عبداللّه بن عمر بن الخطاب گويد: سه خصلت فرزند ابیطالب را دادند كه هر گاه يكى از آنها براى من بود، من آن را از اشتران سرخموى محبوب تر مى دانستم؛ پيامبر خدا(ص) دخترش را به ازدواج او در آورد و فرزندانى از او به هم رسانيد. درهاى متصل به مسجد را بست و درخانه ى او را نبست، پرچم را روز خيبر به دست او داد.
الغدیر ج 3 ص 287
عبداللّه بن عمر بن الخطاب، علاء بن عرار او را گفت ازعلى و عثمان برايم بگو، عبداللّه گفت اما على، از او چيزى مپرس و مقام او را از نظر پيامبر خدا(ص) بنگر كه او درهاى ما را كه به مسجد گشوده مىشد بربست و در خانه او را برقرار كرد.
الغدیر ج 3 ص 287
ابوهريره گويد: عمرگفت: سه خصلت به على بن ابيطالب داده شد كه يكى از آنها هر گاه به من داده مىشد، براى من از اشتران سرخموى، محبوب تربود. گفتند آنها چيست اى اميرالمؤمنين؟ گفت: ازدواج او با فاطمه بنت رسول اللّه، سكونت او در مسجد با پيغمبر خدا تا هر چه او را رواست على را روا باشد، و پرچم روزخيبر.
الغدیر ج 3 ص 288
سعد بن مالك ابوسعيد خدرى گويد: سه چيز به على بن ابيطالب داده شد كه يكى از آنها را اگر به من مي دادند از دنيا و هر چه در آنست مرا بهتر مى بود. پيامبر خدا(ص) روز غدير خم بعد از حمد و ثنا به او گفت ... تا آنجا كه گويد: روز خيبر على را در حالي كه ديدگانش رمد داشت و نمىديد، آوردند ... تا آنجا كه گويد: رسول خدا(ص) عمويش عباس و ديگران را از مسجد بيرون كرد. عباس او را گفت: ما را از مسجد بيرون مي كنى با اينكه ما بستگان مدافع تو و عموهاى توايم و على را ساكن مىكنى؟ فرمود من شما را خارج و على را ساكن نكردم ولى خدا شما را خارج و او را ساكن كرد.
الغدیر ج 3 ص 291
مسلم وترمذي از طریق عامر بن سعد بن ابی وقاص چنین ثبت کرده اند ": معاویه به سعد بن ابی وقاص گفت: چرا به ابو تراب فحش نمی دهی؟ گفت: چون سه سخن از پیامبر (ص) درحق او شنیده ام هرگز به او بد نخواهم گفت، سه سخنی که اگر یکی از آنها متعلق به من می بود بهتر از آن بود که گرانبهاترین نعمت هاي مادري را می داشتم. آنگاه سه حدیث " منزلت " و "رایت " و "مباهله " را بازگفت". حاکم نیشابوري پس از ثبت آن می افزاید: معاویه دیگر کلمه اي بد نگفت تا از مدینه بیرون رفت.
الغدیرج 10 ص 361
خوارزمى در مناقب آورده است كه صراط دو صراط است. راهى در دنيا است و راهى در آخرت. اما راه راست در دنيا، على بن ابىطالب است و صراط آخرت پل جهنم است. هر كس را ه مستقيم دنيا را باز شناخت از راه آخرت به سلامت مي گذرد.
ج 2 ص 439
ضراره به معاويه گفت: على را در شبى سخت تاريك و بىستاره در عبادتگاهش ديدم كه محاسنش را به دست داشت و چون مار گزيده به خود مىپيچد و مانند ماتم زده مىگريست و مىگفت: اى دنيا! اى دنيا! ديگرى را بفريب به من ديدار مىنمائى و شوق نشان مىدهى؟ هيهات! هيهات! من تو را سه طلاقه كردم و رجعى در آن نيست و ه كه چه عمرت كوتاه و عيشت ناچيز و ارزشت اندك است.