موسی بن قاسم حضرمی گفت: امام صادق (علیه السلام) در روز اول امامت امام باقر (علیه السلام) وارد شهر نجف گردید و فرمود:ای موسی به سوی راه اصلی برو و در کنار آن بایست و نگاه کن! به زودی مردی از سوی قادسیه خواهد آمد و چون نزدیک تو شد، بگو مردی از فرزندان رسول خدا (صلیالله علیه و آله) اینجاست و تو را فرا میخواند، و او با تو خواهد آمد.
گفت: رفتم و در کنار راه ایستادم درحالیکه هوا بسیار گرم بود، همچنان ایستاده بودم و نزدیک بود تا نافرمانی کنم و منصرف شوم تا آنکه نگاهم به چیزی شبیه مردی افتاد که بر روی شتر بود، همچنان به او نگاه میکردم تا آنکه نزدیک من گردید به او گفتم:ای مرد! در اینجا مردی از فرزندان پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) تو را فرا میخواند و نشانههای تو را به من داده است.
گفت: ما را نزد او ببر!
گفت: او را هدایت کردم درحالیکه شتر نزدیک خیمه قرار گرفت، او را فرا خواند و مرد عرب وارد شد و من نزدیک در خیمه شدم، صدای آنان راشنیدم درحالیکه آنان را نمیدیدم.
امام صادق (علیه السلام) فرمود: از کجا میآیی؟
گفت: از دورترین منطقه یمن. فرمود: تو از آنجا و آنجا هستی؟
گفت: بلی من از آنجا (که میفرمائید) هستم!
فرمود: برای چه کاری به اینجا آمدهای؟
گفت: به زیارت امام حسین (علیه السلام) آمدهام.
امام (علیه السلام) فرمود: برای کار دیگری به جز زیارت آمدهای؟
گفت: برای هیچ کاری به جز آنکه نزد او نماز گذارم و او را زیارت کنم و بر او درود فرستم و نزد خانوادهام برگردم.
امام (علیه السلام) فرمود: در زیارت او چه چیزی را میبینید؟
گفت: در زیارت او برکت در جانهای خود و خانواده و فرزندان و اموال و زندگی میبینم و حاجتهای ما بر آورده میشود.
امام (علیه السلام) فرمود: نمیخواهی از فضیلت دیگر علاوه بر این فضیلتها تو را آگاه نمایم؟
گفت: مرا آگاه نما ای فرزند پیامبر خدا!
فرمود: زیارت امام حسین (علیه السلام) برابر است با حج پذیرفته شده و صحیح با پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) است.
آن مرد از این سخن تعجب نمود.
و فرمود: به خدا قسم دو حج صحیح و پذیرفته شده با پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و او تعجب نمود و امام صادق (علیه السلام) اضافه نمود تا آنکه فرمود: سی حج پذیرفته و صحیح با پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم).
عن موسیبن القاسم الحضرمی قال: قدم ابو عبدالله الامام جعفر الصادق (علیه السلام) فی اول ولایه أبی جعفر الامام محمد الباقر فنزل النجف، فقال: یا موسی اذهب الی الطریق الأعظم فقف علی الطریق فانظر فانه سیاتیک رجل من ناحیه القادسیه، فاذا دنی منک فقل له ها هنا رجل من ولد رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) یدعوک، فسیجیء معک.
قال: فذهبت حتی قمت علی الطریق و الحر شدید، فلم ازل قائماً حتی کدت اعصی و انصرف وادعه اذ نظرت الی شیء یقبل شبه رجل علی بعیر فلم ازل انظر الیه حتی دنا منی، فقلت: یا هذا ها هنا رجل من ولد رسول الله (صلیالله علیه وآله) یدعوک، وقد وصفک لی.
قال: اذهب بنا الیه.
قال: فجئت به حتی اناخ بعیره ناحیه قریباً من الخیمه، فدعا به فدخل الأعرأبی الیه ودنوت انا فصرت الی باب الخیمه اسمع الکلام و لا أراهم.
فقال: ابو عبدالله (علیه السلام): من این قدمت؟
قال: من اقصی الیمن.
قل: انت من موضع کذا و کذا؟
قال: نعم من موضع کذا و کذا.
قال: فبما جئتها هنا؟
قال: جئت زائر للحسین (علیه السلام).
فقال ابو عبدالله (علیه السلام): فجئت من غیر حاجه لیس الا للزیاره؟
قال: جئت من غیر حاجه الا ان اصلی عنده و ازوره فأسلم علیه و ارجع الی اهلی.
فقال ابو عبدالله (علیه السلام): و ما ترون فی زیارته؟
قال: نری فی زیارته البرکه فی انفسنا و اهالینا و اولادنا و اموالنا و معایشنا و قضاء حوائجنا.
قال: فقال ابو عبدالله (علیه السلام): أفلا ازیدک من فضله فضلاً یا أخا الیمن؟
قال: زدنی یابن رسول الله.
قال: ان زیاره الحسین (علیه السلام) تعدل حجه مقبوله زاکیه مع رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم).
فتعجب من ذلک.
قال:ای والله، وحجتین مبرورتین متقبلتین زاکیتین مع رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم).
فتعجب فلم یزل ابو عبدالله (علیه السلام) یزید حتی قال: ثلاثین حجه مبروره متقبله زاکیه مع رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم)
کامل الزیارات لابن، قولویه، ص 162 - 163 ، باب 66 ان زیاره الحسین (علیه السلام) تعدل حججاً.
ثواب الأعمال ، الشيخ الصدوق / 93 .