
بلد كنيد و اينها بيرون روند. «وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ مانِعَتُهُمْ حُصُونُهُمْ» و آنها گمان كردند
كه درهاى قلعههاى خود را بستند و در حُصُون[5] خود جاى گرفتند [و ]ديگر مسلمانان
نمىتوانند به آنها دست پيدا كنند و حصون آنها مانع مىشود از مسلمين.
«مِنَ اللّهِ» كه خدا قدرت ندارد و اينها را اخراج كند، العياذ [باللّه]. «فَأَتاهُمُ اللّهُ
مِنْ حَيْثُ لَمْ يَحْتَسِبُوا»وَلَو خداوند چنان آنها را بيچاره كرد كه چون پيغمبر دستور
داد نخلستانهاى آنها و مزارع آنها را آتش زنند كه آمدند، يعنى قدرت الهى اينها
را ناچار كرد، آمدند و قرارداد و عهد كردند كه از مدينه به طرف شام بروند و حضرت
وسايل حركت آنها را فراهم كرد و رفتند. «وَ قَذَفَ فِى قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ»از ترس قتل
و اسيرى، به اين جلاى وطن تن در دادند. «يُخْرِبُونَ بُيُوتَهُمْ بِأَيْدِيهِمْ»آن جماعتى
كه از آنها فرار كردند، ديوارهاى حصون خود را شكافتند و فرار كردند و به يهود
خيبر ملحق شدند. «وَ أَيْدِى الْمُؤمِنِينَ» مسلمانان وارد حُصُون آنها شدند و حصون
آنها را در هم كوبيدند. «فَاعْتَبِرُوا يا أُولِى الْأَبْصارِ» كه خداوند چه نحوه دين اسلام
را نصرت مىكند و دشمنان را سركوب مىفرمايد.
* * *
[1]. آنچه در آسمانها و در زمين است تسبيح گوىِ خداى هستند، و اوست شكستناپذير سنجيده
كار1 اوست كسى كه، از ميان اهل كتاب كسانى را كه كفر ورزيدند در نخستين اخراج از مدينه بيرون كرد. گمان نمىكرديد كه بيرون روند و خودشان گمان داشتند كه دژهايشان در برابر خدا مانع آنها خواهد بود، ولى خدا از آنجايى كه تصوّر نمىكردند بر آنان در آمد و در دلهايشان بيم افكند، به طورى كه خود، به دست خود و دست مؤمنان، خانههاى خود را خراب مىكردند. پس اى ديده وران، عبرت گيريد2.
[2]. الغالب: غلبه كننده؛ القاهر: چيره؛ القادر: داراى قدرت؛ العليم: دانا؛ الحكيم: داراى حكمت؛
العالى: برتر و بالاتر از همه چيز؛ المتعال: بلند مرتبه.
[3]. بنى نضير: يا بنوالنضير نام يكى از قبايل يهود عربستان و يكى از دو قبيله يهودى مهم دنيا در آغاز اسلام و نام يكى از غزوات پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله كه نام خود را از اين قبيله گرفته است. اين دو قبيله مهم، يعنى بنى نضير و بنى قريظه، هر دو از اعراب يهودى شده قبيله جُذام بن عدى بودهاند. اين دو قبيله با دو قبيله مهم ديگر مدينه همپيمان بودند و در منازعات آن دو قبيله، اين قبيله از قبيله همپيمان حمايت مىكرد. يعنى قبيله بنى نضير با قبيله خزرج همپيمان بود، و قبيله بنى قريظه با قبيله اوس. طبق نوشته يعقوبى هنگامى كه بنى نضير يهودى شدند در كوهى به نام «نضير» فرود آمدند و به نام آن ناميده شدند. ر.ك: دانشنامه قرآن، مدخل «بنى نضير».
[4]. توضيحى مختصر درباره اين مكان در همين تفسير: ج15، ص116، پاورقى 2 گذشت.
[5]. حُصُون جمع حُصن: دژها؛ استحكامات.
آیات 1 و 2
- بازدید: 607