(جوان عاشق)

(زمان خواندن: 4 - 8 دقیقه)

يكى از علما ودانشمندان معاصر كه در اصفهان منبر رفته بود وسرگذشت منبر خود را در مسجد گوهرشاد مشهد در نوارى نقل فرموده بود قصه جوان عاشقى را متذكر مى شود.
او در ضمن سخنرانى بسيار پرشورى كه درباره مقام والاى حضرت بقية اللَّه - روحى وارواح العالمين لتراب مقدمه الفداه - وعشق وعلاقه به آن حضرت داشته مى گويد:
(من در اين راه تجربه هائى دارم امشب مى خواهم يكى از آنها را حضور محترم جوانان عزيز مجلس بگويم:
نه آن كه فكر كنيد، من به پيرمردها بى اخلاصم نه، اينطور نيست ولى جوانها زودتر به ميدان محبت وارد مى شوند ووقتى هم وارد شدند دو منزل يكى مى روند.
آنها همانگونه كه نيروى مزاجيشان قوى تر از سالخورده ها است نيروى روحيشان وقتى در راه محبت افتاد سريع تر حركت مى كند.
آنها از يورش به پرش واز پرش به جهش مى افتند وزود به مقصد مى رسند.
اينست كه من دوست مى دارم حتى المقدور با عزيزان جوان بيشتر حرف بزنم.
يك ماه رمضانى در مشهد مقدس تصميم گرفتم درباره امام زمان (عجل الله فرجه) سخن بگويم.
شبهاى اول ماه رمضان مواظب مستمعين مجلس بودم كه ببينم چه كسانى خوب بمطالب من گوش مى دهند وچه كسانى از آنها خوششان مى آيد وچه كسانى كسل وبى اعتناء به مطالب من هستند.
ديدم جوانى پاى منبر من مى آيد ولى شبهاى اول آن دورها نشسته بود وشبهاى ديگر نزديك ونزديكتر مى شد تا آنكه از شبهاى پنجم وششم پاى منبر مى نشست واز همه مستمعين زودتر مى آمد وبراى خود جا مى گرفت.
وقتى من منبر مى رفتم او محو ومات ما بود.
من از حضرت ولى عصر - ارواحنا فداه - حرف مى زدم كه البتّه شبهاى اول مقدارى علمى بود ولى كم كم مطالب از علمى به ذوقى واز مقال به حال افتاد.
وقتى من يكى دو كلمه با حال حرف زدم ديدم اين جوان منقلب شد. آنچنان انقلابى داشت كه نسبت به تمام جمعيت ممتاز بود.
يك حال عجيبى كه با فرياد، يا صاحب الزمان مى گفت واشك مى ريخت وگاهى بخود مى پيچيد ومعلوم بود كه او در جذبه مختصرى افتاده است.
جاذبه او در من تأثير كرد.
وقتى جذبه او در من اثر مى گذاشت حال من بيشتر مى شد، من هم بى دريغ اشعار عاشقانه وكلمات پرسوزى از زبانم بيرون مى آمد ومجلس منقلب مى شد.
اين حالات اشتداد پيدا مى كرد تا آن شبهاى آخر كه من راجع به وظائف شيعه ومحبت به حضرت ولى عصر(عجل الله فرجه) حرف مى زدم ومى گفتم كه بايد او را دوست بداريم ودر زمان غيبت چه بايد بكنيم.
آن جوان بخود مى پيچيد ونعره هاى سوزنده عاشقانه اى كه از دل بلند مى شد با فرياد، يا صاحب الزمان، يا صاحب الزمان مى كشيد كه ما هم منقلب مى شديم.
در نظرم هست كه يك شب اين اشعار را مى خواندم.
دارنده جهان مولاى انس وجان
 يا صاحب الزمان الغوث والامان
او مثل باران اشك مى ريخت، مثل زن جوان مرده داد مى زد وصعقه اى كه دراويش دروغى در حلقه هاى ذكرشان مى زنند وخود را به زمين مى اندازند در اينجا حقيقت داشت.
او مى سوخت واشك مى ريخت وبحال ضعف مى افتاد ومرا سخت منقلب مى كرد.
انقلاب منهم طبعاً جمعيت را منقلب مى كرد.
ضمناً جمعيت هم از اين تعداد كه در اينجا هست اگر بيشتر نبود كمتر نبود.
يعنى تمام فضاى مسجد گوهرشاد وچهار ايوانش پر از جمعيّت بود، لااقل پنج هزار نفر در آن مجلس نشسته بودند، گاهى مى ديدم دو هزار ناله بلند است.
از اين گوشه مسجد يا صاحب الزمان، از آن گوشه مسجد يا صاحب الزمان گفته مى شد ومجلس حال عجيبى داشت.
بالاخره ماه مبارك رمضان گذشت، منبرهاى من هم تمام شد، امّا من تصميم گرفتم كه آن جوان را پيدا كنم.
زيرا همانطورى كه شما مشترى خوبتان را دوست مى داريد ما منبرى ها هم مستمع با حالمان را دوست مى داريم.
خلاصه من به او دل بسته بودم.
آرى من شيفته وفريفته وعاشق دلسوخته آن كسى هستم كه عقب امام زمان - ارواحنا فداه - برود.
من عاشقِ عاشق امام زمانم، عاشق محب امام زمانم، بالاخره از آن طرف وآن طرف واز اطرافيانم سؤال كردم كه آن كِه بوده وچه شد وآدرسش كجا است.
معلوم شد كه او نيم باب دكان عطارى در فلان محلّه مشهد دارد من حركت كردم ورفتم به در همان مغازه به سراغ جوان.
ديدم دكان بسته است واز همسايه ها پرسيدم يك جوانى با اين خصوصيّت در اينجا است؟ آنها جواب مثبت دادند واسمش را به من گفتند، گفتم: او كجا است؟ آنها به من گفتند او بعد از ماه رمضان دو سه روز مغازه را باز كرد وحالش يك طورى ديگر شده بود ويك هفته است مغازه را تعطيل كرده وما نمى دانيم او كجا است؟
بالاخره بعد از حدود سى روز در خيابان تهران در مشهد كه منزل منهم همانجا بود، وقتى از منزل بيرون آمدم اين جوان بمن رسيد.اما چه جور؟
لاغر شده رنگش زرد وزار شده، گونه هايش فرورفته وفقط پوست واستخوانى از او باقى مانده است!!
وقتى به من رسيد اشكش جارى شد ونام مرا مى برد ومى گفت خدا پدرت را بيامرزد خدا به تو طول عمر بدهد هى گريه مى كند وصورت وشانه هاى مرا مى بوسد، دست مرا گرفته وبا فشار مى خواست ببوسد.
به او گفتم چى شده باباجان چيه؟
او با گريه وناله مى گفت خدا پدرت را بيامرزد خدا تو را طول عمر بدهد وهى دعاء مى كرد وگريه مى كرد ومى گفت راه را نشان من دادى، مرا به راه انداختى الحمد للَّه والمنّه به منزل رسيدم به مقصود رسيدم، خدا باباتُ بيامرزه!!
آن وقت بنا كرد به گفتن قصه اش را نقل كرد:
وحالا گريه مى كند ومثل ابر بهارى اشك مى ريزد.
(شما توى دنده محبت حتى محبتهاى مجازى هم نيافتاده ايد اگر در محبتها وعشقهاى مجازى مختصر سيرى كرده بوديد مى فهميديد من چه مى گويم در او يك حالى پيدا شده بود كه وقتى اسم محبوب وعزيز دلش را مى برد بدنش مى لرزيد).
بالاخره گفت: شما در آن شبهاى ماه رمضان دل ما را آتش زديد دلم از جا كنده شد. محبت به امام زمان (عجل الله فرجه) در دلم افتاد.
همانطورى كه شما مى گفتيد. دل در گذشته بكلى متوجّه آن حضرت نبود، اين هم كه درست نيست، كم كم دل من تكان خورد ورفته رفته علاقه پيدا كردم كه او را ببينم.
ولى در فراقش التهاب واشتعال قلبى در سينه ام پيدا شد بطورى كه شبهاى آخر وقتى يا صاحب الزمان مى گفتم بدنم مى لرزيد.
دلم نمى خواست بخوابم، دلم نمى خواست چيزى بخورم، فقط دلم مى خواست بگويم يا صاحب الزمان وبرم دنبالش تا او را پيدا كنم.
وقتى ماه رمضان تمام شد ورفتم تا مغازه را باز كنم، ديدم دل به كسب وكار ندارم.
دلم فقط به يك نقطه متوجه است واز غير او منصرف است، دلم مى خواهد دلدار را ببينم.
دلم مى خواهد محبوبم را ببينم، دلم مى خواهد اين طرف وآن طرف بروم تا به محبوب ماه پيكر برسم.
از دكان دست برداشتم وآن را بستم ورفتم به دامن كوهِ كوه سنگى.
(اين كوهى است كه آن وقت نيم فرسخ با مشهد فاصله داشت ولى حالا جزءِ شهر مشهد شده است).
آن زمانها بيابان بود، من رفتم در آن بيابان، روزها در آفتاب وشبها در مهتاب هى داد مى زدم.
محبوبم كجائى؟؟ عزيز دلم كجائى؟؟ آقاى مهربان كجائى؟؟
لَيْتَ شعرى اين استقرت بك النوى
عزيزٌ على اَن اَرى الخلق ولا ترى
آن بلبل مستيم كه دور از گل رويت
آقا جان، عزيز دل، اين گلشن نيلوفرى آمد قفس ما
هاى ناله كردم (اينجا اشك مى ريخت وگاهى هم دستهايش را مى گذاشت روى شانه من سرش را مى گذاشت روى دوش من)
مى گفت: آنجا گريه كردم، سوختم، آنجا زار زدم، خدا پدرت را بيامرزد.
عاقبت روى آتش دلم آب وصال ريختند، عاقبت محبوبم را ديدم، عاقبت سر به پايش نهادم.
(آنوقت شروع كرد به گفتن چيزهايى كه من نمى توانم بگويم نبايد هم بگويم)
وقتى گريه هايش را تمام كرد ديدم صورت مرا بوسيد وگفت: خداحافظ.... من يك هفته ديگر بيشتر زنده نيستم. گفتم: چرا؟
گفت: به مطلبم رسيدم!! بمقصودم رسيدم!! صورت به پاى يار ودلدار نهاده شد!!
ترسيدم كه بيشتر در دنيا بمانم اين قلب روشن من باز تاريك شود.
اين روح پاك، دوباره آلوده شود!! لذا درخواست مرگ كردم، آقا پذيرفتند!!
خداحافظت ما رفتيم تو را بخدا مى سپارم مرا دعاء كرد وآن جوان پس از شش يا هفت روز ديگر از دنيا رفت.
حالا جوانها شما نااميد نباشيد، او با شما فرقى نداشت، او با امام زمان(عجل الله فرجه) قوم وخويشى نداشت كه شماها بيگانه باشيد، دل پاك مى خواهد، دل بدهيد ببينيد به شما توجّه مى كنند يا نه.
بنماى رخ كه خلقى واله شوند وحيران، مولاجان، آقاجان بگشاى لب كه فرياد از مرد وزن برآيد...
(قربان لبهايت بروم) بيا سخن بگو با جوانهاى ما كه گوش مى دهند به كلامت يابن العسكرى از زبان هر كه عاشق است مى گويم:
از حسرت دهانت جانها به لب رسيده

كى دردِ دردمندان از آن دهن برآيد


بگشاى تربت ما بعد از وفات وبنگر

كز آتش فراقت دُود از كفن برآيد


خدايا به محبت ذاتيت به خاتم الانبياء عشق ومحبت وشوق امام زمان - روحى فداه - را در دل تمام اين جمعيت امشب قرار بده آلهنا به حبيبت خاتم الانبياء دل اين جمعيت از مرد وزن، عالم وعامى، بچه وبزرگ از محبت وعشق به امام زمان مملو وسرشار فرما.
او شه است وبر درش هستم گدا
تشنه ام افتاده ام حالم تباه
من مريضم او بود دارالشفاء
من ندارم غير او ديگر پناه

(- ملاقات با امام زمان: ج 1، ص 200). 

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مداحی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page