جرعه ای از مصائب کربلا

(زمان خواندن: 13 - 25 دقیقه)

هفت مصیبت جانسوز شام از زبان امام سجّاد علیه السّلام
در روایت آمده که «از امام سجّاد علیه السّلام پرسیدند: سخت ترین مصائب شما در سفر کربلا کجا بود؟، ایشان در پاسخ سه بار فرمودند: الشّام الشّام الشّام».
توضیح این که طبق روایت دیگر امام سجّاد علیه السّلام به نعمان بن منذر مدائنی فرمود: در شام هفت مصیبت بر ما وارد شد که از آغاز اسیری تا آخر، چنین مصیبتی برما وارد نشده بود:
1- ستمگران در شام اطراف ما را با شمشیرهای برهنه، و نیزه ها احاطه کردند و برما حمله می نمودند و کعب نیزه به ما می زدند، و در میان جمعیّت بسیار نگه داشتند و ساز و طبل می نواختند.
2- سرهای شهدا را در میان هودج های زن های ما قرار دادند، سر پدرم و سر عمویم عبّاس را در برابر چشم عمّه هایم زینب و ام کلثوم نگه داشتند، و سر برادرم علی اکبر و پسر عمویم قاسم را در برابر چشم سکینه و فاطمه (خواهرانم) می آوردند و با سرها بازی می کردند، و گاهی سرها به زمین می افتاد و زیر سم ستوران قرار می گرفت.
3- زن های شامی از بالای بام ها، آب و آتش بر سر ما می ریختند، آتش به عمامه ام افتاد، چون دست هایم را به گردنم بسته بودند، نتوانستم آن را خاموش کنم، عمامه ام سوخت، و آتش به سرم رسید و سرم را نیز سوزانید.
4- از طلوع خورشید تا نزدیک غروب در کوچه و بازار با ساز و آواز، ما را در برابر تماشای مردم در کوچه و بازار گردش دادند و می گفتند: ای مردم، بکُشید این ها را که در اسلام هیچ گونه احترامی ندارند.
5- ما را با یک طناب بستند و با این حال ما را از خانه یهود و نصارا عبور دادند، و به آن ها می گفتند: این ها همان افرادی هستند که پدرانشان، پدران شما را (در خیبر و خندق و ...) کشتند و خانه های آن ها را ویران کردند، امروز شما انتقام آن ها را از این ها بگیرید.
«یا نُعمان فَما بقی أَحد مِنهُم الاّ و قد اَلقی علینا من التُّرابِ و الأَحجارِ و الأَخشاب ما أَرادَ»
«ای نعمان! هیچ کس از آن ها نماند مگر این که هر چه خواست از خاک و سنگ و چوب به سوی ما افکند».
6- ما را به بازار برده فروشان بردند و خواستند ما را به جای غلام و کنیز بفروشند، ولی خداوند این موضوع را برای آن ها مقدور نساخت.
7- ما را در مکانی جای دادند که سقف نداشت، و روزها از شدت گرما و شب ها از سرما، آرامش نداشتیم، و از تشنگی و گرسنگی و خوف کشته شدن، همواره در وحشت و اضطراب به سر می بردیم. (1)
سرحلقۀ وفا، باب الحوائج
مرحوم علّامه سید علی آقا قاضی فرموده است:
در حین کشف بر من روشن و آشکار شد که مظهر رحمت کلیۀ الهیّه در عالم هستی وجود مقدس حضرت سید الشهدا ابا عبدالله الحسین علیه السّلام است و باب آن حضرت و پیشکارش سقّای کربلا، سر حلقۀ وفا، آقا باب الحوائج الی الله ابوالفضل العباس علیه السّلام است. (2)

لبیک گفتن اباالفضل علیه السّلام
مرحوم آیت الله سید محمد حسن نجفی معروف به «آقا نجفی قوچانی» در کتاب سیاحت شرق می نویسد:
...هنگامی که صدای ساعت سر در صحن امام حسین علیه السّلام بلند شد، ...شنیدم به طور فصیح می گوید:«هل من ناصر...هل من ناصر...هل من ناصر...» تا ده مرتبه تمام شد. لرزه در بدن ما حادث شده بود، گوش تیز کرده بودیم که جوابی می رسد و چشم ها پراز اشک شد که جواب دهنده ای پیدا نشد، که یک مرتبه از صحن حضرت ابوالفضل علیه السّلام صدای ساعت زنگ او به صورت بم بلند گردید: «لبّیک...لبّیک...لبّیک...» تا ده مرتبه و آن هم تمام شد. اشک های خود را پاک کرده، گفتم: های بگردم وفایت را! باز تویی که جواب دادی. خوشحال شدم که هنوز ناصر است. (3)

علاّمه بحر العلوم و کوچکی قبر حضرت عباس علیه السّلام
روزی معمار که جهت تعمیر مرقد مطهر حضرت قمر بنی هاشم علیه السّلام آمده بود به سیّد بحر العلوم گفت: من تا به حال شنیده و خوانده ام که حضرت قمر بنی هاشم علیه السّلام قامتی بلند داشته و رشید بوده، به طوری که هرگاه سوار اسب می شده، زانوانش برابر گوش های اسب می رسیده، لذا باید قبر او هم طول بیشتری داشته باشد و حال آن که این طور نیست.
علاّمه به جای جواب دادن شروع به گریه کرد، آن هم یک گریۀ طولانی، و سر به دیوار نهاد. معمار گفت: آقا، مگر من چه حرفی زدم که ناراحت شدید؟
علاّمه فرمود: آنچه تو شنیده و دیده ای درست است، ولی سؤال تو، مرا به یاد مصیبت های حضرت عباس علیه السّلام انداخت. چون به قدری ضربت شمشیر و نیزه و تیر بر او وارد شد که بدنش قطعه قطعه گردید. آیا تو می خواهی قبر او طولانی باشد؟
بعد از سه روز و دو شب، بدن قطعه قطعۀ حضرت عباس علیه السّلام به وسیلۀ امام چهارم سیّد الساجدین علیه السّلام جمع آوری و در همان موضع که نهر علقمه بود دفن شد. (4)
 
اصابت تیر به چشم مقدّس حضرت ابوالفضل علیه السّلام
مرحوم سید محمد ابراهیم قزوینی متوفای سال 1360 هجری در صحن مطهر حضرت ابوالفضل علیه السّلام امام جماعت بود و مرحوم آقا شیخ محمد علی خراسان متوفای سال 1383 هجری که واعظی بی نظیر بود، بعد از نماز ایشان به منبر می رفت.
یک شب مرحوم واعظ خراسانی مصیبت حضرت ابوالفضل علیه السّلام را خوانده و از اصابت تیر به چشم مقدس آن حضرت یاد کرده بود، مرحوم قزوینی که سخت متأثر شده و گریه کرده بود، به ایشان گفته بود، چنین مصیبت های سخت را که سند خیلی قوی هم ندارد، چرا می خوانید؟
مرحوم قزوینی شب در عالم رؤیا به محضر مقدس حضرت ابوالفضل علیه السّلام مشرّف شده و آن حضرت خطاب به ایشان می فرماید: سیّد ابراهیم، آیا تو در کربلا بودی که بدانی روز عاشورا با من چه کردند؟
پس از آن که دو دستم از بدن جدا گردید، دشمن مرا تیر باران کرد، در این هنگام تیری به چشمم رسید، هرچه سرم را تکان دادم که تیر بیرون بیاید، بیرون نیامد و عمّامه از سرم افتاد. زانوها را بالا آوردم و خم شدم که به وسیلۀ دو زانو تیر را از چشمم بیرون بکشم. ولی دشمن با عمود آهنین به سرم زد. (5)
و نیز نقل شده است که حضرت اباالفضل در پیامی که برای مرحوم شیخ کاظم سبتی فرستاد فرمودند: به شیخ کاظم بگو این مصیبت را برای من بخوان، و بگو هرگاه سوار کاری از پشت است بر زمین سقوط کند و دست هایش نیز قطع شده باشد، چگونه و با چه سختی به زمین برخورد خواهد کرد. (6)

توصیۀ میرزای شیرازی به روضه خوانی حصرت علی اصغر علیه السّلام
میرزای شیرازی همیشه به روضه خوان ها و مرثیه خوان ها توصیه می کردند که تا می توانند مصیبت حضرت علی اصغر علیه السّلام را بخوانند و در ایام محرم خصوصا به وعّاظ و اهل منبر توصیه می کردند که بیشتر مصیبت حضرت علی اصغر علیه السّلام را بخوانند، چرا چون که نظر مرحوم میرزای بزرگ این بود که علی اصغر علیه السّلام سند مظلومیت امام حسین علیه السّلام می باشد. (7)

توسل آیت الله العظمی گلپایگانی به حضرت علی اصغر علیه السّلام
مرحوم آیت الله العظمی گلپایگانی یک روضه خوان مخصوصی داشتند که هر زمان این روضه خوان در بیت مرجع بزرگوار بود نشان دهندۀ این بود که آقا یک مشکلی یا حاجت مهمی دارد. هر زمان هم که در خدمت ایشان روضه  می خواند روضۀ حضرت علی اصغر علیه السّلام را می خواند. (8)

بزرگ ترین داغ
روزی منبری آیت الله حائری، موسس حوزه علمیه قم، به ایشان عرض کرد: شما چه اصرار دارید که هر روز روضه خوانده شود آن هم روضه حضرت علی اصغر علیه السّلام؛ حاج شیخ عبد الکریم حائری فرموده بودند:
شما نمی دانید که این آقا زاده، یعنی شهادت حضرت علی اصغر علیه السّلام چه داغی به جگر امام حسین علیه السّلام گذاشت. اگر شمشیر و نیزه نبود، همین شهادت حضرت علی اصغر علیه السّلام برای او کافی بود. (9)

محل دفن حضرت علی اصغر علیه السّلام
از مرحوم آیة الله سید مرتضی کشمیری (1268 –1323 قمری) پرسیدند که محل دفن حضرت علی اصغر کجاست؟ به شدت گریست و فرمود: نمی دانم، فردا بیایید إن شاء الله پاسخ قانع کننده ای پیدا می کنم.
شب در عالم رؤیا به محضر مقدس سالار شهیدان رسید. حضرت فرمود: چرا پاسخ زائران مرا ندادی.
عرض کرد: مولا جان نمی دانستم، چه بگویم؟ فرمود:
بدان و به آن ها بگو که پیکر عزیزم روی سینه من است. (10)
این نقل مؤید حکایت ابو خلیق است که در نزد مختار از دفن آن حضرت توسط امام حسین علیه السّلام در پشت خیمه ها خبر داد، در پایان گفت:
به ابو ایّوب غنوی، سرکرده بیل داران، سری از شهدا نرسید، دستور داد زمین کربلا را زیر و رو کردند و جسد آن طفل را پیدا کردند و بیرون آوردند.
سپس ابوخلیق می گوید: در حضور ابن زیاد دیدم که سر مقدس حضرت علی اصغر علیه السّلام با رأس مطهر امام حسین علیه السّلام در میان یک طشت بود. (11)

تولد حضرت علی اصغر علیه السّلام
اگر حضرت علی اصغر روز عاشورا دقیقا شش ماهه باشند، ولادت ایشان با روز دهم رجب سال 60 قمری مصادف می شود و لذا مرحوم نجم الممالک در تقویم خود روز دهم رجب را روز تولّد حضرت علی اصغر ثبت می کرد، ولی یکی از شیفتگان اهل بیت به نام علی اکبر تبریزی از امام رضا علیه السّلام تقاضا می کند که به من چیزی عنایت کنید که خیرش به همه برسد.
شروع به توسّل و تضرّع می کند، سید جلیل القدری از کنارش می گذرد، او را به اسم صدا می کند و می گوید: شب نهم ماه رجب را که تولّد حضرت علی اصغر علیه السّلام می باشد، جشن بگیر که خیرش به همه می رسد. (12)

مظلومیت ها و مصائب حضرت رقیه (س)
در یکی دیگر از زیارت های امام حسین علیه السّلام به این تعبیر آمده است:
قتل الله من قتلکم بالأیدی و الألس؛
خداوند بکشد کسی را که شما را با دست ها و زبان ها کشت. (13)
یکی از مصادیق بارز این تعبیر حضرت رقیه علیها السّلام است که جمعی در کربلا، کوفه و مسیر کوفه تا شام بر بدن نازنین آن دختر سه ساله شلاق زدند و او را از پا درآوردند، تا در خرابۀ شام به شهادت رسید و گروهی با انکار وجود مقدّس آن نازدانه با زبانشان آن حضرت را کشتند.
چهارده قرن تمام است که قبر شریف آن حضرت در شام میعادگاه عاشقان است، ارادتمندان خاندان عصمت و طهارت به عتبه بوسی آن حضرت شرفیاب می شوند و حاجت روا برمی گردند.
سیف بن عمیره از اصحاب امام صادق علیه السّلام که در نیمه اول قرن دوم هجری می زیست، چکامه ای در 107 بیت دارد که متن کامل آن در منتخب طریحی آمده است:
ایشان در این ابیات از حضرت رقیّه نام برده می گوید:
و رقیة رقّ الحسود لضعفها       وغدا لیعذّرها الّذی لم یعذّر
برای حضرت رقیه حتی حسودان، دلشان سوخت، به جهت ضعف و ناتوانی او، او را معذور دانستند کسانی که دیگر شهیدان را معذور نمی دانستند. (14)
سپس در مورد حضرت ام کلثوم می نویسد:
لم أنسها و سکینة و رقیّة                یبکینه بتحسّر و تزّفر
من او را هرگز فراموش نمی کنم، که حضرت سکینه و حضرت رقیه با چه حسرت و آه برایش گریه می کردند. (15)
شاعر «سیف بن عمیره» نام دارد، از شاگردان امام صادق علیه السّلام و از راویان زیارت عاشوراست. (16)
نجاشی پیشتاز علمای رجال او را توثیق نموده، فرموده: او ثقه است و صاحب کتاب می باشد. (17)
با توجه به این بیان، نام و یاد گرامی حضرت رقیّه در نیمۀ اول قرن دوم هجری مطرح بوده و این شاعر اهل بیت دوبار از او نام برده است.
شخصیّت برجستۀ جهان تشیّع در قرن هفتم، عماد الدّین طبری، متوفای 675 ق. در کتاب بی نظیر «کامل بهایی» مشروح شهادت حضرت رقیه علیها السّلام را در خرابۀ شام نقل کرده است. (18)
علامۀ حلّی در اجازه ای که به فرزند او داده، از پدرش عماد الدّین صاحب کتاب «کامل بهایی» به عنوان: امام، عالم، فاضل، زاهد، عابد، پارسا، شیخ طائفه، رکن اسلام و عماد مؤمنان تعبیر کرده است. (19)
محدّث قمی متن کامل داستان شهادت آن حضرت را به تفصیل از کتاب کامل بهایی نقل کرده است. (20)
ابن شهر آشوب، متوفای 588 ق. برای امام حسین علیه السّلام سه دختر، به اسامی، سکینه، فاطمه و زینب نام برده است. (21)
اگر هیچ مدرکی برای وجود آن حضرت نبود، بروز این همه کرامات در حرم باصفای آن نازدانه برای اثبات وجودش کافی بود.
به ویژه پدیدار شدن جسد مطهّرش بعد از 1200 ه.ق سال خود کرامت بزرگی است.
این داستان را مرحوم حاج ملا هاشم خراسانی، در کتاب ارزشمند «منتخب التواریخ» از شاهدان عینی نقل کرده است. (22)
از مرحوم آیة الله حاج میرزا جواد تبریزی قدّس سرّه در حرم حضرت رقیّه علیها السّلام در مورد آن حرم مطهّر سؤال شد، آن مرجع بزرگ به تفصیل سخن گفتند، از جمله فرمودند:
مقام و مزار حضرت رقیّه بیت الحسین علیه السّلام که از اوّل مشهور بود، گویا سیدالشهداء، امام حسین علیه السّلام، نشانی از خود در شام به یادگار سپرده است که فردا کسانی پیدا نشوند که به انکار اسارت خاندان طهارت و حوادث آن بپردازند. این دختر خردسال گواه بزرگی است بر این که در میان اسیران حتّی دختران خردسال نیز بوده اند. ما ملتزم براین هستیم که بردفن حضرت رقیّه علیها السّلام در این مکان شهرت قائم است. (23)

روضۀ دخترم رقیّه را بخوان
از مرحوم میرزا علی محدّث زاده، فرزند مرحوم شیخ عباس قمی نقل شده که در یکی از سال هایی که در تهران منبر می رفتم، برای دهۀ محرم به چندین مجلس وعده داده بودم، در آستانۀ محرّم الحرام تارهای صوتی ام دچار مشکل شد، به پزشک مراجعه کردم، گفت: مطلقا نباید صحبت کنید.
شب اول ماه به امام حسین علیه السّلام متوسّل شدم، در عالم رؤیا دیدم که مجلسی هست و امام حسین علیه السّلام تشریف دارند، به یکی از علمای حاضر در مجلس امر فرمودند که روضه بخواند، او پرسید: چه روضه ای بخوانم؟
فرمود: روضۀ دخترم رقیّه را
آن شخص شروع به روضه کرد و امام حسین علیه السّلام و همۀ حاضران گریه کردند.
بیدار شدم و دیدم که تارهای صوتی ام هیچ مشکلی ندارند و به برکت توسّل به آن حضرت، دهه محرّم به مجالس رفتم و بدون هیچ مشکلی به وعده هایم عمل کردم. (24)

توسل به حضرت رقیه (س)
استاد علی اکبر مهدی پور می گوید: شخصی به نام حیرتی در محلۀ امامزاده شهرستان خوی زندگی می کرد، ازدواج نمود، تا ده سال صاحب فرزند نشد، اختلاف خانوادگی پیش آمد و تا مرز طلاق رسید.
روز عاشورا هیئت حضرت رقیه طبق معمول سنواتی به مسجد جامع آمدند، مشاهده کردند که خانمی روی پله های مسجد دراز کشیده و با حالت گریه می گوید: باید اهل هیئت از روی من عبور کنند.
سرانجام او را راضی می کنند که روسری اش را روی پله پهن کند و اهل هیئت از روی آن عبور کنند.
سال دیگر روز عاشورا بچه ای را به دست مداح می دهند، او خیال می کند که مریض است، شروع می کند به دعا برای شفای بچه، مادر کودک می گوید:
این بچه مریض نیست، این ثمره توسل سال گذشته من است، الآن آورده ام که این هیئت نام او را «رقیّه» بگذارد. (25)

وداع سوزناک امام حسین با سکینه خاتون (سلام الله علیها)
نقل شده است امام در آخرین لحظات وداع با آل الله سیکنه خاتون (سلام الله علیها) که از مفارقت پدر در حسرت و اضطراب و از گریستن بی تاب بود. آن بزرگوار او را به سینه مبارک چسبانید و دلداری داد و نوازش نمود و فرمود:
لا تحرقی قلبی بدمعک حسرة           مادام منّی الروح في جثمان
یعنی: (نسوزان دل مرا به اشک خود از روی حسرت تا زمانی که روح در بدن من است).
سیطول بعدي یا سکینه فاعلمی          منک البکاء اذا لحمام ذهابی
(زود باشد که به درازا کشیده شود، پس از من گریستن تو ای سکینه، چون مرگ مرا برباید).
فاذا قتلت فانت اولی بالذی              تاتینه یا خیرة النسوان
(پس چون من کشته شدم تو سزاوارتری به گریستن و نوحه گری و عزاداری کردن برای من ای بهترین زن ها). (26)

اشعار ترکی در مظلومیت امام حسین
زبان حال حضرت زینب در عصر عاشورا:
خیمه لردن قتلگاهه گلماخین مقداریجه
           عمر یمین سرما یسی بیر عمری جه نقصان تاپیپ
«در همین لحظاتی که طول کشید تا من از خیمه ها به قتلگاه رسیدم به اندازه یک عمر از عمرم کم شد».
حضرت ابا عبد الله الحسین علیه السّلام خطاب به حضرت زینب (علیهاالسّلام):
آغلاما یا لوارما منّت چکمه دشمندن باجی
                عجز قیلما شمر شومه ال گُتور مندن باجی
زبان حال حضرت امام حسین علیه السّلام خطاب به خواهر بزرگوارش حضرت زینب (سلام الله علیها) در قتلگاه است که می فرماید: ای خواهرم دیگر گریه نکن، التماس هم نکن و منّت این دشمن ها را نکش، ای خواهرم عجز و انابه ات را بر این شمر شوم اظهار مکن و دیگر مرا رهاساز و از من دست بردار.


تسلای دل خانم رباب
صداى جانسوزى ، زينب كبرى (س) را از خاطرات خوش خويش جدا مى سازد. خدايا! اين صداى ناله كيست؟ آرى ، مى شنود صداى دلگرفته اى را كه مى خواند: (اصغرم! كودكم!)
با عجله راهى خيمه نيمه سوخته مى گردد و پرده خيمه را بالا مى زند كه ناگهان رباب را مى بيند كه زانوان خويش در بغل گرفته و گريه مى كند.
با متانت خاص خود مى فرمايد: (همسر برادرم! چه شده؟ مگر قرارمان بر سكوت نبود؟!)
رباب به گريه خويش با خواهر همسرش تكلم مى كند: (امروز قدرى آب خوردم . سينه ام قدرى شير پيدا كرده و ياد على اصغر و لب تشنه او افتادم كه در اثر عطش ، بر سينه من چنگ مى زد و تقاضاى آب داشت .)(27)

بى تابى حضرت زينب (س) كنار خيمه امام سجاد (ع)
يكى از سربازان دشمن مى گويد: بانوى بلند قامتى را كنار خيمه اى ديدم ، در حالى كه آتش اطراف آن خيمه شعله مى كشيد، آن بانو گاهى به طرف راست و چپ و گاهى به آسمان نگاه مى كرد و دست هايش را بر اثر شدت ناراحتى به هم مى زد، و گاهى وارد آن خيمه مى شد، و بيرون مى آمد، با سرعت نزد او رفتم و گفتم : اى بانو مگر شعله آتش را نمى بينى چرا مانند ساير بانوان فرار نمى كنى؟
زينب (س) گريه كرد و فرمود: اى آقا! ما شخص بيمارى در ميان اين خيمه داريم كه قدرت بر نشستن و برخاستن ندارد، چگونه او را تنها بگذارم و بروم با اين كه آتش از هر سو به طرف او شعله مى كشد؟(28)
حضرت زينب (س) كنار بدن پاره پاره
حميد بن مسلم (از سربازان دشمن) مى گويد: به خدا سوگند زينب دختر على (ع) را فراموش نمى كنم كه در كنار بدن هاى پاره پاره ، ناله و گريه مى كرد و با صداى جانسوز و قلب غمبار مى گفت :
(وا محمداه صلى عليك ملائكة السّماء هذا حسين مرمل بالدماء، مقطّع الاعضاء و بناتك سبايا...)؛ فرياد اى محمد! درود فرشتگان آسمان بر تو باد، اين حسين تو است كه در خون غوطه ور است ، اعضايش قطع شده ، و دختران تو به عنوان اسير، عبور داده مى شوند...
و در روايت ديگر آمده : سخنان ديگرى فرمود، از جمله گفت :
(...هذا حسين مجزور الرّاس من القفا، مسلوب العمامة و الرّداء...بابى المهموم حتى قضى ، بابى العطشان حتى مضى ، بابى من شيبته تقطر بالدماء...)؛ اى جد بزرگوار، اين حسين تو است كه سرش را از قفا بريده اند، لباس و عمامه اش را به يغما برده اند، پدرم به فداى آن كسى كه با غم ها و داغ هاى فراوان شهيد شد، پدرم به فداى آن تشنه كامى كه با لب تشنه جان داد، پدرم به فداى آن كسى كه قطرات خون از محاسن شريفش مى ريزد...
در بعضى از روايات آمده : اهل بيت (ع) عمر سعد را سوگند دادند آن ها را از كنار قتلگاه عبور دهند، تا تجديد عهد با شهدا بنمايند.
راوى مى گويد: زينب كبرى (س) به گونه اى روضه خواند و گريه مى كرد كه (فابكت و الله كل عدو و صديق)؛ سوگند به خدا هر دوست و دشمن از گريه و گفتار زينب (س) گريه كرد.(29)
در بعضى از مقاتل آمده : زينب (س) خم شد و بدن پاره پاره برادر را در آغوش گرفت و دهانش را روى حلقوم بريده برادر نهاد و مى بوسيد و مى گفت :
(اخى ! لو خيرت بين الرحيل و المقام عندك لاخترت المقام عندك و لو ان السباع تاءكل من لحمى)؛ اى برادرم! اگر مرا بين سكونت در كنار تو (در كربلا) و بين رفتن به سوى مدينه ، مخير مى نمودند، سكونت همراه تو را بر مى گزيدم ، گرچه درندگان بيابان گوشت بدنم را بخورند.(30)
چون چاره نيست ، مى روم و مى گذارمت
اى پاره پاره تن به خدا مى سپارمت
سپس گفت : (يابن امى لقد كللت عن المدافعة لهؤ لاء و الاطفال و هذا متنى قد اسود من الضرب)؛ اى پسر مادرم ، از نگهدارى اين كودكان و بانوان ، در برابر دشمن ، كوفته و درمانده شده ام و اين كمر (يا چهره) من است كه بر اثر ضربه دشمن ، سياه شده است.

پرستارى زينب (س) از فاطمه صغرى
طبق نقل علامه مجلسى ، فاطمه صغرى دختر امام حسين (ع) مى گويد:
كنار خيمه ايستاده بودم و پيكرهاى پاره پاره شهيدان كربلا را مى نگريستم ، در اين فكر بودم كه بر سر ما چه خواهد آمد، آيا ما را مى كشند يا اسير مى كنند؟ ناگاه سوارى از دشمن به سوى ما آمد، با گره نيزه اش به بانوان مى زد و چادر و روسرى آن ها را مى كشيد و غارت مى كرد و آن ها با فريادهاى خود، پيامبر (ص) على ، حسن و حسين (ع) را به يارى مى طلبيدند، بسيار پريشان بودم و بر خود مى لرزيدم ، به عمه ام زينب (ام كلثوم كبرى) پناه بردم . در اين هنگام ديدم ، ستمگرى به سوى من آمد، فرار كردم و گمان نمودم كه از دستش نجات مى يابم ، با كعب نيزه بر بين شانه هايم زد، از جانب صورت به زمين افتادم ، گوشواره ام را كشيد و گوشم را دريد و گوشواره و مقنعه ام را ربود. خون از ناحيه گوش بر صورت و سرم جريان يافت ، بى هوش شدم ، وقتى كه به هوش آمدم ، ديدم سرم بر دامن عمه ام زينب (س) است و او گريه مى كرد و به من مى فرمود: (برخيز به خيمه برويم و ببينيم تا بر بانوان حرم و برادر بيمارت چه گذشت).
برخاستم و گفتم : (اى عمه جان ! آيا پارچه اى هست تا با آن سرم را از نگاه ناظران بپوشانم؟) زينب (س) فرمود: (يا بنتاه ! عمتك مثلك) دخترم ! عمه تو نيز مثل تو است . با هم به خيمه بازگشتيم ، ديدم آن چه در خيمه بود، همه را غارت كردند و امام سجاد (ع) به صورت بر زمين افتاده است و از شدت گرسنگى و تشنگى و دردها قدرت حركت ندارد، ما براى او گريه كرديم و او براى ما گريه كرد.

گريه امام زمان (ع) بر اسيرى حضرت زينب (س)
حاج ملا سلطان على ، كه از جمله عابدان و زاهدان بود، مى گويد:
(در خواب به محضر مبارك امام زمان (ع) مشرف شدم ، عرض كردم : مولاى من ! آن چه در زيارت ناحيه مقدسه ذكر شده است كه (فلانذبنك صباحا و مساء و لابكين عينك بدل الدموع دماء) صحيح است؟ فرمود: آرى !
گفتم : آن مصيبتى كه در سوگ آن ، به جاى اشك خون گريه مى كنيد، كدام است؟ آن مصيبت على اكبر است؟ فرمود: نه ! اگر على اكبر زنده بود، او هم در اين مصيبت ، خون گريه مى كرد!
گفتم : آيا مقصود مصيبت حضرت عباس (ع) است؟ فرمود: نه ! بلكه آن حضرت عباس هم در حيات بود، او نيز در اين مصيبت خون گريه مى كرد!
عرض كردم : آيا مصيبت حضرت سيدالشهداء (ع) است؟ فرمود: نه ! اگر حضرت سيد الشهداء (ع) هم بود، در اين مصيبت خون گريه مى كرد!
پرسيدم : پس اين كدام مصيبت است؟ فرمود: مصيبت اسير عمه ام زينب (س) است.)(31)
هنگامى كه زن غساله ، بدن رقيه (س) را غسل مى داد، ناگاه دست از غسل كشيد، و گفت : (سرپرست اين اسيران كيست ؟)
حضرت زينب (س) فرمود: چه مى خواهى ؟
غساله گفت : اين دخترك به چه بيمارى مبتلا بوده كه بدنش كبود است ؟
حضرت زينب (س) در پاسخ فرمود: اى زن ! او بيمار نبود؛ و اين كبودي ها آثار تازيانه ها و ضربه هاى دشمنان است .(32)
و در روايت ديگر است كه آن زن دست از غسل كشيد و دست هايش را بر سرش زد و گريست . گفتند: چرا بر سر مى زنى ؟ گفت : مادر اين دختر كجاست تا به من بگويد چرا قسمت هايى از بدن اين دخترك سياه شده است ؟ گفتند: اين سياهى ها اثر تازيانه هاى دشمنان است .(33)

امام زمان (ع) كنار قبر عمه اش در شام
در مقدمه كتاب (خصايص الزينبيه) داستانى آمده است كه نشان مى دهد قبر زينب (س) در شام است و آن اين كه :
مرحوم حاج محمد رضا سقا زاده ، كه يكى از وعاظ توانمند بود، نقل مى كند: روزى به محضر يكى از علماى بزرگ و مجتهد مقدس و مهذب ، حاج ملاعلى همدانى مشرف گشتم و از او درباره مرقد حضرت زينب جويا شدم ، او در جوابم فرمود:
(روزى مرحوم حضرت آيت الله الغظمى آقا ضياء عراقى (كه از محققين و مراجع تقليد بود) فرمودند: شخصى شيعه مذهب از شيعيان قطيف عربستان به قصد زيارت حضرت امام رضا (ع) عازم ايران مى گردد. او در طول راه پول خود را گم مى كند. حيران و سرگردان مى ماند و براى رفع مشكل متوسل به حضرت بقية الله امام زمان (عج) مى گردد. در همان حال سيد نورانى را مى بيند كه به او مبلغى مرحمت كرده و مى گويد: اين مبلغ تو را به (سامره) مى رساند.
چون به آن شهر رسيدى ، پيش وكيل ما (حاج ميزا حسن شيرازى) مى روى و به او مى گويى : سيد مهدى مى گويد آن قدر پول از طرف من به تو بدهد كه تو را به مشهد برساند و مشكل مالى ات را برطرف سازد. اگر او نشانه خواست ، به او بگو: امسال در فصل تابستان ، شما با حاج ملا على كنى طهرانى ، در شام در حرم عمه ام مشرف بوديد، ازدحام جمعيت باعث شده بود كه حرم عمه ام كثيف گردد و آشغال ريخته شود. شما عبا از دوش گرفته و با آن حرم را جاروب كردى ! و حاج ملاعلى كنى نيز آن آشغال ها را بيرون مى ريخت ... و من در كنار شما بودم !!).
شيعه قطيفى مى گويد: چون به سامرا رسيدم و به خدمت مرحوم شيرازى شرفياب شدم جريان را به عرض او رساندم . بى اختيار در حالى كه اشك شوق مى ريخت ، دست در گردنم افكند و چشم هايم را بوسيد و تبريك گفت و مبالغى را برايم مرحمت كرد.
چون به تهران آمدم ، خدمت حاج آقاى كنى رسيدم و آن جريان را براى او نيز تعريف نمودم . او تصديق كرد، ولى بسيار متأثر گشت كه اى كاش اين نمايندگى و افتخار نصيب او مى شد.(34)
****************************************
پانوشت :
1. تذکرة الشّهدای ملاّ حبیب الله کاشانی، ص 412.
2. چهرۀ درخشان قمر بنی هاشم علیه السّلام ص 148 – ابو القربه ص 62.
3. سیاحت شرق ص 414 – 417 چهرۀ درخشان قمر بنی هاشم علیه السّلام ج 1 ص 155.
4. ابو القربة، شرح زندگانی حضرت ابو الفضل علیه السّلام ص 162- الوقایع و الحوادث ج 3 ص 9.
5. همان ص 148 – چهرۀ درخشان قمر بنی هاشم علیه السّلام ج 1 ص 235.
6. همان، ص 163. مقتل امام حسین مقرم ص 326.
7. باب الحوائج حضرت علی اصغر علیه السلام، ص 171.
8. همان ص 206.
9. باب الحوائج، حضرت علی اصغر علیه السّلام ص 220.
10. جرعه ای از کرامات امام حسین، ص 191.
11. اسماعیلی، سحاب رحمت، ص 547.
12. جرعه ای از کرامات امام حسین، ص 192.
13. بحارالانوار، ج 101، ص 184.
14. منتخب طریحی، ج 2، ص 447.
15. همان.
16. شیخ طوسی، مصباح المتهجّد، ص 777.
17. نجاشی، رجال، ص 189.
18. طبری، کامل بهایی، ج 2، ص 179.
19. تهرانی، طبقات اعلام شیعه، قرن هشتم، ص 42.
20. محدث قمی، نفس المهموم، ص 416.
21. ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 85.
22. خراسانی، منتخب التواریخ، ص 282.
23. تحقیق و پژوهش پیرامون حضرت رقیه علیهاالسلام، ص 20.
24. جرعه ای از کرامات امام حسین، ص 204.
25. بصیری، کرامات و حکایات عبرت آمیز، ص 49.
26. مناقب، ج 4، ص 109- مقتل الحسین علیه السلام، ص 194- ینابیع المودة، ج 3، ص 79
27- عقيله بنى هاشم ، ص 34 و 35.
28- معالى السبطين ، ج 2 ص 8
29-بحار الانوار، ج 45، ص 58 و 59
30- معالى السبطين ، ج 2، ص 55
31-شيفتگان حضرت مهدى (عج ) ج 1 ص ‍ 145.
32-الوقايع و الحوادث ج 5، ص 81
33-مرقاة الايقان ، ص 52.
34-سيماى زينب كبرى ، ص 143.

مؤسسه جهانی سبطين (عليهماالسلام)

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مولودی
ادعیه ماه رمضان
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 رمضان

مرگ مروان بن حکم در اول رمضان سال ۶۵ هـ .ق. مروان در ۸۱ سالگی در شام به...


ادامه ...

4 رمضان

مرگ زیاد بن ابیه عامل معاویه در بصره در چهارم رمضان سال ۵۳ هـ .ق. زیاد در کوفه...


ادامه ...

6 رمضان

تحمیل ولایت عهدی به حضرت امام رضا علیه السلام توسط مأمون عباسی بعد از آنکه مأمون عباسی با...


ادامه ...

10 رمضان

١ ـ وفات حضرت خدیجه کبری (سلام الله علیها) همسر گرامی پیامبر(صلی الله علیه و آله و...


ادامه ...

12 رمضان

برقراری عقد اخوت بین مسلمانان توسط رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) هنگامی که...


ادامه ...

13 رمضان

مرگ حجاج بن یوسف ثقفی،‌ حاکم خونخوار بنی امیه در سیزدهم رمضان سال ۹۵ هـ .ق حاکم خونخوار...


ادامه ...

14 رمضان

شهادت مختار بن ابی عبیده ثقفی در چهاردهم رمضان سال ۶۷ هـ .ق مختار بن ابی عبیده ثقفی...


ادامه ...

15 رمضان

١ ـ ولادت با سعادت سبط اکبر، حضرت امام مجتبی(علیه السلام)٢ ـ حرکت حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

16 رمضان

ورود محمد بن ابی بکر به مصر در شانزدهم رمضان سال ۳۷ هـ .ق محمد بن ابی بکر...


ادامه ...

17 رمضان

١ ـ معراج پیامبر گرامی اسلام حضرت محمد بن عبدالله (صلی الله علیه و آله و سلم)٢...


ادامه ...

19 رمضان

ضربت خوردن امیرمؤمنان حضرت امام علی (علیه السلام) در محراب مسجد کوفه در نوزدهم ماه مبارک رمضان سال...


ادامه ...

20 رمضان

فتح مکه توسط سپاهیان اسلام در روز بیستم رمضان سال هشتم هـ .ق سپاهیان اسلام به فرماندهی رسول...


ادامه ...

21 رمضان

١ ـ شهادت مظلومانه امیرمؤمنان حضرت علی علیه السلام٢ ـ بیعت مردم با امام حسن مجتبی علیه...


ادامه ...

23 رمضان

نزول قرآن کریم در شب بیست و سوم رمضان کتاب آسمانی مسلمانان، قرآن مجید نازل گردید. برخی چنین...


ادامه ...

29 رمضان

وقوع غزوه حنین در بیست و نهم رمضان سال هشتم هـ .ق غزوه حنین به فرماندهی رسول گرامی...


ادامه ...

30 رمضان

درگذشت ناصر بالله عباسی در سی ام رمضان سال ۶۲۲ هـ .ق احمد بن مستضیء ناصر بالله درگذشت....


ادامه ...
0123456789101112131415

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page