28 «إِنّا كُنّا مِنْ قَبْلُ نَدْعُوهُ إِنَّهُ هُوَ الْبَرُّ الرَّحِيمُ»
ترجمه:
28. به درستى كه ما بوديم از قبل در دنيا كه او را مىخوانديم، محققاً او بذل
كنندؤ رحيم است[1].
تفسير:
«إِنّا كُنّا مِنْ قَبْلُ نَدْعُوهُ» اشاره به اينكه شريك براى او قرار نداديم و غير او را
نمىخوانديم.
[اقسام پنجگانه شرك]
و گفتيم كه اقسام شرك پنج است: شرك ذاتى، صفاتى، افعالى، عبادتى، نظرى.
1. شرك ذاتى منسوب به ابن كمونه[2] است كه در منظومه مىگويد: «هُويّتان بِتمامِ
ذاتٍ قَد خالَفَتا بابنِ الْكمونَةِ استَنَد»[3] و ما در جوابش گفتيم كه اصلاً اين كلام تناقض
است، زيرا هويتان لا بد ما به الامتيازى دارند كه دوئيت[4] محقق شود، و البته ما به
الاشتراك هم دارند در اُلوهيّت، پس به تمام ذات مخالفت ندارند.
2. شرك صفاتى منسوب به اكثر عامه و اهل تسنن است كه صفات زايده بر ذات
قائلند. اين كلام هم تناقض است، زيرا ذات اقدس حق صرف الوجود است، ماهيت
ندارد كه وجود عارض بر ماهيت شود كه گفتند: «إنّ الوجودَ عارِضُ الماهيَّةِ تَصَوّراً وَاتّحدا
هُوِيّةً»[5] و صفت زايد بر وجود غلط صرف است، و از اميرالمؤنين عليهالسلام است كه
فرمود: «وَ كَمَالُ تَوْحِيدِه [الإخلاصُ لَهُ وَ كَمالُ الاْءخلاصِ لَهُ] نَفْيُ الصِّفاتِ عَنهُ لِشَهادةِ كُلِّ صِفَةٍ
أنَّها غَيرُ الْمَوصوفِ وَ شَهادةِ كُلِّ مَوصُوفٍ أنّه غَيرُ الصِّفةِ فَمَنْ وَصَفَ اللّهَ فَقَدْ قَرَنَهُ وَ مَنْ قَرَنَهُ
[فَقَد ثَنّاهُ وَمَنْ ثَنَّاهُ] فَقَدْ جَزَّأَهُ، وَ مَنْ جَزَّأَهُ فَقَدْ جَهِلَهُ...»[6].
. شرك افعالى اينكه امر خلقت و رزق و افعال را منسوب به غير بدانند مثل حكما
كه مىگفتند: «الْواحِدُ لا يَصدِرُ مِنْهُ إلاّ الْواحِدُ وَ الْواحِدُ لا يَصدرُ إلاّ مِنَ الْواحِدِ»[7] خداوند
فقط عقل اول را خلق فرمود الى آخر مزخرفاتهم از عقول طوليّه و عرضيّه[8]
و كدخداى عالم ناسوت، و اين كلام باعث سلب قدرت و اختيار و علم و حكمت
بارى است و مورث قدم عالم است. زيرا تصور كردند كه خدا علّت تامه است كه
مركّب از علت فاعلى و غايى و مادى و صورى است و علت قدرت بر ترك معلول
ندارد و اختيار در او نيست، بالذات مورثِ[9] معلول مىشود و مثل يهود كه روز شنبه
را مىگويند خدا تعطيل كرد و كنار رفت و اين عالم به خودى خود مىچرخد و مثل
كسانى كه امر خلق و رزق را به دست ملائكه و انبيا و اوليا قرار مىدهند و اشباه اينها.
4. شرك عبادتى مثل عبده اصنام و ملائكه و شمس و قمر و كواكب و آتش
و امثال اينها.
5. شرك نظرى نظر به اسباب و وسايط ظاهريه داشته باشد و توكل بر غير او كند
و از اين بيان معلوم مىشود كه موحّد به جميع معانى منحصر است به مؤن پاك معتقد
به جميع عقايد حقه.
«إِنَّهُ هُوَ الْبَرُّ الرَّحِيمُ» با سه تأكيد كلمؤ «إنّ» تكرار ضمير «إِنَّهُ هُوَ»
جملؤ اسميه. خداوند «برّ»[10] است، احسان و بذل و عنايت زيادى دارد،
«رحيم» است به رحمت واسعه.
[1] . ترجمه ديگر: ما از ديرباز او را مىخوانديم كه او همان نيكوكار مهربان است.
[2] . مختصرى از زندگىنامه وى، در همين تفسير: ج2، ص243، پاورقى2 گذشت.
[3] . مختصرى از زندگىنامه وى، در همين تفسير: ج2، ص243، پاورقى2 گذشت.
[4] . دوئيت: دو تا بودن.
[5] . وجود عارض بر ماهيت از حيث تصور در عالم عقول است. اما از لحاظ حقيقت شىء و در عالم خارج با هم اتحاد دارند. ر.ك: شرح منظومة«سبزوارى»: ص18. در اين باره به همين تفسير: ج14، ص186 ـ 187، ذيل تفسير آيه 91 سوره مؤمنون، مراجعه فرماييد.
[6] . و كمال يگانه دانستن خداوند اخلاص به اوست و كمال اخلاص به او، راندن و دور كردن صفات
خلقى از اوست. زيرا بىگمان هر صفتى گواه آن است كه غير موصوف است و هر موصوفى گواهى مىدهد كه غير از صفت است. بنابراين، هر كه او را وصف كرد، قطعاً او را با آفريدگانش پيوسته و مرتبط كرده است. و هر كه او را با آفريدگانش پيوسته و مقارن كرد، بىشك او را تجزيه و پاره پاره نموده است. و هر كه او را تجزيه كرد، مسلّماً نسبت به او نادان است. نهج البلاغة: ضمن خطبه اول. آنچه در قلاب آمده، از منبع نقل كردهايم.
[7] . از واحد فقط واحد صادر مىشود و واحد فقط از واحد صادر مىشود ر . ك: المواقف «ايجى»: ج2، ص589 و تفسير المحيط الاعظم: ج2، ص383.
[8] . توضيح مختصرى در اين باره در همين تفسير: ج10، ص101، پاورقى 3 گذشت.
[9] . مورث: موجد، باعث.
[10] . بِر: اصطلاحى قرآنى و پر كاربرد در فرهنگ اسلامى كه از آن نيكوكارى و احسان اراده شده است. اين واژه اشتقاقى است از واژه «بَرّ» به معناى خشكى كه متضاد بحر است و در آن وسعت و گستردگى وجود دارد. از اين رو، به كارهاى نيك چون در وجود انسان محدود نمىشود، گسترش مىيابد، به ديگران مىرسد و ديگران از آن بهرهمند مىشوند، نيز برّ مىگويند.
از سويى، كسانى كه اهل برّند، نيز داراى وسعت و بسط روحى و معنويند، و وجودشان بىكران و گسترده است، چنان كه برّ بيابان وسيع و بىانتهاست؛ ابرار جمع برّ يا باز ، كسانى هستند كه برّ براى آنان ملكه شده است و به يك صفت و حالتى روحى كه باعث گستردگى و بسط است ، نائل شدهاند .
در روايات اسلامى صفت و ملكه شدن برّ در وجود ابرار، و تبديل نيكى به يك خوى و خصلت در آنان مطرح ، و نشانههاى آن معرفى شده است.
قرآن مجيد شرط دستيابى به برّ را انفاق آنچه دوس مىداريد، مىداند (آل عمران، 92). پس معلوم مىشود كه راز رسيدن به فضاى برّ، قطع تعلقات و وابستگىهاست و اين نقطه مقابل تقيد و وابستگى كفار است كه در «سلاسل و اغلال» تعلقات و وابستگىها اسيرند.
تشويق و تعليم براى رسيدن به فضاى برّ هم در قرآن و هم در احاديث چشمگير است. مىتوان گفت : از آنجا كه خداوند خود متصف به برّ است، براى انسان نيز چنين چيزى را پسنديده ، و با استعدادى كه در وجودش قرار داده، او را به تخلّق و تجلّى آن اسم در وجودش راهنما بوده است.
روايات نيز در بيان مفهوم، روشن كردن فضا، تعيين حدود و تأكيد بر برخى مصاديق خاص كه نقشى عمده براى ايجاد برّ داشتهاند، مطالبى دارند .
رسول اكرم صلىاللهعليهوآله نيكوكار را داراى علامتهايى مىدانند كه به مفهوم سريان برّ در تمام زواياى زندگى ابرار است: دوست داشتن، دشمن داشتن، رابطه برقرار كردن، قطع رابطه، خشم و رضا براى خدا و عمل براى او، طلب كردن براى او، خشوع در مقابل او و احسان كردن براى او.
اميرالمؤمنين عليهالسلام «بِشر و خوشرويى» را اوّل برّ مىداند و برترين برّ را آن نيكى مىداند كه به اهل آن برسد؛ و در جايى ديگر اهل آن را « ابرار» مىخواند امام باقر عليهالسلام پنهان داشتنِ نيازمندى و كتمان صدقه و پوشاندن درد و رنج و مصيبت را گنجهاى برّ مىداند و در حديثى سخاوت، خوش كلامى و صبر بر آزارها، درهاى برّ شمرده شده است. ر . ك: دائرة المعارف بزرگ اسلامى: مدخل «بِرّ».
آیه 28 «إِنّا كُنّا مِنْ قَبْلُ..»
- بازدید: 458