نالان بودن دل عارفان از خداوند

(زمان خواندن: 9 - 18 دقیقه)

 از بيانات گذشته به دست مى آيد كه عظمت انسان به مقدار درك او نسبت به حقايق اين عالم - حق تعالى و اسماء و صفاتش - و كيفيت اين درك است ، به هر حال هر مقدار از اين درك يك آثار روحى و عملى را دنبال دارد كه نشانه صدق اين درك است يكى از حالات مهم و ارزشمند آن ، حالت ترس ‍ و دل نگرانى نسبت به حفظ و پياده كردن ارتباط با حق تعالى است ، حالت ترس نسبت به امور عالم و از دست دادن آن ، براى مؤ منين حالت مذموم و ناپسندى است و نشانه ضعف ايمان به حق تعالى و عنايتهاى اوست كه در فرازهاى گذشته بحث آن شد، لكن ترس آنها از خدا و كيفيت ارتباطشان با اوست ، از اين جهت امام صادق عليه السلام مى فرمايد: لايكون المؤ من مؤ منا حتى يكون خائفا راجيا و لايكون خائفا راجيا حتى يكون عاملا لما يخاف و يرجو (1137)، (مؤ من مؤ من نمى باشد مگر اينكه ترسناك و اميدوار باشد و ترسناك و اميدوار نمى باشد مگر اينكه نسبت به آنچه مى ترسد و اميدوار است عمل كند) خوف از حق تعالى محرك است براى ظهور ايمان ، از اين جهت آن حضرت مى فرمايد: (مؤ من بين دو ترس ‍ است ، گناه گذشته اش كه نمى داند كه خداوند در آن چه مى كند، و عمر باقيمانده اش كه نمى داند امورى كه موجب هلاكتش مى باشد انجام مى دهد پس او صبح نمى كند مگر اينكه خائف است و جز آن او را اصلاح نمى كند(1138)) و چون ايمان و معرفت نسبت به حق تعالى داراى درجاتى است و هر درجه از آن ، خوف مناسب با خودش را مى طلبد و آن خوف آثارى دارد و با ظهور آثارش ، تاءثير در قوت ايمان و معرفت مى گذارد، از اين جهت به مناسبت درجات معرفت درجات خوف اجمالا ذكر مى شود.
الف - ترس از خداوند به جهت ترس از عذاب : اسلام براى تربيت ابتدايى و عمومى انسانهاى مؤ من در مسير پياده كردن دستوراتش اميد به ثواب و ترتب آثار حسنه و ترس از عقاب و ترتب آثار مكروه را در صورت تخلف در ايشان زنده مى كند زيرا انسان طماع آفريده شده است و با اين دو صفت به طرف اعمال ترغيب مى شود و خداوند متعال مى خواهد بنده اش ، طمع به داده او داشته باشد از اين جهت چنين اطاعتى بندگى او محسوب مى شود لكن با اين انگيزه پايين ، تا تدريجا نورانيت پيدا كرده و بتواند انگيزه اش را بالاتر ببرد، از اين جهت در بيانات قرآن و سنت ، اين همه ثواب و عقاب براى اعمال حسنه و سيئه ذكر شده است و اولياء دين عليهم السلام نيز گاهى كار خود را با اين انگيزه مطرح مى كنند زيرا آنها هم مرتبه پايين از ايمان را دارند و هم مرتبه بالاتر را، از اين جهت على عليه السلام در آن مالى كه وقفش كرد مى نويسد: ابتغاء وجه الله ليولجه به الجنة و يعطيه به الامنة (1139)، (براى طلب وجه الهى تا اينكه او را به بهشت داخل كند و امان از عذاب به او دهد) و ايشان واقعا از عذاب الهى مى ترسيدند و اين همه گريه و ناله ها براى اين مرد بوده است زيرا عذاب را مظهر غضب الهى مى دانستند همان طور كه خداوند متعال به پيامبرش مى فرمايد: (به مردم بگو كه اگر معصيت پروردگارم را بكنم از عذاب روز بزرگ مى ترسم (1140)، و در سخنان على عليه السلام در دعاى كميل اين مطلب ظاهر است آنجا كه عرض مى كند: لانه لايكون الا عن غضبك و انتقامك و سخطتك و هذا ما لاتقوم السموات و الارض يا سيدى فكيف لى و انا عبدك الضعيف الذليل الحقير و المسكين المستكين (1141)، (زيرا عذابت جز از غضب و انتقام و سخط تو سرچشمه نمى گيرد و اين امرى است كه آسمانها و زمين نمى توانند در برابرش مقاومت كنند اى مولايم پس چگونه من بتوانم مقاومت كنم و حال آنكه بنده ضعيف و ذليل و كوچك و مسكين و بيچاره تو هستم ) و ائمه ديگر نيز در دعاهايشان اين حالت را داشته و ظاهر مى كرده اند بويژه امام سجاد عليه السلام در دعاى ابوحمزه و بعضى از دعاهاى صحيفه سجاديه علاوه بر اين ، ايشان براى ترغيب ديگران به انجام اعمال صالح اين انگيزه را در ايشان القاء مى كردند و مثلا على عليه السلام به يكى از فرماندهان لشكرش مى نويسد: و ابتذل نفسك فيما افترض الله عليك ، راجيا ثوابه و متخوفا من عقابه (1142)، (جانت را در آنچه خداوند متعال بر تو واجب كرده است بذل كند - در حالى كه - براى اميد به ثواب و ترس از عقابش - داشته ).
ب - ترس از خداوند به جهت عظمت او: پس از اينكه انسان مؤ من ، خداوند را با انگيزه قبلى اطاعت كرد، ايمانش قوى تر شده و سپس حالات نفسانيش ‍ در ارتباط با خداوند، يعنى دركش به او قوى تر مى شود و حضور او و عظمت او را مى تواند درك كند و اين درك مانع از تمرد او مى شود، از اين جهت درباره ملائكه مى فرمايد: يخافون ربهم من فوقهم و يفعلون ما يؤ مرون (1143)، (از پروردگارش كه در بالاى ايشان است مى ترسند و آنچه را كه به آن امر مى شود انجام مى دهند) توجه ايشان به فوقيت حق تعالى و عظمت او و كوچكى و مقهور بودنشان ، محرك بر اطاعتشان از حق تعالى مى شود، همان طور كه ديگران نيز اگر به اين علم و ايمان برسند چنين حالت ترس و فزع را از حق تعالى دارند چنانچه قرآن كريم مى فرمايد: و اما من خاف مقام ربه و نهى النفس عن الهوى فان الجنة هى الماءوى (1144)، (و اما كسى كه از مقام پروردگارش بترسد و نفس را از هوى پرستى نهى كند پس بهشت جايگاه اوست ) و نيز مى فرمايد: و لمن خاف مقام ربه جنتان (1145)، (و براى كسى كه از مقام پروردگارش بترسد دو بهشت خواهد بود) و امام صادق عليه السلام در تبيين اين دو آيه مى فرمايد: من علم ان الله يراه و يسمع ما يقول و يفعله و يعلم ما يعمله من خير او شر فيحجزه ذلك عن القبيح من الاعمال فذلك الذى خاف مقام ربه و نهى النفس عن الهوى (1146)، (كسى كه بداند كه خداوند او را مى بيند و مى شنود آنچه را كه مى گويد و انجام مى دهد و مى داند آنچه از خير يا شر انجام مى دهد پس اين علم او را مانع شود از كار قبيح ، او كسى است كه از مقام پروردگارش ترس داشته و نفس را از هوى و هوس نهى مى كند) اين چنين خوف و علمى از معرفت بالايى از حق تعالى سرچشمه مى گيرد همان طور كه امام صادق عليه السلام مى فرمايد: من عرف الله خاف الله و من خاف الله سخت نفسه عن الدنيا (1147)، (كسى كه خدا را شناخت از او مى ترسد و كسى كه از او ترسيد، نفسش دنيا را ترك مى كند - توجه هدف گونه به آن ندارد -) حضرت على عليه السلام نيز مى فرمايد: (عالم ترين مردم به خداوند ترسش نسبت به او بيشتر است (1148)) و ائمه عليهم السلام اصحابشان را ترغيب به تحصيل چنين خوف و معرفتى مى كنند هر چند با تحصيل مقدمات آنها باشد - زيرا ظاهرا حصول اين مرتبه احتياج به عنايت خاص خداوند متعال دارد و خودش كسبى نباشد بلكه مقدماتش از امور كسبى است - از اين جهت امام صادق عليه السلام به اسحاق بن عمار مى فرمايد: خف الله كانك تراه و ان كنت لاتراه فانه يراك و ان كنت ترى انه لايراك فقد كفرت و ان كنت تعلم انه يراك ثم برزت له بالمعصية فقد جعلته من اهون الناظرين عليك (1149)، (از خدا بترس به گونه اى كه او را مى بينى و اگر او را نمى بينى او تو را مى بيند، و اگر معتقد باشى كه او تو را نمى بيند پس محققا كافر شده اى و اگر مى دانى كه او تو را مى بيند سپس آشكارا او را معصيت مى كنى . او را از سبك ترين بينندگان نسبت به خودت قرار داده اى ) با دقت در اين روايات استفاده مى شود كه اگر كسى به مرتبه معرفت نسبت به حق تعالى برسد هيچ گاه آشكارا او را معصيت نمى كند و مقام معرفت غير از مقام علم و حصول تصورات ذهنى است ، از اين جهت قرآن كريم از اين درجه خوف به خشيت تعبير فرموده است ، انما يخشى الله من عباده العلماء (1150)، (فقط از ميان بندگان خدا عالمان به او از او مى ترسند) و اين طايفه در خيرات سرعت (1151) جسته و از مؤ منين حقيقى هستند و با قلبى انابه كننده و رجوع كننده به تمام معنى به حق تعالى ، نزد او مى روند(1152) و با توجه به اين بيانات بعيد نيست آن دو بهشت كه به ايشان داده مى شود يكى از باب جزاى الهى باشد و ديگرى از باب تفضل (1153)، كه در دنباله آيات سوره ق مى فرمايد: لهم ما يشاؤ ن فيها ولدينا مزيد (1154)، (براى ايشان آنچه بخواهند در آن مى باشد و نزد ما بيشتر است ) اثر اين چنين خوف دخول در بهشتى است كه ديگر مؤ منين به آن راه ندارند، از اين جهت راوى به امام صادق عليه السلام عرض ‍ مى كند: (مردم از ما تعجب مى كنند وقتى كه مى گوييم عده اى از آتش ‍ بيرون مى آيند و وارد بهشت مى شوند و به ما مى گويند: پس ايشان با اولياى الهى در بهشتند؟ حضرت فرمود: اى علاء، همانا خداوند متعال مى فرمايد: و پايين تر از آن دو بهشت ، دو بهشت وجود دارد، نه به خدا سوگند، ايشان با اولياء خداوند نيستند عرض كردم : آيا ايشان كافرند؟ فرمود: نه به خدا سوگند اگر كافر بودند كه داخل بهشت نمى شدند، عرض كردم : آيا مؤ من مى باشند؟ حضرت فرمود: نه به خدا سوگند اگر مؤ من بودند داخل در آتش ‍ نمى شدند و لكن بين مؤ من و كافرند(1155)) شايد مراد حضرت عليه السلام اين است كه ايشان مؤ من حقيقى كه بدون گناه باشند، نيستند، بنابراين ايشان آن اوليايى هستند كه امام حسين عليه السلام درباره ايشان مى فرمايد: يا من البس اوليائه ملابس هيبية فقاموا بين يديه مستغفرين (1156)، (اى كسى كه لباس هيبت و عظمتش را به اوليائش پوشاند پس نزد او با حالت استغفار قيام نمودند) و چنين خوفى خودش عبادت خداوند مى شود همان طور كه امام صادق عليه السلام فرمود: (همانا شدت خوف از خداوند عز و جل از عبادت است ، فقط عالمان به خدا از او مى ترسند... همانا محبت به شريف شدن و نام برده شدن در دل انسان خائف ترسان نمى باشد(1157)).
ج - ترس از خداوند به جهت توجه به غير او: انسان مؤ من پس از اينكه به مقتضاى ايمانش عمل كرد و خوف مرحله اول را در مقام عمل پياده كرد خداوند متعال ايمانش را زيادتر كرده تا اينكه او را متوجه عظمتش مى كند به گونه اى كه او را ناظر بر اعمال و كردارش مى يابد و با چنين توجهى اعمالش را براى تحصيل رضاى الهى قرار مى دهد، و چنين روشى ، زمينه بسيار خوب و لازمى مى شود براى جلب محبت حق تعالى ، و با محبت او نسبت به بنده اش ، دريچه هاى بالاترى از ايمان به روى او گشوده مى شود و پرده هاى بيشترى را حق تعالى از جلو ديدگان قلب او كنار مى زند - همان طور كه در حديث قرب فرائض و نوافل گذشت - و معرفتش نسبت به حق تعالى زيادتر شده تا جايى كه حاضر نيست از غير حق تعالى چيزى را بخواهد همان طور كه حضرت ابراهيم عليه السلام اين چنين بود امام صادق عليه السلام مى فرمايد: (هنگامى كه آن حضرت به آتش نمرود افتاد جبرئيل با او در هوا ملاقات كرد در حالى كه به سوى آتش فرود مى آمد به او عرض مى كند: آيا حاجتى دارى ؟ فرمود: اما به تو، خير(1158)) و علت خليل شدن او را براى خداوند نيز همين حالت ذكر فرموده است (1159) و نيز علت نجات پيدا كردنش از آتش را خواندن سوره توحيد و سپس ‍ درخواست نجات از خداوند، بيان فرموده است (1160)، تمامى اين امور بيانگر آن است كه رسيدن به چنين معرفتهايى ، چنين آثارى را در پى خواهد داشت ، و در حقيقت رسيدن به چنين معرفتهايى از حق تعالى ، زدوده شدن شركهاى خفى از چهره ايمان بنده است كه اين هدايت خاصى است كه حضرت ابراهيم عليه السلام به آن هدايت يافت از اين جهت قرآن كريم پس ‍ از ذكر احتجاجات آن حضرت با قومش مى فرمايد: (پس كدام يك از اين دو دسته سزاوارتر به امنيت هستند اگر مى دانيد - مشركين يا - كسانى كه ايمان آورده و آن را به هيچ ظلمى آلوده نكردند براى ايشان امنيت بوده و ايشان هدايت يافتگانند(1161)) امام صادق عليه السلام در ذيل آيه شريفه مى فرمايد: (ايمان را به شك و در روايت ديگر به شرك آلوده نكنند(1162)) و آن حضرت دين حنيف حضرت ابراهيم عليه السلام را نيز به مشوب نبودن به چيزى بيان فرموده است ،(1163) و همچنين قلب سليم آن حضرت را به نبودن چيزى غير خدا در آن ، معرفى نموده است ،(1164) البته رسيدن به چنين مقامى كه در قلب غير خدا نباشد و در نتيجه به هر چيزى توجه كند (چه آثار و افعال موجودات و چه حالات و كمالات آنها و چه هستى آنها) آن را جز به حق تعالى قائم نبيند، منحصر به آن حضرت نمى باشد، از اين جهت امام صادق عليه السلام قلب (1165) سليم را كه در قيامت غير آن به حال كسى نفعى ندارد، به قلبى كه با خدا ملاقات كند و غير او در آن نباشد تفسير فرموده است (1166) البته دين پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله هم دين حنيف است و هم كامل تر از آن ، زيرا قرآن كريم پس از اينكه دين رسول خدا صلى الله عليه و آله را دين حنيف معرفى مى كند مى فرمايد: قل ان صلاتى و نسكى و محياى و مماتى لله رب العالمين لا شريك له و بذلك امرت و انا اول المسلمين (1167)، (بگو كه نماز و جميع عبادات و زندگى و مردنم براى خداوند پروردگار عالميان است شريكى براى او نيست و به اين امر شده ام و من اولين مسلمانم ) بيان اين حقيقت كه تمامى عبادات و شئون حيات و مرگ براى خداست بدون داشتن هيچ شريكى ، و نيز بيان اينكه رسول اكرم صلى الله عليه و آله اولين مسلمان است و حال اينكه غير از ايشان ، از انبياء و غير انبياء به عنوان اول مسلمان معرفى نشده است و قبل از آن حضرت فقط حضرت نوح (1168) و ابراهيم (1169) و اسماعيل و لوط(1170) عليهم السلام به عنوان مسلمان معرفى شده اند و مراد از اين اسلام هم معناى متعارف آن نيست بلكه تسليم در تمامى امور در برابر خداوند متعال مراد است با توجه به تمامى اين مطالب ، معلوم مى شود كه از نظر معرفت قلبى به حق تعالى ، انسان به جايى مى رسد كه نه تنها حاضر نيست از غير او سؤ ال كند بلكه غير او را نمى بيند نه فعلى را و نه صفت كماليه اى را و نه حتى ذاتى را تا سؤ الى بماند و رسيدن به چنين مشاهده توحيدى به طور مطلق و آن هم به صورت مقام نه حال ، مختص به نبى اكرم صلى الله عليه و آله و تابعين محض اوست زيرا خداوند به آن حضرت امر مى كند كه بگويد: قل انى امرت ان اعبد الله مخلصا له الدين و امرت لان اكون اول المسلمين (1171)، (بگو اى پيامبر، من ماءمورم كه خدا را به طور اخلاص در دين بندگى كنم و ماءمورم كه اولين مسلمان باشم ) و نيز مى فرمايد: قل هذه سبيلى ادعوا الى الله على بصيرة انا و من اتبعنى و سبحان الله و ما انا من المشركين (1172)، (بگو اين است راه من كه با بينايى به سوى خدا دعوت مى كنم خود و تابعينم را و خدا منزه است و من از مشركين نمى باشم ) با توجه به توان رسيدن به چنين مرتبه اى از مشاهده توحيدى - توحيد افعالى ، صفاتى و ذاتى - اگر شخصى به آن رسيد هر چند به صورت حالى باشد، حالت ترسش مناسب همين درك و معرفت خواهد بود و آن ترس و فزع از توجه به غير خداوند است از اينكه غير او را مؤ ثر در فعلى بداند يا صاحب كمالى از كمالات دانسته و يا صاحب وجود و هستى در برابر خداوند بداند و اگر كسى به اين مقام عزت پروردگار متعال ملحق شد و در حالى كه مقام عزت در مشاهدات قلبى سالك ظهور كرد توجه به غير حق را از او مى گيرد و غيرى براى او باقى نمى گذارد و فقط حق تعالى و مظاهر اسماء و صفاتش ‍ را مى بيند از اين جهت خوف و فزع اين عارف از اين جهت مى باشد همان طور كه در مناجات شعبانيه آمده است ، الهى و الحقنى بنور عزك الابهج فاكون لك عارفا و عن سواك منحرفا و منك خائفا مراقبا يا ذا الجلال و الاكرام (1173)، (بار الها؛ و مرا به نور درخشان عزتت ملحق كن تا به تو عارف شوم و از غير تو ترسان بوده و مراقب باشم ، اى صاحب جلال بزرگوارى ) و همين طور گفتار كسى كه عمل به رضاى الهى كرده و به مقام محبت خداوند نائل شده و او هم پرده ها را از برابر قلبش كنار زده و او را مشاهده كرده تا اينكه ديگر علمى به دنيا ندارد، اينست كه : (خدايا؛ از وقتى كه مرا خلق كرده اى تا كنون از تو خائف مى باشم (1174)) و غفلت از اين مقام براى اهلش آن قدر گران است كه گريه ها و جزع و فزعهاى شديدى براى اين جهت داشتند و شايد استغفارها و گناهانى را كه ائمه عليهم السلام در دعاهاى خود به خود نسبت مى دهند به لحاظ اين مقام باشد.
و شايد به لحاظ توجه به جنبه بشريتشان بوده است هر چند كه آن توجه براى خدا و به دستور او بوده است كه نتيجه هر دو احتمال يكى است ، از اين جهت راوى مى گويد(1175): (از امام صادق عليه السلام شنيدم در حالى كه دستانش را به طرف آسمان بلند كرده بود به خداوند عرض مى كرد: پروردگارا به اندازه چشم برهم زدنى هيچ گاه مرا به خودم رها مكن ، نه كمتر از آن و نه بيشتر از آن ، رواى گويد: پس چيزى نگذشت كه سريعا از كنار محاسنش اشك جارى شد پس فرمود: اى ابن ابى يعقور؛ همانا يونس بن متى را خداوند عز و جل كمتر از يك چشم برهم زدنى به خود واگذار كرده پس آن گناه - ترك اولى كه بيرون رفتن از نزد قومش بود - را انجام داد، پرسيدم : آيا به كفر رسيد؟ فرمود: خير، لكن مردن بر آن حالت هلاكت بود) اين قسم پناه بردنها به خداوند متعال براى چنين اوليايى ، نسبت به چنين امرى بوده است ، همچنان كه از پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله نيز چنين سخنى نقل شده تا اينكه ام سلمه به آن حضرت عرض مى كند: (با اينكه خداوند گناهان گذشته و آينده شما را بخشيده ، از او مى خواهى كه شما را يك چشم بر هم زدن به خود واگذار نكند؟ حضرت فرمودند: اى ام سلمه ؛ چه چيزى مرا ايمن مى كند و ترس مرا از بين مى برد؟ و همانا خداوند يونس بن متى را به اندازه چشم بر هم زدنى به خود رها كرد و آن كار از او سر زد(1176)) و انسانهاى كامل تمامى مراتب معرفت خداوند و خوف از او را داشته و آنها را نيز ظهور مى دادند از اين جهت نبى اكرم صلى الله عليه و آله در رابطه با هر دسته مراتبه از خوف ، هنگامى كه به خداوند متعال عرض مى كرد: اللهم انى اعوذ بك بمعافاتك من عقوبتك ، و اعوذ برضاك من سخطك و اعوذبك منك ، اللهم انى لااستطيع ان ابلغ فى الثناء عليك ولو حرصت ، انت كما اثنيت على نفسك (1177)، (خدايا به تو پناه مى برم با عفو كردنت از عقوبتت ، خدايا، به تو پناه مى برم از غضبت به خشنوديت ، خدايا به تو پناه مى برم از تو، خدايا؛ من نمى توانم به نهايت مدح تو برسم هر مقدار تلاش كنم ، تو همان گونه هستى كه بر خويشتن مدح مى كنى ) خداوند براى اين درجه از معرفت و خوف ، بهشت مخصوصى را قرار داده و آن را به خود اضافه فرموده و اين اضافه ، اضافه تشريفاتى نيست زيرا بعضى موجودات ديگر مانند كعبه و مسجد و امثال آن نيز اضافه تشريفاتى به او دارند بلكه اين اضافه اختصاصى است كه بيانگر آن است كه ديگران به آن راه ندارند و كسانى به آن راه پيدا مى كنند كه به مقام عنداللهى نائل شده و از تمام آلودگى شركهاى مخفى پاك شده باشند و جز حق تعالى را نخواهند و نبينند، از اين جهت امام صادق عليه السلام در ذيل آيه شريفه فادخلى فى عبادى و ادخلى جنتى مى فرمايد:(1178) (... به مؤ من گفته مى شود هنگام قبض روحش ، وقتى ائمه عليهم السلام برايش متمثل مى شوند، داخل شو در بندگان من يعنى محمد و اهل بيتش عليهم السلام و به بهشت من داخل شو، پس هيچ چيز نزد او محبوب تر از جدا شدن از روحش و ملحق شدن به ندا كننده - خداوند متعال - نيست ).

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مولودی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 ذی قعده

١ـ ولادت با سعادت حضرت فاطمه معصومه(سلام الله علیها)٢ـ مرگ اشعث بن قیس٣ـ وقوع جنگ بدر صغری ١ـ...


ادامه ...

11 ذی قعده

میلاد با سعادت حضرت ثامن الحجج، امام علی بن موسی الرضا (علیهما السلام) روز یازدهم ذیقعده سال ١٤٨...


ادامه ...

15 ذی قعده

كشتار وسیع بازماندگان بنی امیه توسط بنی عباس در پانزدهم ذیقعده سال ١٣٢ هـ.ق ، بعد از قیام...


ادامه ...

17 ذی قعده

تبعید حضرت موسی بن جعفر (علیهما السلام) از مدینه به عراق در هفدهم ذیقعده سال ١٧٩ هـ .ق....


ادامه ...

23 ذی قعده

وقوع غزوه بنی قریظه در بیست و سوم ذیقعده سال پنجم هـ .ق. غزوه بنی قریظه به فرماندهی...


ادامه ...

25 ذی قعده

١ـ روز دَحوالارض٢ـ حركت رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) از مدینه به قصد حجه...


ادامه ...

30 ذی قعده

شهادت امام جواد (علیه السلام) در روز سی ام ذی‌قعده سال ٢٢٠ هـ .ق. شهادت نهمین پیشوای شیعیان...


ادامه ...
0123456

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page