سفارشات وهداياى امام زمان (عليه السلام) به آية اللّه نجفى مرعشى

(زمان خواندن: 1 - 2 دقیقه)

 آية اللّه نجفى مرعشى مى گويد: (در اقامتم در سامرّاء شبهايى را در سرداب مقدّس بيتوته كردم؛ آن هم شبهاى زمستاني. در يكى از شبها آخر شب، صداى پايى شنيدم با اين كه درب سرداب بسته بود وقفل بود ترسيدم، زيرا عدّه اى از دشمنان اهلبيت (عليهم السلام) به دنبال كشتن من بودند. شمعى كه همراه داشتم نيز خاموش شده بود.
ناگاه صداى دلربايى شنيدم كه سلام داد به اين نحو: (سلامٌ عليكم يا سيّد) ونام مرا برد.
جواب داده گفتم: (شما كيستيد؟)
فرمود: (يكى از بنى اعمام تو).
گفتم: (درب بسته بود از كجا آمدى؟)
فرمود: (خداوند بر هر چيزى قدرت دارد).
پرسيدم: (اهل كجاييد؟)
فرمود: (حجاز).
سپس سيّد حجازى فرمود: (به چه جهت آمده اى اينجا در اين وقت شب؟) گفتم: (به جهت حاجتهايي).
فرمود: (برآورده شد).
سپس سفارش فرمود بر نماز جماعت ومطالعه در فقه وحديث وتفسير.
و تأكيد فرمود در صله رحم ورعايت حقوق استاد ومعلّمين،
ونيز سفارش فرمود به مطالعه وحفظ نهج البلاغه وحفظ دعاهاى صحيفه سجّاديّه.
از ايشان خواستم درباره من دعا فرمايد. پس دست بلند كرده به اين نحو دعايم كرد: (خدايا به حقّ پيغمبر وآل او، موفّق كن اين سيّد را براى خدمت شرع وبچشان بر او شيرينى مناجاتت را وقرار بده دوستى او را در دلهاى مردم وحفظ كن او را از شرّ وكيدشياطين، مخصوصاً حسد).
در بين گفتارش فرمود: (با من تربت سيّد الشّهداء (عليه السلام) است، تربت اصل كه با چيزى مخلوط نشده).
پس چند مثقالى كرامت فرمود وهميشه مقدارى از آن نزد من بود. چنانكه انگشترى عقيق نيز عطا فرمود كه هميشه با من هست وآثار بزرگى را از اينها مشاهده كردم.
بعد از اين، آن سيّد حجازى از نظرم غايب شد).
(- كتاب قبسات - منتخبات ابن العلم - منتقم حقيقى)