40 «وَ جَزاءُ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِثْلُها فَمَنْ عَفا وَ أَصْلَحَ فَأَجْرُهُ عَلَى اللّهِ إِنَّهُ لا يُحِبُّ الظّالِمِينَ»
ترجمه:
40. و جزاى هر بدى تلافى به مثل است. زياده روى نشود. پس اگر كسى عفو كرد
[= در گذرد] و اصلاح [= نيكوكارى] نمود، پس اجر [= پاداش] او بر عهده خداست.
محققاً او دوست نمىدارد ظالمين را.
تفسير:
[دستور الهى قصاص و پرداخت ديه]
چنانچه در جاى ديگر مىفرمايد: «وَ كَتَبْنا عَلَيْهِمْ فِيها أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ وَ الْعَيْنَ
بِالْعَيْنِ وَ الْأَنْفَ بِالْأَنْفِ وَ الْأُذُنَ بِالْأُذُنِ وَ السِّنَّ بِالسِّنِّ وَ الْجُرُوحَ قِصاصٌ فَمَنْ تَصَدَّقَ بِهِ فَهُوَ
كَفّارَةٌ لَهُ»[1] «وَ جَزاءُ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِثْلُها»[2] اگر ممكن است تدارك به مثل كنند: مالى
بُرده همان مال را يا تعداد مساوى آن را دريافت كنند، اگر آسيبى رسانده مطابقش
تلافى كنند و اگر تدارك به مثل ممكن نيست، در شرع مطهر ديه معيّن فرموده، حتى
اَرش[3] خدش و ارش سيلى اگر سياه شود يا قرمز شود، كتاب حدود و ديات را در فقه
مراجعه كنيد. و ترك حدود شرعيه مخالفت امر الهى است، مربوط به طرف نيست و اما
تدارك يا ديه، حق طرف است، مىتواند گذشت كند و عفو نمايد، لذا مىفرمايد:
«فَمَنْ عَفا وَ أَصْلَحَ فَأَجْرُهُ عَلَى اللّهِ» يا به كلى عفو كند يا به نحوى بين آنها را اصلاح
دهند و با يكديگر تصالح كنند، البته [عفو] بهتر و افضل از تدارك است، چنانچه
خداوند هم نسبت به حق خود همين معامله را مىكند. اگر طرف قابليت عفو ندارد به
مقدار معاصى عذاب مىكند كه مىفرمايد: «وَ مَنْ جاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَلا يُجْزى إِلاّ مِثْلَها وَ هُمْ لا
يُظْلَمُونَ»[4] و اگر قابليت عفو دارد عفو مىفرمايد: «إِنَّ اللّهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ»[5]، «وَ إِنَّ اللّهَ لَعَفُوٌّ
غَفُورٌ»[6].
[معناى محبت و غضب خدا]
«إِنَّهُ لا يُحِبُّ الظّالِمِينَ» عدم محبت خدا عدم شمول رحمت است، و الاّ حب و
بغض در ساحت قدس او نيست و ظالم كسى است كه ظلم مىكند و كسى كه زائد بر
حقش تلافى مىكند و مكرّر گفته شده كه ظلم سه قسم است: ظلم به نفس، ظلم به غير،
ظلم به دين[7].
* * *
[1] . و در تورات بر آنان مقرّر كرديم كه جان در مقابل جان، و چشم در برابر چشم، و بينى در برابر بينى، و گوش در برابر گوش، و دندان در برابر دندان مىباشد؛ و زخمها نيز به همان ترتيب قصاصى دارند. و هر كه از آن قصاص درگذرد پس آن، كفّاره گناهان او خواهد بود. سوره مائده: آيؤ 45.
[2] . قصاص: اين واژه به معنى مقابله به مثل در جنايت است. در قرآن كريم به مسائل زير در مسئله قصاص اشاره شده است :
1) قصاص موجب زندگانى جامعه و انسانهاست: «يا اُولى الألباب لعلكم تتقون»(بقره: 179). در ذيل همين آيه سرّ تعليل تشريع اين حكم كه همانا پرهيز است بيان شده است. از سويى نيز برطرف كردن اثر سوء يك عمل در جامعه، به ايجاد عمل سوئى در مقابل آن است: «وجزاء سيّئة سيّئة مثلها» همين سوره آيه مورد بحث فوق. 2) حرمت قتل عمد (نساء: 93). 3) كشتن يك شخص به منزله كشتن تمام افراد يك جامعه است (مائده: 32). 4) جواز قصاص در كشتن با رعايت سنخيّت كشنده و كشته شده (بقره: 178). 5) اگر شخصى شخص ديگر را سهواً بكشد وى بايد يك بنده مؤمن را آزاد نموده و در صورت عدم توانايى شصت روز روزه پى در پى به عنوان كفاره بگيرد و افزون بر آن ديه كشته شده را به خانواده او بدهد (نساء: 92). بنا بر اين آيه، اگر بين خانواده كشته شده و كشنده كشمكش و دشمنى باشد، شخص كشنده تا زمان آشتى، ديه را مىتواند ندهد، ولى انجام كفاره بر وى الزامى است. 6) جواز قصاص اعضا و جراحتها به مثل آن: (مائده: 45). در اين آيه از باب نمونه به قصاص نفس، چشم، بينى، گوش، دندان، و جراحتها اشاره شده است. 7) جواز گرفتن ديه به جاى انجام قصاص كه اين عمل خود نيز موجب كفاره گناهان است (مائده: 45). از همين رو شخص مورد جنايت يا اولياى وى نبايد به چيزى غير از قصاص يا ديه نظر داشته باشند: (مائده: 45). و حتى پس از قصاص و يا ديه نبايد بر جنايتكار ستمى روا دارند. (بقره: 178). 8) شايستگى عفو و در گذشتن از شخص جنايتكار: (بقره: 178 و شورى: 40). 9) جواز يارى نمودن كسى كه طالب قصاص است (همين سوره: 41). ر.ك: دانشنامه قرآن: مدخل «قصاص».
[3] . ارش: ديه؛ غرامت جرم.
[4] . و هر كس كار بدى بياورد جز مانند آن جزا نيابد و بر آنان ستم نرود. سوره انعام: آيؤ 160.
[5] . چرا كه خدا بخشايشگر و آمرزنده است. سوره حج: آيؤ 60.
[6] . ولى خدا مسلّماً درگذرنده آمرزنده است. سوره مجادله: آيؤ 2.
[7] . ر.ك: كافى: ج2، ص330، ح1؛ امالى صدوق: ص325، ح2؛ وسائل الشيعة: ج16، ص52، ح1 و
بحارالأنوار: ج7، ص271، ح36.
آیه 40 «وَ جَزاءُ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ ..»
- بازدید: 768