راز شيعه شدن دكتر سيد محمد تيجاني

(زمان خواندن: 13 - 25 دقیقه)

دكتر سيد محمد تيجاني سماوي[1] از اهالي شهر «قفصه» (يكي از شهر‌هاي تونس) است. وي مطابق دين خاندان و همشهري‌هاي خود، پيرو مذهب مالكي، از اهل تسنن بود.

پس از گذراندن دوره تحصيلات، در صف دانشمندان درآمد، و درباره مذهب حق از مذاهب اسلام، پژوهشي پي‌گير، هوشمندانه و خستگي ناپذير كرد؛ و در اين راه مسافرت‌ها كرد، و در نجف اشرف به محضر آيت الله العظمي خوئي(ره) و شهيد آيت الله سيد محد باقر صدر(ره) رسيد، و پس از بررسي‌هاي فراوان، عميقا به تشيع گرويد و رسما شيعه شد، و شرح گرايش خود را در كتاب ارزشمندي كه تأليف كرده، به نام «ثم اهتديت»[2] تبيين كرد، و كتاب‌هاي ديگري نيز تأليف كرده است، از جمله كتابي به نام مع‌الصادقين كه در اين كتاب با طرح چندين بحث و استدلال، حقانيت مذهب تشيع را ثابت كرده است.

مناسب است در اين كتاب به ذكر چند نمونه از مناظرات او و راز‌هاي شيعه شدن او بپردازيم:

 

مناظره با شهيد آيت‌الله صدر درباره توسل

دكتر تيجاني زماني كه به نجف اشرف رفت، توسط دوستش به محضرت آيت‌الله العظمي سيد محمد باقر صدر[3] رسيد. در محضر ايشان به پژوهش و مناظره پرداخت، نخست چنين پرسيد: «علماي سعودي مي‌گويند: دست بر قبر كشيدن و توسل به صالحين و تبرك جستن از آنان، شرك به خدا است، نظر شما چيست؟»

آيت‌الله صدر: «هرگاه دست كشيدن بر قبر و توسل جستن به اين نيت باشد كه آن‌ها (بدون اذن خدا) نفع و ضرر مي‌رسانند، چنين كاري شرك است، ولي مسلمانان يكتاپرست مي‌دانند كه: تنها خدا نفع و ضرر مي‌رساند، و اولياي خدا، وسيله و واسطه هستند، بنابراين با ا ين نيت كه آن‌ها واسطه هستند، هرگز شرك نيست.

همه مسلمانان از سني و شيعه، از عصر رسول خدا(صلي الله عليه و آله) تاكنون در اين امر اتفاق نظر دارند، به استثناي «وهابيت» و «علماي سعودي» كه در همين قرن جديد پيدا شده‌اند[4] و بر خلاف اجماع مسلمانان، رفتار مي‌كنند، و خون مسلمانان را مباح مي‌دانند، و بين آن‌ها فتنه انگيزي مي‌كنند، و دست بر قبر كشيدن و توسل را شرك مي‌دانند. آقاي سيد شرف الدين (صاحب كتاب ارزشمند المراجعات)، در عصر حكومت «ملك عبدالعزيز» براي زيارت خانه خدا به مكه رفت. در عيد قربان در كنار ساير علما به كاخ پادشاه سعودي دعوت شد، تا طبق معمول در عيد قربان به او تبريك بگويند. او به كاخ رفت، هنگامي كه نوبت به او رسيد، دست شاه را گرفت و هديه‌اي به او داد، و آن هديه يك قرآن بود كه داراي جلدي پوستين بود. شاه عربستان آن هديه را گرفت و بوسيد و به عنوان تعظيم و احترام، بر پيشاني خود گذاشت.

سيد شرف الدين (از فرصت استفاده كرد) ناگهان گفت: «اي پادشاه! چرا اين جلد را مي‌بوسي و به آن تعظيم مي‌كني، با اينكه اين جلد چيزي جز پوست بز نيست؟»

شاه گفت: «غرض من از بوسيدن جلد، قرآني است كه در داخل آن قرار دارد، نه خود جلد».

آقاي شرف الدين، بي‌درنگ فرمود: «احسنت اي پادشاه! ما شيعيان نيز وقتي كه پنجره يا در اتاق پيامبر(صلي الله عليه و آله) را مي‌بوسيم، مي‌دانيم كه آهن هيچ كاري نمي‌تواند بكند، ولي غرض ما آن كسي است كه ماوراي اين آهن‌ها و چوب‌ها قرار دارد. ما مي‌خواهيم رسول خدا(صلي الله عليه و آله) را تعظيم و احترام كنيم، همان‌گونه كه شما با بوسه زدن بر پوست بز مي‌خواستي قرآن را تعظيم كني كه در درون آن پوست قرار دارد.»

حاضران تكبير گفتند، و او را تصديق كردند، در اين هنگام ملك عبدالعزيز ناچار شد تا به حاجيان اجازه دهد كه از آثار رسول خدا(صلي الله عليه و آله) تبرك بجويند، ولي وليعهد او كه بعد از او آمد، از قانون گذشته‌شان برگشت.

بنابراين شركي در كار نيست، ‌وهابيان با مطرح كردن اين موضوع، بر اساس سياست خود مي‌خواهند كشتار شيعيان را مباح عنوان كنند، و حكومتشان بر مسلمانان باقي بماند، و تاريخ بزرگ‌ترين گواه است كه وهابيان تا كنون چه بر سر امت محمد(صلي الله عليه و آله) آورده‌اند.[5]

 

گواهي دادن به نام علي(عليه‌السلام) در اذان

دكتر سماوي: چرا شيعيان در اذان و اقامه گواهي مي‌دهند علي(عليه‌السلام) «ولي خدا» است؟

آيت‌الله صدر: همانا اميرمؤمنان علي(عليه‌السلام)، يكي از بندگان خدا است، كه خداوند آنان را برگزيده و بر ديگران، شرافت و برتري داده است، تا بار سنگين رسالت را پس از پيامبران بر دوش بكشند، و اينان اوصياء و جانشينان پيامبرانند، و اگر هر پيامبري جانشيني دارد، همانا علي بن ابي‌طالب(عليه‌السلام) جانشين محمد(صلي الله عليه و آله) است، و ما او را بر ساير اصحاب مقدم مي‌داريم، زيرا خدا و رسولش او را برتر دانسته‌اند، و در اين مورد دليل‌هاي عقلي و نقلي از كتاب و سنت داريم، و اين دليل‌ها هرگز شك‌بردار نيستند،، زيرا نه تنها از سوي ما متواتر و صحيح هستند، بلكه از سوي اهل تسنن نيز متواترند.[6]

و در اين زمينه، علماي ما كتاب‌هاي فراواني نوشته‌اند، و چون مبناي حكومت بني‌اميه بر محور نابود كردن اين حقيقت،‌و جنگيدن با علي(عليه‌السلام) و فرزندانش و قتل آن‌ها بود، و كار را به جايي رساندند كه بر بالاي منبر‌هاي مسلمانان، آن حضرت را لعن مي‌كردند، و مرم را با زور بر اين امر،‌ وامي‌داشتند،‌از اين رو شيعيان و پيروان امام علي(عليه‌السلام) گواهي مي‌دهند كه آن حضرت، ولي خدا است، و روا نيست كه مسلماني، ولي خدا را نفرين كند، و اين شيوه شيعه، در حقيقت مبارزه با هيئت حاكمه ستمگر بود، تا اينكه عزت را براي خدا و رسولش و مؤمنان به تثبيت برسانند، و انگيزه‌اي تاريخي براي تمام مسلمانان و نسل‌هاي آينده باشد تا به حقانيت حضرت علي(عليه‌السلام) و انحراف دشمنانش پي ببرند.

به اين ترتيب فقيهان ما بر اين اساس حركت كردند كه گواهي دادن به ولايت علي(عليه السلام) را در اذان و اقامه مستحب مي‌دانستند، نه اينكه جزئي از اذان يا اقامه باشد، بنابراين هرگاه آن كس كه اذان يا اقامه مي‌گويد، گواهي به ولايت علي(عليه‌السلام) را به نيت اين‌كه جزئي از اذان يا اقامه است بگويد، اذان و اقامه‌اش باطل است.[7]

 

مناظره و گفت و گو با آيت‌الله العظمى خوئى

دكتر تيجاني سماوي مي‌گويد: آنگاه كه سني بودم و تازه به نجف اشرف وارد شده بودم، توسط دوستم به محضر آيت‌الله العظمي سيد ابوالقاسم خوئي(ره) راه يافتم. دوستم چيزي دم گوش سيد (آيت الله العظمي خوئي) گفت،‌ سپس به من اشاره كرد تا در كنار آيت‌الله خوئي بنشينم، در آنجا نشستم. دوستم اصرار كرد تا نظر خود و مردم تونس را در مورد شيعيان براي ايشان تعريف كنم... .

گفتم: شيعه در نزد ما از يهود و نصاري هم بدترند، زيرا يهود و نصاري، خدا را مي‌پرستند و به موسي و عيسي معتقدند، ولي ما آنچه را از شيعيان مي‌دانيم اين است كه آن‌ها علي را مي‌ پرستند و عبادت مي‌كنند، و او را تنزيه و تقديس مي‌كنند، و در ميان شعيان، گروهي نيز هستند كه خدا را مي‌پرستند، ولي مقام علي را تا درجه رسول خدا(صلي الله عليه و آله) بالا مي‌برند، تا آنجا كه مي‌گويند: بنا بود جبرئيل قرآن را نزد علي بياورد، ولي خيانت كرد و نزد پيامبر(صلي الله عليه و آله) برد (و مي‌گويند جبرئيل امين، خيانت كرد).

آيت‌الله خوئي، لحظه‌اي سرش را پايين انداخت و سپس فرمود: «ما گواهي مي‌دهيم كه جز خدا معبودي نيست، و محمد(صلي الله عليه و آله) رسول خدا است. درود خدا بر او و آل پاكش باد، و گواهي مي‌دهيم كه علي(عليه‌السلام) بنده‌اي از بندگان خدا است.» آنگاه به حاضران نگاه كرد و در حالي كه به من اشاره مي‌كرد گفت:

«اين بيچاره‌ها را ‌ببينيد كه چگونه فريب شايعه‌ها و تهمت‌هاي دروغين را مي‌‌خورند، اين چندان عجيب نيست، بلكه بدتر از اين هم از ديگران شنيده بودم، «لا حول و لا قوة الا بالله العلي العظيم»؛ آنگاه به من رو كرد و فرمود: «آيا قرآن خوانده‌اي؟»

گفتم: هنوز ده سال از عمرم نگذشته بود كه نيمي از قرآن را حفظ كرده بودم.

فرمود: آيا مي‌داني همه گروه‌هاي اسلامي، صرف نظر از اختلاف مذاهبشان درباره حقانيت قرآن اتفاق نظر دارند، و قرآني كه در نزد ما است، همان قرآني است كه در نزد شما است؟‌

گفتم: آري، ا ين را مي‌دانم.

فرمود: آيا اين آيه را خوانده‌اي كه:

«وَمَا مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ؛ و محمد نيست؛ جز رسولي كه قبل از او پيامبراني ديگر آمده بودند.»[8]

«مُّحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّهِ وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاء عَلَى الْكُفَّارِ...؛ محمد رسول خدا است و آنان كه با او هستند، نسبت به كافران سخت و قاطع هستند.»[9]

و نيز مي‌فرمايد: «مَّا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِّن رِّجَالِكُمْ وَلَكِن رَّسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِيِّينَ؛ محمد پدر هيچ كدام از شما نبود، ولي رسول خدا و خاتم پيامبران بود.»[10]

آيا اين آيات را خوانده‌اي؟

گفتم: آري، اين آيات را مي‌شناسم.

فرمود: پس علي(عليه‌السلام) در ميان اين آيات كجا است؟ (مي‌بيني كه سخن از رسالت پيامبر(صلي الله عليه و آله) است نه علي، و ما و شما هر دو گروه، قرآن را قبول داريم.) بنابراين چگونه به ما تهمت مي‌زنيد كه ما علي(عليه‌السلام) را تا درجه پيامبر(صلي الله عليه و آله) بالا مي‌بريم؟

من سكوت كردم و جوابي ندادم.

آنگاه افزود: در مورد خيانت جبرئيل (كه تهمت مي‌زنيد ما شيعيان مي‌گوييم جبرئيل خيانت كرد!) اين تهمت از تهمت اولي سنگين‌تر است، مگر نه اين است كه وقتي جبرئيل بر پيامبر(صلي الله عليه و آله) (در آغاز بعثت) نازل شد،‌علي(عليه‌السلام) كمتر از ده سال داشت، پس چگونه جبرئيل اشتباه مي‌كند، و بين محمد(صلي الله عليه و آله) و علي(عليه ‌السلام) فرق نمي‌گذارد؟

سكوت كردم و در فكر خود، صحت گفتار منطقي ايشان را دريافتم. ايشان افزودند: «ضمنا به تو بگويم كه شيعه تنها گروهي از ميان ساير گروه‌هاي اسلامي است كه به عصمت پيامبران و امامان (عليهم‌السلام) معتقد است، قطعا جبرئيل نيز كه «روح الامين» است، از هر اشتباهي مصون است.»

گفتم: پس اين شايعه‌ها چيست؟

فرمود: اين‌ها تهمت و نسبت‌هاي ناروايي است كه براي تفرقه و جدايي مسلمانان جعل كرده‌اند، تو به حمدالله انسان عاقلي هستي، و مسائل را به خوبي تشخيص مي‌دهي، اكنون در بين شيعيان گردش كن و حوزه علميه شيعه را از نزديك ببين و دقت كن كه آيا چنين نسبت‌هايي در ميان آن‌ها وجود دارد؟

من در نجف اشرف كه بودم چيزهايي را دريافتم، و به تهمت‌هاي ناجوانمردانه‌اي كه به شيعيان زده مي‌شود پي بردم... . [11]

 

انجام نماز ظهر و عصر، مغرب و عشاء در يك وقت

مي‌دانيم كه اهل تسنن انجام نماز ظهر و عصر و مغرب و عشا را پشت سر هم باطل مي‌دانند، و مي‌گويند: واجب است هر كدام از چهار نماز مذكور را در وقت خود خواند و بين نماز ظهر و عصر، فاصله انداخت و همچنين بين نماز مغرب و عشاء.

دكتر تيجاني سماوي مي‌گويد: من كه سني بودم، بر همين اساس نماز مي‌خواندم و انجام نماز ظهر و عصر، و همچنين نماز مغرب و عشاء را پشت سر هم باطل مي‌دانستم.

هنگامي كه وارد نجف اشرف شدم، و با راهنمايي دوستم به محضر آيت‌الله شهيد محمد باقر صدر رسيدم، هنگام ظهر شد، آقاي صدر به سوي مسجد روانه شد، من و حاضران نيز به آن مسجد رفتيم و مشغول نماز شديم. ديدم آقاي صدر بعد از نماز ظهر با فاصله اندكي، نماز عصر را خواند؛ من در شرايطي و در مكاني بودم كه نمي‌توانستم از صف خارج شوم، و اين نخستين بار بود كه نماز عصر را پشت سر نماز ظهر خواندم، ولي در فشار روحي بودم كه آيا نماز عصرم درست است؟

آن روز مهمان شهيد صدر بودم، فرصتي به دست آمد؛ در حضور آقاي صدر بودم، پرسيدم: «آيا رواست كه مسلماني دو نماز واجب را هنگام ضرورت با هم انجام دهد؟»

شهيد صدر: آري، جايز است، انجام دو فريضه (نماز ظهر و عصر، و همچنين نماز مغرب و عشاء) را پشت سر هم در همه حالات و بدون ضرورت، انجام داد.

پرسيدم: دليل شما بر اين فتوا چيست؟‌

شهيد صدر: «زيرا رسول خدا(صلي الله عليه و آله) در مدينه در غير سفر و بي‌آنكه خوفي در ميان باشد يا باران ببارد و يا ضرورتي اقتضا كند، نماز ظهر و عصر، و همچنين نماز مغرب و عشاء‌را پشت سر هم خواندند، و اين كار به خاطر آن بود كه مشقت را از ما بردارد، و چنين عملي بحمدالله به عقيده ما از طريق امامان اهل بيت(عليهم‌السلام) ثابت است، و همچنين در نزد شما اهل تسنن نيز (از طريق سنت) ثابت است.»

من تعجب كردم كه چطور در نزد ما ثابت است، با اينكه تا آن روز آن را نشنيده بودم، و هيچ كس از اهل تسنن را نديده بودم كه به آن عمل كند، بلكه بعكس مي‌گفتند: اگر نماز يك دقيقه قبل از اذان واقع شود باطل است، تا چه رسد به اينكه كسي مثلا نماز عصر را ساعاتي قبل از وقتش پس از نماز ظهر بخواند، يا نماز عشاء را بعد از نماز مغرب انجام دهد، چنين كاري در نزد ما ناآشنا و باطل بود.

آقاي صدر از چهره‌ام دريافت كه من تعجب كرده‌ام كه چطور انجام نماز ظهر و عصر و نماز مغرب و عشا، پشت سر هم جايز است؟ همان دم به يكي از طلاب حاضر اشاره كرد، او برخاست و دو جلد كتاب را نزدم آورد، ديدم كتاب صحيح مسلم و صحيح بخاري است. آقاي صدر به آن طلبه دستور داد كه مرا به احاديثي كه مربوط به جمع بين دو فريضه است و در آن دو كتاب آمده است،‌آگاه سازد.

من در آن دو كتاب خواندم كه رسول خدا(صلي الله عليه و آله) نماز ظهر و عصر، و مغرب و عشاء را پشت سر هم، بدون خوف و بارندگي و هر گونه ضرورت ديگر خوانده است، و در كتاب صحيح مسلم يك «باب كامل» در اين خصوص يافتم، همچنان شگفت زده و حيران بودم، خدايا چه مي‌بينم، در دلم اين شك راه يافت كه شايد اين دو كتاب صحيح مسلم و بخاري كه در ا ينجا وجود دارد تحريف شده باشد و دو كتاب اصلي نباشد، و در دلم مي‌گفتم وقتي كه به تونس بازگشتم، در آن‌جا به اين دو كتاب مراجعه مي‌كنم، و دقيقا اين موضوع را پي‌گيري خواهم كرد.

در اين هنگام شهيد صدر از من پرسيد: «بعد از اين دليل، اكنون چه رأي داري؟»

گفتم: «شما بر حق هستيد و راستگو مي‌باشيد...» از آقاي صدر تشكر كردم، ولي در دلم قانع نشده بودم. تا اينكه به كشور تونس (وطنم) بازگشتم، و كتاب‌هاي صحيح مسلم و صحيح بخاري و... را از سر فرصت به دست آوردم و دقيقا مورد بررسي قرار دادم و به طور كامل قانع شدم كه خواندن نماز ظهر و عصر، و همچنين نماز مغرب و عشاء، پشت سر هم بدون هر گونه ضرورت، اشكال ندارد؛ چنان كه پيامبر(صلي الله عليه و آله) چنين كاري انجام داده است.

ديدم امام مسلم، در صحيح خود[12] در باب «جمع بين دو نماز در غير سفر» از ابن عباس نقل مي‌كند كه پيامبر(صلي الله عليه و آله) نماز ظهر و عصر، و نماز مغرب و عشاء را با هم انجام داد.

و نيز نقل كرده است كه آن حضرت در مدينه، بين نماز ظهر و عصر، و نماز مغرب و عشاء، را بدون خوف يا بارندگي جمع كرد. از ابن عباس سؤال شد كه را پيامبر(صلي الله عليه و آله) چنين كرد؟ در پاسخ گفت: «كي لا يحرج امته؛ تا امتش را به دشواري نيفكند.»[13]

و نيز در كتاب صحيح بخاري،[14] باب «وقت المغرب» ديدم و خواندم كه به نقل از ابن عباس، پيامبر(صلي الله عليه و آله) هفت ركعت نماز (مغرب و عشاء) را با هم خواند، و هشت ركعت نماز (نماز ظهر و عصر) را پشت سر هم انجام داد.

و در كتاب مسند احمد[15] ديدم كه همين مطلب روايت شده بود. و همچنين در كتاب الموطا امام مالك[16] ديدم كه ابن عباس روايت كرده است:

«صلي رسول الله(صلي الله عليه و آله): الظهر و العصر جميعا و المغرب و العشاء جميعا في غير خوف و لا سفر؛ رسول خدا(صلي الله عليه و آله) نماز ظهر و عصر و همچنين نماز مغرب و عشاء را در غير خوف و سفر، پشت سر هم خواند.»

پس چرا با اينكه مسئله اين گونه روشن است، اهل تسنن بر اثر تعصب و ناآگاهي، همين مطالب[17] را به عنوان ايراد بزرگ بر شيعه عنوان مي‌كنند؟! غافل از آن‌كه در كتاب‌هاي اصيل خودشان، جواز آن ثابت است.[18]

 

مناظرات درباره صلوات و سلام بر آل محمد(صلي الله عليه و آله)

مي‌دانيم كه بسياري از اهل تسنن وقتي كه نام علي(عليه‌السلام) را مي‌برند به جاي «عليه السلام) مي‌گويند: «كرم الهه وجهه؛ خداوند مقامش را ارجمند كند.» (در حالي كه در مورد ساير صحابه رسول خدا(صلي الله عليه و آله) مي‌گويند: «رضي الله عنه؛ خدا از او راضي شود.» زيرا خود آن‌ها معتقدند كه امام علي(عليه‌السلام) گناهي نكرده است تا درباره‌اش «رضي الله عنه» گفته شود، بلكه بايد درباره علي(عليه‌السلام) گفت: «خدا بر مقامش بيافزايد» اينك اين سؤال پيش مي‌آيد كه چرا با ذكر نام علي(عليه‌السلام) جمله «عليه‌السلام» نمي‌گويند؟

براي پاسخ به اين سؤال به مناظره زير توجه كنيد: دكتر تيجاني، در مسير خود از قاهره به عراق، در ميان كشتي، دوستي دانشمند پيدا كرد به نام «استاد منعم» كه از استادان دانشگاه و دانشمندان شيعه از اهالي عراق بود. آن دو در كشتي با هم گفت و گو مي‌كردند. و سپس در عراق به گفت و گو و مناظرات خود ادامه دادند. يكي از مناظرات اين بود كه روزي در خانه «استاد منعم» در بغداد، چنين مناظره شد:

دكتر سماوي: شما شيعيان مقام علي(عليه‌السلام) را به قدري بالا مي‌بريد كه او را در رديف پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله) قرار مي‌دهيد، زيرا بعد از نام او به جاي «كرم الله وجهه» و... جمله «عليه السلام» يا «عليه الصلاة و السلام» مي‌گوييد، با اينكه سلام و صلوات مخصوص پيامبر(صلي الله عليه و آله) است. چنان كه در قرآن مي‌خوانيم:

«إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِيمًا؛ همانا خداوند و فرشتگان بر پيامبر درود مي‌فرستند. اي كساني كه ايمان آورده‌ايد بر او درود بفرستيد و سلام دهيد و تسليم فرمانش باشيد.»

استاد منعم: آري، دست گفتي! ما هنگامي كه نام اميرمؤمنان علي(عليه‌السلام) و ساير امامان معصوم(عليهم‌السلام) را مي‌بريم، «عليه‌السلام) مي‌گوييم، ولي اين به آن معني نيست كه ما آن‌ها را پيامبر و يا در درجه پيامبر اسلام(صلي الله عليه و آله) مي‌دانيم.

دكتر سماوي: پس به چه دليل بر آن‌ها سلام و صلوات مي‌فرستيد؟

استاد منعم: به دليل همين آيه‌اي كه خوانده شد: «ان الله و ملائكته يصلون علي النبي...»

آيا تفسير اين آيه را خوانده‌اي؟ مفسران شيعه و سني به اتفاق نقل مي‌كنند: هنگامي كه اين آيه نازل شد، جمعي از اصحاب از پيامبر(صلي الله عليه و آله) پرسيدند: « اي رسول خدا، اصل چگونگي صلوات و سلام بر تو را فهميديم، ولي نفهميديم چگونه بر تو درود و صلوات بفرستيم؟»

پيامبر(صلي الله عليه و آله) در پاسخ فرمود: بگوييد: «اللهم صل علي محمد و آل محمد، كما صليت علي ابراهيم و آل ابراهيم في العالمين انك حميد مجيد؛ خدايا! درود و رحمت بفرست بر محمد و آل محمد، همان گونه كه بر ابراهيم و آل ابراهيم در ميان جهانيان درود و رحمت فرستادي، تو ستوده والا هستي.»[19]

نيز فرمود: «لا تصلوا علي الصلاة التبراء؛ هرگز بر من صلوات ناقص نفرستيد.»

پرسيدند: «صلوات ناقص چيست؟»

فرمود: اينكه فقط بگوييد:‌«اللهم صل علي محمد» (بدون دنباله آن) ناقص است، بلكه بگوييد: «اللهم صل علي محمد و آل محمد» كه صلوات كامل است:[20]

در روايات متعدد آمده است كه صلوات كامل بفرستيد، و جمله «آل محمد» را در آخر آن حذف نكنيد، و حتي در تشهد نماز، تمام فقهاي اهل بيت(عليهم‌السلام) آن را واجب مي‌دانند، و از فقهاي اهل تسنن، امام شافعي آن را در تشهد دوم نماز‌هاي واجب، واجب مي‌داند.[21]

جالب اينكه شافعي بر اساس همين فتوا، در شعر معروف خود چنين تصريح مي‌كند:

«يا اهل بيت رسول الله حبكم فرض من الله في القرآن انزله

كفـاكم من عـظـيم الـقدر انكم من لم يصل عليكم لا صلاة له[22]

اي اهل بيت رسول خدا! دوستي شما فريضه و واجبي است كه خداوند در قرآن، آن را نازل كرده است، در مقام و عظمت شما همين بس كه هر كس در نماز بر شما صلوات نفرستد، نمازش باطل است.»

دكتر سماوي در حالي كه سخت تحت تأثير قرار گرفته بود، و اين گفتار مستدل بر قلبش نشسته بود، گفت: در اين جهت مي‌پذيرم كه آل محمد(صلي الله عليه و آله) شريك در صلوات پيامبر(صلي الله عليه و آله) هستند، و ما هم وقتي كه صلوات بر پيامبر(صلي الله عليه و آله) مي‌فرستيم، اصحاب و آل آن حضرت را نيز شريك در صلوات مي‌سازيم، ولي اين را قبول نداريم كه اگر تنها نام علي ذكر شد، بگوييم«عليه‌السلام» يا «سلام خدا بر او».[23]

استاد منعم: آيا كتاب صحيح بخاري را قبول داريد؟

دكتر سماوي: آري، اين كتاب را امامي عالي مقام از امامان مورد قبول اهل تسنن، تأليف كرده، و صحيح‌ترين كتاب بعد از قرآن است.

استاد منعم كتاب صحيح بخاري را از كتابخانه‌اش آورد و صفحه‌اي از آن را گشود و به من داد تا بخوانم. ديدم در آن صفحه نوشته است: فلان شخص ما را حديث كرد، از فلان شخص ديگر و او از علي(عليه‌السلام)، من تا جمله «عليه السلام» را ديدم تعجب كردم، باور نمي‌كردم كه حقيقت داشته باشد، با خود مي‌گفتم نكند اين كتاب صحيح بخاري نباشد، سراسيمه بار ديگر آن را گرفتم و دقيق خواندم، ديدم همان است كه ديده بودم، شك و ترديدم برطرف شد.

استاد منعم صفحه ديگري از كتاب صحيح بخاري را گشود كه در آن نوشته بود: «علي بن الحسين(عليه‌السلام) ما را حديث كرد.» ديگر هيچ جوابي نداشتم جز اين كه شگفت زده بگويم: سبحان الله! بعدا من بار ديگر با ناباوري كتاب صحيح بخاري را ورق زدم. ديدم در مصر توسط «انتشارات شركت حلبي و فرزندان» چاپ شده است... به هر حال راهي جز پذيرفتن حقيقت نداشتم. [24]

 

برگرفته از كتاب: «چرا شيعه شديم» تأليف: علامه محمد حسن قبيصي جبل عاملي

--------------------------------------------------------------------------------

[1] - اين بخش از مرتجم افزوده شد تا به نام مبارك چهارده معصوم(عليهم‌السلام)، كتاب تكميل شود.

[2] - اين كتاب به فارسي به نام آنگاه ... هدايت شدم ترجمه شده و با استقبال كم نظيري روبرو شده است و در اندك مدتي به چاپ دوازدهم با تيراژهاي بسيار رسيده است.

[3] - آيت‌الله العظمي شهيد سيد محمد باقر صد(ره) در سال 1353 ه.ق. در كاظمين متولد شد، در سنين جواني به مقام اجتهاد رسيد، و بيش از 24 كتاب در زمينه‌هاي مختلف از فقه، اصول منطق، فلسفه و مفاهيم گوناگون اسلام نوشت، و پس از بيست سال مبارزه با شمشير قلم و جهاد با رژيم بعث عراق، سرانجام در شب 19 فروردين سال 1359 ش. در سن 47 سالگي با خواهر دانشمندش بنت الهدي، به دست دژخيمان حجاج صفت بعث عراق به شهادت رسيدند.

[4] - مسلك وهابيت منسوب به «شيخ محمد فرزند عبدالوهاب» است،‌وي در سال 1115 هجري قمري، در شهر «عيينه» از شهر‌هاي «نجد» متولد شد، پدرش در آن شهر، قاضي بود. وي در سال 1153 عقايد وهابي‌گري را كه خود مؤسس آن بود، آشكار كرد، جمعي از او پيروي كردند، و در سال 1160 هجري قمري به شهر «درعيه» يكي از شهرهاي معروف نجد رفت و در آن‌جا با امير شهر به نام محمد بن سعود (جد آل سعود) رابطه برقرار كرد، و با هم توافق كردند كه از عقيده وهابيت ترويج كنند. (آيين وهابيت: ص 26 و 27) به اين ترتيب مي‌بينيم، اين مسلك انحرافي در قرن 12 پديد آمد، و توسط آل سعود، دنبال و گسترش يافت.

شيخ محمد بن عبدالوهاب در سال 1206 درگذشت، بعد از او، پيروانش روش او را دنبال كردند،‌و در سال 1216، ا مير سعود وهابي با سپاه بيست هزار نفري به كربلا حمله كرد، پنج هزار نفر يا بيشتر را كشتند و ... (تاريخ كربلا: ص 172).

[5] - اقتباس از آنگاه... هدايت شدم: ص 92 و 93.

[6] - يعني به قدري نقل شده است كه انسان علم به صدور آن، از پيامبر(صلي الله عليه و آله) پيدا مي‌كند.

[7] - اقتباس از آنگاه... هدايت شدم: ص 88 و 89.

[8] - سوره آل عمران، آيه 44.

[9] - سوره فتح، آيه 29.

[10] - سوره احزاب، آيه 40.

[11] - اقتباس و تلخيص از: آنگاه ... هدايت شدم: ص 76 و 78.

[12] - صحيح مسلم:‌ج 2، ص 151 (باب الجمع بين الصلاتين في الحضر).

[13] - همان: ص 152.

[14] - مسند احمد: ج 1، ص 221.

[15] - همان: ص 140.

[16] - الموطاء الامام المالك: ج 1، ص 161.

[17] - يعني جمع بين نماز ظهر و عصر و همچنين مغرب و عشاء.

[18] - لا كون مع الصادقيق: تيجاني سماوي، چاپ بيروت، ص 21-214 (با تلخيص).

[19] - صحيح بخاري: ج 6، ص 51 ؛ صحيح مسلم: ج 1، ص 305.

[20] - الصواعق المحرقه: ص 144.

[21] - شرح نهج البلاغه: ابن ابي الحديد: ج 6، ص 144.

[22] - المواهب زرقاني: ج 7، ص 7 ؛ تذكره علامه: ج 1، ص 126.

[23] - مترجم گويد: در قرآن در آيه 130 سوره صافات مي‌خوانيم: «سلام علي آل ياسين؛ سلام بر آل ياسين» از ابن عباس نقل شده است كه منظور از آل ياسين آل محمد(صلي الله عليه و آله) هستند. بنابراين مطابق قرآن، رواست كه با ذكر هر يك از امامان آل محمد(صلي الله عليه و آله) بگوييم: «عليه‌السلام».

حتي افرادي كه از علماي متعصب اهل تسنن مثل «ابن روزبهان» كه به اشكال تراشي معروف است، قبول دارد كه منظور از «آل ياسين» آل محمد(صلي الله عليه و آله) هستند.

جالب اينكه در سوره صافات بر افرادي مانند نوح، (آيه 79)و ابراهيم(آيه 109) و موسي و هارون(آيه 120) و همه مرسلين (آيه 182) سلام شده است. از اين مطالب مي‌توان فهميد كه آل محمد(صلي الله عليه و آله) در رديف پيامبران هستند. و آيه مذكور با توجه به برتري محمد بر ساير پيامبران دليل بر افضليت و امامت آل محمد(صلي الله عليه و آله) است. (دلايل الصدق: ج 2، ص 398).

[24] - «آنگاه.... هدايت شدم»: ص 67-65 (با تلخيص و اقتباس).

دیدگاه‌ها   

0 #1 پاسخ: راز شيعه شدن دكتر سيد محمد تيجانيرضايي 1391-01-10 14:54
عالي بود. موفق باشيد
نقل قول کردن | گزارش به مدیر

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مولودی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page