آية اللَّه بدلا مى فرمايد:
روزى با اتوبوس عازم مسجد جمكران شدم، عده زيادى از جوانها در ماشين بودند.
با هم به مسجد جمكران مى رفتيم، بعد از نماز ودعا موقع برگشتن باز با هم بوديم، يكى از جوانها كه از نظر اخلاق وادب ولباس خوب نبود به جوان ديگر گفت:
من چهل شب چهارشنبه آمدم چيزى نديدم، من خيلى ناراحت شده، گريه ام گرفت گفتم:
يا صاحب الزمان، به من كمك كن يك حرفى بزنم كه به دل جوانها وخصوصاً اين جوان اثر كند، يك مرتبه اين شعر به دلم افتاد وبه آن جوان گفتم:
پاك كن ديده وآنگاه سوى آن پاك نگر
چشم ناپاك كجا ديدن آن پاك كجا
بعد از مدتى آن جوان آمد وگفت:
چشمم را پاك كردم وآن عادت را ترك نمودم، باز چهل شب چهارشنبه به مسجد جمكران رفتم ونتيجه نگرفتم.
[از حاجت او] سؤال كردم.
براى رفتن به مسجد يك حاجت مبتذلى ذكر كرد، گفتم:
دلت را پاك كن واخلاص داشته باش تا نتيجه بگيرى بعد از مدتى دوباره آمد وگفت: چهل شب ديگر رفتم، همانطور كه فرموده بوديد عمل كردم، با قلب پاك واخلاص عمل، الحمد للَّه از مسجد مقدّس جمكران وعنايت آقا امام زمان(عجل الله فرجه) حاجتم را گرفتم.
(- مسجد جمكران تجليگاه صاحب الزمان: ص 80).
(حاجت مبتذل)
- بازدید: 560