صداى پاى تو ميپيچد، به کوچه کوچه تنهايى دوباره بوى شقايق ها، دوباره بوى شکوفايى
تو ميرسى زفراسوها، ز اوج آبى اشراقى زلال نور تو ميبارد، در اين سکوت اهورايى
تو ميرسى، زنهايت ها، زعطر عاطفه سرشارى به شوق روى تو ميخواند، بهار با همه زيبايى
زمان زعطر بهارانت، دوباره زمزمه ها دارد ستاره ميچکد از حجم زلال اين شب رؤيايى
نواى سبز حضور توست، سرود صبح ظهور توست نواى دم به دم صحرا، سرود آبى دريايى
نگاه پنجره ميخواند، حديث شوق ترا هر دم ترانه هاى لب گلها، گواه آن که تو ميآيى
تو ميرسي که قيامت ها، به نام عشق بر انگيزى تو ميرسي که جهانى را، به عدل ومهر بيارآيى
در انتظار بهار توست، زمين شبزده از بيداد بخوان سرود رهايى را، به نام لحظه شيدايى
مسيح فاطمه (ع) جارى کن، زلال سبز کرامت را بخوان که زنده شود عالم، زنغمه هاى مسيحايى
زديده شوق تو ميبارد، وانتظار ترا دارد دلى شکسته زدست غم، دلى شکسته زتنهايى
چه ساليان درازى را، به انتظار تو سر کرديم ببين که رفته زدل ها مان، قرار وصبر وشکيبايى
تو مى رسى که بر افرازى لواى سبز عدالت را همان لواى سرافرازى، همان عدالت مولايى
بريده ام زهمه دنيا، سپرده ام دل ودينم را به دست عشق تو يا مولا!وحکم آنچه تو فرمايى
سرود عدالت
- بازدید: 427