پنج سوال اول عبدالله حیدری از شیعیان

(زمان خواندن: 20 - 39 دقیقه)

مقدمه
عبد الله حيدري و يا شهاب ابراهيمي[1] ، يکي از علماي وهابي ساکن مدينه منوره است که در شبکه وهابي کلمه، نور و ... برنامه‌هاي زيادي عليه شيعيان داشته است و در اين برنامه‌ها توهين‌هاي زشتي نيز به پيروان اهل بيت عليهم السلام کرده است؛ به طوري که در يک برنامه زنده به تمام زنان شيعه توهين كرد و همه خانم‌هاي شيعه را زناکار خواند .
کليپ اين توهين را مي‌توانيد از اينجا دانلود و يا تماشا نماييد.
 وي مدعي شده است که از سال‌ها پيش دوازده سؤال از شيعيان پرسيده است که تا امروز پاسخ آن را دريافت نکرده است و هر کس به يکي از اين سؤالات پاسخ دهد، دوازده ميليون تومان جايزه خواهد داد.
هر چند که در شبکه ولايت و در برنامه کلمه طيبه بارها به اين سؤالات پاسخ داده شده است که در آرشيو برنامه کلمه طيبه نيز موجود است؛ اما در عين حال يک‌بار ديگر به اين سؤالات به صورت خلاصه پاسخ داده و در ادامه دوازه سؤال از ايشان خواهيم پرسيد .
اميدوار هستيم که وي شهامت پاسخ دادن به سؤالات را داشته باشد. و از خوانندگان سايت ‌و بينندگان شبكه كلمه مي‌خواهيم هر وقت که با اين شبکه تماس گرفتند، اين جواب‌ها را در پاسخ به وي مطرح و دوازده سؤال ما را از ايشان بپرسند.

سؤالات عبد الله حيدري از شيعيان

توضيح:

به دليل اين که قصد داريم پنج سؤال وي را با يک روايت پاسخ دهيم و براي اين که نظم و ترتيب در پاسخ سؤالات مطرح شده رعايت شود و خواننده گرامي دچار سردرگمي نشود، ترتيب سؤالات را تغيير داده‌ايم.
دانلود کليپ طرح سؤالات توسط عبد الله حيدري

پنج سؤال اول:
در ابتدا اصل سؤالات وي را که در شبکه کلمه مطرح کرده‌است ، آورده و سپس پاسخ خواهيم داد :
1 . براي اثبات امامت حضرت علي و فرزندان گرامي ايشان يک آيه صريح از قرآن کريم يا يک حديث صحيح و صريح از پيامبر گرامي صلي الله عليه وآله وسلم يا از خود امامان دوازدگانه بر اساس قواعد رجالي شيعه بياورند.
2. حديث غدير که شهرت جهاني يافته و براي اهميت آن کتاب 11 جلدي نوشته‌اند سندي صحيح بر اساس قواعد رجالي شيعه ارائه کنند و بفرمايند که حضرت علي در اثناي انتخاب خلفاي راشدين قبل از خود چرا به آن احتجاج و استدلال نکرد و اگر کرده آن را ثابت کنيد .
3. براي اثبات فضيلت حضرت فاطمه زهرا يک حديث صحيح بر اساس قواعد رجالي شيعه از تمام منابع شيعه ارائه کنند.
4. براي اثبات اين که ادعاي تشيع اثنا عشري مبني بر محبت و پيروي از اهل بيت پيامبر گرامي مانند ادعاي مسيحيان معاصر صرفا ادعاي بي دليل نيست و واقعا ربطي به اهل بيت پيامبر گرامي دارد و اعتقادات آنان عين عقايد اهل بيت است از خود آن بزرگواران دلايل صحيح و صريحي بفرمايند.
5. علماي شيعه اثنا عشري مدعي هستند که حديث ثقلين سند مرجعيت شيعه و اساس مذهب شيعه است اولا يک سند صحيح و واضح براي حديث ثقلين ارائه کنند ثانيا بفرمايند نتيجه عملي حديث ثقلين چيست؟ يعني امروز علماي شيعه چگونه با اهل بيت در ارتباط هستند و از آن ها استفاده مي کنند از طريق کدام کتاب يا کدام شخصيت؟ از طريق امام زماني که متولد نشده؟! يا روايات جعلي راويان ملعوني که اهل بيت آنان را لعن کرده‌اند ! بفرمايند تا ساير مسلمانان هم از اهل بيت عليهم السلام استفاده کنند !.

پاسخ به پنج سوال تنها با يك روايت صحيح السند
هر چند اين سؤالات پاسخ‌هاي متعددي دارد و کتاب‌هاي روائي شيعه سرشار از رواياتي است که به اين سؤالات پاسخ داده است؛ اما براي خاموش کردن اين وهابي تنها ذکر يک روايت کفايت مي‌کند. روايتي که از نظر سندي هيچ اشکالي ندارد و تمام خواسته‌هاي ايشان را پاسخگو است.
كتاب «اصول كافي» يكى از منابع مهم و متعبر شيعيان است. مرحوم شيخ كلينى در اين كتاب، روايت ثقلين را از طريق ابو بصير از امام صادق عليه السلام با شش سند نقل كرده‌است.
در اين روايت ابو بصير از شأن نزول آيه «أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ» از محضر امام سؤال مى‌كند و امام مى‌فرمايد: اين آيه در باره حضرت امام على، امام حسن و امام حسين عليهم السلام نازل شده و آنها را «اولى الامر» معرفى نموده‌است. سپس در ادامه مناقب و فضائل بي‌نظير اهل البيت عليهم السلام و ائمه قبل از خودش را بيان کرده است.
حال متن و تفصيل روايت اين‌است:
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ وَعَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ أَبِي سَعِيدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عليه‌ السلام عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ «أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ».
فَقَالَ: نَزَلَتْ فِي عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ وَالْحَسَنِ وَالْحُسَيْنِ عليهم‌ السلام
فَقُلْتُ لَهُ: إِنَّ النَّاسَ يَقُولُونَ فَمَا لَهُ لَمْ يُسَمِّ عَلِيّاً وَأَهْلَ بَيْتِهِ عليهم السلام فِي كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ؟
قَالَ: فَقَالَ: قُولُوا لَهُمْ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلي الله عليه وآله نَزَلَتْ عَلَيْهِ الصَّلَاةُ وَلَمْ يُسَمِّ اللَّهُ‏ لَهُمْ ثَلَاثاً وَلَا أَرْبَعاً حَتَّى كَانَ رَسُولُ اللَّهِ صلي الله عليه وآله هُوَ الَّذِي فَسَّرَ ذَلِكَ لَهُمْ وَنَزَلَتْ عَلَيْهِ الزَّكَاةُ وَلَمْ يُسَمِّ لَهُمْ مِنْ كُلِّ أَرْبَعِينَ دِرْهَماً دِرْهَمٌ حَتَّى كَانَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه وآله هُوَ الَّذِي فَسَّرَ ذَلِكَ لَهُمْ وَنَزَلَ الْحَجُّ فَلَمْ يَقُلْ لَهُمْ طُوفُوا أُسْبُوعاً حَتَّى كَانَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه وآله هُوَ الَّذِي فَسَّرَ ذَلِكَ لَهُمْ
وَنَزَلَتْ {أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ} وَنَزَلَتْ فِي عَلِيٍّ وَالْحَسَنِ وَالْحُسَيْنِ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه وآله فِي عَلِيٍّ «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ»
وَقَالَ صلى الله عليه وآله أُوصِيكُمْ بِكِتَابِ اللَّهِ وَأَهْلِ بَيْتِي فَإِنِّي سَأَلْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ لَا يُفَرِّقَ بَيْنَهُمَا حَتَّى يُورِدَهُمَا عَلَيَّ الْحَوْضَ فَأَعْطَانِي ذَلِكَ.
وَقَالَ: لَا تُعَلِّمُوهُمْ فَهُمْ أَعْلَمُ مِنْكُمْ وَقَالَ: إِنَّهُمْ لَنْ يُخْرِجُوكُمْ مِنْ بَابِ هُدًى وَلَنْ يُدْخِلُوكُمْ فِي بَابِ ضَلَالَةٍ فَلَوْ سَكَتَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه وآله فَلَمْ يُبَيِّنْ مَنْ أَهْلُ بَيْتِهِ لَادَّعَاهَا آلُ فُلَانٍ وَآلُ فُلَانٍ وَلَكِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ أَنْزَلَهُ فِي كِتَابِهِ تَصْدِيقاً لِنَبِيِّهِ صلى الله عليه وآله {إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً} فَكَانَ عَلِيٌّ وَالْحَسَنُ وَالْحُسَيْنُ وَفَاطِمَةُ عليه السلام فَأَدْخَلَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه وآله تَحْتَ الْكِسَاءِ فِي بَيْتِ أُمِّ سَلَمَةَ ثُمَّ قَالَ:
«اللَّهُمَّ إِنَّ لِكُلِّ نَبِيٍّ أَهْلًا وَثَقَلًا وَهَؤُلَاءِ أَهْلُ بَيْتِي وَثَقَلِي» فَقَالَتْ أُمُّ سَلَمَةَ: أَ لَسْتُ مِنْ أَهْلِكَ فَقَالَ إِنَّكِ إِلَى خَيْرٍ وَلَكِنَّ هَؤُلَاءِ أَهْلِي وَثِقْلِي.
فَلَمَّا قُبِضَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه وآله كَانَ عَلِيٌّ أَوْلَى النَّاسِ بِالنَّاسِ لِكَثْرَةِ مَا بَلَّغَ فِيهِ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه وآله وَإِقَامَتِهِ لِلنَّاسِ وَأَخْذِهِ بِيَدِهِ فَلَمَّا مَضَى عَلِيٌّ لَمْ يَكُنْ يَسْتَطِيعُ عَلِيٌّ وَلَمْ يَكُنْ لِيَفْعَلَ أَنْ يُدْخِلَ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ وَلَا الْعَبَّاسَ بْنَ عَلِيٍّ وَلَا وَاحِداً مِنْ وُلْدِهِ إِذاً لَقَالَ الْحَسَنُ وَالْحُسَيْنُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَتَعَالَى أَنْزَلَ فِينَا كَمَا أَنْزَلَ فِيكَ فَأَمَرَ بِطَاعَتِنَا كَمَا أَمَرَ بِطَاعَتِكَ وَبَلَّغَ فِينَا رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه وآله كَمَا بَلَّغَ فِيكَ وَأَذْهَبَ عَنَّا الرِّجْسَ كَمَا أَذْهَبَهُ عَنْكَ.
فَلَمَّا مَضَى عَلِيٌّ عليه السلام كَانَ الْحَسَنُ عليه السلام أَوْلَى بِهَا لِكِبَرِهِ فَلَمَّا تُوُفِّيَ لَمْ يَسْتَطِعْ أَنْ يُدْخِلَ وُلْدَهُ وَلَمْ يَكُنْ لِيَفْعَلَ ذَلِكَ وَاللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ يَقُولُ: {وَأُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى‏ بِبَعْضٍ فِي كِتابِ اللَّهِ}
فَيَجْعَلَهَا فِي وُلْدِهِ إِذاً لَقَالَ الْحُسَيْنُ أَمَرَ اللَّهُ بِطَاعَتِي كَمَا أَمَرَ بِطَاعَتِكَ وَطَاعَةِ أَبِيكَ وَبَلَّغَ فِيَّ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه وآله كَمَا بَلَّغَ فِيكَ وَفِي أَبِيكَ وَأَذْهَبَ اللَّهُ عَنِّي الرِّجْسَ كَمَا أَذْهَبَ عَنْكَ وَعَنْ أَبِيكَ فَلَمَّا صَارَتْ إِلَى الْحُسَيْنِ عليه السلام لَمْ يَكُنْ أَحَدٌ مِنْ‏ أَهْلِ بَيْتِهِ يَسْتَطِيعُ أَنْ يَدَّعِيَ عَلَيْهِ كَمَا كَانَ هُوَ يَدَّعِي عَلَى أَخِيهِ وَعَلَى أَبِيهِ لَوْ أَرَادَا أَنْ يَصْرِفَا الْأَمْرَ عَنْهُ وَلَمْ يَكُونَا لِيَفْعَلَا ثُمَّ صَارَتْ حِينَ أَفْضَتْ إِلَى الْحُسَيْنِ عليه السلام فَجَرَى تَأْوِيلُ هَذِهِ الْآيَةِ {وَأُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى‏ بِبَعْضٍ فِي كِتابِ اللَّهِ}
ثُمَّ صَارَتْ مِنْ بَعْدِ الْحُسَيْنِ لِعَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ثُمَّ صَارَتْ مِنْ بَعْدِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ إِلَى مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ عليهم السلام
وَقَالَ الرِّجْسُ هُوَ الشَّكُّ وَاللَّهِ لَا نَشُكُّ فِي رَبِّنَا أَبَداً .

ابو بصير مى‌گويد: تفسير اين آيه را پرسيدم كه مى‏گويد: «خداوند، رسول خدا و صاحب الامر از مؤمنان را اطاعت كنيد». امام صادق عليه السلام فرمود: اين آيه در شأن على و دو فرزندش حسن و حسين (عليهم السلام) نازل شده است.
گفتم: مردمان مى‏گويند: از چه جهت نام على و خاندانش در آيه نيامده؟ امام صادق عليه السلام فرمود: شما در پاسخ آنان بگوئيد: دستور نماز خواندن به رسول خدا صلي الله عليه وآله نازل شد و سخنى از سه ركعت و چهار ركعت آن در ميان نيست. اين رسول خدا بود كه ركعات نماز را تفسير كرد.
دستور پرداخت زكات نازل شد و نگفت كه از چهل درهم يك درهم. اين رسول خدا بود كه نصاب زكاة را تفسير كرد. دستور حج نازل شد و نگفت كه هفت نوبت طواف كنيد. اين رسول خدا بود كه مراسم طواف را تفسير كرد.
بر همين اساس، فرمان خدا نازل شد كه: «از رسول خدا و آنانى كه صاحب الامر باشند اطاعت كنيد» و حكم آن در باره على و حسن و حسين ثابت و پا بر جا ماند.
بر اساس همين دستور قرآن بود كه رسول خدا فرمود: «هر مؤمنى كه من سرپرست و مولاى او هستم، على مولى و سرپرست او خواهد بود» و فرمود: «به شما مؤمنان سفارش مى ‏كنم كه از كتاب خدا و خاندان من جدا نشويد كه من از خدا درخواست كردم تا ميان قرآن و خاندانم جدائى نيفكند تا هنگام قيامت كه بر حوض كوثر دست آنان را در دست من گذارد و خدا پذيرفت».
و نيز رسول خدا فرمود: «به خاندان من درس ندهيد كه آنان از شما داناترند».
و فرمود: «خاندان من شما را از راه حق بيرون نمى‏برند و به راه ضلالت نمى ‏كشانند».
اگر رسول خدا لب فرو مى‏ بست و خاندان خود را معرفى نمى ‏كرد، خاندان فلان و فلان مدعى مى‏ شدند كه ما صاحب الامر شمائيم.
اما خداوند ـ بلند مرتبه ـ براى اين كه سخن رسولش را در معرفى خاندانش‏ تأييد كند، آيه‏اى نازل كرد و فرمود: «خداوند مى‏ خواهد رجس و پليدى را از شما خاندان رسول بزدايد و شما را پاك و مطهر سازد». در خاندان رسول خدا، فقط على بود با حسن و حسين و فاطمه كه خطاب «عَنْكُمُ ويُطَهِّرَكُمْ» در باره آنان صادق بود، و لذا رسول خدا اين دسته خاص از اهل بيت را در خانه ام سلمه زير سايه عبا گرد آورد و فرمود:
«بار خدايا! هر پيامبرى، خاندانى دارد و چشم و چراغى كه از خود بجا مى ‏گذارد، اينان خاندان من و چشم و چراغ من مى ‏باشند».
ام سلمه همسر رسول خدا گفت: «مگر من از خاندان تو نيستم»؟
رسول خدا فرمود: «تو به سوى نيكى روانى. اما خاندان من و چشم و چراغ من همين چهار تن مى ‏باشند».
از اين رو هنگامي كه رسول خدا صلي الله عليه وآله از دنيا رفت، على از همه كس به سرپرستى حقوق مردم سزاوارتر بود؛ زيرا رسول خدا در باره او سفارش فراوان كرد و دست او را گرفت و در برابر مردم برافراشت (او را به جانشيني خود انتخاب نمود).
و از اين رو بود كه چون على از دنيا رفت، نمى ‏توانست و نه حاضر بود كه فرزندش محمد يا عباس يا يكتن ديگر از پسرانش را در زمره خاندان رسول خدا وارد كند، و اگر چنين مى‏ كرد، دو فرزندش حسن و حسين مى‏ گفتند: خداوند تبارك و تعالى فرمان ولايت را در باره ما و تو يكسان نازل كرد، رسول خدا نيز در باره ما و تو يكسان تبليغ و سفارش كرد، رجس و پليدى از ما و تو يكسان زدوده شد (چرا ديگران را در همرديف ما قرار مى‏ دهى)؟
از اين رو موقعى كه على بدرود حيات گفت، حسن به امامت و صاحب الامرى سزاوارتر بود؛ زيرا از حسن بزرگتر بود. و نيز از اين جهت بود كه چون حسن بدرود حيات مى‏گفت؛ نمى‏ توانست و نه حاضر بود كه فرزندان خود را در امامت و صاحب الامرى شريك كند و يا بدين جهت كه خداوند عز و جل مى‏گويد: «در منشور الهى است كه برخى از خويشان رسول خدا سزاوارتر و مقدم بر ديگران مى‏باشند» نمى‏ توانست حق صاحب الامرى خود را در فرزندان خود برقرار كند و گر نه حسين مى‏گفت: خداوند به طاعت من فرمان داد چونان كه به طاعت تو و طاعت پدرت فرمان داد. رسول خدا در باره من تبليغ كرد چونان كه در باره تو و پدرت تبليغ كرد. و نيز خداوند، رجس و پليدى را از من زدود چونان كه از تو و از پدرت زدود (چرا ديگران را در رديف ما قرار مى‏ دهى)؟ و چون امامت و صاحب الامرى به حسين رسيد، هيچ كس از خاندان رسول‏ خدا نمى ‏توانست بر او اقامه دعوى كند، آنسان كه حسين مى توانست بر حسن برادرش و بر على پدرش اقامه دعوى كند. بعد از آن كه امامت و صاحب الامرى به حسين رسيد، نص خصوصى پايان گرفت و تأويل اين آيه مصداق گرفت كه گويد: «در منشور الهى، برخى از خويشان رسول خدا سزاوارتر به برخى ديگر‌اند» (حتى از مهاجرين و يا ساير مؤمنان). بعد از حسين امامت به على بن الحسين رسيد (كه تنها بازمانده او بود) و بعد از على بن الحسين به محمد بن على رسيد (كه از فرزندان ديگرش بزرگتر بود).
امام صادق عليه السلام فرمود:: رجس و پليدى زائيده شك و بى‏ اعتقادى است. به خدا سوگند كه ما در باره پروردگار خود هرگز شك نمى‏ كنيم.
الكليني الرازي، أبو جعفر محمد بن يعقوب بن إسحاق (متوفاى328 هـ)، الأصول من الكافي، ج1، ص287 ـ 288، (بَابُ مَا نَصَّ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ رَسُولُهُ عَلَى الْأَئِمَّةِ ع وَاحِداً فَوَاحِدا)،‌ ح1، ناشر: اسلاميه‏، تهران‏، الطبعة الثانية،1362 هـ.ش.
در روايت فوق براى متن روايت دو سند ذكر شده‌است، و در پايان روايت مرحوم شيخ كلينى چهار سند ديگر را نيز براى روايت ابو بصير ذكر كرده و مى‌گويد:
 مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ
وَالْحُسَيْنُ بْنُ سَعِيدٍ عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَيْدٍ عَنْ يَحْيَى بْنِ عِمْرَانَ الْحَلَبِيِّ عَنْ أَيُّوبَ بْنِ الْحُرِّ
وَعِمْرَانَ بْنِ عَلِيٍّ الْحَلَبِيِّ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام مِثْلَ ذَلِكَ.
الكليني الرازي، أبو جعفر محمد بن يعقوب بن إسحاق (متوفاى328 هـ)، الأصول من الكافي، ج1، ص287 ـ 288، (بَابُ مَا نَصَّ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ رَسُولُهُ عَلَى الْأَئِمَّةِ ع وَاحِداً فَوَاحِدا)،‌ ح1، ناشر: اسلاميه‏، تهران‏، الطبعة الثانية،1362 هـ.ش.

جدا سازي چهار سند اخير روايت:
براى اين‌كه تشخيص چهار سند اخير روايت براى خوانندگان محترم آسان شود،‌ ناچاريم سندها را كه در عبارت فوق آمده به صورت مجزا ذكر كنيم؛ زيرا اگر كسى به فنون علم رجال وارد نباشد، تشخيص سند ها براى او غير ممكن خواهد بود ؛ همانطور كه وقتي بار اول براي آقاي عبد الله حيدري اين روايت را مطرح كرديم ، نتوانست سندهاي آن را از يکديگر مجزا کند و با بررسي ناشيانه سند اول روايت آبروي علمي خود را به حراج گذاشت.
سند سوم روايت به اين شرح است:
 محمد بن يحيي،‌ عن احمد بن محمد بن عيسي، عن الحسين بن سعيد،‌ عن النضر بن سويد،‌ عن يحيي بن عمران، عن ايوب بن الحر، عن ابو بصير الاسدي عن ابي عبد الله عليه السلا.
سند چهارم:
محمد بن يحيي،‌ عن احمد بن محمد بن عيسي، عن محمد خالد، عن النضر بن سويد....
سند پنجم:
محمد بن يحيي،‌ عن احمد بن محمد بن عيسي، عن محمد خالد، عن النضر بن سويد،‌ عن يحيي بن عمران الحلبي،‌ عن عمران بن علي الحلبي، عن ابو بصير الاسدي عن ابي عبد الله عليه السلام.
سند ششم:
محمد بن يحيي،‌ عن احمد بن محمد بن عيسي، عن الحسين بن سعيد، عن النضر بن سويد،‌ عن يحيي بن عمران الحلبي،‌ عن عمران بن علي الحلبي، عن ابو بصير الاسدي عن ابي عبد الله عليه السلام.

بررسي سند روايت
همانطورى‌كه مشاهده مى‌شود روايت فوق از ابو بصير با شش سند معتبر نقل شده است. براى اثبات صحت اين روايت با توجه به رعايت اختصار، در اين قسمت سند اول و ششم را از نظر رجالى بررسى مى‌كنيم:

سند اول روايت:
1. علي بن ابراهيم بن هاشم:
على بن ابراهيم يكى از بزرگان شيعه و استاد كلينى است كه در اواخر قرن سوم و اوائل قرن چهام مى‌زيسته و مرحوم كلينى روايت فراواني از ايشان نقل كرده‌است. با توجه به نكته فوق ايشان احتياج به توثيق هم ندارد؛ اما از آنجايى‌كه سخن مستدل شود تصريح كلام نجاشى استاد شيخ طوسى را در باره ايشان ذكر مى‌كنيم.
نجاشى در رجالش مى‌نويسد:
علي بن إبراهيم بن هاشم أبو الحسن القمي، ثقة في الحديث، ثبت، معتمد، صحيح المذهب...
على بن ابراهيم قمى، شخص موثق در روايت، پا برجا در علم روايت، مورد اطمينان و اعتماد و داراى مذهب صحيح...
النجاشي الأسدي الكوفي، ابوالعباس أحمد بن علي بن أحمد بن العباس (متوفاى450هـ)، فهرست أسماء مصنفي الشيعة المشتهر ب‍ رجال النجاشي، ص260، تحقيق: السيد موسي الشبيري الزنجاني، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ـ قم، الطبعة: الخامسة، 1416هـ.
و توثيق نجاشي براى ما كافى است و نيازى به آوردن سخنان ديگر علماى رجال نيست.
2. محمد بن عيسي بن عبيد:
در باره محمد بن عيسى بن عبيد اختلاف اقوال است. نجاشى از بزرگان علماى رجال ايشان را ثقه مى‌داند و مى‌نويسد:
محمد بن عيسى بن عبيد بن يقطين بن موسى مولى أسد بن خزيمة، أبو جعفر، جليل في (من) أصحابنا، ثقة، عين، كثير الرواية، حسن التصانيف..
محمد بن عيسى بن عبيد ... شخصى گرانقدر از شيعيان،‌ موثق، مشهور و جا افتاده،‌ داراى روايات فراوان و كتاب هاى نيكو.. است.
النجاشي الأسدي الكوفي، ابوالعباس أحمد بن علي بن أحمد بن العباس (متوفاى450هـ)، فهرست أسماء مصنفي الشيعة المشتهر ب‍ رجال النجاشي، ص333، تحقيق: السيد موسي الشبيري الزنجاني، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ـ قم، الطبعة: الخامسة، 1416هـ.
اما شيخ طوسى رحمة‌ الله عليه ايشان را در رجالش تضعيف كرده و تضيعف خودش را هم مستند به گفتار قميين كرده و مى‌نويسد:
محمد بن عيسى بن عبيد اليقطيني، يونسي، ضعيف علي قول القميين.
محمد بن عيسى بن عبيد يقطينى يونسى؛ بنا بر گفتار قميون ضعيف است.
الطوسي، الشيخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علي بن الحسن (متوفاى460هـ)، رجال الطوسي، ص391، تحقيق: جواد القيومي الأصفهاني، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ـ قم، الطبعة: الأولى، 1415هـ.
مرحوم آيت الله العظمى خويى، در ابتدا محمد بن عيسى را از طريق بررسى استاد و شاگرد اين‌گونه معرفى كرده‌است:
محمد بن عيسى بن عبيد: وقع بهذا العنوان في إسناد كثير من الروايات، تبلغ مائة وثلاثة وستين موردا ....
وروى عنه أحمد بن محمد، وأحمد بن محمد بن خالد، وأحمد بن محمد بن عيسى، والحسن بن علي الهاشمي، وسعد بن عبد الله، وسهل بن زياد، وعبد الله ابن جعفر الحميري، وعلي بن إبراهيم، وعلي بن إبراهيم بن هاشم.
و در پايان مى‌گويد: اين شخص متحد با شخص بعدى است كه ذكر مى‌شود:
أقول: هذا متحد مع من بعده.
الموسوي الخوئي، السيد أبو القاسم (متوفاى1411هـ)، معجم رجال الحديث وتفصيل طبقات الرواة، ج18، ص116، الطبعة الخامسة، 1413هـ ـ 1992م
آيت الله خويى در عنوان بعدى «محمد بن عيسى بن عبيد اليقطيني» ابتدا كلام نجاشى را بر توثيق محمد بن عيسى بن عبيد، ذكر كرده و بعد به تضعيف شيخ طوسى نيز اشاره نموده و سپس كلام شيخ را اين‌گونه نقد كرده‌است:
والوجه في ذلك، أن تضعيف الشيخ كما هو صريح كلامه هنا وفي فهرسته، مبني على استثناء الصدوق وابن الوليد إياه، من جملة الرجال الذين روى عنهم صاحب نوادر الحكمة، والذي ظهر لنا من كلامهما، أنهما لم يناقشا في محمد بن عيسى بن عبيد نفسه، فإنما ناقشا في قسمين من رواياته، وهما: فيما يروي صاحب نوادر الحكمة عنه بإسناد منقطع، ... وأما في غير ذلك فلم يظهر من ابن الوليد ولا من الصدوق ترك العمل بروايته.
والذي يكشف عن ذلك: أن الصدوق - قدس سره - تبع شيخه ابن الوليد في الاستثناء المزبور، فلم يرو في الفقيه ولا رواية واحدة، عن محمد بن عيسى، عن يونس، وقد روى فيه عن محمد بن عيسى، عن غير يونس، في نفس الكتاب في المشيخة في نيف وثلاثين موضعا غير ما ذكره في طريقه إليه، وهذا أقوى شاهد على أن الاستثناء غير مبتن على تضعيف محمد بن عيسى بن عبيد نفسه، وإنما هو لأمر يختص برواياته عن يونس، وهذا الوجه مبني على اجتهاد ابن الوليد ورأيه، ووجهه عندنا غير ظاهر.
والمتحصل: أن ابن الوليد، والصدوق، لم يضعفا محمد بن عيسى نفسه، ولم يناقشا فيه، وقد روى ابن الوليد نفسه، عن الصفار، عن محمد بن عيسى بن عبيد، عن غير يونس، .... وفي طريق الصدوق إلى محمد بن عيسى بن عبيد، هنا، ولكنه لا يروي ما يرويه محمد بن عيسى، عن يونس، بطريق منقطع، أو ما ينفرد بروايته عنه، إلا أن الشيخ - قدس سره - قد غفل عن خصوصية كلام ابن الوليد، وتخيل أن ترك ابن الوليد رواية ما يرويه محمد بن عيسى بن عبيد، عن يونس، بإسناد منقطع، أو ما ينفرد بروايته عنه، مبتن على ضعف محمد ابن عيسى، فحكم بضعفه تبعا له، ولكن الامر ليس كما تخيل، وإنما الاستثناء مبني على اجتهاد ابن الوليد ورأيه، وأما الصدوق - قدس سره - قد صرح بأنه يتبع شيخه، فلا يروي عمن ترك شيخه الرواية عنه،
.... فالمتلخص أن ابن الوليد، والصدوق لم يضعفا الرجل، وأما الشيخ فلا يرجع تضعيفه إياه إلى أساس صحيح، فلا معارض للتوثيقات المذكورة.
الامر الثاني: أن الشيخ نسب القول بغلو محمد بن عيسى بن عبيد إلى قائل مجهول، والظاهر أن هذا القول على خلاف الواقع، لقول ابن نوح أنه كان على ظاهر العدالة والثقة، وقد عرفت من كلام النجاشي وغيره جلالة الرجل من دون غمز في مذهبه.
دليل تضعيف محمد بن عسيى توسط شيخ، همانگونه كه در فهرست نيز تصريح كرده، استثناء شيخ صدوق و استادش ابن وليد (از رجال نوادر الحكمه) است. آنچه كه از كلام آنها ظاهر مى‌شود اين است‌كه شيخ صدوق و ابن وليد در خود محمد بن عيسى مناقشه نكرده‌اند؛ بلكه در دو قسم از رواياتش مناقشه كرده‌اند: آنها در روايات او كه صاحب نوادر الحكمه با سند منقطع از ايشان روايت كرده مناقشه نموده‌اند. ... اما در غير اين روايت ابن وليد و شيخ صدوق اين‌گونه نبوده‌اند عمل به روايت او را ترك كرده باشند.
آنچه براى من كشف مى‌شود اين است كه شيخ صدوق رحمة‌ الله عليه در اين استثناء از استادش ابن وليد پيروى كرده؛ از اين جهت در من لا يحضره الفقيه حتى يك روايت از محمد بن عيسى از طريق يونس روايت نكرده؛ اما در مشيخه همان كتاب سى و چند مورد از محمد بن عيسى از غير طريق يونس روايت آورده‌است.
و اين قوى ترين شاهد است بر اين‌كه استثناء مبتنى بر تضعيف محمد بن عسى بن عبيد نيست؛ بلكه اين استثناء به خاطر روايت او از يونس است. و اين وجه مبنى بر اجتهاد ابن وليد و رأى او است كه دليل آن براى ما روشن نيست.
خلاصه اين‌كه ابن وليد و شيخ صدوق خود محمد بن عيسى را تضعيف نكرده و در خود او مناقشه‌اى ندارند. همانا خود ابن وليد از طريق صفار از محمد بن عيسى بن عبيد از غير يونس روايت نقل كرده است. .... و در طريق شيخ صدوق محمد بن عبيد قرار دارد؛ ولى ايشان آن روايتى را كه محمد بن عيسى از طريق يونس را به طريق منقطع روايت نمى‌كند يا آن روايتى را كه به تنهايى يونس در آن قرار دارد. شيخ از خصوصيت كلام ابن وليد غافل شده است و گمان كرده كه ابن وليد روايت محمد بن عيسى را از طريق يونس با سند منقطع و يا منفرد، ترك كرده، به خاطر ضعف محمد بن عيسى است و به تبع او او را تضعيف كرده‌است؛ در حالى‌كه امر اين‌گونه نيست؛ بلكه توهم و گمان است. و استثناء كار اجتهادى و رأى ابن وليد است. و شيخ صدوق نيز تصريح كرده‌است كه من استادم متابعت مى‌كنم از اين جهت از طريق راويى كه شيخش آن را ترك كرده روايت نمى‌كند.
خلاصه اين‌كه ابن وليد و شيخ صدوق محمد بن عيسى را تضعيف نكرده‌اند. و تضعيف شدن محمد بن عيسى توسط شيخ اساس درستى ندارد و از اين جهت معارض با توثيق نجاشى نيست.
امر دوم اين‌كه شيخ تضعيفش را مستند به غلو محمد بن عيسى كرده و سخن خود را در مورد غلواو به يك گوينده ناشناس نسبت داده‌است. و ظاهرا اين سخن خلاف واقع است؛ چرا كه ابن نوح محمد بن عيسى را عادل و ثقه مى‌داند و سخن نجاشى و غير او را در مورد محمد بن عيسى شناختيد.
الموسوي الخوئي، السيد أبو القاسم (متوفاى1411هـ)، معجم رجال الحديث وتفصيل طبقات الرواة، ج18، ص121- 123، الطبعة الخامسة، 1413هـ ـ 1992م
علامه حلى نيز در خلاصة‌ الاقوال روايت محمد بن عيسى را قبول دارد و با ذكر اختلاف اقوال در باره او نظرش را اين‌گونه مى‌نويسد:
والأقوى عندي قبول روايته.
الحلي الأسدي، جمال الدين أبو منصور الحسن بن يوسف بن المطهر (متوفاى726هـ) خلاصة الأقوال في معرفة الرجال، ص242، تحقيق: فضيلة الشيخ جواد القيومي، ناشر: مؤسسة نشر الفقاهة، الطبعة: الأولى، 1417هـ.
3. يونس بن عبد الرحمان:
شخص سومى‌كه در سلسله سند روايت قرار دارد، يونس بن عبد الرحمن است. نجاشى ايشان را از بزرگان اماميه و دارى منزلت بزرگ مى‌داند:
يونس بن عبد الرحمن مولى علي بن يقطين بن موسى، مولى بني أسد، أبو محمد، كان وجها في أصحابنا، متقدما، عظيم المنزلة.
يونس بن عبد الرحمان غلام على بن يقطين بن موسى است... يكى از بزرگان اصحاب ما و داراى جايگاه بزرگ و بلندى است.
النجاشي الأسدي الكوفي، ابوالعباس أحمد بن علي بن أحمد بن العباس (متوفاى450هـ)، فهرست أسماء مصنفي الشيعة المشتهر ب‍ رجال النجاشي، ص446، تحقيق: السيد موسي الشبيري الزنجاني، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ـ قم، الطبعة: الخامسة، 1416هـ.
شيخ طوسى ايشان را موثق مى‌داند و در باره او مى‌نويسد:
يونس بن عبد الرحمان، مولي علي بن يقطين، ضعفه القميون، وهو ثقة.
يونس بن عبد الرحمان ... قميون او را تضعيف كرده‌اند ولى موثق است.
الطوسي، الشيخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علي بن الحسن (متوفاى460هـ)، رجال الطوسي، ص346، تحقيق: جواد القيومي الأصفهاني، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ـ قم، الطبعة: الأولى، 1415هـ.
ايشان در جاى ديگر نيز مى‌نويسند: گرچه او را قميون مورد طعن قرار داده‌اند ولى ايشان نزد من موثق است:
يونس بن عبد الرحمان، من أصحاب أبي الحسن موسى عليه السلام، مولي علي بن يقطين، طعن عليه القميون، وهو عندي ثقة.
الطوسي، الشيخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علي بن الحسن (متوفاى460هـ)، رجال الطوسي، ص36، تحقيق: جواد القيومي الأصفهاني، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ـ قم، الطبعة: الأولى، 1415هـ.
4. عبد الله بن مسكان:
عبد الله مسكان نيز در نزد علماى رجال شيعه موثق است. نجاشى مى‌گويد:
عبد الله بن مسكان أبو محمد مولى [عنزة]، ثقة، عين، روى عن أبي الحسن موسى عليه السلام.
عبد الله بن مسكان ... موثق، مشهور و جا افتاده است كه از امام كاظم عليه السلام روايت دارد.
النجاشي الأسدي الكوفي، ابوالعباس أحمد بن علي بن أحمد بن العباس (متوفاى450هـ)، فهرست أسماء مصنفي الشيعة المشتهر ب‍ رجال النجاشي، ص214، تحقيق: السيد موسي الشبيري الزنجاني، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ـ قم، الطبعة: الخامسة، 1416هـ.
شيخ طوسى نيز در باره او مى‌نويسد:
عبد الله بن مسكان، ثقة. له كتاب...
عبد الله بن مسكان،‌ ثقه، و داراى كتاب است
الطوسي، الشيخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علي بن الحسن (متوفاى460هـ)، الفهرست، ص168، تحقيق: الشيخ جواد القيومي،‌ ناشر: مؤسسة نشر الفقاهة،‌ چاپخانه: مؤسسة النشر الإسلامي، الطبعة الأولى1417
5. ابو بصير اسدي:
ابو بصير اسدى آخرين رواى در روايت است كه از امام صادق آن را نقل كرده‌است. اين شخص نيز در نزد علماى رجال شيعه موثق است. نجاشى در باره او مى‌نويسد:
يحيى بن القاسم أبو بصير الأسدي، وقيل: أبو محمد، ثقة، وجيه.
يحيى بن قاسم ابو بصير اسدى و گفته شده كنيه اش ابو محمد، ثقه و مشهور و مورد قبول است.
النجاشي الأسدي الكوفي، ابوالعباس أحمد بن علي بن أحمد بن العباس (متوفاى450هـ)، فهرست أسماء مصنفي الشيعة المشتهر ب‍ رجال النجاشي، ص441، تحقيق: السيد موسي الشبيري الزنجاني، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ـ قم، الطبعة: الخامسة، 1416هـ.
نتيجه:
با توجه به آنچه ذكر شد،‌ همه راويان در سند اول، موثق و امامى هستند و در نهايت روايت نيز صحيح است.
بررسي سند ششم روايت :
بعد از بررسى نخستن سند روايت و اثبات صحت آن، اكنون آخرين سند نيز از نظر رجالى بررسى مى‌شود. در اين سند افراد ذيل قرار دارند:
1. محمد بن يحي العطار:
محمد بن يحياى عطار قمى، از چهره‌ شناخته شده و موثق امامى و از اساتيد مرحوم كلينى است كه رجال شناسان او را ثقه و مورد اعتماد مى‌دانند. نجاشى در باره او مى‌گويد:
محمد بن يحيى أبو جعفر العطار القمي، شيخ أصحابنا في زمانه، ثقة، عين، كثير الحديث.
محمد بن يحيى ابو جعفر عطار قمى، از اساتيد شيعيان در زمان خودش، و فرد موثق،‌ مشهور و داراى روايات فراون است.
النجاشي الأسدي الكوفي، ابوالعباس أحمد بن علي بن أحمد بن العباس (متوفاى450هـ)، فهرست أسماء مصنفي الشيعة المشتهر ب‍ رجال النجاشي، ص353، تحقيق: السيد موسي الشبيري الزنجاني، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ـ قم، الطبعة: الخامسة، 1416هـ.
براساس توثيق نجاشى است كه بزرگان ديگر علماى شيعه نيز بر توثيق محمد بن يحيى اتفاق نظر دارند و اين اتفاق را آقاى نمازى شاهرودى نقل كرده‌است:
محمد بن يحيى أبو جعفر العطار الأشعري القمي: كثير الرواية، من مشائخ الكليني، شيخ أصحابنا في زمانه، ثقة بالاتفاق.
الشاهرودي، الشيخ علي النمازي (متوفاي1405هـ)، مستدركات علم رجال الحديث، ج7، ص364، ناشر: ابن المؤلف، چاپخانه: شفق – طهران، الأولى1412هـ
2. ‌ احمد بن محمد بن عيسي الاشعري:
احمد بن محمد بن عيسى اشعرى نيز از بزرگان و فقهاى گرانقدر شيعه است. نجاشى در باره او مى‌نويسد:
أحمد بن محمد بن عيسى بن عبد الله بن سعد بن مالك بن الأحوص بن السائب بن مالك بن عامر الأشعري. من بني ذخران بن عوف بن الجماهر بن الأشعر يكنى أبا جعفر، وأول من سكن قم من آبائه سعد بن مالك بن الأحوص.
..... وأبو جعفر رحمه الله شيخ القميين، ووجههم، وفقيههم، غير مدافع. وكان أيضا الرئيس الذي يلقى السلطان بها، ولقى الرضا عليه السلام.
احمد بن محمد بن عيسى بن عبد الله ... از بنى زخران بن عوف بن جماهر بن اشعر و كنيه اش ابو جعفر است. او نخستين فرد از خاندان سعد بن مالك است كه در قم سكنى گزيد. .... و ابو جعفر رحمة‌ الله عليه شيخ قميون، چهره شناخته شده و فقيه مردم قم بود. ....
النجاشي الأسدي الكوفي، ابوالعباس أحمد بن علي بن أحمد بن العباس (متوفاى450هـ)، فهرست أسماء مصنفي الشيعة المشتهر ب‍ رجال النجاشي، ص82، تحقيق: السيد موسي الشبيري الزنجاني، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ـ قم، الطبعة: الخامسة، 1416هـ.
شيخ طوسى نيز بعد از اين‌كه ايشان را معرفى كرده آورده‌است:
وأبو جعفر هذا شيخ قم ووجهها وفقيهها غير مدافع، وكان أيضا الرئيس  الذي يلقي السلطان بها، ولقي أبا الحسن الرضا عليه السلام.
الطوسي، الشيخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علي بن الحسن (متوفاى460هـ)، الفهرست، ص69، تحقيق: الشيخ جواد القيومي،‌ ناشر: مؤسسة نشر الفقاهة،‌ چاپخانه: مؤسسة النشر الإسلامي، الطبعة الأولى1417
  3. حسين بن سعيد الاهوازي:
آيت الله العظمى خويى مى‌نويسد: حسين بن سعيد اهوازى با حسين بن سعيد بن حماد متحد است:
الحسين بن سعيد الأهوازي: روى عن النضر بن سويد، وروى عنه أحمد بن محمد بن عيسى الأشعري. أقول: هذا متحد مع ما بعده.
 3424 - الحسين بن سعيد بن حماد:
و شيخ طوسى در كتاب الفهرست، حسين بن سعيد بن حماد را موثق مى‌داند و او را اين‌گونه معرفى مى‌كند:
الحسين بن سعيد بن حماد بن سعيد بن مهران الأهوازي، من موالي علي بن الحسين عليهما السلام، ثقة، روى عن الرضا وأبي جعفر الثاني وأبي الحسن الثالث عليهما السلام، واصله كوفي، وانتقل مع أخيه الحسن رضي الله عنه إلى الأهواز، ثم تحول إلى قم، فنزل على الحسن بن ابان، وتوفي بقم.
حسين بن سعيد بن حماد بن سعيد بن مهران اهوازى از مواليان على بن الحسين عليهما السلام، موثق است كه از امام هشتم، ابو جعفر دوم (امام جواد)و ابو الحسن سوم (امام هادي) عليهم السلام روايت كرده‌است. و اصل او از كوفه است كه همراه برادرش حسن به اهواز آمد سپس به سوى قم و در آنجا بر حسن بن ابان وارد شد و در قم وفات يافت.
الطوسي، الشيخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علي بن الحسن (متوفاى460هـ)، الفهرست، ص112، تحقيق: الشيخ جواد القيومي،‌ ناشر: مؤسسة نشر الفقاهة،‌ چاپخانه: مؤسسة النشر الإسلامي، الطبعة الأولى1417
ايشان در جاى ديگر نيز به وثاقت ايشان تصريح مى‌كند:
الحسين بن سعيد بن حماد، مولي علي بن الحسين عليهما السلام، صاحب المصنفات، الأهوازي، ثقة.
الطوسي، الشيخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علي بن الحسن (متوفاى460هـ)، رجال الطوسي، ص355، تحقيق: جواد القيومي الأصفهاني، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ـ قم، الطبعة: الأولى، 1415هـ.
علامه حلى نيز در خلاصة الاقوال ايشان به تعبيرات همانند: ثقة، عين و جليل القدر توصيف كرده‌است:
الحسين بن سعيد بن حماد بن مهران الأهوازي، مولى علي بن الحسين (عليهما السلام)، ثقة، عين، جليل القدر.
الحلي الأسدي، جمال الدين أبو منصور الحسن بن يوسف بن المطهر (متوفاى726هـ) خلاصة الأقوال في معرفة الرجال، ص114، تحقيق: فضيلة الشيخ جواد القيومي، ناشر: مؤسسة نشر الفقاهة، الطبعة: الأولى، 1417هـ.
4. نضر بن سويد الصيرفي:
نضر بن سويد نيز از جمله راويا موثق است كه در سند روايت قرار دارد. شيخ طوسى در باره او مى‌نويسد:
النضر بن سويد، له كتاب، وهو ثقة.
الطوسي، الشيخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علي بن الحسن (متوفاى460هـ)، رجال الطوسي، ص345، تحقيق: جواد القيومي الأصفهاني، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ـ قم، الطبعة: الأولى، 1415هـ.
علامه حلى نيز در مورد ايشان مى‌نويسد:
النضر بن سويد الصيرفي، من أصحاب الكاظم (عليه السلام)، ثقة كوفي، صحيح الحديث، انتقل إلى بغداد، له كتاب.
نضر بن سويد صيرفى از اصحاب امام كاظم عليه السلام موثق، اهل كوفه و داراى روايت صحيح است به بغداد منتقل شد و داراى كتابهايى است.
الحلي الأسدي، جمال الدين أبو منصور الحسن بن يوسف بن المطهر (متوفاى726هـ) خلاصة الأقوال في معرفة الرجال، ص283، تحقيق: فضيلة الشيخ جواد القيومي، ناشر: مؤسسة نشر الفقاهة، الطبعة: الأولى، 1417هـ.
5. يحيي بن عمران الحلبي:
يحيى بن عمران بن على نيز بنا بر تصريح نجاشى موثق است. ايشان در باره او مى‌نويسد:
يحيى بن عمران بن علي بن أبي شعبة الحلبي روى عن أبي عبد الله وأبي الحسن عليهما السلام، ثقة ثقة، صحيح الحديث.
يحيى بن عمران بن على بن ابى‌شعبه حلبى از امام صادق و امام كاظم عليه السلام روايت كرده و در باره ايشان دو مرتبه گفته است كه او ثقه و داراى روايت صحيح است.
النجاشي الأسدي الكوفي، ابوالعباس أحمد بن علي بن أحمد بن العباس (متوفاى450هـ)، فهرست أسماء مصنفي الشيعة المشتهر ب‍ رجال النجاشي، ص444، تحقيق: السيد موسي الشبيري الزنجاني، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ـ قم، الطبعة: الخامسة، 1416هـ.
علامه حلى در خلاصة الاقوال نيز همين عبارت را دارد:
الحلي الأسدي، جمال الدين أبو منصور الحسن بن يوسف بن المطهر (متوفاى726هـ) خلاصة الأقوال في معرفة الرجال، ص294، تحقيق: فضيلة الشيخ جواد القيومي، ناشر: مؤسسة نشر الفقاهة، الطبعة: الأولى، 1417هـ.
6. عمران بن علي الحلبي
عمران بن على حلبى نيز از موثقان رجال شيعه است. نجاشى ايشان را در ترجمه احمد بن عمر بن ابى‌شعبه حلبى كه پسر عموى عمران بن على حلبى است، توثيق كرده‌است:
أحمد بن عمر بن أبي شعبة الحلبي ثقة ، روى عن أبي الحسن الرضا عليه السلام وعن أبيه من قبل ، وهو ابن عم عبيد الله وعبد الاعلى وعمران ومحمد الحلبيين، روى أبوهم عن أبي عبد الله عليه السلام ، وكانوا ثقات.
احمد بن عمران بن ابى‌شعبه حلبى ثقه است. او از امام هشتم عليه السلام روايت نقل كرده‌است. او پسر عموى عبيد الله ،  عبد الاعلى و عمران  و محمد حلبى است كه پدرشان از امام صادق عليه السلام روايت نقل كرده‌است. و آنها همه موثق بوده‌اند.
النجاشي الأسدي الكوفي، ابوالعباس أحمد بن علي بن أحمد بن العباس (متوفاى450هـ)، فهرست أسماء مصنفي الشيعة المشتهر ب‍ رجال النجاشي، ص98، تحقيق: السيد موسي الشبيري الزنجاني، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ـ قم، الطبعة: الخامسة، 1416هـ.
توثيق عمران بن على حلبى در ضمن توثيق برادرش عبيد الله بن على است كه شيخ طوسى همه آل ابى‌شبعه را موثق مى‌داند:
عبيد الله بن علي بن أبي شعبة الحلبي ... وآل أبي شعبة بالكوفة بيت مذكور من أصحابنا ، وروى جدهم أبو شعبة عن الحسن والحسين عليهما السلام ، وكانوا جميعهم ثقات مرجوعا إلى ما يقولون.
عبيد الله بن على بن ابى‌شعبه حلبى .... و آل ابى‌شعبه در كوفه از شيعيان است و جد آنان ابو شعبه از امام حسن و امام حسين عليهما السلام روايت كرده‌است. و همه آنان ثقه بودند و مرجع مردم بودند در آنچه مى‌گفتند.
النجاشي الأسدي الكوفي، ابوالعباس أحمد بن علي بن أحمد بن العباس (متوفاى450هـ)، فهرست أسماء مصنفي الشيعة المشتهر ب‍ رجال النجاشي، ص231، تحقيق: السيد موسي الشبيري الزنجاني، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ـ قم، الطبعة: الخامسة، 1416هـ.
بنا براين آل شعبه تماما گذشته از توثيق فردى، توثيق جمعى نيز دارند.
  7. ابو بصير الاسدي
ترجمه ابو بصير اسدى در سند اول اين روايت گذشت .

نتيجه:
با توجه به بررسى دو سند آن كه انجام شد، اين روايت صحيح و قابل احتجاج است.
در اين روايت امام صادق عليه السلام براي اثابت ولايت اميرمؤمنان و ساير اهل البيت عليهم السلام هم به آيات قرآن استناد کرده است و هم به سخنان رسول خدا صلي الله عليه وآله. بنابراين سؤال اول ايشان پاسخ داده شده است.
در ضمن اين روايت، حديث شريف غدير نيز وجود دارد و امام صادق عليه السلام براي اثبات امامت اميرمؤمنان عليه السلام به اين حديث استناد کرده است، بنابراين سؤال دوم ايشان نيز پاسخ داده شده است.
ممکن است جناب حيدري اشکال کند که ما گفته بوديم که اميرمؤمنان عليه السلام بايد به حديث غدير ؛ آن‌هم در اثناي خلافت خلفاي سه گانه استناد کرده باشند که در اين روايت چنين چيزي وجود ندارد؛ پس سؤال پاسخ داده نشده است.
در پاسخ مي‌گوييم: اگر سؤال شما بر مبناي اهل سنت است، اميرمؤمنان عليه السلام بارها به حديث غدير استدلال کرده است که در مقاله جداگانه‌اي به اين سؤال پاسخ داده شده است که مي‌توانيد به آدرس ذيل مراجعه فرماييد :
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=3402
و اگر سؤال خود را بر مبناي شيعيان طرح کرده‌ايد، شيعيان تفاوتي بين امام صادق و اميرمؤمنان عليهما السلام قائل نيستند[2] . از ديدگاه شيعيان هر دوي آن‌ها معصوم هستند و هيچ اشتباهي ندارند. حتي روايتي که از امام صادق عليه السلام نقل شده را مي‌توان به ساير ائمه و از جمله اميرمؤمنان عليه السلام نسبت داد؛ بنابراين لجاجت در اين زمينه فايده‌اي ندارد و بهانه‌گيري سودي به حال شما نخواهد داشت.
همچنين در اين روايت امام صادق عليه السلام به آيه تطهير استناد کرده و فرموده است که اين آيه در باره پنج تن آل عبا و از جمله فاطمه زهرا سلام الله عليها نازل شده است. بنابراين به سؤال سوم ايشان نيز پاسخ داده شده است؛ زيرا آيه تطهير عصمت پنج تن آل عبار را ثابت مي‌کند و يکي از بزرگترين فضائل آن بزرگواران و از جمله صديقه شهيده سلام الله عليها به شمار مي‌رود.
امام صادق عليه السلام در اين روايت به حديث شريف ثقلين استناد فرموده است که سؤال چهارم و پنجم جناب حيدري پاسخ داده مي‌شود.
اين روايت، ثابت مي‌کند که امام صادق عليه السلام همان اعتقادي را داشته است که امروزه شيعيان دارند و به آن افتخار مي‌کنند.
بلي ما پيروان همان کساني هستيم که رسول خدا صلي الله عليه وآله دستور پيروي و اطاعت مطلق از آن‌ها را داده است؛ اما شما پيرو چه کساني هستيد؟
شق ديگر سؤال ايشان بود که شما چگونه با اهل بيت در ارتباط هستيد؟
در پاسخ مي‌گوييم : شما که خود را به دروغ پيرو رسول خدا صلي الله عليه وآله مي‌دانيد، از  چه طريقي با او در ارتباط هستيد؟
هر پاسخي شما به اين سؤال داديد، ما نيز همان پاسخ را به شما برخواهيم گرداند.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مولودی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page