بخش اول روایات و گفتار ما

(زمان خواندن: 33 - 66 دقیقه)

 روايات
1- از امير المؤمنين عليه السلام در بخشى از يک حديث طولانى چنين نقل شده است: (زمين - هيچگاه- از حجتى که به اقامه ى امر خدا قيام کند خالى نيست: يا آشکار است ومردم او را مى شناسند- ويا در شدت وسختى ومخفى از ديدگان مردم نگران اداره اهل زمين است؛ تا حجتهاى الهى وآيات پروردگار در مسير حق دوام يابد- ونتيجه ى زحمات ايشان هدر نرود.-).(25)
2- از امام جعفر صادق عليه السلام از پدران بزرگوارش از على عليه السلام در خطبه اى که بر منبر کوفه ايراد فرموده است، نقل شده است: (پروردگارا- تو خود گواهى - که اهل زمين را از داشتن حجتى از ناحيه تو که آنان را به دين تو هدايت کند وعلم الهى را به ايشان بياموزد، وحجتت از تماميت نيفتد وپيروان اوليائت بعداز اينکه- به وسيله - پيامبران - هدايتشان کردى گمراه نشوند، گريزى نيست: اين حجت تو يا درميان مردم ظاهر وبراى آنان آشناست اما از او اطاعت نمى کنند؛ يا از ديد مردم پنهان ومنتظر زمان ظهور است. زمانى که مردم در صلح وآرامش هستند اگر وجود حجت از نظر آنان غايب باشد دانش ومنش او به دلهاى مؤمنين مى رسد وايشان به آن عمل مى کنند).(26)
3- ازامام حسن عسکرى عليه السلام در مورد - صحت يا کيفيت - اين خبر که به نقل از پدران بزرگوارش رسيده است که: (زمين هيچگاه از حجت خدا بر خلقش خالى نيست، هر کس بميرد وامام زمانش را نشناسد به مرگ جاهليت مرده است). سوال شد، پس امام عليه السلام فرمود: (اين مطلب حق است همانطور که وجود آتش - وجهنم- حق است). پس از آن حضرت سوال شد که: (يا بن رسول الله، حجت وامام بعد از شما کيست؟) فرمود: (فرزندم محمد، او امام وحجت بعد از من است، هر که بميرد واو را نشناسد به مرگ جاهليت مرده است).(27)
4- امام صادق عليه السلام از امير المؤمنين عليه السلام نقل مى فرمايد که فرمود: (بدانيد که زمين از حجت خداى عز وجل خالى نيست، اما به واسطه ى ستمگريها وجهالتهاى مردم، خداوند ديدگانش را از مشاهده ى او فروبسته است واگر زمين لحظه اى از حجت خدا خالى باشد نظامش درهم ريخته واهلش را در خود فرو خواهد برد، اما حجت خدا مردم را مى شناسد ولى مردم او را نمى شناسند همانگونه که حضرت يوسف مردم - برادرانش- را مى شناخت وآنها او را نشناختند).(28)
گفتار ما
آيات ورواياتى که گذشت به روشنى بر چند مطلب دلالت مى کنند:
اول: ضرورت وجود حجت خدا در تمام زمانها، زيرا که ائمه عليهما السلام به صراحت فرموده اند: (زمين از حجت خداى عز وجل خالى نيست).
دوم: علت ضرورت وجود حجت خدا درتمام زمانها، چنانکه از اين جمله بر مى آيد: (تا پيروان اوليائت بعد از اينکه- به وسيله پيامبران وحجتهاى قبلى - هدايتشان کردى گمراه نشوند). يعنى نبودن حجتى هدايتگر انسانها خود سبب گمراه شدن مؤمنين از راه راست وحقيقت است.
سوم: ضرورت شناخت حجت خدا، چنانکه از اين جمله آشکار مى شود: (هر کس بميرد وامام زمانش را نشناسد به مرگ جاهليت مرده است). وعلت اين امر اين است که پيروى از حجت خدا - که يگانه راه هدايت است- بعد از شناخت او ميسر است وکسى که او را نشناسد نمى تواند از او تبعيت نمايد وچنين کسى بر جهل ومرام جاهليت از عالم خواهد رفت.
چهارم: علت غايب بودن حجت خدا از ديدگان مردم ومحروميت آنها از مشاهده ى وجود شريفش، که از اين جمله بر مى آيد که: (به واسطه ى ستمگرى وجهالت مردم خداوند ديدگانشان را از مشاهده ى او فرو خواهد بست). با توجه به اين جمله ظاهرا مقصود از ظلم وجهل، تمام اشکال آن است، يعنى هم ظلم مردم به يکديگر وهم ظلم به خودشان به خاطر پيروى نکردن از حق وفطرت وحجتهاى الهى، هم جهل نسبت به حجت خدا وهم جهل نسبت به وظايف شرعى.
پنجم: نياز هستى به وجود حجت خدا، که از اين عبارت پيداست: (اگر زمين لحظه اى از حجت خدا خالى باشد نظامش درهم ريخته واهلش را در خود فرو خواهد برد).در اين جمله به علت ضرورت وجود حجت وعظمت کار او اشاره شده است.
خداوند تبارک وتعالى مى فرمايد: (انى جاعل فى الارض خليفه)(1) ونيز مى فرمايد: (کان الناس امه واحده فبعث الله النبيين مبشرين ومنذرين وانزل معهم الکتاب بالحق ليحکم بين الناس فيما اختلفوا فيه)(2) از اين آيات به ترتيب برمى آيد که پروردگار در نظام خلقت، ونيز نظام قانونگذارى وديانت، ائمه وحجتهاى خودش را خليفه ى روى زمين قرار داد وآنان را مجراى بهره وريها وفيض عام وخاص براى مردم ساخت وتمام اسماء الهى را به ايشان آموخت (وعلم آدم الاسماء کلها)(3) تا اينکه به اذن او همچون خودش در همه چيز تصرف ودخالت کنند وبا جانشينى خويش وعهده دارى امور زمين وساکنان آنان ايشان را بر ديگران شرافت وبرترى داد وايشان واوصياى بعد از خودشان - که درود خدا بر تمامشان باد- در تمام زمانها صاحب اختيار وکارگزار امور زمين ومردم شدند وچنين است که اگر حجت وخليفه خدا در زمين نباشد خاک هستى مردم را درخود خواهد کشيد.
براى اينکه معنى خلافت وحجت بيشتر روشن شود بايد افزود که خداوند تعالى با اسماء وصفات عاليه اش همه چيز وهمه پديده ها را پديد آورده است وخود عهده دار تمام امور آنهاست، هستى همه ى آنها وابسته به اوست وهرگونه اراده کند در آنها دخل وتصرف مى نمايد اما بناى ذات مقدسش بر اين است که امور خلقت مادى را فقط از طريق اسباب مادي- وبدون دخالت مستقيم ويا بى واسطه - اداره نمايد، واز جمله اسباب مادى براى اصلاح امور ظاهرى وباطنى مردم پيامبران وجانشينان آنها عليهما السلام هستند.
امام صادق عليه السلام مى فرمايد: (خداوند ناپسند وناخوش مى دارد که امور عالم را جز با اسباب ووسائط اداره نمايد از اين رو براى هر چيزى سببى قرار داده است، وبراى هر سبب گسترده وميدان قدرت ونفوذى قرار داده وهر ميدانى را کليدى بخشيده وبراى هر کليد وگشايشگرى نشانه اى قرار داده وبراى هر نشانه اى پيشگاه وراه ورودى گويا - وخواننده ى به حق - مقرر فرموده است، هر که او را بشناسد- وبه رسميت بپذيرد - خدا را شناخته وهر که او را انکار کند خدا را انکار کرده است، آن بارگاه وراه ورود، رسول الله وما هستيم).(4)
پس اگر آن بزرگواران - درود خدا بر آنان باد- عناصرى خاکى نبودند وامور عالم خلقت واز جمله زمين وساکنان آن را بر عهده نمى گرفتند امور زمين ومردمش از هم مى پاشيد، بنابراين بايد واسطه ى بين آفريننده وپديده هاى مادى کسى باشد که داراى خلقت مادى وجسمانى وعلاوه بر آن داراى درجه اى از شرافت معنوى باشد که شايستگى ارتباط بين آفريننده وآفريدگان را احراز کند وچنين افرادى جز خلفاى ذات مقدس پروردگار يعنى پيامبران وجانشينان آنها عليهما السلام کسى نمى تواند باشد. اينکه خداوند مى فرمايد: (وما منع الناس ان يومنوا اذ جائهم الهدى الا ان قالوا: ابعث الله بشرا رسولا؟ قل: لو کان فى الارض ملائکه يمشون مطمئنين لنزلنا عليهم من السماء ملکا رسولا)(5) بر همين مطلب دلالت دارد، چنانکه اين آيه نيز مشعر بر صحت همين ادعاست: (ولما ضرب ابن مريم مثلا اذا قومک منه يصدون وقالوا: ءالهتنا خير ام هو؟ ما ضربوا لک الا جدلا بل هم قوم خصمون ان هو الا عبد انعمنا عليه وجعلناه مثلا لنبى اسرائيل ولو نشاء لجعلنا منکم ملائکه فى الارض يخلفون).(6)
شايد با آنچه ذکر شد معنى کلام امام عليه السلام که فرمودند: (اگر زمين لحظه اى از وجود حجت خدا خالى باشد نظامش بهم ريخته واهلش را درخود فروخواهد برد) وبيانات نظير آن روشن شده باشد، ضمن اينکه طى همين مطالب علت رجعت پيامبر وائمه - درود خدا بر تمامى آنان باد- روشن شد زيرا که جهان مادى تا وقتى برقرار است به وجود حجت حق نيازمند است.(7)
روايات
1- در حديث لوح از امام صادق عليه السلام آمده است: (بسم الله الرحمن الرحيم، اين پيامى است از سوى خداى مقتدر شکست ناپذير که در ساخته وپرداخته اش هيچ عيب ونقصى نيست، خطاب به محمد؛ پيامبر، نور، نماينده وپرده دار او وراهنماى بندگانش به سوى خدا، که روح الامين- جبرئيل عليه السلام - آن را از جانب پروردگار بر او نازل کرد). آنگاه رشته ى کلام به بيان نام ائمه عليهم السلام کشانده شده تا به حسن بن على عليهما السلام رسيده وحديث قدسى چنين ادامه مى يابد: (سرانجام سلسله ى امامت را به فرزندش م ح م د که مايه رحمت براى جهان واهل آن است کامل فرمود، او کمال فرمود، او کمال موسى، درخشش عيسى وپايدارى واستقامت ايوب، همه را داراست، اولياء من در زمان - غيبت- او- نزد جهال وستمگران عالم - خوار وبى ارزشمند، سرشان از پيکر جدا شده وگويى سرهاى کفار ترک وديلم است که پادشاهان به يکديگر پيشکش مى کنند، کشته مى شوند، به آتش سوزانده مى شوند، ترسان وهراسان و- از ترس جان ودينشان - لرزانند، زمين از خونشان رنگين مى شود، ناله سوزناک وفرياد- وامظلوما- در بين همسران وخانواده شان به آسمان مى رود. اينان به حق وبى شک اولياء من هستند..).(8)
2- از امام باقر عليه السلام نقل شده است: (موسى عليه السلام در سفر(9) اول نگاه کرد وآنچه را به قائم آل محمد داده مى شود ديد. عرض کرد: (پروردگارا مرا قائم آل محمد قرار بده)، پيام آمد: (او از نسل احمد است). آنگاه موسى در سفر دوم نظر انداخت ودرست همان چيزى را که در سفر اول ديده بود در آن نيز همان را يافت وهمان درخواست را کرد وهمان جواب را شنيد، سپس در سفر سوم نيز همان ديد، وهمان گفت وشنود تکرار شد).(10)
3- از قول پيامبر در بخشى از يک حديث قدسى طولانى چنين نقل شده است: (خداى عز وجل به پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم فرمود: من على را وزير ودر بين اهل بيت وامتت جانشين بعد از تو قرار دادم، واز نسلت، از طريق زهراى بتول يازده جانشين مهدى (به حق راه يافته) به تو عنايت کردم که آخرين آنها مردى است که عيسى بن مريم به امامت او نماز گزارد، او زمين را همانگونه که از ستم پر شده است از عدالت سرشار خواهد کرد، به دست او انسانها را از هلاکت نجات بخشم وگمراهان را به راست راهبرى کنم، ديده ى کوران باز کنم وبيماران را شفا دهم).(11)
4- از امام صادق عليه السلام به نقل از امام باقر عليه السلام به نقل از جدش به نقل از رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم آمده است: (امام قائم از فرزندان من است، نامش نام من، کنيه اش کنيه ى من، سيما وقامتش چون سيما وقامت من وسيره وروشش، سيره وروش من است، مردم را بر دين وآيئن من استوار نمايد وبه کتاب خداى عز وجل فراخواند هر که او را اطاعت کند، مرا اطاعت کرده است وهر که از او سرپيچى کند مرا سرپيچى کرده است. آن کسى که در غيبتش او را منکر شود مرا منکر شده ودروغ پندارنده ى او مرا به دروغ نسبت داده، پذيرنده او را به راستى، مرا به درستى باور داشته است. من از کسانى که سخن مرا درباره ى - وجود وغيبت وفرج وقيام - او تکذيب مى کنند وامتم را از راه او منحرف مى نمايند به خدا شکايت مى برم، (وسيعلم الذين ظلموا اى منقلب ينقلبون)(12).(13)
5- از امام صادق عليه السلام به نقل از پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم آمده است که به على عليه السلام فرمود: (بدان که فرزندم از ستمکاران در حق تو وحق شيعيانت، در دنيا انتقام خواهد کشيد ودر آخرت خداوند آنها را عذاب خواهد کرد). سلمان سوال کرد: (يا رسول الله او کيست؟) پيامبر فرمود: (نهمين فرزند از نسل پسرم حسين است که بعد از غيبتى طولانى ظاهر خواهد شد ودين وفرمان خدا را به صداى رسا به جهانيان خواهد رساند واز دشمنان خدا انتقام خواهد کشيد وزمين را همان طور که از ظلم وستم پر شده است از عدل وداد سرشار خواهد کرد).(14)
6- اصبغ بن نباته مى گويد: (ديدم امير المؤمنين عليه السلام در حالى که در فکر فرو رفته است روى زمين خطوطى رسم مى کند. گفتم: (چه شده است شما را مى بينم که در انديشه ايد بر زمين خط مى کشيد، آيا علاقه وتمايلى به خاک وزمين پيدا کرده ايد؟)
امام فرمود: (نه به خدا قسم، من هرگز به زمين ودنيا علاقه اى نداشته ام، اما در انديشه ى کسى هستم که از نسل من متولد مى شود؛ يازدهمين فرزندم که مهدى است وزمين را همانگونه که از ستم پر شده است از عدل وداد سرشار خواهد کرد، او دوران غيبتى خواهد داشت که در آن گروهى نسبت به آن گمراه مى شوند وعده اى به راه درست قدم مى نهند).- اصبغ مى گويد- گفتم: (يا امير المؤمنين! واقعا چنين چيزى اتفاق خواهد افتاد؟) فرمود: (آرى چنين است واو پا به عرصه هستى خواهد نهاد،(15) اما اى اصبغ دست تو از فهم اين مطلب کوتاه است، آن رهيافتگان، نيکان امت پيامبر وابرار عترت او هستند). گفتم: (بعد از آن چه خواهد شد؟) فرمود: (خدا هر چه اراده کند به انجام خواهد رساند، او اراده واهدافى دارد- که به آنها جامه ى ظهور وتحقق خواهد پوشاند-).(16)
7- ابى وايل مى گويد: امير المؤمنين عليه السلام به فرزندش حسين عليه السلام نگاه کرد وفرمود: (اين پسرم سيد وسالار است همان طور که خداوند سيد وآقايش ناميده است واز نسل او فرزندى همنام پيامبرتان که در سيما واندام واخلاق ورفتار شبيه اوست متولد خواهد شد ودر دوران بيخبرى وگمراهى مردم ونابودى حق وغلبه ستم خروج خواهد نمود، به خدا قسم خروج او حتمى است وگرنه گردن زده خواهد شد.(17) اهل آسمان وملائک از خروج او خوشحال مى شوند وزمين را همانگونه که از ستم پر شده است از عدل وداد سرشار خواهد نمود).(18)
8- ابى سعيد عقيصاء مى گويد: هنگامى که امام مجتبى عليه السلام با معاويه صلح کرد مردم به محضرش شرفياب شده وعده اى از آنها به خاطر اين مصالحه، آن بزرگوار را سرزنش مى کردند.حضرت فرمود: (واى بر شما! شما نمى دانيد من چه کارى انجام دادم. به خدا قسم آنچه من کردم براى شيعيانم از تمام عالم وآنچه خورشيد بر آن مى تابد بهتر وپر سودتر است). تا جايى که فرمود: (آيا نمى دانيد هيچيک از ما اهل بيت از تن دادن به نوعى بيعت با جبار زمانش خلاصى ندارد مگر قائم که عيسى روح الله نمازش را به او اقتدا خواهد کرد. خداوند عز وجل زمان ولادت او ونيز خودش را از ديده ى مردم پنهان مى کند تا در زمان ظهور، در گرو بيعت با کسى نباشد، او نهمين فرزند برادرم حسين است، پسر سرور کنيزان عالم، خداوند در دوره غيبت عمرش را طولانى مى کند آنگاه به قدرت خويش در سيماى رشيدى جوانتر از چهل ساله، بر خلق، آشکارش خواهد فرمود تا مردم بدانند که خداوند بر انجام هر کارى تواناست).(19)
9- از امام باقر عليه السلام در بخشى از يک حديث چنين آمده است: حسين عليه السلام فرمود: خداوند قائم ما را ظاهر مى کند واز ستمکاران انتقام مى کشد). به ايشان عرض شد: (يا بن رسول الله! قائم شما چه کسى است؟) فرمود: (هفتمين از نسل فرزندم محمد بن على (امام باقر)، او حجه بن الحسن بن على بن محمد بن على بن موسى بن جعفر بن محمد بن على فرزندم (امام سجاد) است، اوست که مدتى طولانى پنهان است، سپس ظاهر مى شود وزمين را همان طور که از ستم پر شده است از عدل وداد سرشار خواهد کرد).(20)
10- ابو حمزه ثمالى از امام سجاد عليه السلام نقل مى کند که فرمود: (اولوا الارحام بعضهم اولى ببعض فى کتاب الله)(21) وآيه (وجعلها کلمه باقيه فى عقبه)(22) در مورد ما نازل شده وامامت بعد از حسين بن على بن ابى طالب عليهم السلام تا روز قيامت در خاندان ماست. وقائم ما دو غيبت دارد که يکى از ديگرى طولانى تر است، اولى مدت شش سال وشش ماه وشش روز(23) ودومى آن قدر طول مى کشد که بيشتر معتقدان به غيبت هم از اعتقاد به خود بر مى گردند وتنها کسانى بر اين اعتقاد باقى مى مانند که داراى يقينى محکم وشناختى درست باشند ونسبت به آنچه ما مى گوييم کمترين ناباورى ودلتنگى در پذيرش به خود راه ندهند وکاملا گوش به فرمان ما باشند).(24)
11- ابو حمزه ثمالى مى گويد: روزى در خدمت امام باقر عليه السلام بودم، وقتى مردم از حضورش مرخص وپراکنده شدند خطاب به من فرموند: (اى ابا حمزه از مسائل مسلم وحتمى در نزد خداوند که به هيچ رو قابل تغيير نيست قيام قائم ماست، پس هر که در آنچه مى گويم شک کند خدا را در حالى ملاقات خواهد کرد که به او کفر ورزيده واو را انکار کرده باشد). سپس فرمود: (پدر ومادرم فداى آنکه همنام من است وکنيه اش همان کنيه من مى باشد وهفتمين فرزند از نسل من است. پدرم فداى آنکه بعد از پرشدن زمين از ناراستى وستم، آن را از عدل وداد سرشار خواهد کرد). سپس فرمود: (اى ابا حمزه هر که او را درک کند وآن گونه که به پيامبر وامير المؤمنين عليهما السلام معتقد وتسليم آنها بوده، به او معتقد وتسليم او نباشد، خداوند بهشت را بر او حرام مى کند، جايگاهش جهنم خواهد بود- او ستمکار است - وجايگاه ستمکاران، بدجايگاهى است).(25)
12- محمد بن زياد ازدى مى گويد: از آقايم موسى بن جعفر عليهما السلام در مورد آيه (واسبغ عليکم نعمه ظاهره وباطنه)(26) سوال کردم، حضرت فرمود: (نعمت ظاهرى، امام ظاهر وآشکار است ونعمت باطنى امام غايب است). عرض کردم: (آيا در بين ائمه کسى هست که غايب شود؟) فرمود: (آرى، جسمش از ديدگان مردم پنهان مى شود اما يادش از دلهاى مؤمنين غايب نيست، او دوازدهمين ماست، خداوند هر سختى را بر او آسان مى سازد وهر مشکلى را برايش ساده مى نمايد، گنجينه هاى زمين را بر او آشکار مى سازد، مسافتهاى دور وامورى را که غير ممکن به نظر مى رسد برايش نزديک وممکن مى کند، ستمگران سرکش را به خاک مى افکند وبه دست او ديو سيرتان نافرمان را نابود مى نمايد، او فرزند سرور کنيزان عالم است که تولدش از مردم پنهان است، ناميدن او به اسم براى مردم جايز نيست تا وقتى خداوند او را برايشان ظاهر کند وبه دست او زمين مالامال از ستم را از عدل وداد پر کند).(27)
13- از اباصلت هروى نقل شده است که گفت: شنيدم دعبل خزاعى.(28)
مى گويد: قصيده اى سرودم وبراى آقايم على بن موسى الرضا عليه السلام خواندم که بيت نخستين آن چنين است:
مدارس آيات خلت من تلاوه
 
ومنزل وحى مقفر العرصات(29)
وقتى به اينجا رسيدم که:
خروج امام لا محاله خارج
يميز فينا کل حق وباطل
 
يقوم على اسم الله والبرکات
ويجزى على النعماء والنقمات(30)
امام رضا عليه السلام سخت گريست آنگاه سر مبارک خويش را بلند کرد وفرمود: (اى خزاعى اين دو بيت را روح القدس از زبان تو سروده است. آيا مى دانى اين امام کيست وچه وقت قيام خواهد کرد؟) عرض کردم: (نه، مولاى من، من فقط شنيده ام که از شما اهل بيت امامى ظهور خواهد کرد که زمين را از تباهى وآلودگى پاک مى کند وآن را از عدل سرشار مى کند). پس امام عليه السلام فرمود: امام بعد از من فرزندم محمد، بعد از محمد فرزندش على، پس از على فرزندش حسن وبعد از او فرزندش حجت قائم است که در زمان غيبت، ظهورش را انتظار مى کشند ووقتى ظاهر شد همه چيز وهمه کس به فرمان اوست. اگر از دنيا حتى يک روز باقى نمانده باشد(31) خداوند آن روز را آنقدر طولانى خواهد کرد تا او ظهور کند وزمين مالامال از ستم را پر از عدل وداد نمايد).(32)
14- از عبد العزيز حسنى نقل شده است که گفت: (بر مولايم محمد بن على عليهما السلام (امام جواد) وارد شدم در حالى که قصدم اين بود از ايشان در مورد قائم سوال کنم وبپرسم که آيا او همان مهدى است يا غير از مهدى کس ديگرى امام قائم است؟ قبل از اينکه من لب به سخن باز کنم امام جواد خود خطاب به من فرمود: (يا ابا القاسم! قائم ما همان مهدى است که بايد در زمان غيبت منتظر او بود وپس از ظهور به فرمانش گردن نهاد، او سومين فرزند از نسل من است، به خدايى که محمد را به پيامبرى برگزيد وامامت را مخصوص ما اهل بيت قرار داد، اگر از دنيا حتى يک روز باقى نمانده باشد خداوند آن روز را آن قدر طولانى خواهد کرد تا او ظهور کند وزمين مالامال از ستم را از عدل وداد پر نمايد. خداوند در يک شب کار او را درست خواهد کرد واسباب فرجش را مهيا خواهد نمود، چنانکه موسى کليم الله عليه السلام براى گرفتن قطعه اى آتش وگرم کردن خانواده اش از آنها جدا شد اما در حالى به سوى آنها برگشت که به پيامبرى ونبوت رسيده بود(33) - در حالى که گمان چنين تحول بزرگى وجود نداشت-). سپس امام عليه السلام فرمود: (ارزشمندترين اعمال شيعيان ما انتظار فرج است).(34)
15- ابو هاشم جعفرى مى گويد: از امام هادى عليه السلام شنيدم که مى فرمود: (جانشين من پسرم حسن است، با جانشين بعد از من جانشين چه خواهيد کرد؟ گفتم: (فدايت شوم چرا چنين سوالى مى فرماييد؟) فرمود: (زيرا سيما وقامت او را نمى بينيد وجايز نيست که او را با نامش ياد کنيد). عرض کردم: پس چطور او را ياد کنيم؟) فرمود: (بگوييد حجت آل محمد صلى الله عليه وآله وسلم).(35)
16- از محمد بن عبد الجبار نقل شده که گفت: (به مولايم حسن بن على عليهما السلام (امام عسکرى) عرض کردم: (يا بن رسول الله، خداوند مرا بلاگردانت کند، دوست دارم بدانم بعد از شما امام وحجت خدا بر مردم کيست).امام عليه السلام فرمود: (امام وحجت خدا بعد از من پسرم است، همنام وهم کنيه پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم، او آخرين حجت خدا وپايانبخش خلفاى الهى است). عرض کردم: (يا بن رسول الله، او از کدام زن متولد مى شود؟) فرمود: (از نوه ى قيصر پادشاه روم، اما متولد مى شود وبراى مدتى طولانى از ديدگان مردم پنهان مى ماند، آنگاه ظهور مى نمايد).(36)
17- موسى بن جعفر بغدادى مى گويد: از امام حسن عسکرى عليه السلام شنيدم که مى فرمايد: (گويى مى بينم که در مورد جانشين من دچار اختلاف شده ايد، پس بدانيد که اگر کسى امامان بعد از پيامبر را قبول داشته باشد اما فرزند مرا انکار کند مثل کسى است که تمام پيامبران الهى را قبول داشته باشد اما پيامبرى حضرت محمد صلى الله عليه وآله وسلم را انکار کند، وکسى که حضرت محمد را انکار کند مثل کسى است که تمام پيامبران را انکار کرده است، زيرا گردن نهادن به آخرين فرد ما مثل فرمانبردارى از اولين ماست ومنکر آخرين فرد ما همچون منکر اولين ماست. توجه داشته باشيد که فرزندم غيبتى خواهد داشت که عموم مردم غير از آنهايى که خداوند از لغزش حفظشان کند به شک وترديد خواهند افتاد).(37)
گفتار ما
اينها پاره اى از کلماتى است که راجع به غير قابل ترديد بودن تولد وغيبت وظهور حجت آل محمد صلوات الله عليهم اجمعين به دست ما رسيده است وپر شدن زمين ستم آلوده از عدل وداد را ياد آور شده وبا تعابيرى چون (اگر از دنيا حتى بيش از يک روز باقى نمانده باشد خداوند آن روز را طولانى مى کند تا او ظهور کند) و(خدا در يک شب اسباب فرجش را فراهم خواهد کرد) بر قطعى بودن موضوع تاکيد مى کنند.
همچنين، اخبارى که آورده شد دلالت مى کنند بر اينکه حضرت حجت - عجل الله تعالى فرجه - از نسل امام حسين عليه السلام وزاده ى نوه ى قيصر روم ونام وکنيه اش، نام وکنيه ى رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم است، عيسى بن مريم عليه السلام در نماز به او اقتدا مى کند، غيبتش به درازا مى کشد وبا وجود عمرى دراز در سيماى جوانى رشيد ظاهر مى شود واز ستمگران در حق على عليه السلام وشيعه اش انتقام مى گيرد و...
شايد منظور از ياد آورى اين ويژگيها در روايات، از بين بردن شک وترديد منتظران فرج آن حضرت، ونشان دادن پوچى ودروغين بودن ادعاى فريبکارانى که تا زمان ظهور آن حضرت، هر چند وقت يک بار پيدا مى شوند وادعاى مهدويت مى کنند باشد.
در احاديثى که ذکر به مسائل ديگرى نيز اشاره شده که بر ضرورت اعتقاد به غيبت وظهور آن حضرت تاکيد مى کند، بعضى از عباراتى که شامل آن مسائل است از اين قرار است: (هر که او را اطاعت کند از من اطاعت کرده است وهر که از فرمان او سرپيچد از فرمان من گردن کشيده است، هر کس در زمان غيبت، او را انکار کند مرا انکار کرده است وهر کس او را دروغ پندارد مرا دروغ پنداشته است).و نيز: (هر کس امامان بعد از پيامبر را قبول داشته باشد اما فرزندم را انکار کند مثل کسى است که تمام پيامبران را قبول داشته باشد اما نبوت حضرت محمد صلى الله عليه وآله وسلم را انکار کند).
همچنين در اين احاديث با عبارات زير به معترفين ومنکرين او در زمان غيبتش اشاره شده است: (گروهى نسبت به آن گمراه وگروهى رهيافته اند).، (تا اينکه اکثر معتقدان به وجود مهدى وغيبت او ترديد مى کنند واز اعتقاد خود برمى گردند مگر آنان که داراى يقينى محکم وشناختى درست باشند).
جمله اى که بايد خواننده ى محترم بيشتر در آن دقت کند سخن على عليه السلام در جواب اصبغ بن نباته است که مى پرسد: (واقعا چنين چيزى اتفاق مى افتد؟) وامام مى فرمايد: (آرى - اتفاق مى افتد- همان طور که او خلق شده است، ودست تو از معرفت به اين مطلب، کوتاه است). نکته ى قابل دقت اين است که مقصود امام عليه السلام از جمله ى (کما انه مخلوق)، (همان طور که او خلق شده است) چيست؟ آيا مقصود از آن، خلقت گمراهان ورهيافتگان در مراحل خلقت نورى ايشان است يا مقصود خلقت غير مادى نيکان وبرگزيدگان امت است يا مقصود مراحل تمثلى ونورى خود غيبت وظهور است؟.(38)
شايد با توجه به اين جمله که فرمود: (دست تو از معرفت به اين مطلب کوتاه است). ونيز با نظر به وجود عوالم غير مادي- که بر خلقت غير مادى همه مخلوقات مشتملند ودست امثال اصبغ از آنها کوتاه است - همه ى اين احتمالات، مورد نظر باشند. علم از آن خداست، ودانا اوست وبس.
روايات
1- موسى بن محمد بن قاسم بن حمزه فرزند امام موسى کاظم عليه السلام مى گويد: (حکيمه دختر امام جواد عليه السلام گفت: امام حسن عسکرى عليه السلام کسى را به دنبال من فرستاد- وقتى خدمتش رسيدم - فرمود: عمه! امشب افطار نزد ما بمان، امشب شب نيمه شعبان است وخداوند امشب حجتش را ظاهر خواهد فرمود، او حجت خدا در زمين است). حکيمه گفت: عرض کردم: (مادرش کيست؟)، حضرت فرمود: (نرجس)، گفتم: (قربانت شوم، اثرى از حمل در او نمى بينم). فرمود: (همان است که گفتم).
حکيمه گفت: (به مزل مولا وارد شدم، سلام کردم ونشستم، نرجس جلو آمد تا پاپوش مرا از پا در آورد، به من گفت: (سرورم حالت چطور است؟) من گفتم: (به عکس، تو سرور من وسرور خاندانم هستى)، نرجس حرف مرا رد کرد وگفت: (اين چه حرفى است عمه؟!)به او گفتم: (دختر عزيزم! خداوند امشب به تو پسرى عطا خواهد کرد که آقا وسرور دنيا وآخرت است). نرجس با اظهار حيا وخجالت نشست. حکيمه گفت: (وقتى نماز عشا را خواندم افطار کردم وبه رختخواب رفتم، خوابم برد. نيمه شب براى نماز برخاستم، ديدم نرجس خوابيده وهيچ تغييرى در وضع او ايجاد نشده است، نشستم وبه تعقيبات مشغول شدم، باز دراز کشيدم ودوباره با نگرانى بيدار شدم، نرجس خوابيده بود، بلند شد ونماز خواند.
حکيمه گفت: (دچار ترديد شدم، ناگاه صداى امام عسکرى عليه السلام از همان محلى که نشسته بود بلند شد که فرمود: (عمه! شتاب مکن، که نزديک است). حکيمه گفت: سوره سجده ويس را خواندم، در همين اثنا نرجس با نگرانى بيدار شد، به سوى او از جا پريدم وگفتم: (اسم الله عليک) وسپس گفتم: (آيا چيزى احساس مى کني؟) نرجس گفت: آرى عمه)، گفتم: (خيالت راحت ودلت آرام باشد، همان است که گفتم).
حکيمه گفت: (مرا رخوت وآرامشى فرا گرفت وبه نرجس حالت ولادت دست داد، با احساس وجود مولايم (مهدى) عليه السلام به خود آمدم، پارچه را از رويش کنار زدم، ديدم اعضاء هفتگانه را بر زمين گذاشته وسجده مى کند، او را در بغل گرفته، به خود چسباندم، پاک وپاکيزه بود، بلافاصله امام عسکرى عليه السلام صدايم زد: (عمه! پسرم را بياور). او را به نزدش بردم. امام عليه السلام دو دست خود را زير بدن وپشت نوزاد نهاد ودو پاى نوزاد را روى سينه خويش گذاشت، زبانش را در دهان طفل فرو برد، دست خود را بر چشم وگوش واعضاى فرزند کشيد، سپس فرمود: (فرزندم! سخن بگو. (نوزاد گفت: (اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شريک له، واشهد ان محمد رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم)، آن گاه بر امير المؤمنين عليه السلام وساير امامان درود فرستاد وبعد از سلام بر پدرش، سکوت کرد). امام عسکرى فرمود: (طفل را نزد مادرش ببر تا به او سلام کند، آن گاه نزد من برگردان). حکيمه گفت: (طفل را پيش مادرش بردم، سلام کرد، او را برگرداندم وهمان جا که پدرش نشسته بود گذاشتم)، سپس امام فرمود: (عمه! روز هفتم باز نزد ما بيا).
حکيمه گفت: صبح شد، آمدم به امام عسکرى سلام عرض کردم، پارچه را برداشتم وبه دنبال مولايم (مهدى) عليه السلام گشتم، او را نديدم، به امام عسکرى عرض کردم، فدايت شوم، مولايم چه شد؟ فرمود: (عمه!او را به همان کسى سپردم که مادر موسى عليه السلام، فرزندش را به او سپرد).
حکيمه گفت: (روز هفتم که شد به منزل امام شرفياب شدم، سلام کردم ونشستم. فرمود: (پسرم را بياور)، مولايم را که پارچه اى به دورش پيچيده شده بود نزد امام آورد، مثل دفعه پيش او را گرفت، زبانش را در دهان او فرو برد مثل اينکه شير وعسل به او مى خوراند، سپس فرمود: (پسرم! سخن بگو). طفل عليه السلام گفت: (اشهد ان لا اله الا الله) وبر پيامبر، امير المؤمنين وامامان - صلوات الله عليهم اجمعين - تا پدرش درود فرستاد ومدح نمود، سپس اين آيه را تلاوت فرمود: (بسم الله الرحمن الرحيم ونريد ان نمن على الذين استضعفوا فى الارض ونجعلهم ائمه ونجعلهم الوارثين ونمکن لهم فى الارض ونرى فرعون وهامان وجنودهما منهم ما کانوا يحذرون) (1).(2)
گفتار ما
از اين حديث(3) چند مطلب فهميده مى شود:
1- خبر دادن امام عليه السلام از نزديک بودن تولد فرزندش واينکه او حجت خدا در زمين است. اين امر به علم امام بر مى گردد وشکى نيست که امام از گذشته وحال وآينده وتمام وقايع آنها مطلع است.(4)
2- خبر دادن از اينکه پسرش از نرجس خاتون متولد مى شود در حالى که با وجود نزديکى وضع حمل، هيچ آثار باردارى در آن بانو نبوده است، شايد علت مخفى بودن اين امر نيز به همان علت مخفى بودن ساير امور وجنبه هاى زندگى آن حضرت عليه السلام که در روايات آمده است برگردد.
3- اطلاع داشتن امام از نهاد وزواياى دل حکيمه، وقتى درباره ى خبرى که امام عليه السلام به او داد ترديد کرد، که در نتيجه امام او را صدا زد وفرمود: (شتاب مکن) وباز اطلاع داد که ولادت حجت خدا نزديک است. اين مطلب نيز به علم امام عليه السلام بر مى گردد.
4- تلاوت کردن سوره هاى سجده ويس توسط حکيمه. شايد اين عمل مخصوص زمان تولد حضرت قائم - عجل الله تعالى فرجه- بوده وامام عسکرى عليه السلام به حکيمه چنين دستورى داده باشند يا شايد تلاوت اين سوره ها در هنگام وضع حمل زنان به عنوان سنت پيامبر اکرم صلى الله عليه وآله وسلم در بين اهل بيت معمول بوده است.
5- اينکه حکيمه خطاب به نرجس عليهما السلام عبارت (اسم الله عليک) را ادا کرد شايد نوعى تبريک وتهنيت به او بوده است.
6- پيدايش سستى وآرامش در حکيمه، که ممکن است ناشى از عظمت موضوع وتولد آن بزرگوار باشد.
7- سجده کردن حضرت حجت عليه السلام. شايد اين سجده به خاطر شنيدن سوره سجده وآيه سجده در آن بوده است وشايد هم سپاسگزارى از خداوند است که به او هستى بخشيده وبه وعده ى امامت ووراثت مستضعفين که در آيه (ونريد ان نمن على الذين استضعفوا فى الارض)(5) آمده، وفا فرموده است. تلاوت کردن همين آيه، چنانکه در احاديث به آن اشاره شده است،(6) مى تواند شاهدى براى صحت احتمال دوم باشد.
8- سخن گفتن حضرت حجت عليه السلام در هنگام ولادت وهفت روزگى وشهادت بر يگانگى خداوند ودرود فرستادن بر پيامبر وامير المؤمنين وائمه عليهما السلام يا به تعبير ديگر اداى شهادتين وسلام بر امير المؤمنين وائمه عليهما السلام تا پدر بزرگوارش وسپس تلاوت آيه (ونريد ان نمن..).
نظير اينگونه سخن گفتن در زمان ولادت از انبياء واولياء عليهما السلام نيز ديده شده است وهر کس به رتبه ومقام آنان در نزد پروردگار آشنايى داشته باشد کمترين ترديدى در صحت اين قضيه نخواهد داشت واساسا چه جاى تعجب وترديد است در حالى که خداوند سبحان در قرآن کريم از سخن گفتن بعضى از پيامبران(7) از جمله حضرت عيسى بن مريم - على نبينا وآله وعليه السلام - خبر داده است.
روايات
1- على بن محمد(8) مى گويد: (حضرت صاحب عليه السلام در نيمه شعبان سال دويست وپنجاه وپنج متولد شد).(9)
2- حکيمه دختر امام جواد عليه السلام مى گويد: (امام عسکرى در نيمه شعبان سال دويست وپنجاه وپنج کسى به دنبال من فرستاد..).(10)
3- در ارشاد مفيد آمده است: (تولد امام مهدى عليه السلام در شب نيمه شعبان سال دويست وپنجاه وپنج واقع شد).(11)
4- در روايت معلى بن على آمده است: (...براى امام عسکرى در سال دويست وپنجاه وپنج فرزندى متولد شد واو را م ح م د ناميد..).(12)
5- محمد بن حسن کرخى مى گويد: (از يکى از رفقايمان به نام ابى هارون شنيدم که مى گفت: صاحب الزمان عليه السلام را ديدم، ولادت آن حضرت در روز جمعه سال دويست وپنجاه وشش واقع شد.(13)
6- از حکيمه (از طريق ديگرى غير از سند روايات شماره 2) نقل شده که گفت: (امام عسکرى عليه السلام در شب نيمه شعبان سال دويست وپنجاه وپنج کسى دنبال من فرستاد).(14)
7- علان مى گويد: (مولا عليه السلام در سال دويست وپنجاه شش هجرى، دو سال پس از رحلت امام هادى عليه السلام متولد شد).(15)
8- شيخ کمال الدين بن طلحه مى گويد: (حجه بن الحسن عليهما السلام در بيست وسوم رمضان سال دويست وپنجاه وهشت در سامرا متولد شد).(16)
9- عيسى بن محمد جوهرى مى گويد: (همراه گروهى براى تبريک به امام عسکرى عليه السلام به خاطر تولد حضرت مهدى عليه السلام از منازل خارج شديم؛ برادرانمان گفتند که زمان ولادت، هنگام طلوع فجر شب جمعه در ماه شعبان بوده است..).(17)
گفتار ما
اينها پاره اى از اخبار گوناگونى است که در بيان تاريخ ولادت امام - عجل الله تعالى فرجه- به ما رسيده وآنچه بيشتر نقل شده همان مضامين سه روايت اول است.
شايد اختلافى که در بعضى از روايات وجود دارد از ناحيه راويان باشد که هر کدام در زمانى خبر ولادت را شنيده اند وگمان کرده اند که در همان موقع حضرت متولد شده است وچون معتقد بوده اند که زمين بعد از امام عسکرى عليه السلام از حجت خالى نخواهد بود وقطعا حجت خدا جانشين او خواهد شد، آنچه را شنيده بودند وهمان را زمان تولد گمان کرده بودند نقل نمودند. آنگاه زمان ولادت را با همان اختلافى که پيدا شده بود پنهان داشتند واصل تولد حجت را بر سر زبانها انداختند زيرا معتقد بودند که مسائل مربوط به ولادت - مثل زمان ومکان ساير خصوصيات - بايد مخفى بماند.
روايات
1- شيخ کمال الدين بن طلحه مى گويد: حضرت حجه بن الحسن در سامرا متولد شد... پدرش ابو محمد حسن ومادرش کنيزى به نام (صقيل) يا بعضى گفته اند (حکيمه) بود، نامهاى ديگر نيز براى مادرش گفته اند، کنيه آن حضرت، ابوالقاسم، لقبش را حجت، خلف صالح وبعضى منتظر گفته اند.(18)
2- ابى غانم خادم مى گويد: براى ابو محمد فرزندى متولد شد که او را محمد ناميد وروز سوم، او را به اصحابش نشان داد وفرمود: (بعد از من، اين فرزند صاحب شما وجانشين من در بين شماست، او آن قائمى است که به انتظارش گردن مى کشند وهر گاه زمين مالا مال از جور وبيداد شد خروج مى کند وآن را از داد وعدل سرشار مى سازد.(19)
3- از امام صادق عليه السلام در ضمن حديثى نقل شده است: (آيا نمى دانيد که او پسر کنيزى است؟) مقصود امام قائم عليه السلام است.(20)
4- عبد الرحيم قصير مى گويد: از امام باقر عليه السلام در مورد اين کلام امير المؤمنين عليه السلام که فرموده است: (پدرم فداى پسر بهترين کنيزان باد) سوال کردم که آيا مقصود از بهترين کنيزان فاطمه عليهما السلام است؟ امام باقر عليه السلام فرمود: فاطمه بهترين آزادگان است، او - صاحب الزمان عليه السلام - داراى سينه اى ستبر وچهره اى درخشان..).(21)
5- عتاب مى گويد: امام مهدى عليه السلام، روز جمعه متولد شد، مادرش ريحانه نام دارد وبه او نرجس، صقيل وسوسن نيز مى گويند ونامگذارى به صقيل به مناسبت حمل آن بانوست، تاريخ تولد آن حضرت سال دويست وپنجاه وشش است.(22)
گفتار ما
در باب اول، فصل دوم، روايتهاى دو وسه وشانزده شامل مطالب مورد نظر ما در اين فصل هستند.
شايد بيشتر اسماء والقاب آن حضرت نظير: محمد، مهدى، حجت، قائم، خاتم الانبياء، خاتم حجج الله، به اعتبار ويژگيهاى ايشان در دوران غيبت وظهور باشد، ونيز ممکن است به خاطر از بين بردن اشتباه احتمالى امت بين آن جناب وسائر يا رد ادعاى دروغگويان ومدعيان مهدويت در زمان غيبت آن حضرت باشد.
روايات
1- غياث ابن اسد مى گويد: از محمد بن عثمان عمرى قدس سره شنيدم که مى گفت: هنگامى که حضرت مهدى صلوات الله عليه به دنيا آمد، از سر مبارکش نورى به سمت آسمان اوج گرفت، آنگاه حضرت به سجده افتاد در برابر پروردگار جبين به خاک سائيد سپس سر برداشت وچنين فرمود: (اشهد (ان لا اله الا هو والملائکه واولوا العلم قائما بالقسط لا اله الا هو العزيز الحکيم، ان الدين عند الله الاسلام)(23) محمد بن عثمان اضافه کرد: ولادت آن بزرگوار در شب جمعه بود).(24)
2- احمد بن اسحق سعد اشعرى در يک حديث طولانى از امام عسکرى عليه السلام نقل مى کند که از ايشان سوال کردم: (يا بن رسول الله! امام وخليفه بعد از شما چه کسى است؟) امام عليه السلام به سرعت از جا برخاست ووارد خانه شد، پس در حالى که پسرى ماهرو وسه ساله را بر دوش خود نشانده بود خارج شد وفرمود: (اى احمد بن اسحق! اگر تو در نزد خدا وائمه احترام نداشتى اين پسرم را به تو نشان نمى دادم، او همنام وهمکنيه رسول الله است وزمين مالامال از ستم را از عدل وداد سرشار خواهد کرد).(25)
3- يعقوب بن منقوش مى گويد: (بر امام عسکرى عليه السلام وارد شدم، ايشان بر روى سکويى در خانه نشسته بودند، در سمت راست آن حضرت اتاقى بود که پرده اى جلوى در آن آويزان بود. عرض کردم: (مولاى من، صاحب الامر کيست؟) فرمود: (اين پرده را بالا بزن)، پرده را بالا زدم، پسرى هشت ساله با قدى در حدود يک متر واندى - پنج وجب- با پيشانى بلند، چهره اى نورانى، چشمانى درشت ودرخشنده، دستانى قوى وگوشت آلود وزانوانى برجسته که خالى بر گونه ى راست وپارچه اى بر سر داشت خارج شد، روى پاى امام عسکرى عليه السلام نشست، امام فرمود: (اين صاحب شماست) سپس به سرعت از جا بلند شد وفرمود: (پسرم!به داخل خانه برو تا زمان مقرر).در حالى که من به سيما وقد وقامتش نگاه مى کردم داخل خانه شد. امام عسکرى عليه السلام فرمود: (يعقوب! نگاه بکن ببين در خانه کيست؟) من وارد اتاق شدم اما هيچ کس را نديدم.(26)
4- محمد بن على بن حمزه علوى مى گويد: از امام عسکرى عليه السلام شنيدم که مى فرمود: ولى خدا وحجت او بر بندگانش وجانشين من، پاک وپاکيزه ومختون در هنگام طلوع فجر در شب نيمه شعبان سال دويست وپنجاه وپنج متولد شد.(27)
گفتار ما
رواياتى که ما در اينجا برگزيده وذکر کرديم مربوط به آن دسته از نزديکان امام عسکرى عليه السلام است که حضرت مهدى عليه السلام را در اوايل عمر وخردسالى زيارت کرده اند.در فصل سوم نيز در مورد کسانى که ايشان را ديده اند رواياتى ذکر شده ودر فصل هشتم نيز در همين رواياتى نقل خواهد شد.
با توجه به آنچه ذکر شد اگر رواياتى پيدا شود که از آنها چنين برآيد که کسى که بزرگوار را در خردسالى نديده است بايد گفت منظور اين است که کسى که از غير نزديکان امام عسکرى عليه السلام، آن حضرت را نديده است نه اينکه به طور کلى هيچ کس آن حضرت را نديده باشد.
در فصل هشتم همين باب درباره سن مبارک آن حضرت در دوره ى زندگى پدر بزرگوارش بحث خواهد شد.ان شاء الله تعالى.
روايات
1- امام صادق عليه السلام مى فرمايد: (ولادت صاحب الامر عليه السلام بر مردم پوشيده است تا در زمان ظهور، در گرو بيعت کسى نباشد).(28)
2- امام باقر عليه السلام مى فرمايد: (همانا قائم، آن کسى - از ما- است که تولدش از مردم مخفى است).(29)
3- امام سجاد عليه السلام مى فرمايد: (ولادت امام قائم بر مردم مخفى است به طورى مى گويند متولد نشده است.بنابراين در حالى ظهور مى کند که در گرو بيعت با هيچکس نيست).(30)
4- امام عسکرى عليه السلام مى فرمايد: (بنى اميه وبنى عباس به دو علت بر روى ما شمشير کشيدند: اول اينکه، مى دانستند که در خلافت هيچ حقى ندارند ومى ترسيدند که ما ادعاى خلافت کنيم وخلافت به محل اصلى خودش بازگردد، ودوم اينکه، از اخبار متواتره دريافته بودند که نابودى سلطنت ستمکاران وزورگويان به دست قائم ما صورت مى گيرد، وشکى هم نداشتند که خودشان از ستمگران وزورگويان هستند، بنابراين به اميد اينکه از تولد قائم عليه السلام جلوگيرى کنند يا به کشتن او دست پيدا کنند در کشتار اهل بيت رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم واز بين بردن نسل آن حضرت تلاش بسيار کردند، اما خداوند نخواست سر امر بر آنها آشکار شود بلکه اراده فرمود که بر خلاف ميل کافران نور خود را تمام کند- وخير بشريت را محقق نمايد-).(31)
گفتار ما
معلوم است که روايت چهارم، توضيح سه روايت اول است ودر اين روايات، نکاتى است که بايد روشن شود:
1- در حديث اول، اگرچه لفظ (تعمى) معنى لفظ (تخفى) را در بردارد، اما آمدن آن به جاى (تخفى) رساننده ى مطلبى است که از (تخفى) چنين مطلبى فهميده نمى شود،(32) وآن نکته اين است که در اين لفظ اشاره به اين است که ولادت آن حضرت براى خواص آشکار بوده است وخداوند سبحان ديده ى ديگران را از ديدن آن فرو بسته است.
شاهد اين ادعا اين است که لفظ (الناس) (مردم) که در روايت آمده است چنانکه از کاربرد آن در قرآن وحديث پيداست به عموم بشر اشاره دارد نه به خواص وبرگزيدگان.
2- اين روايات به علامتى از علائم ولادت آن حضرت (مخفى بودن) نيز اشاره مى کند.
3- جمله ى (لئلا يکون لاحد فى عنقه بيعه اذا خرج)، - تا اينکه در گرو بيعت هيچ کس نباشد- بيانگر آن است که هر امام معصومى در عصر خودش، وبه اقتضاى مصالح اسلام ومسلمين، نسبت به مردم وحکام وظيفه اى بر عهده دارد.
بنابراين، اگر حضرت صاحب عليه السلام در بين مردم حضور داشتند، ناچار بايد در برخورد با مردم وستمکاران، به اقتضاى مصلحت اسلام ومسلمين، يا به نبرد با طاغوت بر مى خاستند يا به خاطر تقيه به سکوت وصلح مى گذراندند ودر هر يک از اين صورت، همانطور که پدران بزرگوارش به شهادت رسيدند ايشان نيز به همين مطلب اشاره مى کنند- وسرانجام زمين از حجت خدا خالى شده واهلش را در خود فرو مى برد ومقصود نهايى از وجود حجت خدا در زمين برآورده نمى شد.
لفظ (منا) که در عبارت مشابه، در حديث هشتم فصل دوم از همين باب، آمده است، وهمه امامان عليهم السلام واز آن جمله، حضرت حجت عليه السلام را شامل مى شود گواه اين مطلب است.
مطالعه ودقت در زندگى امير المؤمنين وساير امامان عليهم السلام، که گاه با نبرد ودرگيرى وزمانى با سکوت وآرامش همراه بوده - ودر نهايت همگى به قتل امامان عليهم السلام انجاميده است - به روشنتر شدن آنچه ذکر شد کمک مى نمايد.
روايات
1- حسين بن ابى العلا مى گويد به امام صادق عليه السلام عرض کردم: (آيا مى شود که زمين بدون امام بماند؟) فرمود: (نه).، عرض کردم آيا (قائم امام است؟)فرمود: (آرى، امام پسر امام است. اين مطلب پيشاپيش معين واعلام شده است).(33)
2- معاويه بن حکيم ومحمد بن ايوب بن نوح ومحمد بن عثمان عمرى گفتند: (چهل نفر در منزل امام عسکرى عليه السلام بوديم، حضرت، پسرش را به ما نشان داد وفرمود: (اين بعد از من امام شما وجانشين من است، از او اطاعت کنيد ودر امر دين اختلاف نکنيد که هلاک خواهيد شد؛ بدانيد که از امروز به بعد او را نمى بينيد)، چند روزى از اين قضيه نگذشته بود که امام عسکرى عليه السلام از دنيا رفت).(34)
3- حکيمه دختر امام جواد عليه السلام گفت: (هنگامى که قائم عليه السلام به دنيا آمد، پدرش امام عسکرى عليه السلام به او فرمود: (اى حجت خدا وبازمانده ى انبياء وحکيم اوصياء سخن بگو! اى جانشين اتقياء واى نور اوصياء سخن بگو!..).(35)
4- امام صادق عليه السلام در مورد آيه (امن يجيب المضطر اذا دعاه ويکشف السوء ويجعلکم خلفاء الارض)(36) فرمود: اين آيه در مورد قائم آل محمد نازل شده است که در مقام ابراهيم دو رکعت نماز مى خواند ودست دعا به درگاه خدا بر مى دارد، خداوند دعايش را اجابت مى کند وگرفتارى را برطرف مى نمايد واو را خليفه روى زمين قرار مى دهد).(37)
5- امام صادق عليه السلام مى فرمايد: (قائم، امام پسر امام است، قبل از قيامش، مردم، حلال وحرام - وبايد ونبايد- خويش را از او مى جويند..).(38)
گفتار ما
در بعضى از جملات اين روايات نکاتى وجود دارد که شايسته است درباره آنها قدرى بيشتر دقت شود:
1- شايد منظور از جمله ى (وقد اوذنتم به)، (اين مطلب، پيشاپيش اعلام شده است). رواياتى باشد که سالها قبل از تولد آن حضرت از پدران بزرگوارش نقل شده واز تولد، برخى ويژگيها، ظهور واعمال آن حضرت پس از ظهور خبر مى دهند.(1)
2- ممکن است عبارت (حکيم الاوصياء) در روايت سوم، به حکومت وقدرت فراگير وبلا منازع آن حضرت در اجراى احکام الهى وبرقرارى قوانين ومقررات دين که به طور کامل وبدون کمترين مصالحه ومماشاتى انجام مى گيرد اشاره نمايد.(2)
پيامبران وامامان گذشته چنين حکومت وقدرتى نداشته اند وخداوند تا اين مقدار، دست ايشان را در امر حکومت باز نگذاشته است.
3- در مورد عبارت (نور الاوصياء) در حديث سوم اين احتمالات قابل تصور است:
الف - آن حضرت از نسل جانشينان رسول الله (ائمه) عليهم السلام است.
ب - انوار ومقامات بلند ائمه عليهم السلام بر مردم پوشيده وپنهان مانده وجز اندکى از خواص ايشان، آنان را نشناخته اند اما حضرت حجت عليه السلام با ظهورش، مقام ومنزلتش را آشکار مى کند.
ج- چنانکه در فصل يازدهم همين باب ذکر مى شود، مقصود بيان خصوصيات ظاهرى آن حضرت وسيماى درخشان ايشان است.
4- عبارت (ياخذون منه حلالهم وحرامهم قبل قيامه)، (قبل از قيام قائم، مردم، حلال وحرام - وبايد ونبايد- خود را از او مى گيرند) که در حديث پنجم آمده است، شايد دلالت کند بر اينکه آن حضرت حجت خدا بر روى زمين است وما بايد حل مشکلات دينى خود را از ايشان جويا شويم.
معلوم است که چنين کاري- به علت غيبت آن حضرت - براى ما ممکن نيست، از اين رو بايد احکام دينى را از قرآن وسنت پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم وسخنان ائمه معصومين عليهم السلام استخراج نماييم، يا- اگر خود اهل استنباط نيستيم - از کسى که آنها را استخراج کرده پيروى - وتقليد- نماييم، ومعنى چنين کارى اين است که احکام وتکاليف دينى را از امام زمان عليه السلام جستجو کرده ايم زيرا فرمايش ايشان چيزى جز بيان قرآن وسنت نيست.
روايات
1- محمد بن جعفر اسدي(3) مى گويد: امام قائم محمد بن حسن عليهما السلام در نيمه شعبان سال دويست وپنجاه وپنج متولد شد وبه هنگام رحلت پدرش پنج ساله بود.(4)
2- على بن مهزيار مى گويد: (امام هادى عليه السلام به امامت حضرت عسکرى عليه السلام - در حالى که آن حضرت هفت ساله بود- تصريح فرمود، من عرض کردم مولاى من آيا مى شود که پسرى هفت ساله امام باشد؟ آن حضرت فرمود: آرى ومى شود پسرى پنج ساله امام باشد).(5)
3- ارشاد مفيد: (ولادت آن حضرت در شب نيمه شعبان سال دويست وپنجاه وپنج واقع شد ومادرش کنيزى بود به نام نرجس، وسن آن حضرت هنگام رحلت پدرش پنج سال بود که خداوند به او حکمت عنايت فرمود وحق را در دل وزبان او نهاد ووى را آيتى براى جهانيان قرار داد. همان طور که به يحيى در کودکى حکمت عطا کرد به او نيز حکمت بخشيد وهمان گونه که عيسى بن مريم را در گهواره به نبوت رساند، مهدى عليه السلام را نيز مقام امامت داد..).(6)
4- ارشاد مفيد: امام عسکرى عليه السلام روز اول ماه ربيع الاول سال شصت بيمار شد وروز جمعه هشتم همان ماه، همان سال در سن بيست وهشت سالگى از دنيا رفت ودر سامرا در همان خانه اى که پدرش مدفون بود دفن شد وپسرش، امام منتظر جانشين او شد.(7)
گفتار ما
از اين حديث ونمونه هاى مشابه آن، اين طور فهميده مى شود که آن حضرت در هنگام شهادت پدر بزرگوارش پنج ساله بوده ودر همين سن امامت امت را بر عهده گرفته است. وبنابراين روايت سوم از فصل ششم که گوياى آن بود که راوى در سن هفت هشت سالگى با قامتى حدود يک متر واندى آن حضرت را ديده به قد وقامت ايشان مربوط مى شود وبا سن پنج سالگى در هنگام امامت منافاتى ندارد.
بعيد دانستن امامت ايشان در اين سن نيز هيچ دليلى ندارد، زيرا در روايات سابق ورواياتى که بعدا ذکر خواهد شد.(8) به قدر کافى شاهد بر صحت امامت آن حضرت در خردسالى وجود دارد.
آيات
1- (عالم الغيب فلا يظهر على غيبه احدا الا من ارتضى من رسول).(9)
2- (قل هل يستوى الذين يعلمون والذين لا يعلمون انما يتذکر اولوا الباب).(10)
3- (وما يعلم تاويله الا الله والراسخون فى العلم).(11)
4- (بل هو آيات بينات فى قلوب الذين اوتوا العلم).(12)
روايات
1- حمران بن اعين از امام باقر عليه السلام در مورد آيه ى (عالم الغيب فلا يظهر على غيبه احدا) توضيح خواست، امام عليه السلام ادامه ى آيه ر ا که مى فرمايد: (الا من ارتضى من رسول) تلاوت کرده وفرمود: به خدا قسم محمد از کسانى بود که پروردگار بر علم واطلاع او به غيب، رضا داده بود، اما اينکه فرموده است: (عالم الغيب) به اين معنى است که خداوند قبل از اينکه چيزى را خلق کند وعلم وتدبير آن را به ملائکه بسپارد خود به آنچه از قضا وقدر الهى که از آفريده ها پنهان است عالم است، حمران، اين همان که فقط در نزد خداوند است، ومشيت خدا نيز در دائره ى همين علم الهى قرار دارد که هر وقت بخواهد آن را به انجام مى رساند وهر گاه مصلحتى باشد، بدان حاصل مى شود ومشيتش را جارى نمى نمايد. اما علمى که از قلم تقدير الهى بگذرد، ديگر گذشته واجرا شده است وبرگشتى نيست وآن همان علمى است که از ناحيه پروردگار به رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم وسپس به ما مى رسد.(13)
2- امام باقر عليه السلام در مورد آيه: (هل يستوى الذين يعلمون والذين لا يعلمون انما يتذکر اولوا الباب) فرمود: (آنها که مى دانند، ما هستيم، وبى نصيبان از دانش، دشمنان ما هستند وانديشمندان متذکر شونده، شيعيان ما هستند).(14)
3- امام صادق عليه السلام: راسخون وآرام گرفتگان در ژرفاى دانش الهى ما هستيم وحقيقت باطن آن را مى دانيم.(15)
4- امام صادق عليه السلام درباره ى آيه (بل هو آيات بينات فى صدور الذين اوتوا العلم) فرمود: (الذين اوتوا العلم) (صاحبان دانش وفرهيختگان)، ما امامان هستيم).(16)
5- امام صادق عليه السلام: (همان طور که گياه از بهترين بذر ونهال آن - در نهايت بالندگى - مى رويد، علم به کتاب خدا وسنت پيامبر نيز به همان گونه در دل مهدى ما مى رويد، پس هر کدام از شما که عمرش به جايى رسيد که او را ببيند بايد او را مخاطب قرار داده وعرض کند: (السلام عليکم يا اهل بيت الرحمه والنبوه ومعدن العلم وموضع الرساله(17)).(18)
6- امام باقر عليه السلام درباره ى آيه (قل ارءيتم ان اصبح مآؤکم غورا، فمن ياتيکم بماء معين)(19) فرمود: اين آيه درباره ى امام قائم عليه السلام نازل شده است يعنى اگر امام شما غائب شود که ندانيد در کجاست چه کسى امامى ظاهر براى شما به پهنه ى هستى خواهد آورد تا اخبار زمين وآسمان وحلال وحرام خدا را براى شما بيان نمايد؟... به خدا قسم تاويل وحقيقت اين آيه نيامده است وقطعا خواهد آمد).(20)
7- امام صادق عليه السلام مى فرمايد: (وقتى نوبت به حضرت صاحب الامر برسد، خداوند هر بلندى دور از دسترس را براى او پست، وهر پستى را برايش بلند خواهد کرد تا اينکه دنيا براى او مثل کف دستش خواهد شد، کدام يک از شما هست که کف دستش مويى باشد وآن را نبيند؟(21)
8- کميل بن زياد از امير المؤمنين عليه السلام نقل مى کند که فرمود: (اى کميل! هيچ علمى وجود ندارد مگر اينکه کليد آن در دست من است وهيچ رازى در عالم نيست مگر اينکه در اختيار قائم عليه السلام است. اى کميل! (ذريه بعضها من بعض والله سميع عليم)(22) اى کميل، گذشتگان شما بى ترديد به اين عالم باز مى گردند وآيندگان شما بدون شک - در کنار مهدى عليه السلام - بر دشمنان پيروز خواهند شد.(23)
گفتار ما
در اين فصل به بيان اين مقدار از آيات وروايات بسنده مى کنيم. کسانى که خواهان مطالعه آيات وروايات بيشترى هستند به منابع مراجعه نمايند.
روايات
1- حسن بن محبوب از امام رضا عليه السلام نقل مى کند که فرمود: پدر ومادرم فداى آن که هم نام جدم، شبيه من وشبيه موسى بن عمران عليه السلام است، هاله اى از نور او را فراگرفته که از اشعه ى انوار الهى روشن است.(24)
2- يعقوب بن منقوش مى گويد: بر امام حسن عسکرى عليه السلام وارد شدم، ايشان بر روى سکويى در خانه نشسته بودند، در سمت راست آن حضرت اتاقى بود که در جلوى در آن پرده اى آويزان بود. عرض کردم: (مولاى من! صاحب الامر کيست؟ فرمود: اين پرده را بالا بزن، پرده را بالا زدم، پسرى هفت هشت ساله با قدى در حدود يک متر واندى - پنج وجب- با پيشانى بلند، چهره اى نورانى، چشمانى درشت ودرخشنده، دستانى قوى وگوشت آلود وزانوانى برجسته که خالى بر گونه ى راست وپارچه اى بر سر داشت - خارج شد-..).(25)
3- احمد بن اسحق بن سعد مى گويد: (از امام حسن عسکرى عليه السلام شنيدم که مى فرمود: حمد خدايى را که مرا از دنيا نبرد تا اينکه جانشين خودم را به من نماياند. او از نظر قيافه ظاهرى ورفتار واخلاق بيش از همه مردم به پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم شباهت دارد...(26)
4- امام باقر از قول پدرش از جدش عليهم السلام نقل مى فرمايد که امير المؤمنين عليه السلام بالاى منبر فرمود: (در آخر الزمان از نسل من فرزندى متولد مى شود که داراى چهره اى درخشنده، سينه اى ستبر، پاهايى قوى، شانه هايى پهن وتناور، است که در پشتش دو علامت دارد، يکى همرنگ پوست خودش وديگرى همرنگ علامتى که پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم داشت..).(27)
5- جابر جعفى مى گويد: از امام باقر عليه السلام شنيدم که مى فرمود: (عمر بن خطاب در راهى با امير المؤمنين عليه السلام در حرکت بود، از امام عليه السلام خواست او - حضرت مهدى عليه السلام - را برايش توصيف کند. امير المؤمنين عليه السلام فرمود: جوانى ميان قامت، خوشرو ونيکو موى است که مويش بر شانه اش ريخته ونور چهره اش بر سياهى محاسن وموى سرش غلبه کرده است، پدرم فداى پسر بهترين کنيزان باد!).(28)
6- امام باقر عليه السلام فرمود: (مهدى مرد گندمگون از فرزندان فاطمه است).(29)
گفتار ما
همان گونه که در فصل پنجم درباره ى اسامى والقاب آن حضرت احتمال داده شد، در اينجا نيز همان احتمال وجود دارد که احاديث زيادى که در مورد سيما وقامت آن حضرت وارد شده به خاطر از بين بردن اشتباه امت بين آن جناب وساير ائمه، يا رد ادعاى دروغگويان ومدعيان مهدويت در زمان غيبت آن حضرت باشد.
برخى از رواياتى که ذکر شد ونيز بعضى از رواياتى که در صفحات بعد آورده مى شود اين احتمال را تاييد مى کنند.
در اين روايات، دو عبارت وجود دارد که شايسته دقت بيشترى است:
1- (عليه جيوب النور)، (هاله اى از نور او را فرا گرفته) در حديث اول؛ شايد مقصود از اين عبارت همان معنايى باشد که در حديث جابر جعفى آمده که امام عليه السلام فرمودند: (نور چهره اش بر سياهى محاسن وموى سرش غلبه کرده است)و شايد منظور آن باشد که حضرت مهدى عليه السلام آثار، قدرت وعلوم پيامبران، همگى را داراست.(30)
از سوى ديگر ممکن است اين عبارت به معناى دقيقتر ولطيفترى اشاره کند که همان مقام نورانيت ومقام ولايت است که از مقام ولايت کليه ى الهى، نشات مى گيرد وجمله ى بعدى که مى فرمايد (تتوقد بشعاع ضياء القدس)، (از اشعه انوار الهى روشن است) شاهد صحت اين احتمال زيرا تمام کرامات علمى وعملى وخوارق عادت که از پيامبران وامامان عليهم السلام سر مى زند همه به مقام ولايت الهى وابسته است واز اشعه انوار الهى روشنى مى گيرد. بنابراين توضيح، مى توان گفت روايت در صدد بيان اين مطلب است که آن بزرگوار داراى تمام کمالات بوده وقدرت نماياندن همه ى آنها را دارد. با اين همه باز هم بايد گفت که علم به حقيقت معنى فقط از آن خداست.
2- عبارت (اشبه الناس برسول الله صلى الله عليه وآله وسلم خلقا وخلقا)، (از نظر قيافه ورفتار واخلاق، بيش از همه مردم به پيامبر شباهت دارد) که در حديث سوم از قول پدر بزرگوارش نقل شده است؛ احتمالا همان معنايى را مى رساند که از پيامبر اکرم نقل شده است که فرمود: (وشمائله شمائلى، وسنته سنتى).(31)
روايات
1- جابر بن عبد الله انصارى مى گويد: رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم فرمود: (مهدى از نسل من است، نامش، نام من وکنيه اش کنيه ى من است..).(32)
2- ابى غانم خادم مى گويد: (براى امام عسکرى عليه السلام فرزندى متولد شد که او را محمد ناميد وروز سوم، وى را به اصحابش نشان داد وفرمود: (بعد از من، اين فرزند، صاحب شما وجانشين من در بين شماست، او آن قائمى است که گردنها به انتظارش کشيده مى شود..).(33)
3- حذيفه مى گويد: (از پيامبر شنيدم که مهدى عليه السلام را ياد کرده ومى فرمود: بين رکن ومقام با او بيعت انجام مى گيرد، احمد، عبد الله ومهدى، هر سه نامهاى شريف او هستند).(34)
4- امام باقر عليه السلام پس از تلاوت آيه ى (ومن قتل مظلوما فقد جعلنا لوليه سلطانا)(35) واضافه فرمود: خداوند مهدى را منصور ناميده است چنانکه او را احمد، محمد ومحمود نيز ناميده وعيسى را مسيح نام گذاشته است).(36)
5- غسان بحرانى مى گويد: بر ابو سهل اسماعيل بن على نوبختى اين روايت را خواندم که: (م ح م د پسر امام عسکرى، پسر امام هادى، پسر امام جواد، پسر امام رضا عليه السلام در سال دويست وپنجاه وشش در سامرا متولد شد، مادرش (صيقل) وکنيه اش (ابو القاسم) بود، اين کنيه را پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم برايش تعيين فرمود، پيامبر فرمود: (نام او نام من، کنيه او کنيه ى من ولقبش مهدى است، او حجت، منتظر وصاحب الزمان است). آنگاه اسمعيل بن على گفت: (در بيمارى آخر عمر امام عسکرى عليه السلام بر آن حضرت وارد شدم...کودک، اعضاء پدر را يک يک وضو داد وسر وپاهايش را مسح کشيد، پس امام عسکرى عليه السلام به او فرمود: (پسرم مژده باد بر تو که صاحب الزمان، مهدى وحجت خدا در زمين هستى، تو فرزند ووصى وزاده ى من هستى، تو م ح م د بن حسن بن على بن محمد بن على بن موسى بن جعفر بن محمد بن على بن الحسين بن على بن ابى طالب وزاده ى پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم هستى، تو آخرين امامان وجانشينان پيامبرى، پيامبر به تو مژده داده ونام وکنيه ى تو را اعلام کرده است، واين مطلب از پدرم واز پدران بزرگوارت به من رسيده است)، (على بن اسمعيل اضافه مى کند:) در همان اوقات امام عسکرى عليه السلام از دنيا رفت).(37)
گفتار ما
اسامى والقاب وکنيه هاى آن حضرت در روايات ذکر شد، اينک به دو مطلب بايد توجه داشت:
1- راويان تعمد داشته اند که نام شريفش را به صراحت ذکر نکنند وفقط با (محمد) از آن حضرت ياد کنند، که شايد اين کار به دستور ائمه عليهم السلام بوده است، يا ايشان نام حضرت را به شکل مى بردند بو روايان از آنها پيروى کرده اند.
در فصل هشتم باب دوم، در اين باره بحث خواهد شد.
2- در حديث پنجم امام فرمود: (انا ولدتک) تو زاده ى من هستى، واندکى بعد فرمود: (ولدک رسول الله) تو زاده پيامبر هستى، واين دو عبارت با هم منافاتى ندارد چون جمله دومى به اين معنى است که تو از نسل پيامبر وذريه او هستى.
روايات
1- صقر بن دلف مى گويد: از امام جواد عليه السلام شنيدم که مى فرمود: (امام بعد از من پسرم على است، امر او امر من، سخن او سخن من واطاعت او اطاعت از من است؛ امامت پس از او به پسرش حسن مى رسد، امر او امر پدرش، سخن او سخن پدرش وپيروى از او پيروى از پدرش است. سپس ساکت شد. عرض کردم: يابن رسول الله، پس امام بعد از حسن کيست؟ امام عليه السلام سخت گريه کرد، سپس فرمود: (بعد از حسن، فرزندش قائم به حق، امام منتظر است). عرض کردم: (يا بن رسول الله چرا آن حضرت، قائم ناميده شده است؟ فرمود: (زيرا بعد از آنکه ياد ونام او مرد واکثر معتقدان به امامتش از او برگشتند قيام مى کند). بعد عرض کردم: (چرا آن حضرت منتظر ناميده شده است؟) فرمود: زيرا دوران غيبت او بسيار طولانى مى شود، دينداران وخداجويان ناب منتظر خروج او هستند وشکاکان بى ايمان، او را انکار مى کنند، منکران - حق وديانت- ياد ونام او مرد واکثر معتقدان به امامتش از او برگشتند قيام مى کند). بعد عرض کردم: (چرا آن حضرت منتظر ناميده شده است؟) فرمود: زيرا دوران غيبت او بسيار طولانى مى شود، دينداران وخداجويان ناب منتظر خروج او هستند وشکاکان بى ايمان، او را انکار مى کنند، منکران- حق وديانت - ياد ونام او را مسخره مى کنند، وعده زيادى براى ظهور او وقت وزمان تعيين مى نمايند، برخى که شتابزده وعجولند - يا با متوسل شدن به مدعيان دروغگو يا با نااميد شدن از آمدن مهدى وانکار او- خود- ودينشان را به نابودى مى کشانند ومسلمانان واقعى که تسليم امر امامت هستند از خطرها رسته ونجات مى يابند).(38)
2- جابر مى گويد: در خدمت امام باقر عليه السلام بودم که مردى وارد شد- وامام شروع به صحبت فرمود- تا به اينجا رسيد که فرمود: (از آن رو، امام غايب، مهدى ناميده شده است که به امر پنهان از تمام مردم، رهنما مى شود؛ او تورات وساير کتابهاى آسمانى را از غارى در انطاکيه خارج مى کند، آنگاه در بين اهل تورات وساير کتابهاى آسمانى را از غارى در انطاکيه خارج مى کند، آنگاه در بين اهل تورات به تورات، در بين اهل انجيل به انجيل، در ميان اهل زبور به زبور ودر ميان اهل قرآن به قرآن حکم مى کند،(39) آنچه از اموال دنيا که روى زمين ظاهر يا در دل زمين پنهان است براى او جمع شده ودر خدمتش قرار مى گيرد، سپس به مردم مى فرمايد: (آنچه که از پيوند خويشاوندى بريديد وقطع رحم نموديد، خونهايى که ريختيد وحرامهايى که انجام داديد همه را اصلاح وجبران کنيد). به آن حضرت چيزى داده مى شود که به پيشينيان او داده نشده است..).(40)
3- ابو سعيد خراسانى مى گويد: به امام صادق عليه السلام عرض کردم: (آيا مهدى وقائم يکى هستند؟) حضرت فرمود: (آرى)، گفتم: (چرا آن حضرت مهدى ناميده شده است؟) فرمود: (زيرا به تمام امور پنهان رهنما مى شود وقائم ناميده شده است زيرا بعد از آنکه بميرد(41) به امر بسيار مهمى قيام مى کند).(42)
4- از امام صادق به نقل از پدران بزرگوارش آمده است: (رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم فرمود: (قائم از نسل من است، نام او نام من، کنيه اش کنيه ى من، سيما وقامتش سيما وقامت من وروش او روش من است، مردم را بر پيروى از من ودينم بپا مى دارد وآنان را به کتاب خدا دعوت مى کند، هر که از او اطاعت کند از من اطاعت کرده است..).(43)
5- محمد بن عجلان مى گويد: امام صادق عليه السلام فرمود: (وقتى قائم عليه السلام قيام کند از نو مردم را به اسلام دعوت مى کند، مردم را به چيزى که کهنه وفراموش شده است واکثريت مردم از آن جدا شده وبه گمراهى افتاده اند هدايت مى نمايد، قائم عليه السلام، مهدى ناميده شده است زيرا به چيزى که ديگران نسبت به آن گمراه شده اند رهنما مى شود وقائم ناميده شده است زيرا به حق قيام مى نمايد).(44)
6- محمد بن على سلمى مى گويد: امام باقر عليه السلام فرمود: (همانا مهدى، مهدى ناميده شده است زيرا به امرى پنهان وآنچه در دل مردم نهفته است رهنما مى شود..).(45)
گفتار ما
هر چند تمام اين روايات در صدد توضيح معنى کلمات (قائم)، (منتظر)، و(مهدى) هستند اما هر کدام معنايى جدا از معناى ذکر شده در روايات ديگر را بيان مى کنند ولى در عين حال با اندکى دقت معلوم مى شود که بين اين معنيهاى متعدد ومختلف منافاتى وجود ندارد.
شايسته است خواننده محترم در بعضى عبارات حديث اول دقت بيشترى به خرج دهد؛ عبارت (لانه يقوم بعد موت ذکره وارتداد اکثر القائلين)، (او پس از اينکه ياد ونامش از ميان مى رود وبيشتر معتقدان به او از دين واعتقاد به آن حضرت بر مى گردند قيام مى کند) که در توضيح معنى قائم آمده است، وعبارت (فينتظر خروجه المخلصون)، (دينداران وخداجويان ناب منتظر خروج او مى مانند) که در توضيح معنى منتظر آمده است، از عبارات شايسته دقت وتفکر هستند.(1)

 

پاورقی:

(25) اثبات الهداه، ج 3، ص 262، روايت 109.
(26) اثبات الهداه، ج 3، ص 363، روايت 112.
(27) اثبات الهداه، ج 3، ص 482، روايت 189.
(28) اثبات الهداه، ج 3 ص 235، روايت 463.
(1) بقره: 30- من قرار دهنده ى خليفه وجانشين در زمين هستم.
(2) بقره: 213- مردم امت واحد بودند، سپس خدا پيامبران را به عنوان بشارت دهنده وبيمگر برگزيد وهمراه آنان کتاب را به حق نازل فرمود تا دربين مردم وبراى ختم اختلافاتشان در چارچوب حق، حکم نمايند.
(3) بقره: 31.
(4) بحار الانوار، ج 2، ص 90، روايت 15.
(5) اسراء: 94 و95- چيزى مانع از ايمان آوردن مردم به پيامبر واسباب هدايت نشد مگر اينکه - به شيوه ى منکران - گفتند آيا خدا بشرى را به سوى ما فرستاده است؟ بگو اگر در زمين - به جاى شما انسانها- فرشتگان سکونت داشتند از آسمان ملکى - همجنس خودشان - به سوى آنها مى فرستاديم.
(6) زخرف: 57 تا 60 - آن هنگام که به - عيسى - پسر مريم مثل زده شد قوم تو با هيايو از آن روى برگرداندند وگفتند: آيا خدايان ما بهترند يا او؟ اين سخنان را جز از سر ستيز ولجبازى به زبان نياوردند که ايشان سخت پايبند دشمنى هستند. او (عيسى عليه السلام)جز بنده اى که مشمول نعمتهاى ما قرار گرفته نيست واو را نمونه والگويى براى بنى اسرائيل قرار داديم واگر ما بخواهيم فرشتگان را جايگزين شما انسانها در زمين مى گردانيم.
(7) به تعبير ديگر مادام که حجت حق در عالم مادى وجود داشته باشد امکان بقاء وبرقرارى عالم هست وگرنه نه.مترجم.
(8) الجواهر السنيه، ص 204- 203.
(9) سِفر به معنى کتاب وسِفرهاى تورات نظير جزءهاى قرآن است.گفته شده است که تورات داراى پنج سفر است، سفر اول شامل آغاز آفرينش وتاريخ از آدم تا يوسف عليهما السلام، سفر دوم مربوط به مصر وبنى اسرائيل وظهور موسى عليه السلام وهلاکت فرعون ودرگذشت هارون عليه السلام ونزول الواح دهگانه، سفر سوم آموزش مختصر قوانين واحکام، سفر چهارم شامل تعداد وآمار بنى اسرائيل ونحوه تقسيم زمين بين آنان ونمايندگانى که موسى عليه السلام آنها را به شام گسيل داشت واخبار مَنَ وسلوى وغمام (ابر)، سفر پنجم شامل بعضى از احکام ووفات هارون عليه السلام وخلافت يوشع عليه السلام. مترجم نقل از مجمع البحرين.
(10) اثبات الهداه، ج 3، ص 541، روايت 511.
(11) اثبات الهداه، ج 3، ص 588، روايت 809.
(12) شعرا: 227.
(13) اثبات الهداه، ج 3، ص 482، روايت 190.
(14) اثبات الهداه، ج 3، ص 569، روايت 679.
(15) جمله ى (کما انه مخلوق) که متن فوق ترجمه ى آن است، ممکن است معانى متعدد ودقيقترى را در برداشته باشد در اينجا فقط عين عبارت از باب استعمال لفظ قبل از اتصاف ذات به مبدا اشقاق ومجاز بالمشارفه معنى شده است يعنى به کسى که بعدا حتما خلق مى شود از هم اکنون مخلوق بگوييم.
در پايان همين فصل احتمالات معناى دقيقتر توسط مولف محترم ذکر شده است. مترجم.
(16) اثبات الهداه، ج 3، ص 461، روايت 108.
(17) پيداست که مقصود گردن زده شدن آن حضرت توسط جباران وستمگرانى است که هميشه کارشان ايستادن رو در روى حق بوده است. يعنى اگر امام عليه السلام در زمان مقرر خروج ننمايد شرايط طورى خواهد شد که به دست ستمکاران مى افتد وکشته مى شود ودر آن صورت، غرض از زنده ماندن حجت در دوران طولانى غيبت، نقض خواهد شد، پس بنابراين ظهور آن حضرت، حتمى خواهد بود. مترجم.
(18) اثبات الهداه، ج 3، ص 505، روايت 308.
(19) بحار الانوار، ج 51، ص 132، روايت 1.
(20) اثبات الهداه، ج 3، ص 569، روايت 681.
(21) احزاب:6- خويشاوندان سببى (در حکم ارث يا غير آن)، در کتاب خدا بعضى بر بعضى ديگر مقدمند.
(22) زخرف:28- (خداپرستى وتوحيد ر)در ذريه اش کلمه ى باقيه وحقيقتى ثابت قرار داد.
(23) احتمالا در اينجا مقصود از غيبت اولي، غيبت از زمان تولد تا زمانى که بر پيکر مطهر پدرش امام عسکرى عليهما السلام نماز خواند واين غير از غيبت صغراى مشهور است.مترجم.
(24) بحار الانوار، ج 51، ص 134، روايت 1.
(25) اثبات الهداه، ج 3، ص 532، روايت 460.
(26) لقمان: 20- خداوند نعمت آشکار وپنهانش را بر شما افزايش داد وتمام کرد.
(27) بحار الانوار، ج 51، ص 150، روايت 2.
(28) دعبل بن على خزاعى از شعراى متعهد شيعى معاصر حضرت رضا عليه السلام است که بسيار مورد تاييد وتکريم آن حضرت بوده است. او با اشعار خود مظلوميت وحقانيت اهل بيت را فرياد کرده است.قصيده ى تائيه وى که ابياتى از آن در متن آمده است معروف است. حکايات شيرين، درس آموز وبرانگيزاننده دعبل وتعهد وى به مقام ولايت وارادت وى به اهل بيت در کتب تاريخ ورجال وحديث نقل شده است.مترجم.
(29) خانه هايى که جايگاه نزول وحي، تدريس آيات الهى وتفسير قرآن بود واکنون از جور ستمگران از تلاوت آيات در آن خبرى نيست وصحن وسراى آن از اين انوار تهى شده است.
(30) اگر نبود اميدم به - ظهور امامى که بى ترديد به نام پروردگار وهمراه با برکات الهى ظهور خواهد کرد؛ در ميان ما حق وباطل را از هم جدا کرده ومردم را بر نيک وبد اعمالشان جزاى خير ومکافات سخت خواهد داد- قلبم از اندوه وحسرت از هم مى شکافت.
(31) مقصود اين است که کسى گمان نکند زمان غيبت طولانى شده واحتمال وجود امام غايب وظهور او منتفى است، بلکه اين امر در علم خداوند حتمى است واز قدرت خداوند هم خارج نيست واستبعادى ندارد. مترجم.
(32) بحار الانوار، ج 51، ص 154، روايت 4.
(33) اشاره به آيات 10 تا 13 سوره ى طه و7 تا 10 سوره ى نمل.
(34) بحار الانوار، ج 51، ص 156، روايت 1.
(35) بحار الانوار، ج 51، ص 158، روايت 1 از باب دهم.
(36) اثبات الهداه، ج 2، ص 569، روايت 680.
(37) بحار الانوار، ج 51، ص 160، روايت 6.
(38) بحث در مورد خلقت مثالى نورى غير مادى ومراتب نزولى آن، جايگاه خاصى دارد وما در کتابهاى (جلوه ى نور)، (فروغ شهادت) و(سر الاسراء فى شرح حديث المعراج) به طور مختصر به آن اشاره کرده ايم.
آدرس بحث مذکور، در کتابهاى نامبرده از اين قرار است: جلوه ى نور صفحات 19 تا 39، فروغ شهادت صفحات 23 تا 35، وسرالاسراء، ج 2، ص 170- مترجم.
(1) قصص: 5 و6- اراده ى ما بر اين است که بر ضعيف نگاهداشته شدگان زمين منت نهيم وآنان را پيشوايان ووارثان زمين قرار دهيم ودر زمين توانايى واقتدارشان بخشيم وبه فرعون وهامان ولشکريانشان همانچه را که از آن بيمناک بودند به دست اينان بنمايانيم وبه ايشان بچسبانيم.
(2) بحار الانوار، ج 51، ص 2، روايت 3.
(3) ظاهر احاديثى که در اين زمينه وارد شده است بيانگر آن است که در ايام ولادت حضرت حجت عليه السلام، فقط حکيمه به نرجس خاتون رسيدگى مى کرده است وشخص ديگرى در اين مدت بر او وارد نشده است، اما در عين حال رواياتى که از حکيمه رسيده از نظر متن وشخص ناقل ومقدار کم وزيادى در الفاظ وعبارات مختلف هستند فلذا ممکن است اختلاف يا از ناحيه کسانى باشد که از حکيمه نقل کرده اند يا از طرف محدثينى که بعدها روايات را ضبط نموده اند اختلاف پيدا شده باشد.
(4) اين مطلب را در کتاب فروغ شهادت به تفصيل مطرح کرده ايم.
(5) قصص: 5.
(6) بحار الانوار، ج 51، ص 17، روايت 25.
(7) مريم: 32- 29.
(8) احتمالا همان على بن محمد بن ابراهيم بن ابان رازى کلينى صاحب کتاب (اخبار القائم) است.
(9) بحار الانوار، ج 51، ص 4، روايت 5.
(10) بحار الانوار، ج 51، ص 17، روايت 25.
(11) بحار الانوار، ج 51، ص 23 روايت 36.
(12) بحار الانوار، ج 51، ص 4، روايت 4.
(13) بحار الانوار، ج 51، ص 15، روايت 16.
(14) بحار الانوار، ج 51، ص 19، روايت 26.
(15) بحار الانوار، ج 51، ص 22، روايت 30.
(16) بحار الانوار، ج 51، ص 23، روايت 35.
(17) اثبات الهداه، ج 3، ص 572، روايت 696.
(18) بحار الانوار، ج 51، ص 23، روايت 35.
(19) بحار الانوار، ج 51، ص 5، روايت 11.
(20) اثبات الهداه، ج 3، ص 539، روايت 498.
(21) اثبات الهداه، ج 3، ص 538، روايت 496.
(22) اثبات الهداه، ج 3، ص 511، روايت 338.
(23) آل عمران: 18 و19- با اين تفاوت که آيه اين گونه شروع مى شود: (شهد الله انه لا اله..). ترجمه: خداوند وملائکه وصاحبان علم گواهى مى دهند که خدايى جز او نيست، او قائم به قسط است وجز او خداى مقتدر شکست ناپذيرى که ساخته وپرداخته اش خالى از هر عيب ونقصى است هيچ خدايى نيست، دين پذيرفته شده در نزد خداوند، همانا اسلام است.
(24) بحار الانوار، ج 51، ص 15، روايت 19.
(25) اثبات الهداه، ج 3، ص 479، روايت 180.
(26) اثبات الهداه، ج 3، ص 480، روايت 183.
(27) اثبات الهداه، ج 3، ص 570، روايت 683.
(28) اثبات الهداه، ج 3، ص 486، روايت 207.
(29) اثبات الهداه، ج 3 ب، ص 579، روايت 571.
(30) اثبات الهداه، ج 3، ص 466، روايت 126.
(31) اثبات الهداه، ج 3، ص 570، روايت 685.
(32) (تعمي) از (عمى يعمي) به معنى کور شدن وبسته شدن چشم؛ و(تخفي) از (خفى يخفي)به معنى پنهان شدن است. بنابراين استعمال لفظ (تعمي) نشان مى دهد که نقص از ناحيه بيننده است نه از ناحيه شخصى که بايد ديده شود.مترجم.
(33) اثبات الهداه، ج 3، ص 460، روايت 102.
(34) اثبات الهداه، ج 3، ص 485، روايت 204.
(35) اثبات الهداه، ج 3، ص 530، روايت 451.
(36) نمل: 62- چه کسى است که وقتى درمانده ى ناچار او را مى خواند، پاسخ گويد وگرفتاريش از ميان بردارد وشما را جانشينان در زمين قرار دهد؟!.
(37) اثبات الهداه، ج 3، ص 553، روايت 576.
(38) اثبات الهداه، ج 3، ص 580، روايت 579.
(1) به روايات فصل دوم از باب اول مراجعه نماييد.
(2) به روايات فصل هفدهم از باب هشتم مراجعه نماييد.
(3) وى از کسانى است که هيچ خدشه اى در موردش وارد نشده است.
(4) اثبات الهداه، ج 3، ص 568، روايت 678.
(5) اثبات الهداه، ج 3، ص 579، روايت 754.
(6) بحار الانوار، ج 51، ص 23، روايت 36.
(7) بحار الانوار، ج 50، ص 334، روايت 5 وروايات ديگر.
(8) اثبات الهداه، ج 3، ص 322، باب 26، روايات 25،15،7، که از طريق شيعه وارد شده است، وص 327 روايات يک تا چهار که از طريق اهل سنت رسيده است.
(9) جن: 26 و27 - خداوند داننده ى غيب است وجز آن کسى را از ميان فرستادگانش که خود بدان راضى باشد، کس ديگرى را بر علوم غيب مطلع نخواهد کرد.
(10) زمر: 9- بگو آيا آنان که مى دانند با انسانهاى بى نصيب از دانش برابرند؟ منحصرا انديشمندان متذکر مى شوند- وبه حقيقت ميل مى کنند-.
(11) آل عمران:7- از حقيقت وباطن ناپيداى آن جز خداوند وآنان که جانشان در ژرفاى دانش الهى آرام گرفته است کسى باخبر نيست.
(12) عنکبوت: 49- چنين نيست، بلکه قرآن همان آيات روشن الهى است که در قلوب صاحبان دانش وفرهيختگان واقعى جاى گرفته است.
(13) اصول کافي، ج 1، ص 256، روايت 2.
(14) اصول کافي، ج 1، ص 212، روايت 1.
(15) اصول کافي، ج 1، ص 213، روايت 1.
(16) اصول کافي، ج 1، ص 214، روايت 2.
(17) سلام بر شما اى خاندان رحمت وواسطه نزول آيات الهى بر بشر واى اصل واساس دانش وفرودگاه رسالت الهي.
(18) بحار الانوار، ج 51، ص 36، روايت 5.
(19) ملک: 30- بگو اگر آبى که مى آشاميد به زمين فرو رود چه کسى آب گوارا به شما خواهد رساند؟.
(20) اثبات الهداه، ج 3، ص 467، روايت 130.
(21) اثبات الهداه، ج 3، ص 494، روايت 252.
(22) آل عمران: 34- برگزيدگان خدا، - از آل ابراهيم - برخى از نسل يکديگرند وخداوند- به اقوال واحوال اطاعت کنندگان از خدا ورسول وروى گردانان از حق - شنوا وداناست.
(23) ظاهرا منظور از گذشتگان شما وآيندگان شما که به کميل خطاب شده است، همان خواصى نظير کميل است نه تمام گذشتگان وآيندگان، چنانکه در جاى خود بحث مى شود که فقط محض الکفر ومحض الايمان برخواهند گشت ونه تمام گذشتگان.مترجم.
(24) اثبات الهداه، ج 3، ص 456، روايت 86.
(25) اثبات الهداه، ج 3، ص 480، روايت 183.
(26) اثبات الهداه، ج 3، ص 481، روايت 187.
(27) بحار الانوار، ج 51، ص 35، روايت 4.
(28) بحار الانوار، ج 51، ص 36، روايت 6.
(29) اثبات الهداه، ج 3، ص 504، روايت 303.
(30) به باب سوم، فصل هفتم، روايات 4 و9 وفصل هشتم همان باب روايت 3 مراجعه نماييد.
(31) در باب اول فصل سيزدهم، حديث 4 ذکر خواهد شد.
(32) اثبات الهداه، ج 3، ص 460، روايت 103.
(33) اثبات الهداه، ج 3، ص 483، روايت 196.
(34) اثبات الهداه، ج 3، ص 514، روايت 356.
(35) اسراء: 33- هر آنکه مظلوم کشته شد ما براى وليش قدرت وحکومتى قرار داديم- تا انتقام کشد-.
(36) اسراء: 33- پس در کشتار زياده روى نکند، او از جانب ما يارى مى شود.
(37) اثبات الهداه، ج 3، ص 509، روايت 325.
(38) بحار الانوار، ج 51، ص 30، روايت 4.
(39) ظاهرا مقصود اين است که حکم الهى واحد را به استناد کتابهاى مختلف آسمانى به مردم اعلام مى کند، نه اينکه هر کتاب حکم جدا ومتفاوتى نسبت به کتابهاى ديگر داشته باشد ومردم به احکام مختلف عمل نمايند.مترجم.
(40) بحار الانوار، ج 51، ص 29، روايت 2.
(41) مجلسى رحمه الله عليه فرموده است: اينکه فرموده است: (بعد از اينکه مرد) مقصود اين است که نام ويادش مرد يا مردم او را مرده پنداشتند، روايت 1 در همين فصل نيز اين مطلب را تاييد مى کند.
(42) بحار الانوار، ج 51، ص 30، روايت 6.
(43) اثبات الهداه، ج 3، ص 526، روايت 426.
(44) اثبات الهداه، ج 3، ص 555، روايت 593.
(45) اثبات الهداه، ج 3، ص 573، روايت 711.
(1) طول کشيدن بيش از انتظار زمان غيبت حضرت مهدى عليه السلام، گسترش بى حد وحساب ظلم وفساد در عالم وبه لب آمدن جانها، کار را به جايى مى رساند که حتى متدينين ومعتقدان به امامت حضرت مهدي، نااميد شوند وبگويند اگر مهدى وجود داشت بايد ظاهر مى شد پس معلوم مى شود خبرى نيست. در اين جاست که از ايمانهاى معمولى واخلاص مخلصين (با کسره لام) هم کار چندانى ساخته نيست وفرياد متى نصرالله از همه بلند است وبايد به اخلاص مخلصين (با فتح لام يعنى کسانى که خدا خالصشان کرده وجايى براى غير خدا در دلشان نيست) پناهنده شد واز افتادن در گرداب هلاکت وارتداد رهايى يافت. شايد يکى از انگيزه هاى ترغيب مولف محترم به تفکر بيشتر، همين مطلب باشد.مترجم.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مداحی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page