آیه 8 «وَ لَوْ شاءَ اللّه‏ُ لَجَعَلَهُمْ..»

(زمان خواندن: 2 - 3 دقیقه)

 8 «وَ لَوْ شاءَ اللّه‏ُ لَجَعَلَهُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ لكِنْ يُدْخِلُ مَنْ يَشاءُ فِى رَحْمَتِهِ وَ الظّالِمُونَ ما لَهُمْ مِنْ وَلِىٍّ وَ لا نَصِيرٍ»

ترجمه:
8. و اگر مشيت الهى تعلق گرفته بود، هر آينه قرار مى‏داد تمام افراد بشر را بر يك
طريقؤ واحده كه طريقؤ حقه باشد، ولكن داخل مى‏فرمايد هر كه را كه بخواهد در
رحمت خود و ظالمين نيست از براى آن‏ها دوستى و ناصرى[1].

تفسير:
[انسان، تنها موجود مختار]
«وَ لَوْ شاءَ اللّه‏ُ لَجَعَلَهُمْ أُمَّةً واحِدَةً» به طور الجا و اضطرار، يا اسباب معصيت را
از آن‏ها گرفته بود از قوّؤ شهوت و غَضَب و وَهْم، يا راه را بر آن‏ها بسته بود قدرت
نداشتند، لكن كمالى از براى آن‏ها نبود، چنانچه در حيوانات چنين فرموده، ولذا
تكليف بر آن‏ها قرار نداده. و همچنين در ملائكه كه اين قواى شهويه و غضبيّه و وهميه
را ندارند، لذا به مقتضاى حكمت، انسان را فاعل مختار قرارداد. هم جنبؤ ملكى به او
عنايت فرمود كه قوؤ عقل باشد و هم جنبؤ حيوانى كه داراى قواى شهويه و غَضَبِيه و
وَهْمِيه باشد و تكليف بر آن‏ها معيّن فرمود و راه حق و باطل را به آن‏ها نشان داد. هم به
توسط عقل كه رسول باطنى باشد كه مُحْسَنات عقليه و مُقْبَحات آن را درك كنند و هم
انبيا فرستاد كه راه سعادت و شقاوت را به آن‏ها نشان دهند و سلب اختيار از آن‏ها
نفرمود تا خوب و بد، مؤن و كافر، مطيع و عاصى، سعيد و شقى از هم امتياز پيدا كنند.
 
[داخل شدن در رحمت در صورت اطاعت از خداوند]
«وَ لكِنْ يُدْخِلُ مَنْ يَشاءُ فِى رَحْمَتِهِ» كسانى كه به اختيار، طريقؤ حقه را گرفتند
و راه سعادت را پيمودند و در تحت اطاعت و فرمان الهى داخل شدند آن‏ها را مشمول
رحمت خود فرموده و سعادت دنيا و آخرت را نصيب آن‏ها قرار داده و بهشت را
خصيصؤ آن‏ها نموده. «وَ الظّالِمُونَ» و كسانى كه به خود ظلم كردند نه اعتنا به
محسنات عقليه كردند كه گفتند: النَاسُ يَسْتَسْهِلُونَ الذَمَّ فِي قَضَاءِ الْوتر[2] و نه به فرامين
الهى و دستورات انبيا توجه كردند و خود را تابع قواى شهويه و غضبيه و وهميه نمودند.
«ما لَهُمْ مِنْ وَلِىٍّ وَ لا نَصِيرٍ» دوستى ندارند كه آن‏ها را پناه دهد و ناصرى ندارند
كه به آن‏ها كمك دهد.
*    *    *
[1] .  ترجمه ديگر: و اگر خدا مى‏خواست، قطعاً آنان را امّتى يگانه مى‏گردانيد، ليكن هر كه را بخواهد،
به رحمت خويش در مى‏آورد و ستمگران نه يارى دارند و نه ياورى.
[2] .  مردم در انجام دادن امور ناچيز و به نظر آنان جزئى، مذمت را تحمل مى‏كنند و آسان مى‏شمارند؛ يعنى وقتى به آنان تذكر داده مى‏شود؛ مثلاً مى‏گويند: زياد مهم نيست! بى خيالش! و تعابيرى از اين دست.