آمدم بر درگهت با صد نياز من نديدم غير تو يك اهل راز
خود نمودى دعوتم روز نخست كه بيايم عهد خود بندم درست
آمدم من آمدم با جد و جهد آمدم آرى ولى بشكسته عهد
من شكستم عهد و پيمان بر خطا تو نكردى زين سبب سلب عطا
هم نبستى روى ما باب اميد باز دارى بندگان را اين نويد
پس نمودى لفظ ادعونى بيان كه بخوانيد مرا در هر زمان
تا ببخشم جرم و عصيان و گناه آن كه را آيد مرا اندر پناه
چون كه امرت بوده باشد اين چنين پس تو را خوانم به آوازى حزين
خوانمت با حالتى بس پرملال خوانمت با يك زبانى همچو لال
حق بود گر لكنت آيد بر زبان چون نيم از فعل خود اندر امان
گر چه بايد خوانمت با قلب پاك ليك باشد قلبم از عصيان هلاك
بشنو از من نكته اى از وصل دوست اين سخن در جاى خود؛ زيرا نكوست
هر زمانى خواهى كنى با او نياز قلب خود را همچنان آيينه ساز
بعد از آن بردار دست خود بلند نام او را بر زبان آور به چند
همچنان با حالت خوف و رجاء پس طلب كن هر چه خواهى در دعاء
آمدم بر درگهت با صد نياز
- بازدید: 1390