آرزو دارم بيايى، مژده سبز بهارم! اى تمام باور من، اى همه دارو ندارم!
آرزو دارم بتابى در دل تاريک غم ها اى جمالت روشناى خلوت شبهاى تارم!
بى تو اى آرام جانم! پَرپَر دست خزانم بى تو کو درمان دردم؟ بى توکو صبروقرارم؟
مانده ام در حسرت وغم زانتظار ديرپايت آرزو دارم بيايى، تا سر آيد انتظارم
محرمى کو تا بداند، درد بى پايان ما را؟ همدمى کو تا شود هنگامه غم، غمگسارم؟
در دل توفان غم ها، اين منم غمگين وتنها بى تو يعني: چاره اى بر درد تنهايى ندارم
عاشقم، حصرت نصيبم، بيقرارم، بى شکيبم مرهمى ايکاش! بگذارى به درد بيشمارم
ز آتش غم ميگدازد، جان از غم پرپر من اشک حسرت ميچکد از ديده امّيدوارم
در هجوم غصه وماتم، غريبى، بى پناهى با خيال سبزت اى گل! لحظه ها را ميشمارم
تاب ماندن نيست اين دل، اين دل درد آشنا را کاش! ميشد دستهاى مهربانت، سايه سارم
کى به پايان ميرسد اين لحظه هاى بيقرارى؟ کى به درمان ميرسد دردى که از داغ تو دارم
مژده سبز رهايى! آرزو دارم بيايى چاره سازى درد ما را، چاره ساز روزگارم!
گفته اى آدينه ها را چشم در راهت بمانم بعد عمرى باز هم آدينه را چشم انتظارم
انتظار سبز
- بازدید: 380