از ديدگاه قرآن و سنت ، ارزش و عظمت انسان به درجه عقل و درك او نسبت به معارف دين است و هر مقدار اين درك بهتر و عميق تر باشد اعمال و اخلاق او نيز ارزش پيدا مى كند، از اين جهت امام صادق عليه السلام مى فرمايد: (عقل آن چيزى است كه خداوند مهربان با آن بندگى شود و به واسطه آن بهشت كسب شود(1128)) و امام موسى بن جعفر عليه السلام مى فرمايد: (خداوند بين بندگانش چيزى برتر از عقل تقسيم نفرمود، خواب عاقل برتر از بيدارى جاهلست و خداوند هيچ پيامبرى را نفرستاد مگر اينكه عاقل بود و عقلش برتر از تلاش تمامى تلاشگران بوده و بنده اى فريضه اى از فرايض خداوند را اداء نكرد مگر اينكه از او عقل و فهم گرفت عقل نسبت به او پيدا كرد -(1129)) و امام باقر عليه السلام از رسول خدا صلى الله عليه و آله نقل مى كند كه فرمود: (خداوند عز و جل بندگى نشد به چيزى برتر از عقل (1130)) و در روايتى راوى گويد به امام صادق عليه السلام عرض كردم : (فلانى عبادت و دين و فضيلتش چقدر زياد است ، فرمود: عقلش چگونه است ؟ گفتم نمى دانم ، فرمود: همانا ثواب به اندازه عقل است (1131)) و در روايتى امام صادق عليه السلام از امام باقر عليه السلام نقل مى كند كه فرمود: (فرزندم منزلت و مقام شيعه را به اندازه روايت و شناختش بشناس زيرا معرفت همان دانستن روايت است ، و با فهميدن روايتها مؤ من به نهايت درجه ايمان بالا مى رود، همانا در كتاب على عليه السلام نگاه كردم و در آن يافتم كه : ارزش و اندازه هر شخص به اندازه شناخت اوست (1132)) و در روايت ديگرى از امام صادق عليه السلام به واسطه پدرانش عليهم السلام از رسول خدا صلى الله عليه و آله نقل مى كند كه فرمود: (وقتى از خوب بودن حال كسى خبردار شديد، ببينيد عقلش چگونه است ، زيرا انسان به عقلش مجازات مى شود(1133)) با اين فرمايشات نورانى در رابطه با ملاك ارزش و فضيلت انسان ، روشن مى شود كه هر مقدار انسان عقلش را در فهم معارف دين به كار ببندد تا با درك دقيق از حق تعالى و اوصاف كماليه او و اوليائش عليهم السلام او را بندگى كند از ارزش والايى برخوردار است و كسى كه خدا را به اين گونه بندگى كند، مراتب ديگرى از فهم و نورانيت را پيدا كرده و معارف دين را مستقيما و با علم حضورى و وجدانى درك مى كند كه اين دسته از افراد اكسير اعظم و از نوابغ عالم خواهند بود، بنابراين شيعيان ائمه عليهم السلام هر چند نسبت به ديگر انسانها از امتيازات مهمى (1134) برخوردارند لكن بين ايشان مراتبى است و بالاترين مراتب را كسانى دارند كه در اثر تبعيت كامل از ائمه عليهم السلام به آن معرفتهاى وجدانى و قلبى از حق تعالى و اوليائش برسند همان طور كه امام صادق عليه السلام در يك روايت طولانى اين مراتب را به طور كلى ذكر فرموده اند: (شخصى بر حضرت وارد شد و از او سؤ ال فرمود: از چه گروهى هستى ؟ عرض كرد: از محبين شما هستم ، حضرت به او فرمود: بنده اى خدا را دوست نمى دارد مگر اينكه خداوند او را دوست دارد و خداوند او را دوست نمى دارد مگر اينكه بهشت را برايش واجب مى كند، سپس به او فرمود: از كدام يك از محبين ما هستى ؟ آن شخص ساكت شد، سدير به آن حضرت عرض كرد: اى فرزند رسول خدا! محبين شما چند دسته اند؟ حضرت فرمود: بر سه دسته اند: دسته اى ما را در ظاهر دوست داشته و در باطن دوست ندارند، و گروهى ما را باطنا دوست دارند ولى در ظاهر دوست ندارند، و عده اى ما را در باطن و ظاهر دوست دارند، ايشان گروه برتر هستند كه از آب گواراى فرات نوشيده و عالم به تاءويل كتاب و فصل الخطاب و مسبب الاسباب هستند پس ايشان گروه برترند فقر و ندارى و انواع بلاها سريعتر از سرعت اسبها به ايشان مى رسد، مشكلات و گرفتاريها به ايشان رسيده و متزلزل و امتحان مى شوند، پس عده اى از آنها مجروح و عده اى كشته شده ، در شهرهاى دوردست متفرق مى شوند، به واسطه ايشان خداوند مريض را شفا داده و فقير را بى نياز مى كند، به واسطه ايشان مردم يارى مى شوند و باران بر ايشان مى بارد و رزق داده مى شوند و عدد ايشان كم است ، لكن بالاترين ارزش و عظمت نزد خداوند را دارند، و گروه دوم از محبين دسته پايينى هستند كه ما را ظاهرا دوست دارند ولى روششان روش پادشاهان است ، پس زبانشان با ماست و شمشيرشان بر ضرر ما، و طبقه سوم ، گروه وسط هستند كه ما را باطنا دوست دارند ولى ظاهرا دوست ندارند و اى كاش در باطن دوست داشتند و در ظاهر آن را اظهار نمى كردند، سپس ايشان در روز روزه دار و شب خيزى داشته ، اثر رهبانيت - كناره گيرى از اهل معصيت و باطل و اشتغال به انجام وظيفه بندگى - را در چهره هايشان مى بينى ، اهل تسليم و انقياد از حق تعالى هستند، آن شخص عرض كرد: پس من از محبين شما هستم و در باطن و ظاهر، حضرت فرمود: همانا براى محبين ما در باطن و ظاهر نشانه هايى است كه به آنها شناخته مى شوند، عرض كرد: آن نشانه ها چيست ؟ حضرت فرمود: آن امورى است و اولش آن است كه توحيد را حق معرفتش شناخته اند و علم توحيد خداوند را محكم كرده اند و بعد از آن به او و صفتش ايمان آورده اند، سپس حدود ايمان و حقايق و شرايط و تاءويل آن را مى دانند، سدير عرض كرد: اى فرزند رسول خدا، نشنيده بودم كه ايمان را به اين صفت توصيه كنى ؟ فرمودند: بله اى سدير، سؤ ال كننده اى نبود تا از ايمان سؤ ال كند كه چيست ؟ تا بداند كه ايمان به چه كسى را بايد داشته باشد؟ سدير عرض كرد: اى فرزند رسول خدا اگر خواستيد آنچه را فرموديد تفسير نماييد؟ حضرت فرمودند، كسى كه گمان كند كه خداوند را با توهم دلها - با تصورات كلى كه او همان تصورات كلى باشد - مى شناسد پس او مشرك است ، و كسى كه گمان كند خدا را با اسم نه معنا مى شناسد پس بتحقيق به عيب اقرار كرده است زيرا اسم حادث است ، و كسى كه گمان كند اسم و معنا را بندگى مى كند پس با خدا شريك قائل شده است و كسى كه گمان كند كه خدا را با صفت بندگى مى كند نه با ادراك پس بر غايب حواله داده است و كسى كه گمان كند صفت و موصوف را بندگى مى كند پس توحيد را ابطال كرده است زيرا صفت غير از موصوف است ، و كسى كه گمان كند موصوف را به صفت اضافه نموده است پس موجود بزرگ را كوچك دانسته و حق اندازه خداوند را نداسته است عرض شد: پس راه توحيد چيست ؟ حضرت فرمودند: راه بحث ممكن است و راه بيرون آمدن موجود است ، همانا شناخت حقيقت چيزى كه حاضر است قبل از شناخت صفتش خواهد بود و شناخت صفت موجود غايب ، قبل از شناخت خودش مى باشد، سؤ ال شد: چگونه حقيقت شناخت وجود شى ء حاضر قبل از شناخت صفتش مى باشد؟ حضرت فرمودند: او را مى شناسى و ميدانى علمش را و خودت را به او مى شناسى و خودت را به خودت از خودت نمى شناسى و مى دانى آنچه در خودت هست براى او و به اوست همان طور كه برادران حضرت يوسف عليه السلام به او گفتند: آيا تو يوسفى ؟ گفت : من يوسفم و اين برادرم است ، پس او را به او شناختند و او را به غير او نشناختند و نه او را با خودشان با توهم دلشان - با تصورات كلى اثبات كردند آيا نمى بينى خدا را مى گويد: نمى توانيد درخت باغها را رشد دهيد، مى گويد: نمى توانيد از طرف خودتان امامى را نصب كنيد كه آن را محق بناميد تا دنبال هوى و خواسته شما باشد، سپس امام صادق عليه السلام فرمود: سه دسته خدا با ايشان سخن نمى گويد و روز قيامت به ايشان نظر نمى كند، و ايشان را پاك نمى كند و براى آنها عذاب دردناك است ، كسى كه درختى را بكارد كه خدا آن را نكاشته است يعنى امامى را نصب كند كه خدا او را نصب نكرده ، يا انكار كند آنكسى را كه خدا او را نصب نموده است ، و كسى گمان كند كه براى اين دو دسته سهمى در اسلام است ، و محققا خداوند فرموده است : و پروردگارت آنچه بخواهد خلق مى كند و اختيار مى كند آنچه را كه ايشان اختيار مى كنند(1135)). غرض از ذكر اين روايت طولانى آن است كه به طور اجمال ارزش و عظمت عارفان حقيقى خداوند و امتيازشان از ديگران شناخته شود هر چند توضيح و تفسير اين روايت بالاتر از حد اين كتاب است و خودش كتاب مستقلى را مى طلبد و حقيقت آن جز با مشاهده قلبى ، آن هم با عنايت خاصه خداوندى يا در تحت تربيت مربى الهى قرار گرفتن ، ميسر نيست ، خلاصه اش آن است كه خداوند متعال حقيقتا به غير خودش شناخته نمى شود و شناخت غير او به او مى باشد زيرا غير او محاط او هستند و انسان اول با موجودى كه محيط است برخورد كرده و مى شناسد هر چند علم به علم نداشته باشد علاوه بر آن او را بايد به وحدت مطلقه كه از آن به احديت - قل هو الله احد - تعبير مى شود شناخت و بندگى كرد و بندگى او به غير از اين صورت بندگى شرك آلود است به شرك خفى و محبين حقيقى و كامل ائمه عليهم السلام موحدين واقعى هستند كه در ظاهر و باطن ايشان را دوست داشته و آن طورى كه ايشان هستند و مى خواهند، بوده و مى خواهند، و تسليم مطلق در برابر اراده الهى هستند، روايت (1136) ديگرى به مضامين اين روايت موجود است .
عظمت عارفان الهى
- بازدید: 638