به نام ناميات اى آفتاب عالم بالا! غريب لحظه دردم، در اين دو روزه دنيا
تمام هستى من نذر روشنايى نگاهت تمام دارو ندارم به راه توست مهيا
نبود ونيست به جانم هواى گشت وگذارى وبى هواى تو هرگز! وبى خيال تو حاشا!
مرا ببر به نهايت، نهايتى که تو دانى مرا بخوان به حضورت به بزم عشق وتولا
به راه سبز نگاهت اميد بسته دل من بيا که بى تو اسيرم، به دست غربت يلدا
عطش نشسته به جانم ببخش جرعه نورى تو اى ترنم باران! تو اى ترانه دريا!
نميشود که بخوانم بدون ياد تو هرگز! نميشود که بمانم بدون مهر تو اين جا
به لحظه لحظه عمرم، خيال بود وتو بودى به لحظه لحظه عمرم، خيال هست وتماشا
هماره همرهيام کن که بى پناه نمانم هماره همدم من باش، اى نهايت رؤيا!
نه صبر مانده دلم را نه طاقت ونه قرارى به انتظار نشستم، به انتظار تو، تنها
اميدوارم ودانم که بى نصيب نمانم تويى که ميبرى ام تا به اوج سبز تمنّا
بيا بيا که سرآيد شبان تيره عالم تو اى نهايت آبى! تو اى بهار شکوفا!
به حال (نسترن) از راه لطف مرحمتى کن ترا به حق محمد (ص)، ترا به حرمت زهرا (ع)!
وبى خيال تو حاشا!
- بازدید: 471