ما ويک عمر پريشانى وسرگردانى در غم هجر تو اى آينه نورانى
ميگدازد دل حسرت زده تنها را آتش خانه بر انداز وغم پنهانى
روز در ماتم ديدار تو همخانه غم شب همه شبدل وهمسايگى ويرانى
شد نصيب دل ماتم زده از دورى تو شعله حسرت وآوارگى وحيرانى
کو قرارى که سر آريم غم هجر ترا؟ آه! از دربه درى، واى زبى سامانى
چشم درراه تومانديم قسم بر همه عشق! با دلى غمزده، چشمى همه دم بارانى
تا نتابى گل خورشيد به باغ دل ما کى به پايان رسد اين تيره شب ظلمانى
ذره را کاش! به لطف وبه کرم بنوازى قطره را کاش! به درياى محبت خوانى
چاره اى کن به غم ودرد وپريشانى ما تو فقط حال دل سوخته را ميدانى!
کاش! کار دل غمديده به سامان برسد با بهار تو رسد مژده گل افشانى
(نسترن) را زغم وغصّه رهايى چه شود؟ سوى ما کن نظرى تا غم ما بنشانى
با بهار تو
- بازدید: 401