ضرورت وجود ياران

(زمان خواندن: 21 - 42 دقیقه)

 روشن است که مهم ترين وظيفه ى دولت امام مهدى (عليه السّلام) ريشه کن کردن ستم وستمگران از سطح جامعه وساختن جامعه اى پاک وبا طراوت در سراسر کره ى زمين است. ونيز روشن است که پاک سازى چنين جامعه اى از لوث وجود پليدى هاى ناشى از دورى انسان ها از کرامت انسانى خويش، آن هم بدون هيچ گونه سُستى وکوتاه آمدن در اجراى دستورهاى حيات بخش خدايى، مستلزمِ درگيرى با پايگاه هاى سلطه ى اهريمنانى است که منافع خويش را فقط در دلِ سياه جامعه ى دور از اولياى خدا يافته اند.
اصلاحِ چنين جامعه اى که لبريز از بيدادگرى وفساد است، کارى بس دشوار خواهد بود؛ زيرا، همان طور که در گذشته بدان اشاره شد، امام (عليه السّلام) برنامه هاى خود را از راه هاى عادى ودر چهارچوب ملاک ها وقانون هاى طبيعى به اجرا در ميآورد که يکى از آن ها پيشرفت دين وآيين خدا از طريق يارى بندگان صالح است.
از سويى، اداره ى جامعه اى رهيده از بندهاى بردگى شيطان پرستان، آن هم به گستردگى تمام زمين، دولتى قوى وکارآمد مى طلبد، دولتى که از ياران ودست يارانى ويژه تشکيل شده باشد، ياورانى که از هر جهت شايستگى هاى لازم براى تحمّل مبارزات طاقت فرساى اوّليه وسختى هاى اداره ى جامعه ى پس از ظهور را داشته باشند تا در کنار ايشان، ناهموارى ها، هموار گردد وآن رهبر يگانه از بيابان غربت وتنهايى رها شود وزمين را لبريز از عدل وداد کند.
اين، مطلبى است که علاوه بر، برخوردارى از پشتوانه ى عقلى، در برخى از روايات هم مورد اشاره قرار گرفته است. فضيل بن يساراز امام صادق (عليه السّلام) نقل مى کند که دربارهِ حضرت مهدى (عليه السّلام) فرمود:
له کنز بالطالقان ما هو بذهب ولافضّه...، ورجالٌ کأنّ قلوبهم زبرالحديد... بهم يَنصُرُ اللّهُ اِمامَ الحق؛(16) براى حضرت مهدى (عليه السّلام) گنجى است در طالقان که از جنس طلا ونقره نيست... مردانى هستند که استوارى دل هايشان براى دين خدا، همانند آهن است... خداوند متعال، به دست ايشان، امام وپيشواى حق را يارى مى کند.
در حديث ديگرى مفضّل بن عمر از امام ششم، حضرت جعفر بن محمد صادق (عليهما السّلام)، روايت مى کند که آن حضرت فرمود: وقتى امام مهدى (عليه السّلام) ظهور مى کند، از جمله اوصافى که براى ياران خويش، هنگامِ فراخواندن ايشان، بيان مى کند، اين صفت است: (ومَن ذخرهم لِنُصرتى... اى کسانى که خداوند شما را براى يارى ونصرت من ذخيره کرده است).(17)
در روايتى از اهل سنّت آمده است:
عن ابى جعفر قال: يظهر المهدى فى يوم عاشوراء...، قائمٌ بين الرُّکن والمقام، وجبريلُ عن يمَينِهِ وميکائيل عن يساره، وتصير اِليهِ شيعتُه مِن اطرافِ الارض تطوى لهم طيّاً حتّى يبايعوه، فيَملأ بِهمُ الارضَ عدلاً، کما مُلِئَت جوراً وظُلما؛(18) مهدى (عليه السّلام) در روز عاشورا ظهور مى کند... او، کنار خانه ى خدا بين رکن ومقام مى ايستد. جبرييل، در سمت راست او، وميکاييل، در سمت چپ او قرار مى گيرد. شيعيان او، از مناطق مختلف (گوشه وکنار) زمين به سوى او روانه مى شوند، به گونه اى که گويا زمين زير گام هايشان حرکت مى کند، تا اين که با او بيعت مى کنند. او، با کمک ايشان، زمين را پر از عدل وداد مى کند همان طور که مالامال از ستم آشکار ونهان گشته بود.
همان گونه که مشاهده مى شود، در اين چند روايت شريف بعد از، تصريح به جايگاه نصرت رسانى اطرافيان امام زمان (عليه السّلام) با عبارت (يملأ بهم الارض عدلاً) اين مطلب خاطر نشان گشته که آن حضرت با کمک يارانِ با وفايش، زمين را پُر از عدل وداد مى کند. وبايد دانست که اين، مسيرى است که با مرور تاريخ وبررسى سرگذشت اولياى خدا در امّت هاى پيشين، به روشنى، به ما رُخ مى نماياند. آري! سنّت الهى براى پيشبرد اهداف دين وآيين حق، بر پايه ى يارى ومدد رسانى انسان هاى صالح به اولياى اللّه استوار شده است.
اکنون، با مرورى کوتاه بر تاريخ، موضِعِ مرکزى مسئله ى (استنصار) را در دعوت برخى از انبيا واوليا مورد توجه قرار مى دهيم:
حضرت لوط عليه السّلام
لوط، آن پيامبر عظيم الشاءن خداوند، با آن که فرستاده ى خدا بود وحقّانيّت خويش را بر مردم از طريق معجزه ثابت کرده بود، ولى براى مبارزه با فرومايگان قوم خويش، آرزوى داشتن هم پيمانانى را کرد تا با تکيه بر ايشان بر منحرفان لجوج چيره گردد. آيه ى هشتاد سوره ى مبارک هود، حاکى از آرزوى او است که مى فرمايد:
(قال لو انّ لى بکم قوّه او آوى اِلى رکن شديد)؛ اى کاش مرا به شما اقتدارى بود يا آن که از شرّ شما به رکن محکمى پناه مى بردم.
بى گمان سخن از ياوران گفتن با تعبير (قوّت وقدرت، ورکن محکمى که تکيه گاه پيامبر خدا) باشد، نشانه ى اهمّيّت وجايگاه رفيع نيروهاى مدد رسان در مقام رويارويى با دشمنان است.(19) علاوه بر آن که بايد توجه داشت که اين سخن حضرت لوط (على نبيّنا وآله وعليه السّلام) نه فقط آرزوى او در بُرهه اى از زمان که فرياد استنصار ويارى طلبى تمام انسان هايى است که در جهت پيشبرد جامعه ى بشرى به سوى اهداف والاى الهى، روزها وشب هاى عمر خويش را سپرى کرده اند.
سرگذشت لوط، نه يک داستان که سنّت جارى خداوند در حقِ تمامى پيشوايان هدايت در ميان امّت هاى خويش است.
حضرت موسى عليه السّلام
در سرگذشت حضرت موسى (على نبيّنا وآله وعليه السّلام) مى بينيم که بلا فاصله، بعد از مبعوث شدن به رسالت، دست به درگاه پروردگار متعال بلند کرده واز او يارى کننده اى را طلب مى کند که در به انجام رساندن آن مسئوليّتِ عظيم يارى اش کند:
(قال ربِّ... واجعَل لى وزيراً مِن اهلى هارون اخى اُشدُد بهِ اَزرى واشرکهُ فى امرى)(20) موسى عرض کرد: (پروردگارا!... واز اهل بيت من، يکى را وزير ومعاون من قرار بده، که او برادرم هارون است، وبه وسيله ى او پشت مرا محکم کن، واو را در انجام دادن کارهايم با من شريک کن)..
علامه ى طباطبايى، رحمه اللّه، ذيل اين آيات شريف چنين مى فرمايد:
 (وزير) از مادّه ى (وِزر) به معناى (بار سنگين) است. وزير را از آن جهت وزير نام نهادند که او سنگينى مسئوليّت ملک را تحمّل کرده وبه دوش مى کشد... وموسى (على نبيّنا وآله وعليه السّلام) بدان جهت از خداوند متعال درخواست وزير کرد که مسئوليّت او داراى جوانب گسترده وپراکنده اى بود واو به تنهايى توانايى بر آمدن از عهده ى آن را نداشت، لذا نيازمند وزيرى بود که او را يارى کرده ومقدارى از مسئوليّت را بر عهده بگيرد وموسى (على نبيّنا وآله وعليه السّلام) را پشتيبانى کند تا اندکى از سنگينى کار موسى (على نبيّنا وآله وعليه السّلام) کاسته شود.
در تأييد همين مطلب، جمله ى (اُشدُد بهِ ازرى واشرکهُ فى امرى) در ادامه ى آيات، به منزله ى تفسير وبيانى است براى درخواست وزير. اين آيه، مسئوليّت وزير را بيان کرده است.(21)
اين آيات، به صراحت، اهمّيّت جايگاه ياوران کارامد در مسير پى ريزى يک حرکت ونهضتِ ضدّ شيطانى در برابر سردمداران ستم را بيان مى کند وره پويان طريق هدايت بشرى را به لزوم برخوردارى از تشکيلاتى که توانايى بدوش کشيدن بخشى از مسئوليّت سنگين رهبرى يک نهضت انقلابى را داشته باشد، متذکّر مى شود.
حضرت عيسى عليه السّلام
حضرت عيسى (على نبيّنا وآله وعليه السّلام) نيز در گردش همين قانون حتمى پروردگار، روياروى قوم حق ناشناسِ يهود قرار گرفت وبراى پشت سرگذاشتن دشمنى هاى ايشان، نداى يارخواهى سرداد.
جمعيّت يهود که قبل از آمدن عيسى (على نبيّنا وآله وعليه السّلام) طبق بشارت هاى پيامبر خويش حضرت موسى (على نبيّنا وآله وعليه السّلام)، در انتظار ظهور مسيح بودند، هنگامى که ظهور وى را در تضاد با منافعِ جمعى از ستمگران بنى اسراييل ديدند، از او روى برگرداندند وتنها عدّه اى محدود، گرد او حلقه زدند.
عيسى (على نبيّنا وآله وعليه السّلام) پس از دعوت مستدلّ ومتقَن، دريافت که گروه يهود اِصرار در مخالفت وانکار وکج روى دارند، لذا در صدد جمع آورى ياورانى بر آمد که پشتوانه ى حرکت انقلابى وى را تأمين کنند، ياورانى که هم خود پاک باشند ونورانى وهم براى بيرون کشيدن ديگران از مُرداب مهالک دنيوى کوشش کنند، لذا صدا زد: ((مَن انصارى اِلى اللّه)(22) کيست که از آيين خدا حمايت کرده واز من دفاع کند).. حواريون در پاسخ عرض کردند: ((نحن انصار اللّه)(23)؛ ما ياوران خدا هستيم).، ودر مسير يارى مسيح (على نبيّنا وآله وعليه السّلام) با دشمنان به مبارزه برخاستند، تا اين که گروهى از بنى اسراييل به ايشان پيوسته وعدّه اى ديگر بر کفر خويش باقى ماندند. (فامنَت طائِفَه مِن بنى اِسرائيل وکفرَت طائفه).(24)
افزون بر اين، خداوند تبارک وتعالى در ابتداى آيه ى چهاردهم سوره ى مبارک صف، تمام اهل ايمان را به يارى خويش فرا مى خواند: (يا ايُها الذين آمَنُوا کُونُوا انصار اللّه)؛ اى اهل ايمان! ياران خدا باشيد.
به راستى خداوندى که قِوام هر قدرتى به قدرت او بسته است، چرا نداى استنصار ويارى طلبى سر مى دهد؟ آيا غير از اين است که اولياى برگزيده ى خدا که هدايت جامعه به دست ايشان است، با تکيه بر نيروى چنين ياورانى بار هدايت وسعادت انسان ها را به سر منزل مقصود مى رسانند؟
بى ترديد، قرآن مجيد، با بيان اين مطالب، در صدد پيوند دوران هاى گذشته با زمان حاضر است، ودر حقيقت، پيوند فکرى وفرهنگى نسل حاضر را با گذشتگان، براى درک حقايق، لازم وضرورى مى داند؛ زيرا از ارتباط وگره خوردن اين دو زمان (گذشته وحال) وظيفه ومسئوليّت آيندگان روشن مى شود. در اين آيات ونظاير آن ها، سنّت هاى خداوند در اقوام گذشته، خود نمايى مى کند که هرگز جنبه ى اختصاصى نداشته وبه صورت يک سلسله قوانين حياتى درباره ى همگان، گذشتگان وآيندگان، اجرا مى شود.
پيامبر اسلام صلّى اللّهُ عليه وآله وسلّم
با توجه به آن چه گذشت در مى يابيم يکى از ويژگى هاى انقلاب هاى توحيدى، اين است که در کنار موسى (على نبيّنا وآله وعليه السّلام)، هارون را داريم، در پيرامون عيسى (على نبيّنا وآله وعليه السّلام)، حواريون را، ودر نهضت رسول الله (صلّى اللّهُ عليه وآله وسلّم) افراد ساخته شده در دوران پنهانى وتنهايى را مانند على مرتضى (عليه السّلام) که خداوند متعال در آيه ى چهارم سوره ى مبارک تحريم نقش وى در يارى کردن فرستاده ى خويش را متذکّر شده وفرموده:
(فاِن تَظاهَرا عليه فاِنّ اللّه هو مَوليه وجبريلُ وصالحُ المؤمنين والملائکه بعد ذالک ظهير)؛ اگر شما دو زن بر آزار پيامبر اتّفاق کنيد (هرگز بر او غلبه پيدا نخواهيد کرد)؛ زيرا خدا، يار ونگهبان او است وجبريل امين ومردان صالح وبا ايمان وفرشتگان حق، يار ومددکار اويند.
به اتّفاق مفسران شيعه وسنّى، مصداق بارز ومستقيم (صالحُ المؤمنين) امير المؤمنين على (عليه السّلام) است. گذشته از آن که نقش حياتى آن حضرت در پشتيبانى رسول مکرم اسلام (صلّى اللّهُ عليه وآله وسلّم) در جنگها، درگيرى ها، نشيب وفرازهاى سخت وطاقت فرساى دوران خفقان مکه وروزهاى پرالتهاب مدينه، بر کسى پوشيده نيست.
نقش ياران در زندگانى امامان عليهم السلام
در تاريخ امامان معصوم (عليهم السلام) نيز نيازمندى به چنين پشتوانه اى را به صورت متعدّد در دوره ى هر امامى مشاهده مى کنيم. شواهد بسيارى وجود دارد که دلالت مى کند بر اين که اگر امامان (عليهم السّلام) پيروان نيرومند وياران متعهد وکارايى داشتند، در برابر دشمنان دست به اقدامات نظامى مى زدند وحکومت حقّ اسلامى را تشکيل مى دادند، ولى اين وظيفه را به طور نامعيّنى به تأخير انداختند تا زمانى که فعّاليّت هاى فکرى پيروان شان به بار بنشيند وترجمان آگاهى سياسى ومذهبى آنان شود ودر همين مسير، بالا خره، يکى از امامان معصوم (عليهم السّلام) قادر شود با ابزار نظامى، حکومت را به دست گيرد.
حضرت على عليه السلام
در رابطه با حکومت حضرت على (عليه السّلام) که بلافاصله بعد از رحلت پيامبر گرامى اسلام (صلّى اللّهُ عليه وآله وسلّم) برپا نشد، در روايتى از فضل بن شاذان که به امام باقر (عليه السّلام) منتهى مى گردد، چنين آمده است:
رسول خدا (صلّى اللّهُ عليه وآله وسلّم) به اميرمؤمنان على (عليه السّلام) خطاب فرمود: (يا علي! اِن قريشاً ستُظهَر على ما استَبطنَته وتجتمع کلمتُهم على ظُلمک وقهرک. فاِن وَجدتَ اعواناً فجاهِدهُم، وَاِن لم تجد اعواناً فکُف يدک واَحقِن دَمَک؛ فاِنَّ الشهادَه مِن وَرائک. وَاعلَم انّ ابنى يَنتقِمُ مِن ظالميک وظالمى اولادِک وشيعتک فى الدنيا، ويُعَذّبهم اللّه فى الاخِره عذاباً شديداً).؛ اى علي! همانا قريش، به زودى، عليه تو برخواهند خاست وبه خاطر ظلم وغلبه بر تو، دست به دست هم خواهند داد. اگر ياورانى يافتى، پس به جهاد با ايشان برخيز، واگر نيافتى کسانى را که تو را يارى کنند، پس دست نگهدار وخون خويش را حفظ کن. به درستى که شهادت، در انتظار تو است. بدان که فرزند من (مهدى (عليه السّلام)) از ستمگران بر تو وبر فرزندان وشيعيان ات در دنيا انتقام خواهد گرفت، وخداوند در آخرت ايشان را به عذاب سخت مبتلا خواهد کرد.
در اين هنگام، سلمان فارسى از آن حضرت پرسيد: (اى رسول خدا! (آن فرزندى که از دشمنان انتقام خواهد گرفت) کيست؟). حضرت فرمود:
التاسع مِن وُلدِ ابنى الحسين، يظهر بعد غيبتِهِ الطويله، فَيُعلِنُ امرَ الله ويظهر دين الله وينتقم مِن اعداء الله ويملا الارض قسطاً وعدلاً کما مُلِئَت جوراً وظلماً (1) نهمين از فرزندان پسرم حسين (عليه السّلام) که بعد از غيبتى طولانى، آشکار مى شود، پس امر خدا را ظاهر مى گرداند ودين او را پيدا مى سازد، واز دشمنان خدا انتقام مى گيرد، زمين را پر از عدل وداد مى کند، هم چنان که لبريز از ظلم وجور شده است.
به راستى چرا امير المؤمنين (عليه السّلام) که خود (در کودکى، بزرگان وشجاعان عرب را به خاک افکند وشاخه هاى بلند درخت قبيله هاى بت پرستى را درهم شکست)(2) حال، براى ستاندنِ حق خويش، مأمور مى شود که اگر ياورى پيدا کرد، اقدام کند؟
اين حديث شريف، به روشنى بيان مى کند که مسئوليّت جلوگيرى از ريخته شدنِ خون ولى خدا، بر عُهده ى انسان هاى لايق وکارامدى است که توانايى حفاظت از جان امام خويش را داشته باشند. در پرتو وجود چنين يارانى است که حجّت خدا مجالِ قد عَلَم کردن در برابر دشمنان دين خدا را خواهد يافت. در صورت فقدان اين عنصر حياتى از پهنه ى زندگى سياسى ولى خدا، او، مأمور به سکوت است، حتّى در مقابل اساسى ترين انحرافات پديد آمده در مسير سعادت بندگان خدا، که خلافت وجانشينى رسول خدا باشد.
به راستى، چرا آن على (عليه السّلام) که به فرموده ى پيامبر اسلام (صلّى اللّهُ عليه وآله وسلّم) (اگر مردم شرق وغرب عالم در برابرش بايستند، بر همه ى آنان غلبه مى کند(3) در خطبه ى يکصد وهشتاد ويکم نهج البلاغه(4)، پس از يادِ مهدى موعود (عليه السّلام) لب به گلايه از اطرافيان خود مى گشايد، با حال گريه دست بر محاسن سپيدش مى زند وخاطره ى ياران با وفايش، عمّار وابن تّيهان وذوالشهادتين و... را زنده مى کند؟ آيا پاسخ، جز اين است که مردى چون على (عليه السّلام) نيز براى دست يابى به اهداف بلند خويش، به ياورانى چون مالک اشترها که جان بر کف، در پى تحقق اهداف امام خويش هستند، نيازمند است؟
مرور خطبه هاى 27 و69 و70 و96 و181 نهج البلاغه(5) ونيز دقّت در ماجراهاى کوچک وبزرگ دوران حکومت امام اوّل (عليه السّلام) به ما مى نماياند که کمى اطرافيان لايق وکارامد، در کوتاهى عمر دولت آن حضرت تأثير زيادى داشته است.
امام حسن مجتبى عليه السّلام
تا کنون روشن شد که در هر انقلاب وحکومتى، پس از رهبرى، جريان اصلى مقاومت واداره ى امور، بر عهده ى نيروهاى مخلص وکارامدى است که بيش ترين فشار وبار حرکت را بر شانه کشيده وهسته ى مرکزى نظام را تشکيل مى دهند.
آن چه از خلال روايات به دست مى آيد، اين است که اگر امام دوم، حضرت حسن بن على (عليهما السلام) اطراف خويش، چنين ياوران ومديرانى را مى يافت، دست از حکومت نوبنيان خويش نمى کشيد. خيانت سه تن از سرلشکران آن حضرت وطاقت نياوردن ايشان در مقابل سيم وزَرهاى معاويه لعنه اللّه که در نهايت به ترک لشکرگاهِ امام خويش وپيوستن به سپاهيان دشمن منجر شد، از سختى امتحاناتى حاکى است که شيعيان براى نشان دادن ميزان پايدارى وصداقت خويش نسبت به حق با آن روبه رو هستند،(6) آزمايشاتى که حکم غربال مدعيان طرفدارى از حجّت خدا را دارند، ودر صورت سربلند بيرون آمدن از آن، حجّت را بر ولى خدا، براى رويارويى با دشمنان تمام مى کند.
مرور تاريخ زندگى امام حسن مجتبى (عليه السّلام) به ما نشان مى دهد که عمده ترين علت در کناره گيرى آن حضرت از ميدان جنگ با معاويه لعنه اللّه، وواگذارى زمام حکومت به وى، نداشتن ياران با وفايى بود که آن امام مظلوم (عليه السّلام) را در مقابل دشمن نصرت دهند.
حضرت حسن بن على (عليهما السّلام) در کلامى نورانى علت قبول صلح را چنين بيان مى فرمايد: وَاللّه ما سلمتُ الا مر اِليه اِلاّ انّى لم اجِد انصاراً، ولو وَجدَتُ انصاراً لقاتَلتُهُ ليلى ونَهارى...(7) به خدا سوگند! من کار را به معاويه واگذار نکردم مگر به اين دليل که ياور نيافتم، واگر مى يافتم کسانى را که يارى ام مى کردند، در طول شب وروزام با او مى جنگيدم.
امام حسين عليه السلام
تأثير فراوان برخوردارى از ياران کارامد وهواداران استوار گام ومخلص، تا آن جاست که در بررسى تاريخ حضرت حسين بن على (عليهما السلام) به اين نتيجه مى رسيم که وجود چنين يارانى، در ورود آن حضرت به ميدان خونين دفاع از اصول شريعت، ايفا کرده است.
در نقلى، مهم ترين دغدغه ى جناب عقيله ى بنى هاشم حضرت زينب کبرى (عليها السلام) که در شب عاشورا، در رابطه با ياران امام حسين (عليه السّلام) بروز کرده، او، به آن حضرت عرض مى کند:
اخي! هل استعلمتَ مِن اصحاب نيّاتهم؟ فاِنّى اخشى ان يسلموک عند الوثبه واصطکاک اسنه؛ برادر جان! آيا از مقاصد ونيّت هاى ياران ات آگاهى پيدا کرده اي؟. من از آن مى ترسم که ايشان تو را در سختى جنگ رها کنند.
سيد الشهداء (عليه السّلام) در پاسخ، گريست وفرمود:
اما وَاللّهِ! - لقد نهرتُم وبَلَوتُهم وليس فيهم الا شوَش الا قعسَ، لَيستاءنِسوُنَ بالمَنّيه دونى استيناس الطفل بِلَبنِ اُمّه؛(8) به خدا سوگند! من ايشان را از خودم راندم وآزمايش کردم. در ميان آنان، کسى که مُتکبر وفرارى از کار باشد، نيست. به درستى که اُنس ايشان به کشته شدن در رکاب من، بيش تر است از اُنس طفل شيرخوار به شير مادر.
آزمايش اطرافيان از سوى حضرت امام حسين (عليه السّلام)، حاکى از رابطه تنگاتنگ نحوهِ تصميم گيرى رهبر با موقعيت روحى وروانى واخلاقى واعتقادى ياران است. همان گونه که اعلامِ برداشتن بيعت از ذمّه اطرافيان در منازل مختلفِ سفر به کربلا، به خصوص در شب عاشوراء، خبر از آن مى دهد که سيد الشهداء (عليه السّلام) به طور مستمر، در پى پاکسازى اطرافيان خود بودند تا در نهايت کسانى به عنوان يار در کنار آن حضرت باقى بمانند که ناب ناب ودر بالاترين درجه خلوص باشند.
در بيان ديگرى، آن حضرت ياران خويش را چنين توصيف مى کند:
فاِنّى لا اعلم اصحاباً اوفى ولا خيراً مِن اصحابى(9) به درستى که من، ياران وهمراهانى با وفاتر وبهتر از اصحاب خويش نمى شناسم.
اين، خود، نشانه ى آن است که بودن ونبودن چنين اصحابى، در تصميم سازى براى رهبرى يک نهضتِ پايدار، بسيار حايز اهمّيّت است. به درستى که عدم وجود يارانى جان بر کف در اطراف حضرت حسن بن على (عليهما السلام) باعث شد تا حضرت اش رويارويى نظامى با معاويه لعنه اللّه را که به منزله ى به کارگيرى آشکار تمام قوا براى ريشه کنى باطل وپى ريزى وحفاظت از حکومت حق است، امرى نابه جا به شمار آورد، ودر مقابل، وجود همين ياران، هر چند اندک، پيرامون حضرت حسين بن على (عليهما السلام)، عاملى مهم گشت تا قيام به شمشير بهترين راهِ احياى آيين رو به اُفولِ اسلام ناب به حساب آيد.
به راستى، آيا ياران حضرت مهدى (عليه السّلام) مى توانند کم تر از ياوران سيد الشهداء (عليه السّلام) باشند که ظهر عاشورا، جسم خويش را سپر تيرهاى بلا کردند تا حجّت خدا، در امنيّت، به اقامه ى نماز بپردازد؟
ضرورت عبرت آموزى از عمل کرد پيشينيان، طرح اين پرسش را بايسته مى کند که آيا اگر اهل کوفه به جاى پايمال نمودن بيعت خويش با سبط پيامبر اکرم (صلّى اللّهُ عليه وآله وسلّم)، حضرت امام حسين (عليه السّلام)، بر عهد خويش درباره ى يارى آن حضرت، ثابت واستوار باقى مى ماندند، آيندگان شاهدِ رقم خوردنِ صفحات تاريخ با چه محتوا ومطالبى بودند؟
امام صادق عليه السلام
بعد از شهادت امام سوم (عليه السّلام) نيز امامان ديگر، از اين رکن اساسى غافل نبودند وبر حسب اقتضاى زمان، در صدد تربيّت مُهره هايى بر آمدند تا در صورت تشکيل دولت حق الهى، ايفاى نقش کنند وتوانايى عهده گيرى بخشى از مسئوليّت نهضت را داشته باشند.
اين برنامه، به طور پنهانى ادامه داشت تا آن که توقّع زود هنگام برخى از ياران امام صادق (عليه السّلام) در برپايى حکومت ناب اسلامى به دست آن حضرت، سبب شد تا حضرت اش ضمن پرده بردارى از اين استراتژى، ناکارايى اطرافيان را علّتى مهم در عدم تشکيل حکومت اصيل توحيدى به دست خويش برشمارَد.
در روايتى، وقتى که برخى از اصحاب امام ششم (عليه السّلام) به آن حضرت ابراز محبّت کردند وبا بيان کثرتِ جمعيّت شيعيان، به صورت کنايه، از زمان قيام آن حضرت وتشکيل حکومت حق الهى مى پرسند امام صادق (عليه السّلام) مى فرمايد:
(اما لو کَمُلَت العدّه الموصوفه ثلاثمئه وبضعه عشر، کان الذى تريدون..)(10)؛ آگاه باش! هرگاه آن عدّه ى وصف شده (که توانايى يارى ما را، در تشکيل دولت الهى دارند) به سيصد واندى نفر برسند، آن زمان، آن چه شما در خواست مى کنيد، محقّق خواهد شد.
در روايت ديگرى، هنگامى که سُدير صيرفى وارد بر امام صادق (عليه السّلام) شده وعرض کرده: (وَاللّهِ ما يَسعُکَ القعود؛ به خدا سوگند! اکنون زمان نشستن شما نيست (بلکه بايد قيام کنيد وحکومت تشکيل دهيد))، آن حضرت، علّتِ اين سخن سدير را جويا مى شود. وى در پاسخ مى گويد: (لکثره مواليک وشيعَتِک وانصارک. وَاللّهِ! لوکانَ لا ميرالمؤمنين (عليه السّلام) مثل ما لک مِن الا نصار والموالى والشيعه، ما طَمعَ فيه تَيمٌ ولاعُدى؛ به خاطر فراوانى دوست داران وپيروان وياوران شما. به خدا سوگند! اگر امير المؤمنين (عليه السّلام) به اندازه ى شما کمک کار ودوست دار وپيرو داشت، هرگز قبايل قريش (تيم وعدى)(11) در خلافت وحکومت طمع نمى کردند)..
امام صادق (عليه السّلام) در ادامه، از تعداد ياران ومواليانى که سُدير از آنان سخن مى گفت، پرسيد. او در پاسخ مى گويد: (تعداد آنان، صدهزار نفر است).. حضرت با تعجّب به گفته وى مى نگرد، ولى او در جواب مى گويد: (بلکه دويست هزار نفر) ودر ادامه، براى تأکيد بر اين تخمين خويش اضافه مى کند: (بله؛ حتّى نيمى از مردم دنيا از ياران شما هستند).. امام صادق (عليه السّلام) در پاسخ سدير مى فرمايد: (بر تو است که به همراه ما به (ينبع) (نام روستايى در نزديکى مدينه) بيايى)... در دنباله ى حديث، سدير مى افزايد:
به همراه حضرت رفتم تا آنکه وقت نماز در سرزمينى پياده شديم. امام صادق (عليه السّلام) در اين هنگام، نگاهى به جوانى که در آن نزديکى بُز مى چراند، افکند وفرمود: (يا سدير! وَاللهِ! لوکانَ لى (شيعه) بعددِ هذهِ الجديان ما وسعِنى القعود؛ اى سدير! به خدا قسم! اگر پيروان من به تعداد اين بُزها بودند، بر پاى نمى نشستم (وقيام مى کردم).
سدير مى گويد: (بعد از تمام شدنِ نماز، حيوانات آن گلّه را شمردم ويافتم که عدد آن ها از هفده تجاوز نمى کند!).(12)
آن چه از اين روايت شريف به روشنى قابل استفاده است، اين است که سدير صيرفى، با نگاه سطحى خويش به جامعه ى آن روز، عامل اساسى در قيام مسلّحانه وپى ريزى حکومت ظلم ستيز توحيدى را فقط برخوردارى از مقبوليّت مردمى وپشتيبانى ظاهرى توده ها مى دانست: در حالى که از نگاه نافذ امام صادق (عليه السّلام)، مهم تر از چنين زمينه ى مردمى، در اختيار داشتن مُهره هاى کليدى ونيروهاى مشکل گشايى است که در مواقع ومراحل حسّاسِ نهضت، رهبرى را از قرار گرفتن در بن بست برهانند وبا کارسازى به موقع، سنگينى مسئوليّت هاى مختلف اجرايى را از دوش پيشواى قيام مى کاهند.
ياورانى که از ايشان سخن گفته مى شود، انسان هايى هستند وارسته که بر اساس عقايد استوار خويش، سرپرستى امام معصوم (عليه السّلام) را ناشى از ولايت اللّه بر تمامى موجودات مى دانند هيچ چيزى را بر امر امام خود مقدّم نمى دانند، سعادت را در گروِ رضاى او يافته اند، واز خود در برابر اراده ى معصوم (عليه السّلام) تدبيرى ارائه نمى دهند ودر کار او چون وچرا نمى کنند.
اين، نکته اى است که در روايت سهل بن حسن خراسانى، از امام صادق (عليه السّلام) به روشنى، نمايان است.
وى هنگامى که به آن حضرت عرض مى کند: (چه چيز شما را واداشته تا آن که از حق مسلّمِ خويش (حکومت) باز بنشينيد؟ در حالى که صد هزار شيعه ى پا در رکاب وشمشير زن در اختيار شماست؟)، امام صادق (عليه السّلام) دستور مى فرمايند تا تنور آتش را روشن کنند، وقتى شعله ى آتش برافروخته شد، حضرت به او دستور مى دهند که وارد تنور شود! او که گمان کرده بود، امام (عليه السّلام) از سخنان اش غضب ناک شده وقصد مجازات اش را دارد، عرض مى کند: (آقا! مرا ببخشيد! به آتش عذاب ام نکنيد!)، در همين وقت، هارون مکّى در حالى که کفش هايش را به دست گرفته بود وارد مى شود وخدمت امام خويش سلام عرض مى کند. حضرت بدون هيچ مقدّمه اى به او مى فرمايد: (کفش هايت را بگذار ودرون تنور بنشين!). هارون مکّى نيز بدون هيچ گونه درنگ وپرسشى، اين کار را انجام مى دهد. امام (عليه السّلام) در اين حال به گفت وشنودِ خود با مرد خراسانى ادامه مى دهد ومطالبى را درباره ى خراسان به او مى فرمايند که گويا از نزديک در جريان آن ها بوده است. پس از آن، رو به سهل بن حسن خراسانى کرده ومى فرمايد: (برخيز وداخل تنوير را بنگر!). او مى گويد: (هنگامى که به درونِ آتشِ در حال زبانه کشيدن نگاه کردم، هارون را در حالى ديدم که چهار زانو نشسته بود وبا ديدن ما سلام مى کند). در اين وقت امام صادق (عليه السّلام) از مرد خراسانى مى پرسد: (در خراسان، چه تعداد مثل اين شخص مى شناسى). سهل در پاسخ مى گويد: (به خدا قسم! يک نفر هم اين گونه نداريم).. در اين هنگام حضرت مى فرمايند:
اما اِنّا لا نخرج فى زمانٍ لا نجد فيه خمسه معاضدين لنا! نحن اعلم بالوقت!(13) (آگاه باش! ما، در زمانى که پنج تن ياور وکمک کار پيدا نکنيم، قيام نمى کنيم! (آرى) ما آگاه تريم که وقت قيام چه زمان است!).
مشاهده مى شود که در اين روايت، امام ششم (عليه السّلام)، فقط، امثال هارون مکى را لايق وشايسته ى معاضدت ومددکارى ويارى خويش مى داند، يعنى انسان هايى که به دستور امام (عليه السّلام) همانند دستور خدا توجّه مى کنند وبه همين جهت، پيش از آن که دشوارى امر مولايشان در نظرشان جلوه کند، مقام رفيع وبلندِ امر کننده، نظرشان را جلب مى کند وهيچ گاه، راضى به زمين ماندنِ دستور امام خويش نمى شوند.
نکته ى ديگرى که شايد بتوان از اين حديث استفاده کرد، اين است که مرد خراسانى، با نگاه سطحى خويش، فقط تعداد انسان هايى را که بدون به ميان آمدن پاى امتحان، دم از يارى اهل بيت (عليهم السّلام) مى زدند، ديده بود. در حالى که امام صادق (عليه السّلام) به او فهماند که نه تنها امر برپايى حکومت به دست حجت خدا، بدون امتحان وجداسازى وغربال ياوران با وفا از ديگران، تحقّق نمى يابد، بلکه در اين وادى، امتحانى سخت ودشوار صورت خواهد گرفت.
پيامبر اسلام صلّى اللّهُ عليه وآله وسلّم
با توجه به آن چه گذشت در مى يابيم يکى از ويژگى هاى انقلاب هاى توحيدى، اين است که در کنار موسى (على نبيّنا وآله وعليه السّلام)، هارون را داريم، در پيرامون عيسى (على نبيّنا وآله وعليه السّلام)، حواريون را، ودر نهضت رسول الله (صلّى اللّهُ عليه وآله وسلّم) افراد ساخته شده در دوران پنهانى وتنهايى را مانند على مرتضى (عليه السّلام) که خداوند متعال در آيه ى چهارم سوره ى مبارک تحريم نقش وى در يارى کردن فرستاده ى خويش را متذکّر شده وفرموده:
(فاِن تَظاهَرا عليه فاِنّ اللّه هو مَوليه وجبريلُ وصالحُ المؤمنين والملائکه بعد ذالک ظهير)؛ اگر شما دو زن بر آزار پيامبر اتّفاق کنيد (هرگز بر او غلبه پيدا نخواهيد کرد)؛ زيرا خدا، يار ونگهبان او است وجبريل امين ومردان صالح وبا ايمان وفرشتگان حق، يار ومددکار اويند.
به اتّفاق مفسران شيعه وسنّى، مصداق بارز ومستقيم (صالحُ المؤمنين) امير المؤمنين على (عليه السّلام) است. گذشته از آن که نقش حياتى آن حضرت در پشتيبانى رسول مکرم اسلام (صلّى اللّهُ عليه وآله وسلّم) در جنگها، درگيرى ها، نشيب وفرازهاى سخت وطاقت فرساى دوران خفقان مکه وروزهاى پرالتهاب مدينه، بر کسى پوشيده نيست.
نقش ياران در زندگانى امامان عليهم السلام
در تاريخ امامان معصوم (عليهم السلام) نيز نيازمندى به چنين پشتوانه اى را به صورت متعدّد در دوره ى هر امامى مشاهده مى کنيم. شواهد بسيارى وجود دارد که دلالت مى کند بر اين که اگر امامان (عليهم السّلام) پيروان نيرومند وياران متعهد وکارايى داشتند، در برابر دشمنان دست به اقدامات نظامى مى زدند وحکومت حقّ اسلامى را تشکيل مى دادند، ولى اين وظيفه را به طور نامعيّنى به تأخير انداختند تا زمانى که فعّاليّت هاى فکرى پيروان شان به بار بنشيند وترجمان آگاهى سياسى ومذهبى آنان شود ودر همين مسير، بالا خره، يکى از امامان معصوم (عليهم السّلام) قادر شود با ابزار نظامى، حکومت را به دست گيرد.
حضرت على عليه السلام
در رابطه با حکومت حضرت على (عليه السّلام) که بلافاصله بعد از رحلت پيامبر گرامى اسلام (صلّى اللّهُ عليه وآله وسلّم) برپا نشد، در روايتى از فضل بن شاذان که به امام باقر (عليه السّلام) منتهى مى گردد، چنين آمده است:
رسول خدا (صلّى اللّهُ عليه وآله وسلّم) به اميرمؤمنان على (عليه السّلام) خطاب فرمود: (يا علي! اِن قريشاً ستُظهَر على ما استَبطنَته وتجتمع کلمتُهم على ظُلمک وقهرک. فاِن وَجدتَ اعواناً فجاهِدهُم، وَاِن لم تجد اعواناً فکُف يدک واَحقِن دَمَک؛ فاِنَّ الشهادَه مِن وَرائک. وَاعلَم انّ ابنى يَنتقِمُ مِن ظالميک وظالمى اولادِک وشيعتک فى الدنيا، ويُعَذّبهم اللّه فى الاخِره عذاباً شديداً).؛ اى علي! همانا قريش، به زودى، عليه تو برخواهند خاست وبه خاطر ظلم وغلبه بر تو، دست به دست هم خواهند داد. اگر ياورانى يافتى، پس به جهاد با ايشان برخيز، واگر نيافتى کسانى را که تو را يارى کنند، پس دست نگهدار وخون خويش را حفظ کن. به درستى که شهادت، در انتظار تو است. بدان که فرزند من (مهدى (عليه السّلام)) از ستمگران بر تو وبر فرزندان وشيعيان ات در دنيا انتقام خواهد گرفت، وخداوند در آخرت ايشان را به عذاب سخت مبتلا خواهد کرد.
در اين هنگام، سلمان فارسى از آن حضرت پرسيد: (اى رسول خدا! (آن فرزندى که از دشمنان انتقام خواهد گرفت) کيست؟). حضرت فرمود:
التاسع مِن وُلدِ ابنى الحسين، يظهر بعد غيبتِهِ الطويله، فَيُعلِنُ امرَ الله ويظهر دين الله وينتقم مِن اعداء الله ويملا الارض قسطاً وعدلاً کما مُلِئَت جوراً وظلماً (1) نهمين از فرزندان پسرم حسين (عليه السّلام) که بعد از غيبتى طولانى، آشکار مى شود، پس امر خدا را ظاهر مى گرداند ودين او را پيدا مى سازد، واز دشمنان خدا انتقام مى گيرد، زمين را پر از عدل وداد مى کند، هم چنان که لبريز از ظلم وجور شده است.
به راستى چرا امير المؤمنين (عليه السّلام) که خود (در کودکى، بزرگان وشجاعان عرب را به خاک افکند وشاخه هاى بلند درخت قبيله هاى بت پرستى را درهم شکست)(2) حال، براى ستاندنِ حق خويش، مأمور مى شود که اگر ياورى پيدا کرد، اقدام کند؟
اين حديث شريف، به روشنى بيان مى کند که مسئوليّت جلوگيرى از ريخته شدنِ خون ولى خدا، بر عُهده ى انسان هاى لايق وکارامدى است که توانايى حفاظت از جان امام خويش را داشته باشند. در پرتو وجود چنين يارانى است که حجّت خدا مجالِ قد عَلَم کردن در برابر دشمنان دين خدا را خواهد يافت. در صورت فقدان اين عنصر حياتى از پهنه ى زندگى سياسى ولى خدا، او، مأمور به سکوت است، حتّى در مقابل اساسى ترين انحرافات پديد آمده در مسير سعادت بندگان خدا، که خلافت وجانشينى رسول خدا باشد.
به راستى، چرا آن على (عليه السّلام) که به فرموده ى پيامبر اسلام (صلّى اللّهُ عليه وآله وسلّم) (اگر مردم شرق وغرب عالم در برابرش بايستند، بر همه ى آنان غلبه مى کند(3) در خطبه ى يکصد وهشتاد ويکم نهج البلاغه(4)، پس از يادِ مهدى موعود (عليه السّلام) لب به گلايه از اطرافيان خود مى گشايد، با حال گريه دست بر محاسن سپيدش مى زند وخاطره ى ياران با وفايش، عمّار وابن تّيهان وذوالشهادتين و... را زنده مى کند؟ آيا پاسخ، جز اين است که مردى چون على (عليه السّلام) نيز براى دست يابى به اهداف بلند خويش، به ياورانى چون مالک اشترها که جان بر کف، در پى تحقق اهداف امام خويش هستند، نيازمند است؟
مرور خطبه هاى 27 و69 و70 و96 و181 نهج البلاغه(5) ونيز دقّت در ماجراهاى کوچک وبزرگ دوران حکومت امام اوّل (عليه السّلام) به ما مى نماياند که کمى اطرافيان لايق وکارامد، در کوتاهى عمر دولت آن حضرت تأثير زيادى داشته است.
امام حسن مجتبى عليه السّلام
تا کنون روشن شد که در هر انقلاب وحکومتى، پس از رهبرى، جريان اصلى مقاومت واداره ى امور، بر عهده ى نيروهاى مخلص وکارامدى است که بيش ترين فشار وبار حرکت را بر شانه کشيده وهسته ى مرکزى نظام را تشکيل مى دهند.
آن چه از خلال روايات به دست مى آيد، اين است که اگر امام دوم، حضرت حسن بن على (عليهما السلام) اطراف خويش، چنين ياوران ومديرانى را مى يافت، دست از حکومت نوبنيان خويش نمى کشيد. خيانت سه تن از سرلشکران آن حضرت وطاقت نياوردن ايشان در مقابل سيم وزَرهاى معاويه لعنه اللّه که در نهايت به ترک لشکرگاهِ امام خويش وپيوستن به سپاهيان دشمن منجر شد، از سختى امتحاناتى حاکى است که شيعيان براى نشان دادن ميزان پايدارى وصداقت خويش نسبت به حق با آن روبه رو هستند،(6) آزمايشاتى که حکم غربال مدعيان طرفدارى از حجّت خدا را دارند، ودر صورت سربلند بيرون آمدن از آن، حجّت را بر ولى خدا، براى رويارويى با دشمنان تمام مى کند.
مرور تاريخ زندگى امام حسن مجتبى (عليه السّلام) به ما نشان مى دهد که عمده ترين علت در کناره گيرى آن حضرت از ميدان جنگ با معاويه لعنه اللّه، وواگذارى زمام حکومت به وى، نداشتن ياران با وفايى بود که آن امام مظلوم (عليه السّلام) را در مقابل دشمن نصرت دهند.
حضرت حسن بن على (عليهما السّلام) در کلامى نورانى علت قبول صلح را چنين بيان مى فرمايد: وَاللّه ما سلمتُ الا مر اِليه اِلاّ انّى لم اجِد انصاراً، ولو وَجدَتُ انصاراً لقاتَلتُهُ ليلى ونَهارى...(7) به خدا سوگند! من کار را به معاويه واگذار نکردم مگر به اين دليل که ياور نيافتم، واگر مى يافتم کسانى را که يارى ام مى کردند، در طول شب وروزام با او مى جنگيدم.
امام حسين عليه السلام
تأثير فراوان برخوردارى از ياران کارامد وهواداران استوار گام ومخلص، تا آن جاست که در بررسى تاريخ حضرت حسين بن على (عليهما السلام) به اين نتيجه مى رسيم که وجود چنين يارانى، در ورود آن حضرت به ميدان خونين دفاع از اصول شريعت، ايفا کرده است.
در نقلى، مهم ترين دغدغه ى جناب عقيله ى بنى هاشم حضرت زينب کبرى (عليها السلام) که در شب عاشورا، در رابطه با ياران امام حسين (عليه السّلام) بروز کرده، او، به آن حضرت عرض مى کند:
اخي! هل استعلمتَ مِن اصحاب نيّاتهم؟ فاِنّى اخشى ان يسلموک عند الوثبه واصطکاک اسنه؛ برادر جان! آيا از مقاصد ونيّت هاى ياران ات آگاهى پيدا کرده اي؟. من از آن مى ترسم که ايشان تو را در سختى جنگ رها کنند.
سيد الشهداء (عليه السّلام) در پاسخ، گريست وفرمود:
اما وَاللّهِ! - لقد نهرتُم وبَلَوتُهم وليس فيهم الا شوَش الا قعسَ، لَيستاءنِسوُنَ بالمَنّيه دونى استيناس الطفل بِلَبنِ اُمّه؛(8) به خدا سوگند! من ايشان را از خودم راندم وآزمايش کردم. در ميان آنان، کسى که مُتکبر وفرارى از کار باشد، نيست. به درستى که اُنس ايشان به کشته شدن در رکاب من، بيش تر است از اُنس طفل شيرخوار به شير مادر.
آزمايش اطرافيان از سوى حضرت امام حسين (عليه السّلام)، حاکى از رابطه تنگاتنگ نحوهِ تصميم گيرى رهبر با موقعيت روحى وروانى واخلاقى واعتقادى ياران است. همان گونه که اعلامِ برداشتن بيعت از ذمّه اطرافيان در منازل مختلفِ سفر به کربلا، به خصوص در شب عاشوراء، خبر از آن مى دهد که سيد الشهداء (عليه السّلام) به طور مستمر، در پى پاکسازى اطرافيان خود بودند تا در نهايت کسانى به عنوان يار در کنار آن حضرت باقى بمانند که ناب ناب ودر بالاترين درجه خلوص باشند.
در بيان ديگرى، آن حضرت ياران خويش را چنين توصيف مى کند:
فاِنّى لا اعلم اصحاباً اوفى ولا خيراً مِن اصحابى(9) به درستى که من، ياران وهمراهانى با وفاتر وبهتر از اصحاب خويش نمى شناسم.
اين، خود، نشانه ى آن است که بودن ونبودن چنين اصحابى، در تصميم سازى براى رهبرى يک نهضتِ پايدار، بسيار حايز اهمّيّت است. به درستى که عدم وجود يارانى جان بر کف در اطراف حضرت حسن بن على (عليهما السلام) باعث شد تا حضرت اش رويارويى نظامى با معاويه لعنه اللّه را که به منزله ى به کارگيرى آشکار تمام قوا براى ريشه کنى باطل وپى ريزى وحفاظت از حکومت حق است، امرى نابه جا به شمار آورد، ودر مقابل، وجود همين ياران، هر چند اندک، پيرامون حضرت حسين بن على (عليهما السلام)، عاملى مهم گشت تا قيام به شمشير بهترين راهِ احياى آيين رو به اُفولِ اسلام ناب به حساب آيد.
به راستى، آيا ياران حضرت مهدى (عليه السّلام) مى توانند کم تر از ياوران سيد الشهداء (عليه السّلام) باشند که ظهر عاشورا، جسم خويش را سپر تيرهاى بلا کردند تا حجّت خدا، در امنيّت، به اقامه ى نماز بپردازد؟
ضرورت عبرت آموزى از عمل کرد پيشينيان، طرح اين پرسش را بايسته مى کند که آيا اگر اهل کوفه به جاى پايمال نمودن بيعت خويش با سبط پيامبر اکرم (صلّى اللّهُ عليه وآله وسلّم)، حضرت امام حسين (عليه السّلام)، بر عهد خويش درباره ى يارى آن حضرت، ثابت واستوار باقى مى ماندند، آيندگان شاهدِ رقم خوردنِ صفحات تاريخ با چه محتوا ومطالبى بودند؟
امام صادق عليه السلام
بعد از شهادت امام سوم (عليه السّلام) نيز امامان ديگر، از اين رکن اساسى غافل نبودند وبر حسب اقتضاى زمان، در صدد تربيّت مُهره هايى بر آمدند تا در صورت تشکيل دولت حق الهى، ايفاى نقش کنند وتوانايى عهده گيرى بخشى از مسئوليّت نهضت را داشته باشند.
اين برنامه، به طور پنهانى ادامه داشت تا آن که توقّع زود هنگام برخى از ياران امام صادق (عليه السّلام) در برپايى حکومت ناب اسلامى به دست آن حضرت، سبب شد تا حضرت اش ضمن پرده بردارى از اين استراتژى، ناکارايى اطرافيان را علّتى مهم در عدم تشکيل حکومت اصيل توحيدى به دست خويش برشمارَد.
در روايتى، وقتى که برخى از اصحاب امام ششم (عليه السّلام) به آن حضرت ابراز محبّت کردند وبا بيان کثرتِ جمعيّت شيعيان، به صورت کنايه، از زمان قيام آن حضرت وتشکيل حکومت حق الهى مى پرسند امام صادق (عليه السّلام) مى فرمايد:
(اما لو کَمُلَت العدّه الموصوفه ثلاثمئه وبضعه عشر، کان الذى تريدون..)(10)؛ آگاه باش! هرگاه آن عدّه ى وصف شده (که توانايى يارى ما را، در تشکيل دولت الهى دارند) به سيصد واندى نفر برسند، آن زمان، آن چه شما در خواست مى کنيد، محقّق خواهد شد.
در روايت ديگرى، هنگامى که سُدير صيرفى وارد بر امام صادق (عليه السّلام) شده وعرض کرده: (وَاللّهِ ما يَسعُکَ القعود؛ به خدا سوگند! اکنون زمان نشستن شما نيست (بلکه بايد قيام کنيد وحکومت تشکيل دهيد))، آن حضرت، علّتِ اين سخن سدير را جويا مى شود. وى در پاسخ مى گويد: (لکثره مواليک وشيعَتِک وانصارک. وَاللّهِ! لوکانَ لا ميرالمؤمنين (عليه السّلام) مثل ما لک مِن الا نصار والموالى والشيعه، ما طَمعَ فيه تَيمٌ ولاعُدى؛ به خاطر فراوانى دوست داران وپيروان وياوران شما. به خدا سوگند! اگر امير المؤمنين (عليه السّلام) به اندازه ى شما کمک کار ودوست دار وپيرو داشت، هرگز قبايل قريش (تيم وعدى)(11) در خلافت وحکومت طمع نمى کردند)..
امام صادق (عليه السّلام) در ادامه، از تعداد ياران ومواليانى که سُدير از آنان سخن مى گفت، پرسيد. او در پاسخ مى گويد: (تعداد آنان، صدهزار نفر است).. حضرت با تعجّب به گفته وى مى نگرد، ولى او در جواب مى گويد: (بلکه دويست هزار نفر) ودر ادامه، براى تأکيد بر اين تخمين خويش اضافه مى کند: (بله؛ حتّى نيمى از مردم دنيا از ياران شما هستند).. امام صادق (عليه السّلام) در پاسخ سدير مى فرمايد: (بر تو است که به همراه ما به (ينبع) (نام روستايى در نزديکى مدينه) بيايى)... در دنباله ى حديث، سدير مى افزايد:
به همراه حضرت رفتم تا آنکه وقت نماز در سرزمينى پياده شديم. امام صادق (عليه السّلام) در اين هنگام، نگاهى به جوانى که در آن نزديکى بُز مى چراند، افکند وفرمود: (يا سدير! وَاللهِ! لوکانَ لى (شيعه) بعددِ هذهِ الجديان ما وسعِنى القعود؛ اى سدير! به خدا قسم! اگر پيروان من به تعداد اين بُزها بودند، بر پاى نمى نشستم (وقيام مى کردم).
سدير مى گويد: (بعد از تمام شدنِ نماز، حيوانات آن گلّه را شمردم ويافتم که عدد آن ها از هفده تجاوز نمى کند!).(12)
آن چه از اين روايت شريف به روشنى قابل استفاده است، اين است که سدير صيرفى، با نگاه سطحى خويش به جامعه ى آن روز، عامل اساسى در قيام مسلّحانه وپى ريزى حکومت ظلم ستيز توحيدى را فقط برخوردارى از مقبوليّت مردمى وپشتيبانى ظاهرى توده ها مى دانست: در حالى که از نگاه نافذ امام صادق (عليه السّلام)، مهم تر از چنين زمينه ى مردمى، در اختيار داشتن مُهره هاى کليدى ونيروهاى مشکل گشايى است که در مواقع ومراحل حسّاسِ نهضت، رهبرى را از قرار گرفتن در بن بست برهانند وبا کارسازى به موقع، سنگينى مسئوليّت هاى مختلف اجرايى را از دوش پيشواى قيام مى کاهند.
ياورانى که از ايشان سخن گفته مى شود، انسان هايى هستند وارسته که بر اساس عقايد استوار خويش، سرپرستى امام معصوم (عليه السّلام) را ناشى از ولايت اللّه بر تمامى موجودات مى دانند هيچ چيزى را بر امر امام خود مقدّم نمى دانند، سعادت را در گروِ رضاى او يافته اند، واز خود در برابر اراده ى معصوم (عليه السّلام) تدبيرى ارائه نمى دهند ودر کار او چون وچرا نمى کنند.
اين، نکته اى است که در روايت سهل بن حسن خراسانى، از امام صادق (عليه السّلام) به روشنى، نمايان است.
وى هنگامى که به آن حضرت عرض مى کند: (چه چيز شما را واداشته تا آن که از حق مسلّمِ خويش (حکومت) باز بنشينيد؟ در حالى که صد هزار شيعه ى پا در رکاب وشمشير زن در اختيار شماست؟)، امام صادق (عليه السّلام) دستور مى فرمايند تا تنور آتش را روشن کنند، وقتى شعله ى آتش برافروخته شد، حضرت به او دستور مى دهند که وارد تنور شود! او که گمان کرده بود، امام (عليه السّلام) از سخنان اش غضب ناک شده وقصد مجازات اش را دارد، عرض مى کند: (آقا! مرا ببخشيد! به آتش عذاب ام نکنيد!)، در همين وقت، هارون مکّى در حالى که کفش هايش را به دست گرفته بود وارد مى شود وخدمت امام خويش سلام عرض مى کند. حضرت بدون هيچ مقدّمه اى به او مى فرمايد: (کفش هايت را بگذار ودرون تنور بنشين!). هارون مکّى نيز بدون هيچ گونه درنگ وپرسشى، اين کار را انجام مى دهد. امام (عليه السّلام) در اين حال به گفت وشنودِ خود با مرد خراسانى ادامه مى دهد ومطالبى را درباره ى خراسان به او مى فرمايند که گويا از نزديک در جريان آن ها بوده است. پس از آن، رو به سهل بن حسن خراسانى کرده ومى فرمايد: (برخيز وداخل تنوير را بنگر!). او مى گويد: (هنگامى که به درونِ آتشِ در حال زبانه کشيدن نگاه کردم، هارون را در حالى ديدم که چهار زانو نشسته بود وبا ديدن ما سلام مى کند). در اين وقت امام صادق (عليه السّلام) از مرد خراسانى مى پرسد: (در خراسان، چه تعداد مثل اين شخص مى شناسى). سهل در پاسخ مى گويد: (به خدا قسم! يک نفر هم اين گونه نداريم).. در اين هنگام حضرت مى فرمايند:
اما اِنّا لا نخرج فى زمانٍ لا نجد فيه خمسه معاضدين لنا! نحن اعلم بالوقت!(13) (آگاه باش! ما، در زمانى که پنج تن ياور وکمک کار پيدا نکنيم، قيام نمى کنيم! (آرى) ما آگاه تريم که وقت قيام چه زمان است!).
مشاهده مى شود که در اين روايت، امام ششم (عليه السّلام)، فقط، امثال هارون مکى را لايق وشايسته ى معاضدت ومددکارى ويارى خويش مى داند، يعنى انسان هايى که به دستور امام (عليه السّلام) همانند دستور خدا توجّه مى کنند وبه همين جهت، پيش از آن که دشوارى امر مولايشان در نظرشان جلوه کند، مقام رفيع وبلندِ امر کننده، نظرشان را جلب مى کند وهيچ گاه، راضى به زمين ماندنِ دستور امام خويش نمى شوند.
نکته ى ديگرى که شايد بتوان از اين حديث استفاده کرد، اين است که مرد خراسانى، با نگاه سطحى خويش، فقط تعداد انسان هايى را که بدون به ميان آمدن پاى امتحان، دم از يارى اهل بيت (عليهم السّلام) مى زدند، ديده بود. در حالى که امام صادق (عليه السّلام) به او فهماند که نه تنها امر برپايى حکومت به دست حجت خدا، بدون امتحان وجداسازى وغربال ياوران با وفا از ديگران، تحقّق نمى يابد، بلکه در اين وادى، امتحانى سخت ودشوار صورت خواهد گرفت.
 
 
پاورقی:
(16) بحار الانوار، ج 52، باب 26، ح 82، ص 307 - 308.
(17) بحار الانوار، ج 53، ص 7؛ مکيال المکارم، ج 1، ص 360، ح 632.
(18) عقد الدرر، ص 98.
(19) لازم به اضافه است، در رواياتِ رسيده از جانب اهل بيت (عليهم السلام)، تأويل اين آيه شريفه، ياران امام زمان (عليه السّلام)، ذکر شده اند.
(20) طه: 30.
(21) الميزان، طباطبايى، محمد حسين؛ ج 14، ص 146 - 147.
(22) صف: 14.
(23) صف: 14.
(24) صف: 14.
(1) چهل حديث از غيبت فضل بن شاذان، على اکبر مهدى پور، ص 41 (به نقل از مختصر اثبات الرجعه، ح سوم؛ کفايه المهتدى، برگ 21، منتخب کفايه المهتدى، ص 115.
(2) نهج البلاغه، خ 192؛ بحار الانوار، ج 33، ص 233؛ صحيح مسلم، ج 15، ص 178: (اءنا وضعتُ فى الصغر بکلاکِلِ العرب وکسرتُ نواجِمَ قرون ربيعه ومُضَر).
(3) (واللّه! - يا علي! - لو بارز اهل الشرق والغرب لقتلتهم جميعاً). سفينه البحار، ج 4، ص 397، مادّه ى (شجع).
(4) بر اساس نهج البلاغه فيض الاسلام.
(5) همان.
(6) در منابع روايى، احاديث متعددى پيرامون تمحيص وامتحان شيعيان در زمان غيبت نيز وارد شده که جهت اطلاع رجوع شود به غيبت نعمانى، ص 289، باب 12.
(7) بحار الانوار، ج 44، ص 147، احتجاج، ج 2، ص 71.
(8) موسوعه کلمات الاًمام الحسين (عليه السّلام)، ص 407؛ مقتل الحسين (عليه السّلام)، مقرّم، ص 262.
(9) موسوعه کلمات الاًمام الحسين (عليه السّلام)، ص 394.
(10) الغيبه، نعمانى، ص 296، باب 12، ح 4.
(11) لازم به توضيح است که ابوبکر از قبيله تيم وعمر از قبيله عدى بوده است.
(12) اعلام الدين، ديلمى، ص 123؛ کافى، ج 2، ص 190، ح 4.
(13) بحار الانوار، ج 47، ص 123 - 124 (به نقل از المناقب، ج 2، ص 362).

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مداحی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page