شوق يك حالت و كشش نفسانى است نسبت به امرى مطلوب ، كه موجب حركت او به طرف آن امر گردد، چه مربوط به تمايلات جسمانى باشد از ديدنيها، شنيدنيها، لمس كردنيها، بوييدنيها و چشيدنيها و يا مربوط به امور خيالى و وهمى باشد از قبيل ميل به كسب مال ، مقام و شهرت و... و يا مربوط به امور عقلى و روحى و اخلاقى باشد مانند درك حقايق اين عالم و عالم ماوراى طبيعت و نيز تمايل به صفات حسنه از قبيل احسان به ديگران ، دستگيرى از ضعيفان ، درجه ضعيفى از اين حالت در حيوانات هم وجود دارد لكن در انسان از جهت كميت و كيفيت محدوده اش خيلى وسيع تر و عميق تر مى باشد، هم شامل انجام كارها مى شود و هم شامل ترك آنها، اين حالت مبتنى است به علم به آن مطلوب به گونه اى هر چند ضعيف ، تا پس از تصديق به فايده اش با تحقق اين حالت و حركت انسان به طرف انجام يا ترك ، آگاهى روشن ترى نسبت به آن پيدا شود و پس از آگاهى بيشتر از مطلوبيت آن امر، اشتياق نسبت به آن بيشتر گردد و بدين طريق اعمال اختيارى انسان شكل گرفته و او را به هدف مطلوب مى رساند. و از آنجا كه با برهان عقلى ، هيچ موجودى نمى تواند مطلوب مستقل بالذات و حقيقى انسان باشد و تمامى موجودات در برطرف كردن نيازى از نيازهاى او، وابسته به خداوند متعال هستند كه از او فيض هستى و شئون آن را دريافت كنند، از اين جهت شوق انسان در واقع به آن كمال مطلق تعلق مى گيرد سپس به آن كمال محدودى كه از راه هر موجود معينى ظهور مى كند، هر چند كه او به اين حقيقت توجه نداشته باشد لكن با كمى دقت و به كار بستن عقل و فكر كردن در واقعيات عالم بتدريج اين آگاهى در او پيدا شده و به آن اعتقاد پيدا خواهد كرد - مانند تمامى حقايق تجربى كه قبل از آگاهى انسان به آنها، واقعياتى هستند كه انسان با آنها سر و كار دارد و در روابط ظاهرى و مادى انسان تاءثير بسزايى دارند و بعد از آگاهى به آن حقايق ، اصل تاءثير و تاءثر تغيير نمى كند بلكه نحوه برخورد انسان دگرگون مى شود.
تحليل حقيقت شوق در انسان
- بازدید: 641